0

نقد فیلم No Sudden Move | اثری جدید از استیون سودربرگ

نقد فیلم No Sudden Move | اثری جدید از استیون سودربرگ

فیلم بدون ناگهان یک فیلم نوآوار در آستانه سرقت است. فیلمی که با ژانرهای مختلف آمیخته شده و معمای خود را با خیانت و بی اعتمادی حل می کند. با مرور این فیلم با زومجی همراه باشید.

فیلم های جنایی همیشه در بین ژانرهای سینمایی در بین مخاطبان جایگاهی داشته اند ، زیرا تعلیق و هیجان این آثار پیچیده هملن چیزی است که بیننده از سینما و فیلم هایش انتظار دارد. استیون سودربرگ ، برنده جایزه اسکار برای فیلم “ترافیک” و دریافت نخل طلا برای فیلم “رابطه جنسی ، دروغ” و “ویدئو” ، یکی از آن کارگردانانی است که از ویژگی های جنایی در کار خود استفاده کرده است. او انجام می دهد او متخصص پول و سرقت است و همیشه چنین اپیدمی در آثار او وجود دارد که البته او با این داستانهای شیک به خوبی مدیریت می کند. این مدل از فیلم های او یکی از آثار ویژه جنایی و سرقت است و می توان گفت سودربرگ این فیلم ها را با سبک خاص خود می سازد و امضای خود را بر روی آنها می گذارد.

سرقت در سینمای سودربرگ مسیری عجیب و هیجان انگیز دارد. به طوری که بیننده ، مانند شخصیت های داستان ، نباید به هیچ چیز اعتماد کند و هر لحظه منتظر چیزی خارج از برنامه اصلی باشد. برای رسیدن به این هدف ، او از همه ابزار فیلمسازی استفاده می کند و در نتیجه آزاد می شود. داستانهای پیچ خورده ، کارگردانان مختلف ، بازیگران کاربلد و مشهور و … مواردی هستند که سودربرگ به آنها اهمیت زیادی می دهد. جدیدترین فیلم این کارگردان ، بدون فیلم ناگهانی که در ابتدا قرار بود با بازی سباستین استن ، جان سینا ، نیکلاس کیج و جرج کلونی بازی کند ، پا به پای لوگان لاکی و لاکی اقیانوس است. گذشت. با این حال ، درخشش و پراکندگی دیگر آثار او را می توان گفت که او در این فیلم دیده نمی شود و اثری سبک تر با لایه های اجتماعی نامرئی است.

آثار سرقتی او با پرداخت ویژه خود ، به نوعی شرایط درگیری و جنایت را با شوخ طبعی لطیف می کند و کسانی که روحیه ای حساس دارند اما به آثار خشونت آمیز و ترسناک علاقه دارند می توانند با خیال راحت سینمای کارگردان را ببینند. زیرا طنز و زرق و برق نهفته در این فیلم ها حال و هوای شما را دارد و بیننده را به دنیای اکشن کم رنگ اما با همان محتوی معمول می برد. حرکت ناگهانی ممنوعه یک فیلم قدیمی است که مانند دیگر سرقت های او ، فیلم را می بندد و گروهی از شخصیت ها را به سرقت اشیاء ارزشمند از روایت آنها سوق می دهد. جایی که پلیس تقریبا هیچ نقشی در برقراری نظم ندارد و از شلوغی و شلوغی دور می ماند.

گزیده ای از داستان فیلم در زیر فاش می شود

در ادامه بخش‌هایی از داستان فیلم فاش خواهد شد

داستان در دیترویت در دهه 1950 اتفاق می افتد. دون چیدل که به تازگی از زندان آزاد شده است وضعیت مالی خوبی ندارد و برای نقل مکان به کانزاس سیتی مجبور است پیشنهاد کار مشکلی از سوی آقای جونز (برندن فریزر) را بپذیرد. برای سه ساعت کار به او 5000 دلار پیشنهاد شد و او و دو جنایتکار دیگر ، چارلی (کیران کالکین) و رونالد (بنیسیو دل تورو) ، ماموریت را آغاز کردند. یک روز صبح ، آنها به خانه مت ورث (دیوید هاربر) ، کارمند اداره پست می روند ، و کورت و رونالد را با خانواده اش گروگان می گیرند ، در این مدت وورتز باید چارلی را به دفتر رئیس خود ببرد تا یک سند حیاتی از گاوصندوق بدست آورد. آنجا دزدیده می شود مجرمان همچنین با او شرط بندی کردند که تا پایان عملیات به خانواده او آسیبی نمی رسانند.

وقتی مت به دفتر رئیس خود می رود ، متوجه می شود که هیچ سندی وجود ندارد ، بنابراین برای نجات خانواده اش ، تعدادی کاغذ ناخواسته را به عنوان اصلی ترین اسناد به جونز می دهد. بعد از اینکه رئیس آنها متوجه جعلی بودن مدارک می شود ، عصبانی می شود و چارلی توسط کورت کشته می شود.

پس از این اتفاقات ، رونالد و کورت به همه چیز مشکوک می شوند و به خانه مت می روند و مدارک را از آنجا می دزدند تا بتوانند رئیس اصلی و شخص پشت این پرونده ها را پیدا کنند. آنها تصمیم می گیرند کاغذها را بفروشند و طرح سرقت را به نفع خود انجام می دهند. از سوی دیگر ، گروه های مافیایی برای این دو نفر پاداشی تعیین کرده اند. آنها می دانند که اگر کارت های خود را خوب بازی کنند و زنده بمانند ، می توانند سود خوبی کسب کنند.

رونالد و کرت بعد

فیلم اصلا قصه‌ی ساده‌ای ندارد و این پیچیدگی را نیز تا پایان و رسیدن به سکانس‌های گره‌گشایی حفظ می‌کند

فیلم اصلاً داستان ساده ای ندارد و این پیچیدگی را تا پایان سکانس های پرده بردار حفظ می کند. به طور کلی می توان گفت فیلم های سودربرگ این گونه هستند. از یک ایده ساده در مورد جنایت سرقت ، او یک داستان پیچیده را تغییر می دهد و از این سردرگمی ، محتوا و معنی فیلم خود را به مخاطبان خود می دهد. در سینما ، او تا به حال داستان های سرقت خوبی گفته است و این یکی دیگر از آنهاست. اثری که هزارتوی خاص خود را دارد و کمی متفاوت با آن برخورد می کند. البته این دشواری در تعریف داستان اصلاً شبیه به سبک فیلم های معمایی نیست و فقط تا آنجا پیش می رود که مخاطب را مجبور می کند به داستان توجه کند و هیچ جایی بین وقایع این طرح ها باقی نگذارد و بتواند برای درک روابط دراماتیک .

در این فیلم بیننده باید قدم به قدم با کارگردان پیش برود و خود را در داستان فیلم غوطه ور کند. بدون فیلم ناگهانی در پایان فیلم ، هیچ س questionالی بی پاسخ نمی ماند و پاسخ نهایی را به بیننده می دهد. بازکردن و پایان دادن واقعا چشمگیر و بسیار چشمگیر است.

از طرفی شخصیت های داستان راه خود را پیدا کرده و تا حدی حرکت می کنند. بیننده می تواند آنها را بشناسد و کار آنها را درک کند. به عنوان مثال ، ما طرح و طرح پیشبرد داستان و این طرح سرقت را می دانیم و دلیل کار و مقاصد او را می دانیم و کارگردان همچنین به ما توضیح داد که چرا باید بلافاصله پس از آزادی این کار را انجام دهد. او مردی است که تا حدودی به اخلاق احترام می گذارد ، نگران جامعه سیاه پوست است و از آزار و اذیت افراد رنگین پوست به بهانه ایجاد نظم و بازسازی شهری ناراحت است.

از طرف دیگر نیز شخصیت‌های

 کارگردان داستانی شیک و حساب شده‌ای را تعریف می‌کند اما نمی‌تواند آن را به تماشاگر نزدیک کند و احساسات او را برانگیزد

رونالد هم همینطور است ، افکارش برای ما روشن است و ما از رفتار و حرکات او مطلع هستیم و دلیل آخرین سرقت او کاملاً مشخص است. او می خواهد سکوی پرتاب داشته باشد و زندگی خود را مرتب کند تا بتواند زنی را که دوست دارد بدست آورد. او به الکل بسیار معتاد است و حتی آن را به کرت پیشنهاد می کند. کارگردان شخصیت خود را استعاره ای از یک فرد خاموش ، بی فکر و بی تفاوت معرفی می کند ، شخصیتی که فقط به خود فکر می کند و در الکل غرق شده است ، که توانسته است تا حدی قدرت خود را به دست آورد و در نهایت چنین شخصیتی زنده نمی ماند و توسط زنی که دوستش دارد کشته می شود. .

در مواجهه با چنین شخصیتی ، ما کورت را داشتیم ، فردی که مشروبات الکلی نمی نوشید و حواسش نیز در اطراف او می چرخید و برای جامعه او بیگانه نبود. شخصیتی مشابه در فیلم های سودربرگ. رهبران گانگسترها و شرکت خودروسازی نیز فقط اطلاعات لازم را به ما می دهند و چیزی بیش از خود نشان نمی دهند. انجام ندهید.

با تمام این تفاسیر ، تماشاگران پس از تماشای فیلم با خود می گویند “چرا من نتوانستم به این شخصیت ها نزدیک شوم و آنها را درک کنم؟” در واقع ، داستان و شخصیت ها دارای ضعف بزرگی هستند که بیننده را از خود دور می کند. کارگردان داستانی شیک و حساب شده می گوید ، اما نمی تواند آن را به بیننده نزدیک کند و احساسات او را برانگیزد. مخاطب خود را کاملاً دور از این داستان می بیند و با وجود اینکه شخصیت ها را می شناسد ، نمی تواند آنها را به عنوان شخصیت های فیلم بپذیرد و خود را در کنار آنها ببیند. دلیل این امر به دو دلیل است: یکی این است که جهت و قاب فیلم به شخصیت ها نزدیک نمی شود و اگر نوردهی متوسط ​​آنها ثبت شود ، نور متضاد و صحنه های خیره کننده ای را برای بیننده ایجاد می کند و نگه می دارد. او را از همه چیز دور می کند

 با توجه به این شرایط ، مخاطب همیشه با شخصیت ها فاصله دارد ، حتی در پایان فیلم ، وقتی کورت پول خود را می گیرد و آزاد می شود ، دوربین خیلی به او نزدیک نمی شود و به همین دلیل است که ما هنوز دور می مانیم از این شخص بعد از این همه مبارزه و ما نمی توانیم محتوای فیلم را که کارگردان به درستی تنظیم کرده است ، بدست آوریم. سکانسی که می توان گفت یکی از مهمترین قسمت های فیلم است جایی است که به سکانس اول گره خورده و وظیفه راوی مشخص می شود.

 با توجه به این شرایط مخاطب

رونالد همچنین در صحنه ای که پول را می گیرد و سیگار روشن می کند ، از تماشاگر دور است و نمی تواند پایان تمام این گره ها را با این شخصیت تقسیم کند. مشکل دیگر این شخصیت ها این است که آنها هیچ بازدهی قوی برای احساسات خود ندارند. چه چیزی می تواند شخصیت های مرده یک فیلم را نجات دهد؟ درست است که ما اطلاعات کاملی در مورد شخصیت ها داریم و می توانیم داستان آنها را بیان کنیم. برای مشاهده. داستان به همین ترتیب ادامه می یابد ، ممکن است هیچ گره کوری برای ما باقی نماند و همه چیز باز شود ، اما داستان نمی تواند آن احساس ضروری را منتقل کند زیرا داستان آن دارای عمق کم و برخی ویژگی های جزئی وارد فیلم می شود. در حالی که این مبلغ ناچیز خوب پیش می رود و قدرتمند پرداخت می شود ، مطمئناً برای احساسات مخاطب کافی نیست.

از طرفی ریتم فیلم مختل می شود و ریتم در این اثر آنقدر آهسته حرکت می کند که گاهی اوقات اکران خسته کننده می شود و فیلم جذابیت خود را از دست می دهد که همین امر ضعف های دیگر فیلم را برای مخاطب آشکار می کند.

زنان شخصیت هایی هستند که سودربرگ در این فیلم به آن اهمیت زیادی داده است. این شخصیت ها اصلا موجودات ضعیفی نیستند و حرف هایی برای گفتن در زندگی خود دارند. آنها عمل می کنند و اهداف خود را پیش می برند ، خواه بخواهند خانه دار شوند یا زن اغوا کننده. همه آنها قوی هستند و موقعیت ها را با هوش و شجاعت زیاد کنترل می کنند و اجازه نمی دهند مردان آنها را کنترل کنند و شلیک های رایگان به برنامه های خود شلیک می کنند. این زنان وقتی به خواسته خود می رسند دیگر کاری با مردان ندارند و حتی به آنها اهمیتی نمی دهند و حتی با اسلحه نفس خود را می گیرند.

زنان شخصیت‌هایی هستند

سودربرگ برای ثبت سکانس‌هایش از لنزهای فیش آی استفاده کرده که به پررنگ‌ کردن فضای کلاسیک فیلم کمک می‌کند از طرفی هم با استفاده از این حربه موقعیت شخصیت‌ها را غلیظ نشان می‌دهد و درباره‌ی آن‌ها اغراق می‌کند

سودربرگ از لنزهای چشم ماهی برای ثبت سکانس های خود استفاده می کند ، که به برجسته سازی فضای کلاسیک فیلم کمک می کند. از سوی دیگر ، او از این تاکتیک برای تمرکز و اغراق در موقعیت شخصیت ها استفاده می کند. با کج شدن و محدب شدن مکان ها و فضاهای اطراف این شخصیت ها ، کارگردان هزارتوی هزارتوی داستان اصلی را برای این گانگسترها ایجاد می کند ، به طوری که فیلم به عنوان محتوا شکل می گیرد. البته استفاده بیش از حد از این آمادگی در فیلم گاهی اوقات به مذاق مخاطب نمی رسد و کار را منحرف می کند و فاصله های غیر منطقی ایجاد می کند.

حرکت ناگهانی در ژانر نئو نوآر ممنوع است و چندین زیر ژانر دیگر را شامل می شود. زنان اغوا کننده ، سایه های تیره و با کنتراست بالا در شب ، مافیا ، گانگسترهای جنایتکار ، نقشه سرقت و غیره ، همه گرد هم می آیند تا اثری را با ترکیب چند ژانر خلق کنند.

کارگردان این فیلم نمی تواند از اتفاقاتی که در جامعه افتاده چشم پوشی کند. او از ایده سرقت برای مقابله با مسائل مهمتر استفاده می کند. او با الهام از یک داستان واقعی ، زمانی داستان خود را می سازد که شرکت های خودروسازی از موافقت نامه های زیست محیطی پیروی نمی کنند و وارد طبقه کارگر می شوند و تصمیمات سخت و جنایتکارانه خود را مسئول شرایط بد و ناعادلانه جامعه می دانند. سودربرگ در این فیلم بیش از هر چیز روی سیاهان تمرکز می کند و فیلم خود را با پوست رنگی که نیاز مبرم به پول و امنیت دارد تبلیغ می کند. وجدان اجتماعی سودربرگ او را بر آن داشته است که سعی کند برخی از فیلمهای خود را برای مبارزان طبقه کارگر بسازد و در اینجا نیز او همین جهان بینی را ایجاد کرده است. بدون فیلم ناگهانی نمایشی است که در آن کارگردان را می توان یافت ، اما مطمئناً نمی تواند راه کارهای دیگر استیون سودربرگ را دنبال کند و تماشاگران را همانطور که هستند راضی نگه دارد. بعد از تماشای این فیلم ، ممکن است این فیلم را کاملاً فراموش کنید و نتوانید رابطه ای طولانی مدت با آن داشته باشید. حرکت ناگهانی در آن دسته از فیلم هایی که ارتباط مستقیم با سلیقه مخاطب دارند ممنوع است ، زیرا این اثر را نه می توان یک فیلم عالی دانست و نه یک نمایش بی ارزش.

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پانزده − یک =