0

بررسی بازی Bloodroots

بررسی بازی Bloodroots

خونریزی به عنوان یک کار مستقل و مبتلا به برخی نقص ها برای همه مناسب نیست. اما اگر به دنبال بازی های ویدیویی مختلف و چالش برانگیز هستید و با تکرار نسبتاً سریع اثر از بسیاری جهات مشکلی ندارید ، از آن لذت خواهید برد.

Katana Zero ، Ape Out ، 2019 و سری Hotline Miami بدون شک تأثیرگذارترین محصولات در دنیای هنر هشتم در loodroots ، دومین ساخته استودیوی Paper Cult است. این شرکت که قبلاً اقدام خونینی را انجام داده بود که با زاویه دوربین بالا و پایین می شود ، فقط بازی Fat Mask را ساخته بود که نمی توانست به اندازه این ساخته جدید توجه را جلب کند. loodroots اما در حالی که از بازی های مستقل و موفق مستقل ایده می گیرید ، متأسفانه ، ضمن بهره برداری از ایده های جالب ، آنها به ثبات خود نمی رسند و همیشه پس از چند دقیقه عالی دچار افت آشکاری می شوند. تا حدی که اگر مخاطب از ابتدا تا انتها محصول جدید Paper Cult را تجربه کند ، به احتمال زیاد قیمت گذاری نسبت به محتوای ارائه شده عادلانه خواهد بود و ضمن احساس کاستی ها ، از وقت گذاشتن برای این کار پشیمان نخواهند شد بنابراین.

اما مسئله این است که در طول بازی با آنقدر دقایق اضافی و قسمتهای تکراری روبرو هستیم که بعضی اوقات قبل از شارژ مجدد گیمر ، با بازگشت به یکی از قسمتهای جذب کننده و تازه اثر ، برای همیشه تجربه loodroots را رها می کند. این به معنای اتلاف پتانسیل است که می توانست بازی نسبتاً خوب مورد نظر را به یک بازی بسیار خوب تبدیل کند.

ولی مشکل این‌جا

مرحله های بازی

loodroots از یک مرحله ساده و قابل فهم استفاده می کند که خوشبختانه پیچیده و نسبتاً زمان بر است. هر مرحله از بازی شامل چندین منطقه است ، پس از ورود به هر منطقه ، بازیکن باید هر یک از دشمنان را بدون پذیرش حتی یک ضربه شکست دهد و به ورودی منطقه بعدی برسد. سیستم ذخیره سازی افکت خودکار همچنین با ورود شخصیت به هر منطقه جدید در هر مرحله کار می کند یا هر مرحله از مهارت را با موفقیت پشت سر می گذارد تا دستاوردهای گیمر هدر نرود. در عین حال نباید فراموش کرد که منهای تعداد بسیار کم شخصیت ها و دشمنان بسیار بسیار محدود ، هر یک از رقبای شخصیت اصلی مانند او با یک ضربه شکست می خورند. شکست آنها در هر منطقه ، با استفاده از انواع سلاح هایی که پس از تجربیات مکرر مرگ از محیط پیرامون خود برداشته می شوند ، به فرایند مشابه حل یک معمای سرعت محیطی تبدیل می شود. پازلی که در آن برنده می شوید و با آشنایی با توانایی های هر دشمن و به خاطر سپردن موقعیت آنها و سلاح های مورد نیاز برای شکست دادن آنها در منطقه گرگ ها ، به مرحله بعدی می رسید. خوشبختانه ، این بازی با کدگذاری مناسب ، به شخصیت اصلی این امکان را می دهد تا به نقطه شروع منطقه ای بازگردد که در کسری از ثانیه پس از هر مرگ پاک نشده باشد. نکته کلیدی برای خسته نشدن یک اثر مدرن در دنیای بازی های ویدیویی که اغلب مخاطب را شکست می دهد و می کشد. اما به همان اندازه که لذت بردن از مبارزه با دشمنان به کمک هویج ، تبر ، نیزه ، اسلحه و یک دسته کل اسلحه گرم بسیار لذت بخش است ، این بازی به خاطر دوربین است که گاهی اوقات واقعاً جایگذاری و کادر بندی صحیح را نمی داند و گیم پلی پلتفرم همراه با نقایص سیستم کنترل شخصیت ، شرایط لازم را برای شکستگی کم ارزش شما فراهم می کند ، و به طور مکرر به سمت پاهای خود شلیک می کنید. نتیجه این تقسیم شکست بازیکنان به مواردی است که منجر به یادگیری و پیشرفت شما در loodroots می شود ، و مرگ هایی که فقط آزار دهنده ، خسته کننده و نمایانگر کاستی های loodroots هستند.

مرحله های بازی

برخلاف تأثیر ماندگار بازی مستقل Celeste ، که در آن می توان بیش از 98٪ از شکستگی های متعدد بازیکن را به جرات آموزنده و تقویت کننده بازی توصیف کرد ، loodroots تقریباً در یک چهارم زمان منجر به مرگ می شود و بیشتر نقاط ضعف آنها را برجسته می کند.

برخلاف اثر ماندگاری

این بازی برای افراد در گروه سنی “شانزده سال به بالا” مناسب است که هم اکنون در سیستم عامل های PlayStation 4 ، PC و Nintendo Switch ارائه می شود. شکل گیری یکی از نقاط ضعف گیم پلی آن است. مسئله این است که بازی پس از اتمام مراحل ، کلاه های جدیدی را به شخصیت اصلی ارائه می دهد که استفاده از هر کدام توانایی های جدیدی به او می دهد یا شرایط خاصی را ایجاد می کند. اما اگر فکر می کنید این کلاه ها ، بعضی از آنها قدرت شما را افزایش می دهد و بعضی دیگر باعث چالش شخصیت فعلی بزرگتر از قبل می شود ، در مراحل بعدی تأثیر می گذارد و به شما فرصتی می دهد تا دشمنان قوی تری را در مناطق پر چالش به دست بیاورید. ببخشید ، سخت در اشتباهید زیرا گیمر تنها پس از انجام مراحل قبلی می تواند تأثیر آنها را ببیند. این به طور طبیعی ارزش تکرار مراحل را برای برخی افزایش می دهد ، و در عین حال نشان دهنده عدم تلاش سازندگان برای ارائه چالش های بسیار جدیدتر در هر مرحله است.

این بازیِ مناسب برای افراد قرارگرفته

به عنوان مثال ، یک کلاه در بازی وجود دارد که در آن تمام حرکات سفارش شده توسط بازیکن به شخصیت برعکس انجام می شود. بیشتر افراد وقتی به مراحل قبلی بازی برمی گردند و این کلاه را بر سر می گذارند ، احساس می کنند با چالشی مصنوعی و کم ارزش روبرو شده اند. با این حال ، اگر در یکی از مراحل پس از زمان دستیابی به این کلاه ، گیمر مجبور به استفاده از آن می شد ، همه چیز در راه پیشرفت او بود و منجر به شکل گیری مشکلات خنده دار و متفاوت می شد. به همین دلیل ، می توان گفت که loodroots ، در حالی که در جاده به سمت افزایش قابل توجهی در ارزش تکرار مراحل حرکت می کند ، تا حدی برای افزایش ارزش تجربه خود برای اولین بار غفلت می کند!

البته بازی هرچقدر هم که از تنوع واقعی کمی برخوردار باشد ، از تنوع ظاهری بسیار خوبی بهره مند است. محیط هایی با رنگ های متنوع ، طیف وسیعی از سلاح های مختلف در هر منطقه و دشمنانی با ظاهر و لباس های مختلف همگی در خدمت افزایش جلوه بصری جلوه برای بازیکن هستند. سازندگان همچنین از طراحی سبک بصری در ترسیم همه این موارد به خوبی استفاده می کنند و با یک گرافیک هنری ساده اما اغلب دلپذیر ، توجه ما را به خود جلب می کنند. تا حدی که بتوان ادعا کرد این کار در بیشتر دقایق نقاط ضعف فنی کار را پوشش می دهد.

البته بازی هرچه‌قدر تنوعِ حقیقی اندکی دارد

با مرور این تنوع ظاهری ، زمان آن فرا رسیده که در مورد تکرار بازی در اکثر قسمت ها صحبت کنیم. این بیشتر آزار دهنده است زیرا نمی توان loodroots را یک بازی طولانی مدت یا حتی میان مدت نامید. در واقع ، تازه وارد Paper Cult در تکرار گفتگوها ، ایجاد محیط و بسیاری از عناصر دیگر گرفتار می شود که مخاطب را برای مدت طولانی سرگرم نمی کند.

اما منهای قسمت های داستان که به وضوح کلیشه ها را برجسته می کند و آنها را در ذهن گیمر تضعیف می کند ، ممکن است این سوال پیش بیاید که چگونه عناصر متفاوت از سلاح هایی را که در یک طیف گسترده قرار می گیرند ، می توان تکراری نامید؟ داستان چیزی غیر از ناکارآمدی و گاه بی اثر بودن آنها در تجربه ای است که به مخاطب می رسد. به عنوان مثال ، محیط های بازی از لحاظ ظاهری کاملاً متفاوت هستند ، اما هنگامی که در قلب هر یک از فعالیت های خود نگاه می کنیم ، می بینیم که آنها اغلب شامل همان گیم پلی platformer و چالش های محیطی بیش از حد مشابه هستند.

این مطلب ادامه دارد … .

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیست − شانزده =