0

نقد فیلم Black Bear

نقد فیلم Black Bear

یک دقیقه در خرس سیاه نیست که شاهد درخشش ابر پلازا در نقش اصلی نباشیم. اما فیلم نامه اثر گرچه هدفمند است ، اما بیش از حد قابل پیش بینی است و برخلاف نقش آفرینی وی ، هرگز بی نقص به نظر نمی رسد.

آلیسون قدم به محیطی پوشیده از درخت و یک خانه چوبی بزرگ و جذاب می گذارد. او به عنوان یک فیلمساز به اینجا آمده است و می خواهد از فضای آرام و خاص محیط برای تفکر ، کسب ایده درباره فیلمنامه جدید و شاید حتی فیلمبرداری بهره ببرد. مخاطب چیز زیادی در مورد او نمی داند و نه او هدف والای او را در داستان می فهمد. دو شخصیت اصلی دیگر فیلم بلر و گیب هستند و آنها صاحب این خانه در کنار دریاچه هستند. ما این شخصیت ها را در نگاه اول فقط با تعاریف چند جمله ای ساده می شناسیم و از آنجا که فیلم روایتی آرام دارد ، ممکن است بسیاری از افراد در همان لحظات اول دلیل پیگیری داستان را از دست بدهند.

اما دلیل زنده ماندن خرس سیاه این است که به سرعت روابط انسانی موجود در داستان را احیا می کند. از نگاه معنی دار به پایین پنجره تا دعواهای لفظی که هر لحظه داغتر می شوند ، مخاطب را از خطر آگاه می کنند. این یک فیلم ترسناک نیست. اما فیلم خرس سیاه خوب ما را نگران کرده است. زیرا براساس روابط عادی انسانی تعلیق می شود و دائماً مخاطب را با سوالاتی از جمله “اگر شخصی چنین کار اشتباهی انجام دهد ، شخص سوم خانه چه کاری انجام می دهد؟”

فیلم Black Bear

قصه گویی

این نوع قصه گویی در حالی که هنوز مخاطب واقعاً تصوری از هدف ، نیاز و چالش های پیش روی شخصیت ها ندارد ، به سرعت جذابیت فیلم را افزایش می دهد. فیلم گام به گام صحنه هایی را در مقابل بیننده ارائه می دهد که بیشتر آزار دهنده و آزار دهنده هستند. وقتی به روابط بین شخصیت ها توجه می کنیم ، از گفتن جنجال بر سر میز شام می ترسیم و به همه اشتباهاتی که ممکن است توسط این افراد مرتکب شوند ، فکر می کنیم ، این فیلم تمام قسمت های آن را در یک قطعه به تصویر می کشد.

بخش به بخش ، این فیلم از نظر مخاطب عملکرد خوبی دارد و در خدمت این است که بیشتر و بیشتر درگیر زندگی روزمره این شخصیت ها شود و نگرانی هایی را درباره تمام مزخرفاتی که آنها تجربه می کنند ، ایجاد کند. بعضی اوقات بحث ها بالا می گیرد و مخاطب از خشونت ناگهانی یکی از شخصیت ها می ترسد. از طرف دیگر ، گاهی اوقات سکوت در محیط به حدی حاکم می شود که نمی دانیم آیا از صدای بلند ناگهانی می ترسیم یا آرزو می کنیم کسی فریاد بزند و به این سکوت لعنتی پایان دهد.

نگرانی مخاطبان

مهم نیست. هرچه زمان می گذرد ، نگرانی مخاطبان بیشتر می شود. اما هر چقدر که داستان در این قسمت جذاب به نظر برسد ، ساختار کلی فیلم جذابیت این دنباله را بیشتر می کند اما داستان پردازی آن را تا حدی خسته کننده می کند. فیلم خرس سیاه برای ارائه پیام ارزشمند خود به مخاطب ، متاسفانه در عرض چند دقیقه 100٪ توجه مخاطب را از دست می دهد. حدود یک ساعت از این فیلم قابل پیش بینی است. خرس سیاه چنان سریع و كاملاً دست خود را برمی گرداند كه عملا از این پس بیننده توانایی پیش بینی جزئیات قابل توجهی از داستان را دارد.

Black Bear

در عین حال موارد زیادی وجود دارد که از ابتدا تا انتهای کار توجه بینندگان را بیشتر جلب می کند ؛ حتی وقتی خرس سیاه در اواسط داستان به آن نقطه اصلی برسد ، روابط شخصیت ها بخش قابل توجهی از تنش را از دست می دهد. به عنوان مثال ، این واقعیت که خرس سیاه را باید یک فیلم چند لایه دانست که می توان از زوایای مختلف به آن نگاه کرد ، با گذشت زمان باعث جذابیت بیشتر و بیشتر آن برای مخاطب می شود. زیرا با درک تدریجی داستان ، متوجه می شویم که فیلمساز می تواند حداقل به طور همزمان ، دو داستان متفاوت را در ذهن من و شما شکل دهد.

این بدان معناست که انتخاب های ما برای باور یا عدم باور به قسمت های مختلف فیلم و زاویه دیدی که نسبت به تصویر کلی شکل گرفته از داستان داریم ، باعث می شود که گاهی اوقات دو یا حتی سه داستان نسبتاً متفاوت را در طول دقیقه های خرس سیاه بشنویم.

موضوع جالب

موضوع وقتی جالب تر می شود که می بینید تصمیم شخص برای دیدن فیلم به هر دو روش ممکن می تواند توجه او را به جزئیات خاصی جلب کند و درک عمومی خاصی از داستان به او بدهد. جذابیت خرس سیاه به هیچ وجه آنقدر زیاد نیست که بتوان آن را در گروهی از آثاری قرار داد که شایسته چندین بار تماشا هستند. اما مزیت پیش گفته این است که دیدن یک بار دیدن فیلم برای هر مخاطب ممکن است کمی شخصی تر و دل انگیزتر باشد. زیرا بیننده معمولاً دوست دارد اعتراف کند که فیلم را با ظاهری منحصر به فرد تماشا کرده است.

شخصیت‌پردازی‌

همچنین ، حتی در لحظه هایی که شخصیت ها متوقف می شوند ، فیلم کاملاً زودتر از موعد پیش می رود و کریستوفر ابوت و سارا گدون خیلی زودتر از آنچه که به اهداف اصلی فیلمساز در روایت داستان پی برده اند ، مخاطبان خوبی هستند. سطح بازی در فیلم آنقدر بالاست که برخی از بینندگان می توانند خرس سیاه را فقط به دلیل تیم عالی بازیگری و شیمی بسیار خوب بین سه شخصیت اصلی دنبال کنند.

نقطه قوت

ستاره شماره یک و مهمترین نقطه قوت خرس سیاه را نیز باید Abri Plaza در نظر گرفت. در اجرایی متفاوت از آنچه در کارنامه پر از کمدی وی دیده ایم ، او می تواند همزمان ترسناک ، ترسناک ، آرام ، عصبانی ، بدبخت و خطرناک به نظر برسد. به نظر می رسد وقتی فیلم خود قابل پیش بینی شد ، اجرای دوباره میدان همانطور كه ​​از شخصیت اصلی این داستان انتظار داریم ، مملو از رفتارهای غیرقابل پیش بینی و مهیج است. او چنان ارگانیک می شود که احتمالاً طرفداران مشتاق آبری پلازا احتمالاً دیگر بازیگر مشهوری نیستند که فقط آلیسون را در فیلم خرس سیاه می بیند.

خرس سیاه سر و صدای کافی ایجاد نکرده است تا در فصل جوایز فیلم شانس ویژه ای داشته باشد. اما این فیلم بسیار خوب که در جشنواره فیلم ساندنس به نمایش درآمد ، بدون شک هالیوود را برای بازی در نقش بعدی Abri Plaza بیش از پیش هیجان زده می کند. بعد از خرس سیاه ، مخاطب با جدیت بیشتری او را به عنوان یک بازیگر حرفه ای و مسلط می پذیرد.

طراحی صحنه‌ی فیلم

در عین حال ، به همان اندازه که طراحی صحنه فیلم تقریباً چیزی به جز برجسته سازی مکان آن انجام نمی دهد ، کارگردانی و طراحی لباس های عالی به صورت ترکیبی گاهی اوقات تصاویری را ایجاد می کند که نه تنها برای اولین بار در ذهن مخاطب می نشیند ، بلکه به خوبی با مخاطب نیز همراه است. داستان و احساسات جاری داستان را همراهی می کنند. به عنوان مثال ، هنگامی که می خواهیم بهترین انرژی گرم را برای تولید یک اثر هنری در چنین فضای ناامیدکننده پیدا کنیم ، بر خلاف تلاش ارگانیک ، دائماً Abri Plaza را با لباس قرمز پررنگ در فضای پر از رنگ های سرد یادآوری می کنیم .

اسرار

وقتی فیلم برخی از اسرار خود را فاش می کند ، تنش بین روابط شخصیت ها کاهش می یابد. زیرا محتوای خرس سیاه می تواند به مراتب بهتر از امروز به فرم داستان پردازی خود پیوند داشته باشد. اما خوشبختانه از بین رفتن فضای مرموز ، به همان اندازه که از جذابیت قصه گویی می کاهد ، جزئیات تصاویر فیلم را بیش از پیش نشان داده است. زیرا کم کم می فهمیم که پشت تصاویر این فیلمساز چیست.

خرس سیاه تقریباً همیشه در کنار هم قرار گرفتن دوربین در کنار مخاطب است و با انجام کارهای ساده مانند پیروی از یک شخصیت بدون استفاده از برش های زیاد ، احساس گیر افتادن در هیاهوی کنترل فیلم سازی را به شما منتقل می کند. به این ترتیب ، حتی وقتی دیگر شخصیت های اصلی و داستان نویسی جذابیت خاصی ندارند ، بازهم مخاطب راه هایی را برای برقراری ارتباط با فیلم پیدا می کند. در نتیجه ، دنبال کردن نیمه دوم خرس سیاه شاید به اندازه نیمه اول برای بسیاری جذاب نباشد. اما اگر به این قسمت از فیلم برسید ، بعید است بخواهید آن را از دست بدهید. به نظر می رسد نکات مثبت این فیلم تقریباً در همه لحظات از نقاط منفی آن بیشتر است.

این مطلب ادامه دارد … .

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نه + 4 =