در این مقاله ، رابرت دنیرو ، بازیگر افسانه ای فیلم را معرفی می کنیم و برخی از بهترین نقش های وی را مرور می کنیم.
رابرت آنتونی دنیرو ، که در این بخش از زندگی نامه اش به او اشاره می کنیم ، در 17 آگوست سال 1943 ، در منطقه گرینویچ منهتن ، نیویورک متولد شد. مادر وی ، ویرجینیا آدمیرال (1915-2002) ، شاعر ، نقاش و فعال اجتماعی آلمانی و پدرش رابرت هنری دنیرو (1922-1993) یک نقاش اکسپرسیونیست انتزاعی ، از نژاد ایتالیایی-ایرلندی بود. ویرجینیا و هنری در جریان کلاسهای نقاشی هانس هافمن در استان پروین استون با یکدیگر آشنا شدند و بعداً هنگامی که تنها فرزندشان کمتر از دو سال داشت از هم جدا شدند. از آن به بعد ، رابرت نزد مادرش ماند و در گرینویچ ، یک محله کوچک ایتالیایی در منهتن بزرگ شد.
در همان زمان ، هنری به خانه ای نزدیک محل زندگی آنها نقل مکان کرد ، بنابراین بابی (رابرت) بخشی از وقت خود را با پدرش گذراند. ویرجینیا یک پروتستان بود که در بزرگسالی به دین خود روی آورد و هنری کاتولیک بزرگ شد. در چنین فضایی پدربزرگ و مادربزرگ بابی او را مخفیانه به کلیسا بردند و او را تعمید دادند.
بابی سالهای ابتدایی خود را در مدرسه دولتی 41 در گرینویچ گذراند و برای پایان کلاس های هفتم و هشتم به دبیرستان الیزابت اروین رفت. وی سپس در کلاس نهم دبیرستان هنر و موسیقی پذیرفته شد ، اما تنها مدت کوتاهی در آنجا ماند و پس از آن برای ادامه تحصیل در دبیرستان مک برنی و دبیرستان خصوصی رودز ادامه داد ، جایی که هرگز فارغ التحصیل نشد. در همین دبیرستان بود که دوستانش به دلیل رنگ پریدگی مداوم او را به بابی میلکی لقب دادند. در این زمان ، بابی هدف تعدادی از کودکان خیابانی قرار گرفت که نام جوانان ایتالیای کوچک را انتخاب کرده بودند. بچه هایی که بعضی از آنها هنوز دوست صمیمی هستند.
رابرت اولین تجربه آماتور خود را در نقش یک شیر ترسو در نمایش مدرسه جادوگر شهر به دست آورد. علی رغم کمرویی ، در شانزده سالگی تحصیل را رها کرد و به طور جدی درگیر بازیگری شد. وی سپس وارد هنرستان هنرهای نمایشی استلا آدلر شد و دوره های بازیگری را در استودیوی لی استراسبرگ گذراند. دنیرو اولین بازی خود را در 20 سالگی در جشن عروسی به کارگردانی برایان دیپالما انجام داد. این فیلم به دلیل ورشکستگی استودیو شش سال به تأخیر افتاد. دنیرو همزمان ، دو بار دیگر در فیلم های سلام و سلام مادر! (سلام ، مامان!) با دیپالما کار کرد. وی برای بازی در فیلم خونین ماما به کارگردانی راجر کورمن ، پادشاه فیلم های ادامه داد.
دنیرو دهه 1970 را با بازی در نقش های مکمل در کارهای کمتر شناخته شده و کمتر شناخته شده آغاز کرد که موفقیت چندانی برای او به همراه نداشت. با این حال طولی نکشید که روزهای خوب بابی فرا رسید. در سال 1973 بود که وی برای اولین بار با حضور در دو اثر برجسته از دو کارگردان جوان و تازه کار ، در میان سینماگران و البته منتقدان زبان به شهرت رسید. او درام (ang the Drum Slowly) به کارگردانی جان دی را می نوازد. هنکوک با بازی یک بازیکن بیس بال در حال مرگ توجه ها را به خود جلب کرد.
نقشی که آل پاچینو در ابتدا قرار بود بازی کند. با این حال ، با انتخاب پاچیتو برای ایفای نقش مایکل کورلئونه ، دنیرو نیز در قسمت اول پدرخوانده بازی در نقش پائولی گاتو را متوقف کرد و جایگزین پاچینو شد. البته قبولی او چندان ساده نبود و 7 بار تست زد. دنیرو برای آمادگی بیشتر برای این نقش ، بیس بال را در فلوریدا آموخت و قطار شهری را تماشا کرد. او همچنین به گرجستان سفر کرد و یاد گرفت که چگونه به گویش گرجی صحبت کند.
سپس بابی همکاری طولانی مدت شگفت انگیزی را با مارتین اسکورسیزی در خیابان های میانه و با بازی یک شخصیت آنارشیست و مشکل آفرین به نام جانی بوی آغاز کرد. جالب اینجاست که دنیرو و اسکورسیزی در یک محله بزرگ شدند و چند بلوک از هم فاصله داشتند و در نوجوانی چندین بار با هم ملاقات کرده بودند اما تا چند ماه قبل از ساخت فیلم یکدیگر را نمی شناختند. اسکورسیزی با بازگشت از تجربه شکست خورده oxcar ertha ، خیابان های شهر متوسط را با بودجه فرانسیس فورد کوپولا ساخت و کار را با برایان دیپالما ویرایش کرد.
این فرانسیس فورد کوپولا بود که پس از تماشای خیابان های خیابان های شیطانی ، تصمیم گرفت در نقش جوان ویتو کورلئونه در پدرخوانده: قسمت دوم ، دنیرو را بازی کند. در همین حال ، دنیرو برای بازی در قسمت اول فیلم برای بازی در نقش مایکل ، سانی ، پائولی گاتو و کارلو ریتزی در تست بازیگری شرکت کرد اما در نهایت برای بازی در نقش پائولی جذب شد.
البته ، بین این دو پدرخوانده ، دنیرو چنان پیشرفت کرده بود که بدون موفقیت در آزمون ، به او نقش ویتو را دادند. این بار با بازگشت به فیلم مارلون براندو ، این بار در گریم یک مرد جوان. رابرت برای بازی در این نقش چهار ماه زبان سیسیلی را آموخت و سه ماه در سیسیل زندگی کرد. پس از نمایش فیلم ، پدرخوانده: قسمت دوم علاوه بر اینکه مورد استقبال عمومی قرار گرفت ، شش جایزه اسکار را نیز از آن خود کرد و بهترین عملکرد را در بین سه فیلم این مجموعه به خود اختصاص داد.
البته در گلدن گلوب ، این فیلم همه جوایز مهم رومن پولانسکی ، کارگردان محله محله چینی ها را از آن خود کرد. در همین حال ، دنیرو برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل شد و از این رو وی و مارلون براندو تنها بازیگرانی بودند که برای بازی در نقش دون ویتو موفق به دریافت جایزه اسکار شدند. علاوه بر این ، دنیرو اولین بازیگر تاریخ فیلم است که برای نقشی که تقریباً همه گفتگوی های او به زبان انگلیسی نیست ، اسکار دریافت می کند.
در حالی که دنیرو اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در لس آنجلس لقب گرفت ، وی هنگام فیلمبرداری سال 1900 (1900) به کارگردانی برناردو برتولوچی در ایتالیا به سر می برد (کاپولا جایزه را به دست آورد). در این فیلم ، بابی نقش جوانی به نام آلفردو از یک خانواده بورژوازی را بازی می کند که در بحبوحه جنگ جهانی اول و دوم ، در تلاش است تا همسر خود ، املاکی را که از پدرش به ارث رسیده و دوستی نزدیک با دهقانی را بدست آورد. تا در همان روز نجات یابد.
“1900” (1900) اثری حماسی ، در مقیاس بزرگ و بسیار جاه طلبانه است که تولید آن فقط فیلم سازی قبل از برتولوچی بود. این فیلم با 12000 بازیگر و خدمه در ابتدا قرار بود یک مجموعه تلویزیونی 6 قسمتی باشد ، اما بعداً به دلایل سیاسی ، اجتماعی و البته روایی ، برای نمایش در صفحه بزرگ انتخاب شد. برتولوچی در ابتدا جک نیکلسون را برای نقش آلفردو در نظر گرفت اما پس از تماشای قسمت دوم “پدرخوانده” تصمیم گرفت این نقش را به دنیرو بدهد. دنیرو همچنین به دلیل بازی فوق العاده جرارد دپاردیو در نقش اولمو به او قافیه هایی داد اما در پایان او به نوعی به اعتماد برتولوچی پاسخ خوبی داد.
قبل از اینکه ستاره سینما شود ، بابی آرزو داشت یک فیلم نامه بنویسد. ایده او برای یک فرد مسلح سرگردان بود که در خیابان های نیویورک به فکر ترور شخصیتی مهم پرسه می زند. گرچه ایده او هرگز به نتیجه نرسید ، اما بعداً سرنوشت او را به سمت فیلمنامه پل شریدر و راننده تاکسی سوق داد که حاوی عناصر بسیاری از داستان او بود.
شریدر پس از خواندن تهوع ، ایده اصلی ژان پل سارتر برای نوشتن فیلمنامه راننده تاکسی بود. او با افسردگی و مواد مخدر دست و پنجه نرم می کرد. برایان دیپالما اولین انتخاب تهیه کنندگان این اثر بود ،
با این وجود حضور وی در این پروژه بیش از دو هفته طول نکشید و پس از دریافت فرم اخراج ، مارتین اسکورسیزی جایگزین وی شد. دنیرو در زمانی تراویس بیکل را در این فیلم بازی کرد که به گفته شریدر ، او هنگام نوشتن فیلمنامه همیشه جف بریجز را در ذهن داشت. بابی برای اینکه نقش خود را بهتر بازی کند ، به مدت یک ماه 15 ساعت در روز رانندگی با یک تاکسی کرد و همچنین زمان زیادی را صرف مطالعه بیماری های روانی کرد. وی تاکنون با وجود بازی در پدرخوانده و دریافت اسکار ، در بین مردم آنچنان شناخته شده نبود که در این ماه فقط یکی از مسافرانش او را ترک کند. راننده تاکسی در پایان سال نامزد چهار جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم ، بهترین کارگردانی ، بهترین بازیگر نقش اول زن و بهترین بازیگر نقش مکمل زن شد.
فیلم راکی به پدیده آن سال تحویل داده شد. این فیلم به کارگردانی سیدنی لومت نیز جوایز بازیگری را کسب کرد و به دنیرو و اسکورسیزی اجازه داد با دست خالی به خانه بازگردند.
دنیرو سپس در آخرین فیلم الیا کازان ، آخرین سرمایه دار ، در نقش مونرو اسدار ، مدیر تولید یک کمپانی بزرگ فیلم سازی ظاهر شد. نقشی که پیش از این پل نیومن و آل پاچینو به دلایل مختلف از آن چشم پوشی کردند. اول اینکه چه کسی وقتی مایک نیکولز دو فیلم می سازد از ویرجینیا ولف می ترسد؟ (چه کسی از ویرجینیا وولف می ترسد) و فارغ التحصیل در اوج خود روی این پروژه کار می کردند ، اما بعداً با استودیو همکاری کردند تا به جای مونرو به جای دان هافمن بروند.
به دردسر افتاد و کارش را رها کرد. همچنین قرار بود نیکولز و دنیرو در فیلم Goodbye Girl با همکاری نیل سایمون با هم کار کنند که با افزایش اختلافات هر دو پروژه را دوباره ترک کرد. پس از شوک عاطفی ناشی از درگیری با دنیرو ، نیکلز حتی به طور موقت بازیگری را متوقف کرد. گرچه “آخرین سرمایه دار خیلی مهم” موفقیت چندانی کسب نکرد و هیچ چیز با ارزشی برای زندگی پربار کازان به ارمغان نیاورد ، دنیرو این فرصت را داشت که در همان دهه اول زندگی بازیگری خود با گروهی از بزرگان فیلم مانند ژان مورو رابرت میشم ، ری میللند و جک نیکلسون.
سام در اشپیگل (تهیه کنندگی لارنس عربستان و داک) پس از اکران فیلم گفت: “دنیرو بزرگترین بازیگر جوان امروز آمریکا است.” الیا کازان همچنین بزرگترین کارگردان زنده دنیا است و من احتمالاً بزرگترین تهیه کننده تمام ادوار هستم. اما چگونه نتیجه همکاری ما چنین وحشتناک به دست آمد؟
کازان بارها در مورد توانایی های بازیگری دنیرو و جدیت در کار صحبت کرده است: بابی برای بازی در نقش آخرین سرمایه دار وزن خود را از 77 کیلوگرم به کمتر از 60 کیلوگرم کاهش داد. او تنها بازیگری بود که حتی روزهای یکشنبه نیز تمرین می کرد و در حالی که سایر بازیگران به دنبال سرگرمی هایی مانند بازی تنیس بودند ، او مشغول فیلمبرداری بود و مدام روی صحنه بود. بابی بازیگری دقیق و وقت شناس ، رویایی ، احساسی و فردی است.
مارتین اسکورسیزی که به لطف فیلم راننده تاکسی با موفقیت خود را در میان سازندگان موج جدید سینمای آمریکا تثبیت کرد ، با بودجه ده برابر بیشتر فیلم نیویورک ، نیویورک را ساخت ، دنیرو دوباره بازی را ترک کرد. قطعه ای که خود اسکورسیزی آن را نوآر موزیکال می نامد. تقریباً تمام دیالوگ های فیلم بداهه بود و حتی در قسمت های موسیقی قطعه ، نوازندگان بداهه تر بودند. با وجود این خلاقیت ها ، نتیجه نهایی یک شکست بزرگ بود. بسیاری دلیل این عدم موفقیت را اعتیاد شدید اسكورسیزی و عدم تسلط بر تصاویر و گفتگوها می دانند. در حین فیلمبرداری بود که دنیرو و اسکورسیزی به طور همزمان عاشق بازیگر اصلی فیلم ، لیزا مینلی شدند.
دنیرو در دیگر نقش های ماندگار خود در شکارچی گوزن به کارگردانی مایکل چیمینو در نقش یک مایکل ورونسکی-روسی آمریکایی بازی کرد. صحنه رولت روسی در این فیلم یکی از ماندگارترین و البته تکان دهنده ترین صحنه های تاریخ سینما است. دنیرو هنگام فیلمبرداری از صحنه ، از چیمینو خواست تا یک گلوله واقعی را در اسلحه قرار دهد تا دلهره بازیگران را برطرف کند. اگرچه گلوله به گونه ای قرار گرفت که نوبت شلیک آن نبود ، اما وجود آن و احساس نقص فنی یا سهل انگاری فضای سنگینی را در فضای کار ایجاد کرد که تنش های آن حتی به مشاهده کننده. شکارچی گوزن ، علی رغم ساختار نامتعارف و طول عمر ، به فروش قابل توجهی دست یافت و در نهایت موفق به کسب 5 جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم و بهترین کارگردانی شد. دنیرو برای دومین بار نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد شد.
در حین فیلمبرداری قسمت دوم “پدرخوانده” بود که بابی با زندگینامه جیک لاموت ، قهرمان حرفه ای بوکس در وزن میانه آشنا شد. از آن زمان او به دنبال ساخت فیلمی بر اساس این کتاب بود و در نهایت چهار سال طول کشید تا تولیدکنندگان برای تولید این اثر متقاعد شوند. وی سپس برای کارگردانی این فیلم به اسکورسیزی متوسل شد که پس از شکست مقابل نیویورک در بیمارستان نیویورک (نیویورک ، نیویورک) بستری شد. مارتی آنقدر افسرده بود که می خواست خودکشی کند و نمی خواست به سینما برگردد.
بابی در مورد نقش گاو خشمگین با او صحبت کرد ، اما او اظهار داشت که علاقه ای به ساخت یک فیلم ورزشی ندارد. دنیرو وقت زیادی را صرف فهمیدن ادامه کار گاو خشمگین کرد و سرانجام اسکورسیزی مسئولیت ساخت فیلم را به عهده گرفت در ازای اینکه می تواند سلیقه خود را آزادانه تمرین کند. دنیرو در مصاحبه ای اظهار داشت که اگر مارتی این فیلم را نمی ساخت ، زندگی حرفه ای او در جوانی به پایان می رسید و او معتاد می شد.
اسکورسیزی به سه دلیل فیلمبرداری سیاه و سفید را آغاز کرد. اول ، او می خواست که کارش کاملا متفاوت با راکی باشد. ثانیاً ، به دلیل صحنه های جنگی که در آن ترجیح داده بود از شکلات مایع به جای خون برای تأثیرگذاری بیشتر تصاویر استفاده کند ، و سوم به خاطر خود جیک لاموت که در جایی از کتاب خود گفته است ، وقتی به گذشته خود فکر می کند ، آن را مانند یک فیلم سیاه و سفید قدیمی تصور می کند. دنیرو وقت زیادی را با بوکس واقعی جیک لاموت بوکس گذراند. استعداد او در این زمینه به حدی بود که در پایان لاموت به او گفت که می تواند در مسابقات بوکس حرفه ای شرکت کند.
بابی برای دیدن دقیق تری از جو مسابقه ، در سه مسابقه بوکس رسمی در بروکلین وارد رینگ شد که در نهایت در دو مسابقه پیروز شد. او همچنین اندکی قبل از شروع فیلمبرداری در خانه ای با جو پسچی که در این فیلم نقش برادرش را بازی می کرد در خانه ای زندگی می کرد. در هنگام ساخت فیلم ، ابتدا تصاویر جوانی لاموت گرفته شد و سپس ، پس از بسته شدن ، دنیرو فرصت یافت تا خود را برای میانسالی شخصیت آماده کند. در این مرحله ، اروین وینکلر ، به عنوان خالق پروژه صرفه جویی در وقت و سلامت دنیرو ، به او پیشنهاد کرد که از پروتز و آرایش غلیظ برای نشان دادن وزن اضافی لاموت استفاده کند.
و سپس ، برای طبیعی جلوه دادن کار ، 27 کیلوگرم به وزن خود اضافه کرد. سرانجام ، Raging Bull مورد تحسین منتقدان قرار گرفت و دنیرو توانست جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد را در یک مسابقه با افرادی مانند پیتر اوتول و جک لمون دریافت کند. در یک تفسیر جالب ، جیک لاموت ، ضمن تمجید از بازی بابی ، اعتراف کرد که تنها پس از تماشای خود در این فیلم بود که ابتدا متوجه شد که چه شخص وحشتناکی است! در همین حال ، همسر لاموت در مورد دنیرو می گوید: “او به خانه ما نقل مکان کرد و پس از آن شوهرم را در طول روز یک دقیقه تنها نگذاشت.” جیک با کار خود 25 سال پیش به سبک زندگی خود بازگشت و مرا ترک کرد.
دنیرو پس از موفقیت در اعترافات واقعی به کارگردانی اولو گروسپارد ، نقش کشیشی جوان و جاه طلب به نام دزموند اسپلیس را بازی می کند که پس از قتل بی رحمانه زن جوان با برادرش ، کارآگاه پلیس لس آنجلس درگیر می شود. اگرچه اعترافات واقعی فروش خوبی نداشت ، منتقدان دنیرو و رابرت دووال به عنوان برادر بزرگتر وی از او تعریف و تمجید کردند. از طرف دیگر ، داستان فیلم به دلیل اشاره به پرونده مرموز ستاره سیاه (قتل بازیگر جوانی به نام الیزابت پیرت که بدنش قطعه قطعه شد) و داستان هابیل و قابیل بسیار مورد توجه قرار گرفت. .
در همین حال ، ویلیام افباکلی جونیور ، در یک بازبینی منفی در مجله National Review ، از اینکه مظنون یک کشیش به قتل بود ، به شدت انتقاد کرد و ایدئولوژی مذهبی فیلم را زیر سوال برد. وی همچنین نقش دنیرو را به عنوان کشیش توصیف کرد ، بد و بسیار مصنوعی.
پس از گاو خشمگین ، اسکورسیزی می خواست آخرین وسوسه مسیح را بر اساس کتاب نیکوس کازانتزاکیس و فیلمنامه ای از پل شریدر کارگردانی کند و دنیرو را در نقش مسیح بازی کند. با این حال ، بابی درخواست اسکورسیزی را رد کرد و پیشنهاد ساخت یک فیلم کمدی را داد. بدین ترتیب دنیرو با بازی در نقش روپرت پوپکین در پادشاه کمدی با بازی در نقش اسكورسیزی به سینما بازگشت. روپرت مردی سی و چند ساله است که مدتها آرزو داشته است یک کمدین بزرگ شود و برای نزدیک شدن به محبوب ترین کمدین خود و اجرای زنده برنامه تلویزیونی خود دست به هر کاری می زند. دنیرو برای بازی در این نقش از استندآپ کمدی های ریچارد بلیزر الهام گرفته است. پادشاه کمدی را بزرگترین شاهکار تقدیر نشده اسکورسیزی می نامند.
فیلمی که نشان داد یک شکست بزرگ تجاری است ، اما با گذشت زمان ، ارزش های آن به طور فزاینده ای به عنوان یک فیلم متفاوت در کارنامه کارگردان ظاهر شد. اگرچه مارتی عاشق پادشاه کمدی بود و بازی دنیرو در این فیلم را بهترین کار خود توصیف کرد ، اما گفت که به دلیل نگرانی هایش و البته فیلمبرداری طاقت فرسای فیلم ، شاید بهتر بود که هرگز این فیلم را نداشت. او موفق نشد و ادامه داد که احتمالاً برای چند سال با دنیرو قطع رابطه خواهد کرد.
دنیرو در آخرین فیلم سرخیو لئونه ، روزی روزگاری در آمریکا (1984) بازی کرد. وی برای ایفای نقش نودلز خواستار ملاقات خصوصی با میر لانسکی ، گانگستر مشهور روسی متولد شد که رد شد. قرار بود قبل از انتخاب دنیرو ، دو بازیگر متفاوت نقش نودل های جوانی و پیری را بازی کنند و برای این منظور نام چند بازیگر مشهور ذکر شد. جرارد دپاردیو و ژان گابن ، ریچارد دریف و جیمز کاگنی و سرانجام تام برگر و پاول نیومن که البته با آمدن دنیرو و اصرار بر اینکه او می تواند هر دو فصل را خودش بازی کند ، مشکل دو بازیگر این فیلم را حل کرد. همان شکل دنیرو همچنین قرار بود در پروژه بعدی لئون بازی کند ، یک فیلم حماسی جنگی به نام محاصره لنینگراد که به دلیل مرگ ناگهانی لئونه هرگز کامل نشد.
در همان سال دنیرو برای دومین بار با فیلمساز متولد بلژیک در فیلم عاشق شدن به کارگردانی اولو گروسپارد بازی کرد. این فیلم شباهت های زیادی با خلاصه برخورد تحسین برانگیز دیوید لین داشت. برزیل به کارگردانی تری گیلیام ، فیلم بعدی بابی با بازی هری تاتل بود. گیلیام با الهام گرفتن از کتاب 1984 جورج اورول ، و ادای احترام به داستان و عنوان هشت ونیم و نیم ، فدریکو فلینی ، عنوان فدریکو فلینی برای هزار و نهصد و هشتاد و چهار فیلمنامه را با همکاری تام استوپارد و چارلز مک کانل نوشت. و نیم. این فیلم انتخاب شد تا بعد از فیلم 1984 (1984) که مستقیماً بر اساس فیلم ساخته شده بود ، تغییر نام دهد.
دنیرو نقش هری تاتل را به یک متخصص مغز و اعصاب تشبیه کرد ، بنابراین برای آماده سازی برای جراحی مغز به اتاق عمل رفت. حضور ستاره ای به اندازه دنیرو در این پروژه در ابتدا گیلیام و بقیه بازیگران را خوشحال كرد ، اما رویه آزمایشی و آزمایشی دنیرو همچنان اعضای گروه را آزار داد تا جایی كه گیلیام حتی او را خفه كرد. توسعه. در طول ساخت فیلم ، وقتی فیلمبرداری هر صحنه با دو یا در نهایت سه عکس به پایان می رسید ، صحنه های مربوط به دنیرو بین 25 تا 30 عکس به طول انجامید ، دلیل اصلی آن حفظ نکردن دیالوگ ها بود. اینطور شد که با وجود نقش کوتاه بابی ، فیلمبرداری صحنه های مربوط به او دو هفته طول کشید.
در پایان مراحل فیلمبرداری ، در حالی که گیلیام از دنیرو رنجیده بود ، خود دنیرو حضور خود در این پروژه را یک دوره فوق العاده در مصاحبه ها توصیف کرد و به گیلیام گفت اگر دوباره او را به پروژه هایش دعوت کند ، با کمال میل قبول می کند! بابی آنقدر دوست داشت در این فیلم حضور داشته باشد که حاضر بود هر نقشی را بازی کند و برای آن پول دریافت نکند. با این حال ، در پایان ، او سه برابر بازیگر اصلی که به مدت 22 هفته مسئولیت اجرای پروژه را داشت ، پول دریافت کرد.
ماموریت به کارگردانی رولان جعفی داستان ورود مسیحیت به جامعه هند گورانی در جنگل های پاراگوئه و مناطقی از آرژانتین را روایت می کند و دنیرو در نقش کاپیتان رودریگو مندوزا بازی می کند. برای خلاص شدن از گناهان و رسیدن به بخشش است. این فیلم پس از نمایش در جشنواره کن 1986 ، برنده نخل طلا و بهترین دستاورد فنی شد و هفت بار نامزد دریافت جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم شد. تایم لندن ماموریت را به عنوان بهترین فیلم با موضوع دین انتخاب کرد و سپس به یکی از 50 فیلم بزرگ مذهبی مذهبی در سینما توسط واتیکان تبدیل شد.
در سال 1987 ، بابی در فیلم های آلن پارکر و غیر قابل لمس به کارگردانی برایان دی پالما بازی کرد. او در قلب آنجل نقش یک شخصیت مرموز به نام لوئیس سایفر را بازی می کند که از یک کارآگاه خصوصی به نام هری آنجل می خواهد او را پیدا کند. شخصی که وجودش حتی در هاله ای از ابهام است. انتخاب لوئیس سایفر برای این شخصیت به کلمه لوسیفر اشاره دارد که نام شیطان قبل از رد شدن آن است. پارکر توصیف شخصیت دنیرو از این شخصیت را چنان وهم آورانه و طبیعی توصیف کرد که می ترسید هنگام فیلمبرداری به او نزدیک شود.
بنابراین صحنه های مربوط به سایفر بدون حضور کارگردان فیلمبرداری شد. در فیلم The Untouchables ، بابی چهارمین همکاری خود را با برایان دیپالما در فیلم آل کاپون تجربه کرد. فیلم سازی که در ورودش به سینما و پیشرفت اولیه اش نقشی اساسی داشت. دنیرو برای به دست آوردن روحیه آل کاپون ، خیاط شخصی خود را پیدا کرد و از او خواست که دقیقاً همان لباسی را که قبلاً برای این مجرم مشهور دوخته بود ، بدوزد. او می خواست حتی لباس زیرش هم دقیقاً مانند آنچه ال كاپون می پوشید باشد.
دنیرو پس از حضور در فیلم «دست نخورده ها» به دنبال یک کمدی برای تغییر تصویری که از خودش ساخته بود ، رفت. وی در ادامه به بازی در فیلم “بزرگ” پنی مارشال پرداخت. مارشال نیز علاقه مند به حضور در این پروژه بود ، اما استودیو تصمیم گرفت این نقش را به تام هنکس بدهد.
وی در ادامه به ایفای نقش جک والش ، بازیگر برنده جایزه در فیلم اجرای نیمه شب دنی برست پرداخت که وظیفه دستگیری یک حسابدار وابسته به مافیا را دارد و وی را از نظر پلیس فدرال و اعضای مافیا دور نگه می دارد. آن را از نیویورک به لس آنجلس ببرید. در ابتدا پارامونت برای افزایش فروش فیلم می خواست شخصیت وكیل را از یك زن به یك زن تغییر دهد و برای بازی در این نقش شرور (شرلین ساركیسیان) را كه اخیراً اسكار گرفته بود در نظر گرفت.
با این حال ، برست با این پیشنهاد مخالفت کرد و ثابت قدم ماند. سپس استودیو رابین ویلیامز را برای ایفای نقش انتخاب کرد و حتی با او به توافق اولیه رسید اما برست چارلز گرودین را آزمایش کرد و از رابطه اش با رابرت دنیرو ابراز رضایت کرد. پارامونت نیز به دلیل عدم رضایت از پروژه انصراف داد و یونیورسال تولید فیلم را بر عهده گرفت. دنیرو برای بازی در نقش جک والش و همچنین توانایی بازی در نقش های کمدی ، نامزد دریافت جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر مرد کمدی / موزیکال شد که در نهایت برای بازی در فیلم بزرگ به تام هنکس رسید.
دنیرو برای دومین بار به عنوان جانباز جنگ ویتنام در نقش دیوید جونز در Jacknife بازی می کند که پس از بازگشت به خانه ، از مشکلات اجتماعی رنج می برد. در فیلم بعدی او ، ما فرشته نیستیم ، او و شان پن نقش دو محكوم فراری را بازی می كنند كه برای فرار از كشور وارد یك شهر مرزی می شوند و با دو كشیش اشتباه گرفته می شوند.
سال 1990 برای دنیرو سال متفاوتی بود. او امسال پس از هشت سال بازی در فیلم Goodfellas با اسكورسیزی دوباره همکاری كرد و پس از 10 سال برای بازی در فیلم Awakenings بار دیگر نامزد اسكار شد. دنیرو تحقیقات گسترده ای را برای بازی در هر دو فیلم انجام داد. طبق گفته هنری هیل که شخصیت او بر اساس شخصیت های خوب ساخته شده است ، دنیرو که نقش جیمی را بازی می کرد ، روزی هفت یا هشت بار با او تماس می گرفت تا درباره عادت ها و جزئیات شخصیت جیمی در زندان بماند. او همچنین در هنگام بیداری با بیماران واقعی صحبت کرد تا نقش یک بیمار پارکینسون را بازی کند.
فیلم بعدی دنیرو ، گناهکار توسط سوp ظن ، به کارگردانی اروین وینکلر (تهیه کننده اسکورسیزی) درباره عصر سیاه مک کارتیسم است (دوره ای که در آن سناتور مک کارتی به همراه کمیته ضد فعالیت های ضدآمریکایی از روشنفکران آمریکایی تحقیق و محاکمه می کردند) ) وی در دهه 1950 نقش کارگردانی به نام دیوید مریل را بازی کرد که به دلیل کمونیست بودن محاکمه شد. شخصیت مریل در فیلم الهام گرفته از کارگردان آمریکایی جان بری است که در اوایل دهه 1950 توسط الیاس کازان در معرض کمیته فعالیت های ضد آمریکایی قرار گرفت.
در همان سال ، دنیرو در نقش ماکس کندی ، زندانی که اخیراً آزاد شد و خواستار انتقام گرفتن از وکیل سابق خود بود ، درخشش درخشانی را در فیلم Cape Fear ساخته مارتین اسکورسیزی ، بازسازی فیلم دهه 1960 اجرا کرد. کرد وی برای پر کردن این نقش ، بدن خود را با رنگهای گیاهی خال کوبی کرد و 5000 دلار پرداخت کرد تا از دندانپزشک بخواهد دندانهایش را بشکند. البته او پس از پایان فیلمبرداری با پرداخت 20 هزار دلار آنها را به حالت سابق خود بازگرداند. بابی برای تهیه لهجه صحیح کندی ، با فیلمنامه و ضبط صوت به شهرهای مختلف ایالت های جنوبی آمریکا سفر کرد و گفتگوهای خود را با صدای محلی ضبط کرد.
دنیرو اولین کارگردانی خود را در سال 1993 با A ronx Tale انجام داد. Chaz Plamentri که در آن زمان چندان شناخته شده نبود ، فیلمنامه را بر اساس خاطرات کودکی خود نوشت و آن را برای تأیید به استودیوهای مختلف برد ، اما از آنجا که او می خواست نقش شخصیت گانگستر فیلم ، سانی را بازی کند ، توانست جذب هیچ تولید کننده ای راضی نیست. در این مرحله ، دنیرو به Planetri پیشنهاد کرد که آنها با همکاری پنجاه و پنجاه فیلم را بسازند.
پلانتری علاوه بر نگارش فیلمنامه ، نقش سانی را بازی کرد و دنیرو علاوه بر کارگردانی ، لورنزو را نیز کارگردانی کرد. در پایان ، اگرچه دنیرو از نظر اقتصادی درآمد زیادی کسب نکرد ، اما منتقدان از فیلم او استقبال خوبی کردند. او که قبلاً دو دهه دوستی و همکاری با اسکورسیزی داشت ، بسیار تحت تأثیر کارگردان فیلم قرار گرفت. البته ، با وجود تمام شباهت هایی که با اسکورسیزی داشت ، A ronx Tale لحن مهربان تری داشت و به اندازه فیلم هایش تند نبود. دنیرو در ادامه بازی در فیلم “فرانكشتاین ماری شلی” ساخته كنت برانا به كارگردانی كنت برانا كاملاً متفاوت بازی كرد. با این حال امروزه افراد کمی از بازی زیبای وی در فیلم یاد می کنند.
سال 1995 با ضبط دو فیلم ماندگار برای دنیرو رقم خورد. او در هشتمین همکاری خود با اسکورسیزی نقش سام راستین ، قمارباز باهوش و مدیر یکی از بهترین کازینوهای لاس وگاس را بازی کرد. نقشی با الهام از شخصیت فرانک روزنتال که در دهه 1970 چندین کازینو را با موفقیت اداره کرد.
دنیرو برای ایفای نقش واقعی از روزنتال دیدن کرد و گفتگوی مفصلی با او داشت. در فیلم Heat به کارگردانی مایکل مان ، بابی برای اولین بار در یک سری دنباله ها ، در برابر غول دیگری در تاریخ سینما ، آل پاچینو ، نقش یک دزد حرفه ای به نام نیل مک کالی را بازی می کند. صحنه معروف در رستوران ، جایی که این دو بازیگر در حال گفتگو هستند ، بدون درخواست تمرین به درخواست دنیرو فیلمبرداری شد ، زیرا او می خواست احساس اولین دیدار آنها کاملاً طبیعی به نظر برسد. به گفته مایکل مان ، وی از زمان تماشای خیابان های شهر متوسط همیشه به دنبال همکاری با دنیرو بوده و در زمان پیش تولید فیلم ، فیلمنامه را قبل از سایر بازیگران فیلم برای دنیرو ارسال کرده است.
بسیاری از علاقه مندان به سینما تقابل پچینو-دنیرو در مشکل را تقابل تعجب آور بین بازی برونگرا و درونگرا می دانند. خود دنیو درباره آل پاچینو می گوید:
ال چه نقشی در این سالها از یکدیگر دزدیده ایم؟ مردم همیشه سعی می کنند ما را مقایسه کنند و ما را به نقطه اصرار که کدام یک بهتر است فشار دهند. در حقیقت ، من هیچ دلیلی برای چنین مقایسه هایی نمی بینم. من بلندتر از شما هستم و برای نقش اصلی مفیدتر هستم. صادقانه بگویم ، شما بهترین بازیگر تمام دوران هستید. البته احتمالاً به جز من!
یک سال بعد ، دنیرو در فیلم خواب ها به کارگردانی واگ سگ ، ملاقات با فاکرها و فاکرهای کوچک با باری لوینسون در رویاهای هافمن همبازی شد. پیدا شد “. با طلوع دهه جدید ، بابی به طور فزاینده ای استعداد کمدی خود را نشان می داد و با موفقیت چشمگیر فیلم هایی مانند Analyze This و Analyze This و دیدار با والدین ، در این زمینه ثبات یافت. او حتی در ماجراهای راکی و بولوینکل با مخاطبان کودک ظاهر شد ، اما کار با شکست ناگواری روبرو شد.
برخی می گویند درام آسان و کمدی دشوار است. من در سال های اخیر کمدی های زیادی ساخته ام و باید بگویم که این درست نیست. در فیلم های درام باید یک نفر را با چکش بزنید و تمام روز او را بکوبید و یا حتی باید صورت او را گاز بگیرید. در عوض ، در یک کمدی ، تنها کاری که شما باید انجام دهید این است که یک ساعت در بیلی کریستال فریاد بزنید و سپس به خانه بروید.
در سال 2006 ، دنیرو دومین تریلر جاسوسی خود به نام چوپان خوب را کارگردانی کرد که مورد استقبال منتقدان نسبتاً مثبت قرار گرفت. در همین حال ، تعدادی از منتقدان و بسیاری از بینندگان از طولانی شدن فیلم و ریتم خسته کننده آن شکایت داشتند. اریک روث در ابتدا فیلمنامه چوپان خوب را برای تولید به فرانسیس فورد کوپولا داد ، اما بعداً بازنشسته شد و پروژه را برای مدت طولانی حدود 1 دهه سرگردان کرد. به جای ون وانگ و فیلیپ کافمن ، این فیلم توسط جان فرانکنهایمر کارگردانی شد و دنیرو برای بازیگری انتخاب شد ، اما فرانکهایمر در سال 2002 درگذشت و چندین سال که پروژه را کار می کرد ، دنیرو را برای کارگردانی فیلم ترک کرد.
دنیرو پس از یک تجربه کمدی موفق ، ژانرهای سینمایی کمتر شناخته شده دیگری را تجربه کرد. وی در فیلم های پنهانکاری و جستجوی او ، چراغ های قرمز و شانس خدا در ژانر ترسناک ، مشدی ، نخبه کشندگان و سرقت در ژانر اکشن خاطر نشان کرد که البته بیشتر آنها کارهای بدی هستند. با این حال ، همان روحیه خطرپذیر دنیرو و آنچه علی رغم گذشته درخشانش ، هنوز در تلاش برای تجربه آن است ، باید یک لحظه مثبت و قابل ستایش تلقی شود ، اگرچه برخی از طرفداران او راه ناامیدی را در پیش گرفته اند ، اما این به راحتی می توان گفت که تجربه گرایی دنیرو کاری از فعالیت پربار او نخواهد برد.
البته دنیرو در فیلم های موفقی همچون Limitless و The Trainee نیز بازی کرد که در گیشه فروش خوبی داشت. به تجربه دنباله دنیرو ، “دیوید اوراسل” اضافه کنید که 21 سال بعد نامزد اسکار دیگری را برای او به ارمغان آورد.
در فیلم برانکس ، وقتی پسر دنیرو از او می پرسد که در مورد شروع رابطه با یک دختر رنگارنگ چه نظری داری ، او می گوید: “آیا این قحطی یک دختر سفیدپوست است؟” اگر مسئله ازدواج وجود دارد ، ترجیح می دهم با شخصی مثل خودم ازدواج کنم. پس از این گفتگو ، پسرش وی را به نژادپرستی متهم می کند. اما واقعیت این است که هر دو همسر بابی در زندگی واقعی او رنگین پوست بودند. وی در سال 1976 با دایان ابوت ازدواج کرد و 12 سال بعد از او جدا شد.
ابوت در فیلم راننده تاکسی به عنوان بوفه سینما ، در نیویورک به عنوان خواننده کلوپ هارلم و در The Comedy King به عنوان بازیگر نقش اصلی زن مقابل بابی بازی کرد. همسر دوم دنیرو ، گریس هایتاور ، آفریقایی-آمریکایی است. او در سال 1987 با بابی در حالی که در یک رستوران چینی در لندن کار می کرد آشنا شد و در سال 1997 با او ازدواج کرد. دو سال بعد ، بابی و گریس در آستانه طلاق بودند ، اما این امر هرگز رسمیت پیدا نکرد. با این حال ، آنها تا 2004 زندگی می کردند. دنیرو همچنین بین سالهای 1988 و 1996 با توکی اسمیت مدل آفریقایی-آمریکایی زندگی می کرد.
دنیرو را می توان یکی از با ارزش ترین میراث استلا آدلر دانست. معلمی که با آموزش تکنیک های استانیسلاوسکی ، وی را ترغیب به کشف شخصیت ها و شناسایی جنبه های درونی و بیرونی هر نقش کرد و این نکاتی بود که بازیگر را به نقش خود متعهد می کرد. اینکه شما در هر زمانی حتی با خارج از زمان فیلمبرداری با شخصیتی که بازی می کنید زندگی می کنید. دنیرو از مریل استریپ به عنوان بهترین شریک صحنه ای که قابل تصور است نام می برد و مشتاق همکاری با او است.
درباره دنیرو اظهار نظرهای مختلفی شده است و بسیاری از چهره ها از هنر وی تمجید کرده اند. مارتین اسکورسیزی درباره شخصیت دنیرو می گوید بخشی از توانایی ذاتی رابرت بازی در نقش شخصیت های آسیب پذیر و رقت انگیز مانند رابرت پوپکین (پادشاه کمدی) است. در مورد Travis در راننده تاکسی نیز همین قضیه وجود داشت. شما تنهایی و انزوای او را در این فیلم می بینید و تجربه می کنید و سپس قادر به درک رفتار غیر منطقی و خشونت آمیز او هستید.
کلی مک گیلوس ، هم تیمی وی در نیویورک ، درباره او می گوید که نمی تواند یک جنبه از شخصیت خود را بیان کند زیرا می ترسد احمق به نظر برسد. جری لوئیس ، کمدین افسانه ای و همبازی وی در فیلم “پادشاه کمدی” نیز به این نکته اشاره می کند که ظاهرا دنیرو هرگز توصیه نوئل کاوارد به بازیگران را نشنیده است و می گوید کار این بازیگر گفتن دیالوگ هایش است و دست زدن به وسایل خانه نیست.
پس از پایان سلطان کمدی ، او هرگز نقش خود را ترک نکرد. پل شریدر ، نویسنده کتاب راننده تاکسی و گاو خشمگین نیز اظهار داشت که دنیرو فقط در پوست دیگران زنده است و فقط در مقابل دوربین راحت است. جک نیکلسون دنیرو را مردی خطرناک توصیف می کند که باید مراقبت شود. مریل استریپ می گوید هیچ لغزشی در کار دنیرو وجود ندارد و او مانند یک قطب نما دقیق است و مارلون براندو اظهار نظر کرده است که فکر نمی کند خود دنیرو به خوبی او پی برده باشد.
فهرست فعایتهای هنری رابرت دنیرو:
سمت | زمینه | کارگردان | نام | سال |
بازیگر | فیلم کوتاه | نورمن سی. چایتین | Encounter | ۱۹۶۵ |
بازیگر | فیلم سینمایی | مارسل کارنه | Three Rooms in Manhattan | ۱۹۶۵ |
بازیگر | فیلم سینمایی | مارسل کارنه | Young Wolves | ۱۹۶۸ |
بازیگر | فیلم سینمایی | برایان دیپالما | Greetings | ۱۹۶۸ |
بازیگر | فیلم سینمایی | برایان دیپالما | The Wedding Party | ۱۹۶۹ |
بازیگر | فیلم سینمایی | جردن لئوندوپولوس | Sam’s Song | ۱۹۶۹ |
بازیگر | فیلم سینمایی | راجر کورمن | Bloody Mama | ۱۹۷۰ |
بازیگر | فیلم سینمایی | برایان دیپالما | Hi, Mom! | ۱۹۷۰ |
بازیگر | فیلم سینمایی | نوئل بلک | Jennifer on My Mind | ۱۹۷۱ |
بازیگر | فیلم سینمایی | ایوان پسر | Born to Win | ۱۹۷۱ |
بازیگر | فیلم سینمایی | جیمز گلداستون | The Gang That Couldn’t Shoot Straight | ۱۹۷۱ |
بازیگر | فیلم سینمایی | جان دی. هنکاک | Bang the Drum Slowly | ۱۹۷۳ |
بازیگر | فیلم سینمایی | مارتین اسکورسیزی | Mean Streets | ۱۹۷۳ |
بازیگر | فیلم سینمایی | فرانسیس فورد کوپولا | The Godfather: Part II | ۱۹۷۴ |
بازیگر | فیلم سینمایی | مارتین اسکورسیزی | Taxi Driver | ۱۹۷۶ |
بازیگر | فیلم سینمایی | برناردو برتولوچی | 1900 | ۱۹۷۶ |
بازیگر | فیلم سینمایی | الیا کازان | The Last Tycoon | ۱۹۷۶ |
بازیگر | فیلم سینمایی | مارتین اسکورسیزی | New York, New York | ۱۹۷۷ |
بازیگر | فیلم سینمایی | فرانسیس فورد کوپولا | The Godfather Saga | ۱۹۷۷ |
بازیگر | فیلم سینمایی | مایکل چیمینو | The Deer Hunter | ۱۹۷۸ |
بازیگر | فیلم سینمایی | مارتین اسکورسیزی | Raging Bull | ۱۹۸۰ |
بازیگر | فیلم سینمایی | اولو گروسپارد | True Confessions | ۱۹۸۱ |
بازیگر | فیلم سینمایی | مارتین اسکورسیزی | The King of Comedy | ۱۹۸۲ |
بازیگر | فیلم سینمایی | سرجیو لئونه | Once Upon a Time in America | ۱۹۸۴ |
بازیگر | فیلم سینمایی | اولو گروسپارد | Falling in Love | ۱۹۸۴ |
بازیگر | فیلم سینمایی | تری گیلیام | Brazil | ۱۹۸۵ |
بازیگر | فیلم سینمایی | رولند جافی | The Mission | ۱۹۸۶ |
بازیگر | فیلم سینمایی | آلن پارکر | Angel Heart | ۱۹۸۷ |
بازیگر | فیلم سینمایی | برایان دیپالما | The Untouchables | ۱۹۸۷ |
گوینده | مستند سینمایی | بیل کورتوریه | Dear America: Letters Home from Vietnam | ۱۹۸۷ |
بازیگر | فیلم سینمایی | مارتین برست | Midnight Run | ۱۹۸۸ |
بازیگر | فیلم سینمایی | دیوید هیو جونز | Jacknife | ۱۹۸۹ |
بازیگر، تهیهکننده | فیلم سینمایی | نیل جوردن | We’re No Angels | ۱۹۸۹ |
بازیگر | فیلم سینمایی | مارتین ریت | Stanley & Iris | ۱۹۹۰ |
بازیگر | فیلم سینمایی | مارتین اسکورسیزی | Goodfellas | ۱۹۹۰ |
بازیگر | فیلم سینمایی | پنی مارشال | Awakenings | ۱۹۹۰ |
بازیگر | فیلم سینمایی | اروین وینکلر | Guilty by Suspicion | ۱۹۹۱ |
بازیگر | فیلم سینمایی | ران هاوارد | Backdraft | ۱۹۹۱ |
بازیگر، تهیهکننده | فیلم سینمایی | مارتین اسکورسیزی | Cape Fear | ۱۹۹۱ |
بازیگر، تهیهکننده | فیلم سینمایی | بری پریموس | Mistress | ۱۹۹۲ |
تهیهکننده | فیلم سینمایی | جان اپتد | Thunderheart | ۱۹۹۲ |
بازیگر | فیلم سینمایی | اروین وینکلر | Night and the City | ۱۹۹۲ |
بازیگر | فیلم سینمایی | جان مکناتن | Mad Dog and Glory | ۱۹۹۳ |
بازیگر | فیلم سینمایی | مایکل کیتون جونز | This Boy’s Life | ۱۹۹۳ |
بازیگر | فیلم سینمایی | وارن لیت | The Night We Never Met | ۱۹۹۳ |
بازیگر، کارگردان، تهیهکننده | فیلم سینمایی | رابرت دنیرو | A Bronx Tale | ۱۹۹۳ |
تهیهکننده | سریال تلویزیونی | مختلف | Tribeca | ۱۹۹۳ |
بازیگر | فیلم سینمایی | کنت برانا | Mary Shelley’s Frankenstein | ۱۹۹۴ |
بازیگر | فیلم سینمایی | ماریو ون پیبلس | Panther | ۱۹۹۵ |
بازیگر | فیلم سینمایی | مارتین اسکورسیزی | Casino | ۱۹۹۵ |
بازیگر | فیلم سینمایی | مایکل مان | Heat | ۱۹۹۵ |
بازیگر | فیلم سینمایی | تونی اسکات | The Fan | ۱۹۹۶ |
تهیهکننده | فیلم سینمایی | پل مازورسکی | Faithful | ۱۹۹۶ |
بازیگر | فیلم سینمایی | بری لوینسون | Sleepers | ۱۹۹۶ |
بازیگر، تهیهکننده | فیلم سینمایی | جری زکس | Marvin’s Room | ۱۹۹۶ |
بازیگر | بازی ویدویی | باز هیس | 9: The Last Resort | ۱۹۹۶ |
بازیگر | فیلم سینمایی | جیمز منگلد | Cop Land | ۱۹۹۷ |
بازیگر | فیلم سینمایی | کوئنتین تارانتینو | Jackie Brown | ۱۹۹۷ |
بازیگر، تهیهکننده | فیلم سینمایی | بری لوینسون | Wag the Dog | ۱۹۹۷ |
بازیگر | فیلم سینمایی | آلفونسو کواران | Great Expectations | ۱۹۹۸ |
بازیگر | فیلم سینمایی | جان فرانکن هایمر | Ronin | ۱۹۹۸ |
بازیگر | فیلم تلویزیونی | تادئوس اوسالیوان | Witness to the Mob | ۱۹۹۸ |
بازیگر | فیلم سینمایی | هارولد رمیس | Analyze This | ۱۹۹۹ |
تهیهکننده | فیلم سینمایی | فیل ژوانو | Entropy | ۱۹۹۹ |
بازیگر، تهیه کننده | فیلم سینمایی | جوئل شوماخر | Flawless | ۱۹۹۹ |
بازیگر، تهیهکننده | فیلم سینمایی | دس مکآنوف | The Adventures of Rocky & Bullwinkle | ۲۰۰۰ |
بازیگر | فیلم سینمایی | جورج تیلمن جونیور | Men of Honor | ۲۰۰۰ |
بازیگر، تهیهکننده | فیلم سینمایی | جی روچ | Meet the Parents | ۲۰۰۰ |
تهیهکننده | فیلم سینمایی | رابرت تاونسند | Holiday Heart | ۲۰۰۰ |
بازیگر | فیلم سینمایی | جان هرزفلد | 15Minutes | ۲۰۰۱ |
بازیگر | فیلم سینمایی | فرانک از | The Score | ۲۰۰۱ |
بازیگر | فیلم سینمایی | دارنل مارتین | Prison Song | ۲۰۰۱ |
بازیگر | فیلم سینمایی | تام دی | Showtime | ۲۰۰۲ |
بازیگر | فیلم سینمایی | کریس وایتز و پل وایتز | About a Boy | ۲۰۰۲ |
بازیگر | فیلم سینمایی | مایکل کیتون جونز | City by the Sea | ۲۰۰۲ |
بازیگر | فیلم سینمایی | هارولد رمیس | Analyze That | ۲۰۰۲ |
تهیهکننده | فیلم سینمایی | ریچارد ایر | Stage Beauty | ۲۰۰۴ |
بازیگر | فیلم سینمایی | نیک هام | Godsend | ۲۰۰۴ |
صداپیشه | انیمیشن سینمایی | Shark Tale | ۲۰۰۴ | |
بازیگر، تهیهکننده | فیلم سینمایی | جی روچ | Meet the Fockers | ۲۰۰۴ |
بازیگر | فیلم سینمایی | جان پلسن | Hide and Seek | ۲۰۰۵ |
تهیهکننده | کریس کلمبوس | Rent | ۲۰۰۵ | |
بازیگر، کارگردان، تهیهکننده | فیلم سینمایی | رابرت دنیرو | The Good Shepherd | ۲۰۰۷ |
بازیگر | فیلم سینمایی | متیو وان | Stardust | ۲۰۰۷ |
بازیگر | فیلم سینمایی | جان آونت | Righteous Kill | ۲۰۰۸ |
بازیگر، تهیهکننده | فیلم سینمایی | بری لوینسون | What Just Happened | ۲۰۰۸ |
بازیگر | فیلم سینمایی | کرک جونز | Everybody’s Fine | ۲۰۰۹ |
تهیهکننده | فیلم سینمایی | مایکل مان | Public Enemies | ۲۰۰۹ |
بازیگر | فیلم سینمایی | رابرت رودریگز | Machete | ۲۰۱۰ |
بازیگر | فیلم سینمایی | جان کوران | Stone | ۲۰۱۰ |
بازیگر، تهیهکننده | فیلم سینمایی | جی روچ | Little Fockers | ۲۰۱۰ |
بازیگر | فیلم سینمایی | جیوانی ورونسی | The Ages of Love | ۲۰۱۱ |
بازیگر | فیلم سینمایی | گری مک کندری | Killer Elite | ۲۰۱۱ |
بازیگر | فیلم سینمایی | نیل برگر | Limitless | ۲۰۱۱ |
بازیگر | فیلم سینمایی | گری مارشال | New Year’s Eve | ۲۰۱۱ |
بازیگر | فیلم سینمایی | پل وایتز | Being Flynn | ۲۰۱۲ |
بازیگر | فیلم سینمایی | رودریگو کورتس | Red Lights | ۲۰۱۲ |
بازیگر | فیلم سینمایی | جسی تررو | Freelancers | ۲۰۱۲ |
تهیهکننده | سریال تلویزیونی | مختلف | NYC 22 | ۲۰۱۲ |
بازیگر | فیلم سینمایی | دیوید او. راسل | Silver Linings Playbook | ۲۰۱۲ |
بازیگر | فیلم سینمایی | جاستین زاکمن | The Big Wedding | ۲۰۱۳ |
بازیگر | فیلم سینمایی | مارک استیون جانسون | Killing Season | ۲۰۱۳ |
بازیگر | فیلم سینمایی | لوک بسون | The Family | ۲۰۱۳ |
بازیگر | فیلم سینمایی | جان ترتلتاب | Last Vegas | ۲۰۱۳ |
بازیگر | فیلم سینمایی | دیوید او. راسل | American Hustle | ۲۰۱۳ |
بازیگر | فیلم سینمایی | پیتر سگال | Grudge Match | ۲۰۱۳ |
بازیگر | فیلم سینمایی | دیوید گرویچ | The Bag Man | ۲۰۱۴ |
تهیهکننده | سریال تلویزیونی | مختلف | About a Boy | ۲۰۱۴ |
بازیگر | فیلم سینمایی | نانسی مایرز | The Intern | ۲۰۱۵ |
بازیگر | فیلم سینمایی | اسکات مان | Heist | ۲۰۱۵ |
بازیگر | فیلم سینمایی | دیوید او. راسل | Joy | ۲۰۱۵ |
بازیگر | فیلم سینمایی | دیک کلی | Dirty Grandpa | ۲۰۱۶ |
بازیگر | فیلم سینمایی | ری آرسل | ۲۰۱۶ | ۲۰۱۶ |
بازیگر | فیلم سینمایی | تیلور هکفورد | The Comedian | ۲۰۱۶ |
بازیگر | فیلم سینمایی | تیم هیل | The War with Grandpa | ۲۰۱۷ |
بازیگر، تهیهکننده | فیلم تلویزیونی | بری لوینسون | The Wizard of Lies | ۲۰۱۷ |
بازیگر، تهیهکننده | فیلم سینمایی | مارتین اسکورسیزی | The Irishman | ۲۰۱۸ |
نظرات کاربران
دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.