0

معرفی سریال می‌خواهم زنده بمانم

معرفی سریال می‌خواهم زنده بمانم

سریال من می خواهم زنده بمانم به کارگردانی شهرام شاه حسینی و با بازی سحر دولتشاهی ، حامد بهداد ، پدرام شریفی ، بابک کریمی و علی شادمان ساخته شده است که در دهه شصت روایت می شود. آیا باید در مدیوم سریال منتظر شهرزاد بعدی باشیم؟

بازگشت به دلتنگی و دلتنگی نقطه مقابل وضعیت امروز ماست. ما امروز با نمایندگی گذشته در حسرت گذشته زندگی می کنیم. زیرا ما همیشه قادر به درک ، دریافت و توضیح لحظه حال نیستیم. توضیح وضعیتی که در آن قرار داریم برای ما دشوارتر از پشیمانی از گذشته است.

مدتی است که رسانه ها و رسانه ها با توسل به نوستالژی و امر نوستالژیک در تلاشند تا از مشکلات موجود فرار کنند ، به گذشته بیفزایند و از طریق همدلی با میراث خود مخاطب را جذب کنند. بیش از همه ، در این بازگشت به گذشته ، شاهد بازآفرینی خاطرات دهه شصت هستیم. دهه ای که در آن سیاست حضور کمرنگی دارد و حافظه جمعی تمایل دارد با خاطرات ، اشیا، ، مردم و حوادث آن زمان ، شاید شیرین اما به یاد ماندنی ، سر و کار نداشته باشد.

سریال میخوام زنده بمانم

سریال من می خواهم زنده بمانم علاوه بر یادآوری آن زمان ، داستان خود را با یادآوری آن دوره و اتفاقات دهه شصتی نیز روایت می کند. داستانی که حوادث زیادی را در دل خود جای داده است و با ایجاد فضای مناسب و دقیق ، آغاز جالبی را ایجاد کرده است.

من می خواهم به عنوان کارگردان سریال شهرام شاه حسینی زنده بمانم. وی به دلیل تجربیات خوب خود توانسته است فضایی واقعی ایجاد کند که کاریکاتور و اغراق آمیز نیست بلکه واقعی است. وی با کمک کارگردانانی چون بهرام بیضایی ، بهمن قبادی ، رسول ملاقلی پور و محمدعلی طالبی سینما را آغاز کرد و جایگاه خود را با فیلم جنجالی خانه دختر به نویسندگی پرویز شهبازی تثبیت کرد.

پویا سعیدی و پوریا کاکاوند

سریال من می خواهم زنده بمانم توسط پویا سعیدی و پوریا کاکاوند نوشته شده است. البته سعیدی سریال سیاوش را هم نوشته است. سریال من می خواهم زنده بمانم با دو شخصیت هما حقی (سحر دولتشاهی) و نادر سرمد (پدرام شریفی) آغاز می شود. در ایست های بازرسی منظم در دهه 1960 ، آنها را متوقف می کنند و گشت می زنند تا از نسبت های آنها س askال کنند.

نادر و هما

سکانسی با کلمات و پاسخ های برنامه ریزی شده بی نظیر و نادر ، که هنوز ازدواج نکرده اند و دوست هستند ، شخصیت ها را معرفی می کند. نادر معلم است و هما در حال نقاشی روی شیشه است و نادر قصد دارد به زودی از هما خواستگاری کند.

از همان قسمت اول می توانیم نشانه گذاری هایی را که کارگردان قصد دارد هم برای شخصیت و هم برای سرنوشت شخصیت هایش معرفی کند ، حس کنیم و ببینیم. به نظر می رسد هما و نادر یک زوج خوب و خوشبخت هستند و به دلیل شناخت خوبی که از یکدیگر دارند ، احساس خوبی بین آنها مشاهده می شود ، اما کارگردان در همان ابتدای ورود به مغازه عتیقه فروشی ، به مخاطب تزریق می کند ترس از آینده نامعلوم.

هما یک جعبه موسیقی را دوست دارد که هم آینه است و هم موسیقی چایکوفسکی با باز شدن آن شنیده می شود ، اما فروشنده عتیقه به آنها دیالوگ هایی می گوید که به نوعی رابطه آنها را پیش بینی می کند. در واقع ، مخاطب احساس می کند که زندگی او به راحتی پیش نخواهد رفت و قطعاً در این مسیر مشکلاتی پیش خواهد آمد که از قضا در شب تولد پدر هما (بابک کریمی) اتفاق خواهد افتاد.

قایق سیاه

نشانه دیگر این که هما یک قایق آرزو می کند و نادر آرزو دارد از ته قلب به هما برسد ، اما این قایق سیاه در آب گیر می کند و می ایستد. نمادی از این موضوع که مطمئناً در ادامه مشکلات رابطه این دو خواهیم دید. در قسمت اول این مجموعه ، معرفی شخصیت های آن به خوبی پیش می رود و پدر هما (همایون) را به عنوان راننده تریلر معرفی می کند که با مادر هما ، فخری (افسانه صورت رایگان) مشکل دارد. شب تولد همایون است و مهمانان همه آمده اند و ما با فضای مهمانی دهه شصت روبرو هستیم (اپلت ، لباس گشاد ، مش مش ، نوار کاست و آهنگ های غیرقانونی آن زمان و دوربین قدیمی VHS …).

طراحی صحنه

راستش را بخواهید ، طراحی لباس این فیلم حتی در کوچکترین جزئیات نیز قابل تحسین است. از گچ بری های خانه های قدیمی ، کشوها ، کمدها و میزها تا حتی کوچه ها و اتومبیل ها ، همگی فضای آن زمان را بدون هیچ گونه اغراقی تداعی می کنند و به عاملی مهم در جذابیت سریال و اعتبار دوره تاریخی تبدیل شده اند.

انتخاب رنگ و مدل لباس و حتی مدل موهای شخصیت ها آنقدر وسواسی و دقیق است که بدون شک خاطرات قدیمی مادران و پدران را به یاد ما می آورد و این بار زمان نوستالژیک فیلم تأثیر بسزایی در تماشایی بودن آن دارد ، اگرچه استفاده احساسی از دلتنگی شیرین است. همچنین همراه است.

دید نویسنده و کارگردان

باید دید دلیل انتخاب نویسنده و کارگردان در آن دهه چه بوده است؟ پاسخ این سوال را می توان در گره و نقطه عطف سریال یافت ، در غیر این صورت انتخاب دهه شصت و آن مکان ها و طرح ها و لوازم جانبی کاری بسیار پر زحمت است که باید دلیل قانع کننده ای داشته باشد. شخصیت بعدی علی شادمان است که نقش کاوه پسر اصلان و پسر عموی هما را بازی می کند و عاشق پزشکی به نام شیوا با بازی آناهیتا درگاهی است.

کاوه ، که در این جنایت دست دارد ، چند کیلو مواد مخدر را در کامیون عمویش همایون پنهان کرد ، اما چمدان وی به بیرون درز کرد و در شب تولد وی ، ماموران همایون را دستگیر کردند. طرح اولیه فیلم در اینجا اتفاق می افتد ، زمانی که همایون به جرم قاچاق مواد مخدر محکوم به اعدام می شود و هما و نادر در تلاش برای حل این مشکل هستند. بهداد) می روند.

شخصیت کاریزمایی که در همان اولین مکالمه سیستم کار و رفتار او متوجه می شویم ، اما نکته ای که پنهان نمی ماند ، درخواست شایگان از اوست که می خواهد با نامحرم ، یعنی تنها ، پیش او برود. نظرات شایگان در مورد هما و جزئیات رفتار او نشان دهنده رقیب جدی نادر است. این قلاب بعدی فیلم است که مخاطب را در پای سریال نگه می دارد.

دراماتیزه کردن روایت

دراماتیزه کردن روایت فیلم

دراماتیزه کردن روایت همیشه کاربرد منفی ندارد. گاهی اوقات لازم است که داستان و شخصیت ها را تبلیغ کنیم. کاری که شهرزاد به خوبی انجام داد این بود که با استفاده از دیالوگ ها ، ارتباطات ، موسیقی و موقعیت ها موضوع را دراماتیک کند.

سریال من می خواهم زندگی کنم همچنین می تواند با دراماتورژی شرایط ، هم برای شخصیت و هم برای مخاطب یک چالش احساسی ایجاد کند. چالش در این مجموعه با موسیقی خوب مسعود سخاوت دوست همراه است. موسیقی در تیتراژ پایانی با صدای بی نظیر همایون شجریان و آهنگ آسمان به پایان می رسد. قطعه ای واحد که بر اساس شعرهایی از حسین منزوی ، در عمق احساسات مخاطب نفوذ می کند.

این سریال همچنین با استفاده از صحنه های باران با نور مناسب که شخصیت ها در کافه های پشت میز می نشینند و موسیقی قبیله لیلی را عباس مهرپویا بازی می کند ، بیننده را به یک ضیافت احساسی دعوت می کند.

این مطلب ادامه دارد… .

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه + چهار =