0

نقد فیلم Concrete Cowboy

نقد فیلم Concrete Cowboy

Concrete Cowboy افرادی را به تصویر می کشد که می خواهند سبک زندگی دیگری را دنبال کنند و شاید در این بین فرصتی برای نجات یک نوجوان داشته باشند.

ریکی استوب اولین فیلم سینمایی خود را با بازی Concrete Cowboy کارگردانی کرده است. او به وضوح با نگاه شخصی و نگرانی های خاص به پروژه نزدیک شد و به خوبی می توان احساس کرد که او به محصول نهایی اهمیت می دهد. به خصوص که برخی از افراد فیلم بازیگر نیستند بلکه افرادی واقعی هستند که در منطقه خاصی زندگی می کنند. منطقه ای در ایالات متحده که تعداد مشخصی از مردم به اسب سواری و مراقبت از اسب خود ادامه می دهند. با این حال ، جامعه مدرن ، شرایط مالی نامناسب و بسیاری از قوانین می خواهند از آنها به طور کامل جلوگیری کنند.

Concrete Cowboy به وضوح به عنوان یک کار جدید Netflix بیانیه می دهد. بیانیه ای در حمایت از سبک زندگی فراموش شده و افرادی که جامعه کوچک خود را دوست دارند. اما فیلم هرگز شعاری به خود نمی گیرد. زیرا از ستایش بیش از حد منطقه مورد بحث و سبک زندگی افراد حاضر در آن جلوگیری می کند. کابوی بتنی قصد ندارد کورکورانه این افراد را بالا ببرد و از قضا جنایات و مشکلات جدی و غیر قابل انکار موجود در این جامعه کوچک را به تصویر می کشد.

بازیگر سریال Stranger Things

بازیگر سریال چیزهای عجیب و غریب

بازیگر چیزهای عجیب و غریب Caleb McLaughlin نقش Cole را در Concrete Cowboy بازی می کند. یک نوجوان سرکش و کم و بیش شرور که عملاً مجبور می شود از زندگی روزمره عادی خود فاصله بگیرد و باید برای مدتی نامعلوم و نه چندان کوتاه بین این افراد مختلف باشد. این فیلم برای جلوگیری از تبدیل شدن به شعار اغلب این جامعه را از دیدگاه وی معرفی می کند.

او گام به گام مشکلات این زندگی جدید را می بیند. گاهی اوقات فرصتی برای سرگرمی پیدا می کند و گاهی بیشتر از هر زمان دیگری ضربه می خورد. به همین دلیل است که فیلم با تمرکز بر کول ، که دائماً این محیط جدید را زیر و رو می کند ، موفق می شود جامعه ای خاص و منصفانه را معرفی کند. با این حال شخصیت پردازی او و سایر شخصیت های فیلم بسیار ابتدایی به نظر می رسد و به مخاطب تحمیل می شود. در واقع ، به معنای واقعی کلمه ، بیشتر بینندگان می توانند سرنوشت هر یک از شخصیت های داستان را پیش بینی کرده و به سرعت متوجه شوند که به عنوان مثال ، فیلمساز می خواهد پیام خاصی را با یک شخصیت خاص منتقل کند.

شخصیت عجیب

بنابراین این فقط در مورد سیر شخصیت بسیار قابل پیش بینی در طول داستان نیست. بلکه باید اعتراف کرد که متأسفانه نویسندگان کاملاً درگیر داستان سرایی هستند. به عنوان مثال ، وقتی شخصیت A با شخصیت  روبرو می شود ، فیلمساز تا آنجا پیش می رود که به رابطه آنها می پردازد تا هر دو درک کنند که شخصیت  در فیلم چه خواهد بود و دقیقاً می دانند نویسنده می خواهد با به تصویر کشیدن سرنوشت خود درباره این جامعه چه بگوید. آهسته

شخصیت‌های فیلم Concrete Cowboy

در نتیجه ، همه شخصیت های Concrete Cowboy ایستا به نظر می رسند تا داستان پردازی چندان پویا نباشد. آیا آنها هیچ تغییری در طول فیلم احساس نمی کنند؟ چرا. اما وقتی تک تک آن تغییرات از همان صحنه اول داستان پردازی فیلم برای مخاطب روشن شود ، بیننده دیگر تغییر را احساس نمی کند. وقتی سریع فهمیدید شخصیت A به ترتیب در کدام فازهای احساسی وارد می شود و در نهایت او به کدام نقطه می رسد ، همه چیز طبق پیش بینی شما پیش می رود. به خصوص وقتی که فیلم کار زیادی برای رسیدن شخصیت ها به آن نکات قابل پیش بینی انجام نمی دهد و از آشناترین الگوهای هالیوود پیروی می کند.

فیلم زنده

خوشبختانه برخلاف شخصیت ها ، جامعه به تصویر کشیده شده در فیلم زنده است. آنقدر زنده که به شما امکان می دهد چند ویژگی جالب در هویت چند شخصیت موجود را ببینید. ممکن است مخاطب اینقدر به این شخصیت ها اهمیت ندهد. اما عشق این افراد به آن اسبها لمس می کند.

کارگردان با بردن دوربین به صمیمی ترین بحث های افراد این جامعه بر یک واقعیت کلیدی تأکید می کند. آنها می توانند کنار آتش بنشینند و با تمام مشکلات آرام باشند. تمام لحظات سریع ، هیجان زده یا مضطرب فیلم نیز با آرامش آنها تضادی کامل و معنی دار دارند. زندگی با هوای بعضاً بدبو آن اصطبل ها جالب نیست و می تواند ناامید کننده باشد. اما با وحشتی که به سایر نقاط شهر سرایت کرده فاصله قابل توجهی دارد. در تیتراژ پایانی Concrete Cowboy ، یک ساکن واقعی می گوید که او هرگز بار و زندان ندیده است فقط به این دلیل که شب را با این اسبها می گذراند.

فیلم Concrete Cowboy

انتقال شخصیت

یکی از دلایل اصلی انتقال صحیح شخصیت اصلی فیلم ، گره خوردن آن با سفر کول است. در واقع ، این فیلمساز معتقد است كه افرادی كه با مردم این جامعه مخالفت می كنند ، صرفاً در مورد قضاوت در مورد ظاهر قضاوت می كنند و به ارزشهای درونی آن نگاه نمی كنند. درست مثل کول در ابتدای داستان ، او قضاوت های اولیه و نادرستی درباره این مکان و چند شخصیت دارد. اما با گذشت زمان ، او از واقعیت ها بیشتر آگاه می شود و بسیاری از احساسات بیش از حد مثبت یا بیش از حد منفی خود را در مورد برخی چیزها یا افراد کنار می گذارد. زیرا او به درک کامل تری رسیده است و دیگر نمی خواهد کل کتاب را بر اساس جلد آن قضاوت کند.

به همین ترتیب ، بسیاری از مشاغل دیگر فیلم به خودی خود شایسته پذیرش هستند و تنها اثر مورد بحث می تواند آنها را به طرز خلاقانه و هنرمندانه تری به بیننده منتقل كند. در غیر این صورت ، هیچ کس واقعیت هایی از جمله عدم امکان برخورد با شرایط بی رحمانه را با کمک خطا انکار نمی کند. اما دوباره ، وقتی از ابتدا سریع فهمیدیم که کارگردان قصد دارد این پیام را در قسمت خاصی از فیلم منتقل کند ، همین که فیلم قابل پیش بینی باشد ، از اثربخشی آن می کاهد.

این مطلب ادامه دارد … .

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شش + سیزده =