0

نقد فیلم Alone – تنها

نقد فیلم Alone

Alone یک تریلر خوب وسط جاده است که در کندی روزهای کسادی که می گذرانیم ، با موفقیت دو ساعت را در آستانه انقراض می گذراند.

در بخشی از توضیحات دو خطه Alone در IMDb آمده است: “زنی که تازه بیوه شده است توسط قاتلی خونسرد ربوده می شود.” این ترکیب “Cold looded Killer” به دلیل وجود ترکیب Cold lood ، من را به یاد فیلم درخشان “In Cold lood” می اندازد.

 داستان فیلم Alone

فیلمنامه «باحال» بر اساس کتابی از ترومن کاپوته (ترومن کاپوته ، که بلافاصله برای صبحانه در تیفانی می توان از او یاد کرد) ساخته شده است. او “برودت” (کتاب) را خودش براساس روایتی واقعی نوشت. در این فیلم ، دو جوان شبانه با خونسردی یک خانواده ناآگاه را ذبح می کنند. آنچه پیش پرده فیلم را به سطح روانشناسی اجتماعی می رساند بیشتر به دلیل پانزده دقیقه پایانی آن است ، جایی که گفتگوها در مورد ماهیت کاری که این دو جوان انجام داده اند و دادگستری و نحوه برخورد آنها با این جنایتکاران خونسرد به یک فیلم تبدیل می شود. نوع. شکایت به فیلم اضافه می شود.

قاتلان خونسرد

اما شاید فارغ از همه شباهت ها ، ضروریات و تعابیری که عموماً قاتلان خونسرد (از جمله این فیلم به تنهایی) برای جذابیت عمومی قتل و روایت های مجرمانه بیان می کنند ، دلایلی برای این قاتلان روانی وجود دارد (البته ، ترکیب “قاتل روان” در حال حاضر). احضار روحیه “روان” هیچکاک ضروری است.) این آثار را جذاب و رمزآلود می کند. این تعبیر از پوچ بودن این شخصیت ها ، که رمز و راز شخصیت آنها را پرورش می دهد ، بیش از هر چیزی به دو ویژگی تفکیک ناپذیر درام سینمایی نزدیکتر است: داستان و بعد سوم. داستان به عنوان یک انسجام فضایی و هنگامی که عدم اعتبار حضور خارجی من (مخاطب) در پای فیلم تضمین شده است ، و بعد سوم اصطکاک غیرقابل انکار ناخودآگاه من (مخاطب) در تخمین و تعمیم داستان است (در صفحه نمایش) به بعد سوم. .

قاتل سایکوپات

داستان و این بعد سوم دو عامل سازش ناپذیر است. در تریلرهای مهیجی که یک قاتل سایکوپات با هر درجه ذهنی داشته باشد (همه قاتلان خونسرد لزوماً روان پریش نیستند) ، داستان ابتدا به مخاطبی که احتمالاً غیر روانپزشک است تبدیل می شود تا بلایی که برای قربانی فقیر (که در عوض رنج می برد) این او را مجبور به جدا شدن از گذشته خود می کند و فاصله ای بین او و خودش ایجاد می کند (خارج از فیلم) (البته در “جیغ 2” (1997) این فاصله در همان مکان نمایش شکسته شده است ، جایی که همه تظاهر می کنند قاتل باشد.

به نظر می رسد مخاطب ژانر را از نو خلق می کند.) اما مخاطب ، که از داستان جدا شده است ، با تمایل غیرقابل انکار خود به بازگشت به خود ، ضمیر ناخودآگاه خود را احضار می کند تا دائماً داستان روی صفحه را به تجربه زندگی خود پیوند دهد این اصطکاک بین ماندن و جدا شدن در یک نوسان ثابت ، یک لذت سینمایی ایجاد می کند. تریلرها ، به دلیل جسارت و غیرانسانی بودن آثاری که با مفهوم “وجدان” انسان مغایرت دارند ، توانایی اصطلاحات روانکاوانه ترین را بخورید و از این لحاظ منابع اصلی لذت سینمایی و ژانر هستند.

تریلر تنها

تریلر فیلم

تریلر “تنها” با سفر آغاز می شود. دوربین داخل انبار به تریلر جسیکا (ژول ویلکوکس) متصل است تا پیش بینی کند چه اتفاقی برای او خواهد افتاد: گرفتار شدن. چهار روز مسیر زمینی برای ماجراجویی تحمیل شده و تخریب کامل کافی است. در راه ، انتظار ما برای دیدار با شخصیت محبوب فیلم (قاتل روانی خونسرد مورد بحث) تا حدی برآورده شده است. ما می خواهیم برای اولین بار به جسیکا به دلیل سهل انگاری عمدی مرد (مارک مانشاکا) با یک تریلر جلوی او دیدار کنیم ، اما فیلمساز تصویری از او را نشان نمی دهد در حالی که جسیکا از کنار ماشین مرد عبور می کند ، بنابراین او هنوز با این ایده گیج شده است. منتظر بمانیم تا این اتفاق بیفتد یا فاش شود.

رونمایی از چهره قاتل دقیقاً همانطور اتفاق می افتد که در شکل ژانر آن انتظار داریم: یک ظاهر ناگهانی (و سربار) در خارج از ماشین. میزانسن وحشتناک غالب که با گفتگویی که انتظار داریم همراه است: عذرخواهی و آشنایی. شخصیتی خونسرد ، صدای کم و آدابی نسبتاً خوب که نوید یک روانی کامل را می دهد. اتفاقی که بعد می افتد ، قوس هایی است که در نهایت طعمه را به شکارچی می دهد و جسیکا در زیرزمین خانه این مرد بیدار می شود.

مسافرت جسیکا

جسیکا که قبلاً در پاسخ به چرایی مسافرت خود بی پاسخ مخاطبان را رها کرده بود ، همزمان به حاضران و قاتل اعتراف می کند تا ما با قاتل محبوب خود بی خیال شویم. قاتل غیرتمندی که از او می دانیم این است که او یک مرد خانواده موفق است که از قضا هر روز با همسرش صحبت می کند و برای مأموریت های تجاری سفر می کند.

چنین اطلاعات مبهمی درباره شخصیت قتل باعث می شود که او را فقط از منظر یک ماشین کشتار هوشمند که باید از آن فرار کرد جدی بگیریم. اینجاست که قاتل با استفاده از حضور نامعقول خود وجدان اخلاقی ما را گسترش می دهد تا فارغ از انگیزه های وی ، بتوانیم او را به راحتی بپذیریم (مانند لذت کلامی تصادف با شخصی که در نگاه اول شخصیتی جذاب به نظر می رسد). این همزیستی کنایه آمیز مخاطب و شرور فیلم در ضمیر ناخودآگاه روایت (و مخاطب) که کشف آن مانند بیرون کشیدن رئوس زمین شناسی است ، عملکردهای ژانر داستان را به بعد سوم که مورد بحث قرار می دهیم ، ارتقا می دهد.

همسر جسیکا

ترک خانه

همسر جسیکا برای فرار از ضربه ای که متحمل شد ، به خود شلیک کرد و خانه را ترک کرد. آنچه درام داستان را چنان متوسط ​​و قابل قبول نگه می دارد ، استفاده هوشمندانه از داستان مرگ همسرش است: او به هر دلیلی که احتمالاً در فیلمنامه بد بود می توانست به این سفر برود. اما دلیل سفر وی فرار از آسیب روانی “خودکشی” است. در حقیقت ، آنچه همسر جسیکا انجام داده است ، اقدام به خودکشی ، شخصیت او را در برابر فاجعه ای که برای او اتفاق افتاده قرار می دهد: تلاش برای زنده ماندن ، و این موضوع دراماتیک داستان است که کمک می کند تا آن را در نظر افراد برجسته کند حضار.

اگر شوهرش آنقدر مرگ را بر زندگی ترجیح می داد که او کار خود را با گلوله انجام دهد ، جسیکا درست برعکس این است: او چنان از مرگ می ترسد که خودش را به رودخانه خروشان می اندازد یا مانند تمساح در باتلاق بی حرکت می ماند. در فصل “باران” فیلم ، جایی که جسیکا در گودال آب باران قرار دارد ، درخشان ترین قسمت فیلم در شکل آن است. جایی که با وجود چهره غالب مرد قاتل که اسلحه ای را بالای سر خود نگه داشته ، جسیکا سکوت اختیارات قاتل را به چالش می کشد. او در آب می لرزد اما مانند تمساح کاربلد در باتلاق بی حرکت می ماند تا بتواند حرکات طعمه خود را مشاهده کند.

مکان شکارچی

 این مکانی است که برخلاف شکل ظاهری ، مکان شکارچی و شکارچی تغییر کرده است. در این فصل از فیلم است که مرد سعی دارد با تحریک آستانه روانشناختی ضربه زن و اشاره به گذشته و مرگ شوهرش ، زن را به واکنش وا دارد: قاتل روانی در نقش روانکاوان زن ظاهر می شود. در حقیقت ، فصل بارندگی جایی است که هوش شخصیت زن به بالاترین مرحله خود می رسد تا یخ زنانه او در معرض حضور مردانه و عضلانی قاتل قرار گیرد. از این منظر ، اگرچه فیلم تلاش نمی کند فمینیست را به شکلی ژانر و با وفاداری به آن برجسته کند (قهرمانان و شرور باهوش هستند) ، اما حضور رابرت (مرد شکارچی در جنگل) ، که به یک نماد تبدیل می شود حماقت ، ناخودآگاه طرفدار زنان سنگین است.

فراست زنانه

فراست زنانه

این یخ زنانه محدود به تبدیل شدن به تمساحی ساکت و ساکت نیست. تماس با همسر یک مرد و نابودی او در مقابل خانواده جایی است که قدرت شکارچی و شکارچی بدون شک به نگاه رقت انگیز مرد به زندگی ناجوانمردانه همسرش (که خودکشی کرده است) از ترس خودش منتقل می شود و درماندگی نسبت به خانواده اش – اکنون ویران شده است. – قابل مشاهده باشد. در چنین لحظات هوشمندانه برتری زن نسبت به قاتل ، کار تا زمانی انجام می شود که وی کسی را از ترس زندگی (خودکشی) از دست داده است ، اکنون به دلیل ترس از “از دست دادن” آن ، از ترس مرگ ، تا آخرین لحظه. مراقب باش. زن برای تکمیل نقشه آشکارا از آسیب مرگ و خودکشی عبور می کند ، زیرا:

 تنها کسی قدر رویای خوش را می‌داند

 که از کابوسی هولناک برخاسته باشد.

(بخشی از شعر رویا سروده سعید عقیقی از کتاب از سر بی‌حواسی، نشر افکار)

برچسب‌ها:,

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

12 + سه =