0

بیوگرافی و معرفی شخصیت‌های داستانی Battlefield 1

بیوگرافی شخصیت‌های داستانی Battlefield 1

در این مقاله ، ما قصد داریم به ویژگی های بخش داستان attlefield 1 بپردازیم.

مدت زمان زیادی از انتشار این بازی به سبک جنگ جهانی اول می گذرد. ​​در این رابطه ، چه اتفاق خوبی بود که Studio Dice ، سازنده attlefield 1 ، زحمت ساخت یک بازی را در این دوره کشید و بهترین خبر در این بخش این است که این بازی نسخه جدید attlefield 1 است. اکنون بازی منتشر شده است و شاهد یک قسمت خوب از بازی هستیم. این بخش ممکن است برخی از مشکلات را داشته باشد ، اما لازم به ذکر است که قسمت داستان attlefield 1 به خوبی فضای جنگ بزرگ یا جنگ جهانی اول را به تصویر می کشد.

شخصیت هایی که هرکدام به دلایل مختلف وارد میدان جنگ شده اند. در جنگ جهانی اول میلیون ها سرباز با میلیون ها اعتقاد و شخصیت متفاوت علیه یکدیگر جنگیدند و سرنوشت جنگ را رقم زدند. جدا از کانون جنگ ، همه ما انسان هستیم ، همه ما ایده ها و شخصیت های خود را داریم ، اما ، در این نبرد ، همه ما یک چیز مشترک داریم ، فدا کردن برای سیاست های کثیف دولت مردان ، فدا کردن ایجاد آینده ای امن برای مردم کشورمان.

تیرانداز نسل هشتم

به منظور انتشار این شاهکار تیرانداز نسل هشتم ، قصد داریم مجموعه مقالات معرفی و بیوگرافی شخصیت های بازی و همچنین کلاس های بازی و وسایل نقلیه را برای شما کاربران قرار دهیم. در مقاله اول به سراغ بیوگرافی شخصیت های اصلی و فرعی دنیای attlefield 1 خواهیم رفت. شخصیت هایی که هرکدام دلایل خاص خود را برای شرکت در جنگ جهانی اول دارند و خوب ، قطعاً جنگ پیامدها و تأثیرات خود را بر شخصیت های هر شخص دارد. اول از همه ، می خواهم به این نکته اشاره کنم که در بیوگرافی شخصیت های اصلی ، بخشی به نام وضعیت نهایی هر شخصیت وجود دارد که بیان می کند آنها زنده هستند یا نه. حال اگر از محتوای اسپویلر متنفر هستید ، این قسمت ها را نخوانید.

فردریک بی‌شاپ

شخصیت‌های اصلی داستان بازی

فردریک بیشاپ

عنوان: Pride of Australia

بازیگر و صداپیشه: پیتر اوبراین

سن: 53 سال

سلاح ها: SMLE MKIII

وضعیت نهایی در بازی: کشته شد

در جنگ بزرگ ، فردریک بیشاپ یکی از شخصیت های اصلی جنگ بود. یک فرمانده نیروی دریایی استرالیا که همه او را با نام پراید استرالیا می شناسند. به راستی که این عنوان شایسته این فرمانده 53 ساله است. وقایع این شخصیت یادآور مبارزاتی در جنگ جهانی اول است که در آن متفقین با کمک نیروهای استرالیایی و نیوزلند سعی کردند با حمله به جزیره گالیپولی تنگه هرمز را به طور کامل تصرف کنند. فردریک بیشاپ یک روز در ماموریت خود با جوانی به نام جک فاستر آشنا می شود. نام جوانی جوان که از دیدن فردریک تعجب نمی کند و برای حقیقت این گفته به سراغ فردریک می رود ، اما دیگر حوصله این جوانان آماتور را ندارد و از شانس ، فردریک بیشاپ فرمانده جک فاستر است.

در اولین مأموریت ، فردریک را می بینیم که به یک جک آماتور ، که حتی نمی داند چگونه به درستی شلیک کند ، دستور می دهد که در کشتی بماند و وارد میدان جنگ نشود ، اما این جوان سرسخت قطعاً گوش نمی دهد. کم کم متوجه می شویم که فردریک چندان مغرور و راضی نیست. مطمئناً نگاه او به مسئولیت و نگرانی سربازانی است که برای بدست آوردن نام و چهره خود جان خود را فدا می کنند.

شخصیت خاص فردریک

فردریک این را خوب می داند ، زیرا او در این سالهای جنگ چیزهای زیادی دیده است ، و بالاتر از همه ، او خودش روزی جوان بود و غرور جوانی همیشه دردسرساز است. حالا با دیدن اشتیاق جک ، خودش را تصور می کند و به او می آموزد که چگونه به درستی با جنگ کنار بیاید و حتی تیراندازی کند. اما این مواردی نیستند که فردریک بیشاپ را به یک شخصیت خاص تبدیل کرده اند.

ارادت او واقعاً قابل تحسین است. فرمانده ای که تمام مأموریت ها را برای جلوگیری از کشته شدن زیردستان خود انجام می دهد ، اما پس از اتمام یکی از این مأموریت ها ، متوجه می شود که جک و چند نفر دیگر داوطلب حمله به قلعه عثمانی شده اند. اکنون اوضاع پیچیده تر از قبل است زیرا او می داند که اگر به جک کمک نکند ، قطعاً زنده برنخواهد گشت. وی سرانجام جک و همراهانش را پیدا می کند که برخی از آنها زخمی شده اند. فردریک جک را دلداری داده و به آینده امیدوار می کند و به او می گوید که قصد دارد با حمله فردی به قلعه راه را برای جک و همراهانش باز کند تا آنها سوار کشتی شوند و زنده بمانند.

تصرف قعله

در پایان ، پس از تصرف قلعه ، می بینیم که فردریک مورد اصابت گلوله قرار گرفته و به دیواری تکیه داده است. و جک فاستر را در حال شلیک به سمت کشتی می بیند. این پایان کار بزرگ شخصی است. ارتش و فرماندهان مسئول. غرور استرالیا هرگز فراموش نشده و مطمئناً در حافظه و دیوار این جنگ بزرگ هک شده است. فردریک بیشاپ معتقد است که کشتن یک استرالیایی غیرممکن است ، اما او می داند که این فقط برای روشن کردن قلب سربازان است و مرگ همیشه یک قدم جلوتر از سربازان در جنگ است.

کلاید بلکبرن

کلاید بلکبرن

عنوان: نه

بازیگر و صداپیشه: جف برگ

سن: 28 سال

سلاح ها: خودکار و بیل

وضعیت نهایی در بازی: زنده مانده است

کلاید بلکبرن یکی از آن شخصیت های بی دغدغه ای است که جنگ چهره واقعی خود را به او نشان داده و نتیجه آن تولد یک سرباز وظیفه شناس آمریکایی است. یک خلبان با شهامت برای هیچ کاری. ابتدا كلاید بلكبرن با جورج راكام ، خلبان كلاس اول Royal Flying Corps ، در حال بازی با كارت است. از آنجا که بلکبرن اعتماد به نفس دارد ، آنها در پرواز با ristol F2. شرط بندی می کنند.

هر که پیروز شود ، افتخار پرواز خواهد داشت. حالا که بلکبرن دروغگو و کلاهبردار است ، با ترفندی که قبلاً مرتکب شده است ، راکام را به صندلی بست و علی رغم از دست دادن کارت بازی ، به ristol F2. می رود و پرواز می کند. در همان ابتدای کار ، کلاید بلکبرن مخاطب را با یک قمارباز هفت خطه تقلب آشنا می کند که مهارت خلبانی ندارد و تنها دلیل پرواز با این جنگنده این است که می خواهد تجربیات زندگی خود را افزایش دهد.

هواپیمای بکبرن

در صحنه دوم بازی ، هواپیمای بلکبرن و همراه وی ، ویلسون ، سقوط می کنند و دو شخصیت در وسط میدان جنگ آزاد می شوند. همانطور که به جلو می روید ، ویلسون را می بینید که روی زمین زخمی شده است. کلاید می ترسد و مغز او به درستی کار نمی کند. از طرف دیگر ویلسون درخواست کمک می کند و از مرگ می ترسد! پس از اینکه وسون استدلال کرد که هویت واقعی خود را می داند ، بلکبرن به او کمک می کند تا با هم از میدان جنگ فرار کنیم.

اکنون پس از مشکلات فراوان ، این دو همکار به پایگاه خود رسیده اند تا ویلسون تحت درمان قرار گیرد. از طرف دیگر ، این انتهای خط برای بلکبرن است. در یک سکانس فیلم شاهد حضور جورج راکام هستیم که حکم بازداشت خود را بدست آورده است. این نکته در داستان دقیقاً همان جایی است که شخصیت جدید کلاید بلکبرن در جنگ شکل می گیرد. گاهی اوقات فقط یک کلمه می تواند افراد را در موقعیت های خاص تغییر دهد. به رسمیت شناختن شخصیت اصلی بلکبرن توسط ویلسون دلیل او تصمیم گرفت گذشته خود را فراموش کند و به یک سرباز وظیفه شناس و یک خلبان ماهر تبدیل شود. در آخرین نبرد بازی ، شاهد حضور شجاعانه او و مبارزه تا مرگ برای پیروزی هستیم.

دنیل ادواردز

دانیل ادواردز

عنوان: دنی

صداپیشه و بازیگر: اد اسپیلز

سن: 23 سال

سلاح ها: خودکار گردان و C96

وضعیت نهایی در بازی: زنده مانده است

یکی از جوان ترین شخصیت های بازی و به عبارتی شخصیتی که با معرفی بازی attlefield 1 به مخاطبان این بازی معرفی شد. اما به نظر می رسد که در طول توسعه بازی ، صداپیشگی و شخصیت پردازی دانیل ادواردز یا دنی خود ما به اد اسپیلرز سپرده شد. دانیل ادواردز 23 ساله هیچ تصوری از جنگ ندارد. او اصلاً نمی داند کار تیمی به چه معناست. او در اصل راننده اتومبیل است که داوطلب رانندگی تانک شده است.

حالا خوشبختانه یا متأسفانه نام وی در بین متقاضیان است و به جبهه های جنگ اعزام می شود. ادواردز داستان جوانانی را بیان می کند که فکر می کنند میدان جنگ یک میدان جنگ ساده است ، اما ، همانطور که در بخش داستان فردریک بیشاپ تا حدودی می بینیم ، جنگ شوخی ندارد! ادواردز ، راننده تانک مارک V ، با سه نفر دیگر هم تیمی بود که یکی از آنها فرمانده ادوارد است. مردی عاقل که در طول بازی دائما سعی می کند او را با فضای جنگ آشنا کند و از ادواردز یک سرباز ماهر بسازد.

از طرف دیگر او هم تیمی هایی دارد که مهارت زیادی در برقراری ارتباط ندارند و فقط به فکر خودشان هستند. سرانجام ، دانیل راه دشواری در پیش دارد. برای اولین بار جنگ را تجربه کنید. رانندگی با یک تانک وحشی و سایر مواردی که همه دست به دست هم می دهند تا دانیل ادواردز بتواند آن را در تاریک و تاریک زندگی ببیند.

راننده شخصی

مطمئناً اگر شما دانیل بودید ، بارها و بارها دعا می کردید ، کاش من همان راننده شخصی بودم و اصلاً جنگ نمی کردم ، اما راه بازگشتی وجود ندارد و ادواردز این مسئله را به خوبی می داند. ممکن است در آغاز چهره های سرد و وظیفه شناس ادواردز را ببینیم ، اما به تدریج شرایط و نحوه پیشرفت برای او مهم می شود. همانطور که در انتهای داستان او می بینیم ، او به دلیل روشن نشدن تانک Mark V عصبی می شود و عصبانیت خود را به مخاطب القا می کند.

لوکا وینچنزو کوچیولا

لوکا وینچنزو کوشیولا

عنوان: نه

صداپیشه و بازیگر: ناشناخته

سن: 21 سال

اسلحه: MG 08

وضعیت نهایی در بازی: زنده مانده است

سالها از جنگ می گذرد و لوکا و خاطراتش باقی مانده است. یک شب در حالی که لوکا خاطرات خود را بازگو می کند ، دختر لوکا تزرو نزد او می آید و عکسهای قدیمی پدرش را می بیند. یک عکس خودش را در وسط نشان می دهد و دختر لوکا به اشتباه فکر می کند این عکس متعلق به پدرش است اما در اصل متعلق به متیو کوکیولا ، برادر دوقلوی لوکا است و داستان یک سرباز خسته ایتالیایی را روایت می کند. لوکا یکی از اعضای گروه ویژه ایتالیایی به نام آردیتی است که در طول جنگ و یکی از مأموریت های خود در کوههای مونت گراپا ، ونتو ، ایتالیا مجبور به جدا شدن از برادرش می شود.

دو برادر دوقلو ، دو رفیق که یکی از آنها در گروه اعتصاب و دیگری در خط مقدم این گروه است. اکنون ، هنگام تصرف کوههای مونت گراپا توسط دشمنان ، آنها مجبور به جدا شدن از یکدیگر می شوند ، اما هیچ چیز طبق برنامه پیش نمی رود. گویی لوکا از ابتدا می دانست که قرار است اتفاقی بیفتد زیرا او نگران برادرش بود. این قسمت از داستان نگرانی های یک برادر محتاط نسبت به برادر پرانرژی خود را روایت می کند. بعد از پیشرفت در بازی ، لوکا احساس می کند که یک سری مسائل در جای خود نیست و متاسفانه اواخر به نقشه دشمن پی می برد و محیطی که در آن قرار دارند بمباران می شود.

بمباران زمین

اکنون لوکا بیش از گذشته آشفته است ، او مجبور است زمین را بمباران کند و ویرانه ها را جستجو کند تا مطمئن شود که متی زنده است یا نه. اما حیف ، حیف که زندگی همیشه جنبه خوب خود را برای سربازان جنگ جهانی دوم نشان نداده است. پس از گشت و گذار در محیط بازی و از بین بردن سربازان دشمن ، سکانس سینمایی پایان بازی منتشر می شود. لوکا دائما در حال کشف محیط است و به دنبال اجساد است. احساس عجیبی در او وجود دارد.

او مدام با خودش می گفت من مطمئن هستم كه متیو اینجا نیست ، اما اضطراب لوكا حرف دیگری می زند تا وقتی كه در گوشه ای از زمین بازی جنازه جوانی وجود دارد. لوکا با نگرانی بیشتر به سمت جسد می رود و با چهره آرام و بدن بی روح متی روبرو می شود. قطعاً از دست دادن یک برادر در جنگ سخت ترین چیزی است که می تواند شخصیت یک سرباز را تغییر دهد. اکنون لوکا دیگر آن شخص نیست و وارد مرحله جدیدی از زندگی خود شده است.

زارا غفران

زارا غفران

عنوان: نه

صداپیشه و بازیگر: اگنی اسکات

سن: 36 سال

سلاح: خنجر

وضعیت نهایی در بازی: زنده مانده است

بانویی از حجاز که ماهرترین عضو گروهی به نام “شورشیان بدوی” است. گروهی که برای سرنگونی قطار زرهی دولت عثمانی با شخصیتی مانند لارنس عربستان در جنگ جهانی اول همکاری کردند. داستان این بخش انتقامی را که شورشیان بدوی می خواهند روایت می کند و لارنس افسانه ای در این راه به آنها کمک می کند. بخش داستان زارا کوتاه ترین قسمت داستان attlefield 1 است و عملاً معرفی خاصی به شما نمی کند.

فقط در یک مأموریت شخصیت ضد زارا به شما که یک فرمانده ترک است معرفی می شود و او زارا و لارنس را تهدید می کند. همچنین در دو مأموریت اخیر نحوه گمراه سازی و بمباران این قطار زرهی به تصویر کشیده شده است و آخرین نبرد نبرد مهیجی است که در آن شما باید مدام پشت ضد تانک های مختلف بروید و قطار زرهی و خط راه آهن عثمانی را منهدم کنید. بخشی از تاریخ جنگ جهانی دوم که مانند سایر داستان های شخصیت های بازی از واقعیت گرفته شده است.

شخصیت های فرعی داستان

در میان شخصیت های فرعی بازی فقط یک نفر قابل معرفی است و آن لارنس عربستان است. البته شخصیت های دیگری هم در بازی وجود دارند و ارزش آنها قطعاً زیاد است اما اگر بخواهیم دقیق تر شویم فقط لارنس از پشتیبانی و داستانی قوی و غنی برخوردار است.

توماس ادوارد لورنس

توماس ادوارد لارنس

عنوان: لارنس عربستان

صداپیشه و بازیگر: جک لودن

سن: 30 سال

سلاح: خودکار گردان

وضعیت نهایی در بازی: زنده مانده است

در طول جنگ جهانی اول ، وی به عنوان مشاور نظامی انگلیس در رهبران عرب در حجاز خدمت کرد. حجاز در آن زمان تحت حکومت عثمانی بود. از آنجا که عثمانی ها در جنگ جهانی اول متحدان آلمان بودند ، سران انگلیس و حجاز توافق کردند که راه آهن برلین و عثمانی را تخریب کنند.

با تخریب این خط ریلی ، پیروزی ایالات متحده و انگلیس در جنگ جهانی اول بسیار کمک کرد و از طرف دیگر عثمانی ها از قلمرو حجاز اخراج شدند. لارنس در عربستان سعودی فرهنگ عرب را آموخت و نه تنها زبان عربی را به خوبی فرا گرفت ، بلکه گویش های قبایل مختلف را نیز فرا گرفت. او به پوشیدن لباس عربی و زندگی مانند مردی از یک قبیله بیابانی افتخار می کرد ، به همین دلیل لورنس عربستان لقب گرفت. متأسفانه سالها بعد ، پس از تصادف با موتورسیکلت ، وی به مدت شش روز در کما بود و در سال 1935 در انگلیس درگذشت.

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ده − نه =