0

نقد فیلم گیلدا

نقد فیلم گیلدا

«گیلدا» فیلمی به کارگردانی کیوان علی محمدی و امید بنکدار است که فیلمنامه آن با علی اکبر حیدری به نگارش درآمده است. فیلم های کیوان علی محمدی و امید بنکدار به دلیل تجربیات رسمی و روایی همیشه جنجالی بوده اند. به نظر نمی رسد که گیلدا نیز خارج از این قاعده باشد.

چند سال پس از ایجاد ، گیلدا به تازگی بصورت آنلاین منتشر شده است. البته نمایش آنلاین گیلدا پس از سه سال تعلیق و تاخیرهای فراوان ، با تعدیلاتی همراه است. همچنین حضور مهناز افشار در نقش گیلدا و شخصیت مرتضی اسماعیل کاشی در نقش یک فرد ترانس سکسوال حاشیه هایی را برای این فیلم به همراه داشت ؛ از جمله حذف عکس های این دو نفر از پوسترهای فیلم و تبلیغات شهری. گیلدا به نوعی ادامه فیلم های دیگر علی محمدی و بنکدار به ویژه در تمام ساعات شبانه روز است. این فیلم مانند دیگر کارهای این دو فیلمساز فضای زنانه ای دارد.

در خلاصه داستان گیلدا آمده است: “گیلدا یک بازیگر و صاحب کافه ای به نام سپید است.” او که تاریک ترین شب زندگی خود را پشت سر گذاشته ، تا فردا صبح وقت دارد تا جان خودش را نجات دهد و فیلم نشان می دهد چه اتفاقی افتاده است شب “

کیوان علی محمدی

کیوان علی محمدی و امید بنکدار از همان ابتدای اولین فیلم “شبانه” خود سعی کرده اند راهی متفاوت از جریان سنتی سینمای ایران داشته باشند. فیلم هایی که می توانند در متن سینمای تجربی قرار بگیرند. من عمداً در اینجا از ترکیبی از فیلم تجربی استفاده نمی کنم. این اصطلاح به روشی غیرمعمول و نادرست برای توصیف بخشی از فیلم های تولید شده در سینمای ایران به کار می رود. اهتمام علی محمدی و بنکدار در کار با نور ، صدا و رنگ ، طراحی میزانسن ها و قاب های غیرمعمول و همچنین آزمایش های داستانی که در هر یک از فیلم هایشان انجام می دهند ، دلایل قانع کننده ای برای تأیید روحیه پر خطر این دو کارگردان است.

. البته باید این نکته را نیز در نظر داشت که در سینمای محافظه کار ایران ، هر قدم در مسیری غیر از سینمای کمدی بدنه و فیلم های اجتماعی نگران کننده ، نوعی ریسک پذیری محسوب می شود! از جنبه منفی ، وظیفه فیلم های گیلدا را می توان به راحتی با برچسب هایی مانند روشنفکری ، خودنمایی و خودنمایی تشخیص داد. عناوینی که به خصوص درباره فیلم های این دو فیلم ساز بسیار شنیده می شود. سوال مهم در اینجا این است که آیا این خطرپذیری از نمونه هایی مانند علی محمدی و بانکدار برای تجربه تجربه های جدید منجر به طرح پیشنهادهای جدیدی برای سینمای ایران شده است؟ آیا این فیلم ها توانسته اند از حلقه محدود سینمای ایران فراتر روند؟

روایت گیلدا

داستان گیلدا

داستان گیلدا از چندین موقعیت مکالمه بین گیلدا و افراد دیگر در یک کافه تشکیل شده است. در واقع ، تمام داستان فیلم در یک کافه روایت می شود. علاوه بر موقعیت تک مکان فیلم ، حضور کنجکاو مهناز افشار در چندین نقش ، روایت اپیزودیک ، حرکت فیلم بین زمان های مختلف در هر موقعیت و نوسان آن بین رویا و واقعیت از جمله گزینه های روایی غیرمعمول علی محمدی و بنکدار در صنف است. . انتخاب هایی که متناسب با ایده داستان فیلم باشد ،

همراه با روحیه و ذات یک ستاره سینما در کافه او قابل قبول باشد. یک ایده محوری که با توجه به دنیای فیلم و ادعاهای سازندگان آن ، تأملی است درباره بازیگرانی که زنان تاریخ سینمای ایران را آفریدند: “ثمرات سالها تلاش و پشتکار آنها بخشی از حافظه تاریخی مردم و هویت سینمای ایران. این کار تصویر آنها را از حضور و دیده شدن در ذهن نسل ها پاک نکرد. “گیلدا” فیلمی درباره بازیگری است که نقش زنان را در سینمای ایران بازآفرینی می کند. “

خلاقیت گیلدا

به این ترتیب ، روایت گیلدا مبتنی بر ایده نقش آفرینی و خلاقیت و ارتباط آن با زندگی شخصی شخصیت اصلی آن است. موقعیت های مختلف فیلم ، چه موقعیت هایی که تخیلات گیلدا در آنها به تصویر کشیده می شود و چه موقعیت هایی که وی را در موقعیت های واقعی زندگی به تصویر می کشند ، در این نسبت محدود معنی پیدا می کنند. رابطه بین فیلم و واقعیت ، بازی گیلدا و واقعیت او به دلیل جریان مداوم فیلم ، تاریک شده است. تیپ های مختلف شخصیتی گیلدا در نقشه های دور ، علیرغم فواصل زمانی ، به نظر می رسد هرکدام گوشه ای از درون و هویت او را تشکیل می دهند. زنانی که هرکدام به نوعی در زندگی شخصی و اجتماعی خود مورد بی توجهی قرار گرفته اند.

در زیر بخشهایی از داستان فیلم است.

مولود زن چادری سنتی

شخصیت مولود

مولود زنی سنتی و خجالتی است که سعی می کند شبهه ای را که در مورد همسرش حجت (سیاوش مفیدی) پیدا کرده تحمل کند: اینکه او را با زن دیگری دیده اند. حجت با شوخ طبعی شیطنت آمیز ، فضای مکالمه را به سمت مورد نظر می برد و اجازه نمی دهد مولود به راحتی صحبت کند. وقتی مولود شبهه خود را ابراز می کند ،

ابتدا آن را با پرخاشگری انکار می کند و سپس با ایفای نقش یک مرد خیرخواه ، به طور غیر مستقیم قصد خود را برای ازدواج مجدد ، بدون در نظر گرفتن خواست مولود ، اعلام می کند. در این قسمت ، نرگس و همایون (حمیدرضا پگاه) ، عاشق و عاشق سابق ، پس از چند سال با یکدیگر روبرو می شوند و در قالب یک بازی 20 سوالی از یکدیگر بازجویی می کنند. نرگس که به دلیل علاقه اش به همایون ، آرمانی را انتخاب کرد و به خاطر آن زندانی شد ،

پس از آزادی دوست پسر سابق خود را با لباس دیگری می بیند. همایون به نرگس خیانت کرد و با اعتقاد به اینکه قراردادش را شکسته است او را ترک کرد. همایون که نه تنها به نرگس بلکه به خودش و آرمانش قول بد داده است. همایون با وجدان آشفته سعی می کند خود را از وضعیتی که در آن گرفتار شده رها کند. او همچنان به بهانه تراشیدن قضاوت ها و تصمیمات اشتباه خود را توجیه می کند.

زن شرور

گیلدا به شکل یک طلا با دو شخصیت دیگر تفاوت اساسی دارد. او با ظاهر نمایی و نمایشی خود در آستانه تبدیل شدن به یک زن شرور است. شخصیتی که می خواهد سادگی ، بی گناهی و اندوه عمیق خود را در تصویری اغواگر پنهان کند. در قسمت اول که اشاره ای به یکی از فیلمنامه ها و سینمای بهرام بیضایی است ،

بهراد (حامد کمیلی) تصمیم به مهاجرت می گیرد و گلی تصمیم می گیرد که بماند. اپیزودی که به نظر می رسد بسیار نزدیک به زندگی واقعی گیلدا باشد ، زیرا شوهرش در این سکانس نقش بهراد را بازی می کند. برادر تراجنسی گیلدا در حال آماده سازی برای تغییر جنسیت و همچنین فرار از فشارهای اجتماعی جامعه پیرامون خود است. خود گیلدا به دلیل عکسی که در یک مهمانی گذاشته از کار در شرایط بد اقتصادی منع شده است. در نتیجه ، او از بازی در نقشی که خودش برای آن آماده کرده محروم می شود.

سانسور

سانسور

به این ترتیب ، همه قسمت های فیلم به نوعی با ایده “حذف” و “سانسور” در ارتباط هستند. شخصیت های زن که به نظر می رسد به دلیل برخورد پدرسالارانه و قضاوت های جامعه پیرامون محکوم به محرومیت هستند. البته هر یک از آنها سعی می کنند به نوعی در برابر این حذف مقاومت کنند. مقاومتی که به عنوان مثال در سکانس نهایی انیمیشن ظاهر می شود. جایی که گیلدا با روی آوردن به تخیل به داستان و شخصیت های خیالی خود ادامه می دهد.

همچنین ، همانطور که قبلاً ذکر شد ، “نقش آفرینی” بخشی از استراتژی روایی فیلم را تشکیل می دهد. بازی های نقش آفرینی که در سطوح مختلف ، شرایط موجود در فیلم را پیش می برند. با توجه به اینکه کل فیلم در یک مکان ثابت و با مجموعه ای از صحنه های دیالوگ روایت می شود ، “گفتگو” ، “بازیگری” و “شیمی روابط بین شخصیت ها” عناصر اساسی در ایجاد فضای پویای میزانسن فیلم هستند. گیلدا در نقش های مختلف با مردگان روبرو می شود که هرکدام در تیپ شخصیتی خاص خود نقش دارند. مردانی که با ایفای نقش به دنبال القای نقش مورد نظر خود در راهنما هستند. نقش یک همسر سازشکار (متولد) ، یک عاشق خیانتکار (نرگس) و یک زن شریر (طلائیه).

شخصیت مرتضی اسماعیل کشی

ایده بازی در نقش ، با توجه به شخصیت مرتضی اسماعیل کشی ، با توجه به ویژگی های شخصیت ، جنبه دیگری پیدا می کند. شخصیت او با تغییر نقش جنسیتی خود به عنوان یک زن – برخلاف نقشی که جامعه از او به عنوان یک مرد انتظار دارد – هویت متفاوتی را برگزیده است. هویتی که واقعیت آن را شکل می دهد.

در واقع به نظر می رسد او با پذیرفتن نقش دیگر به شکل واقعی خود برگشته است. هر قسمت از فیلم در همان مضامین آشنا سینمای ملودرام اجتماعی قرار می گیرد که ما آن را می شناسیم. موقعیت هایی که به دلیل سبک خاص دو فیلمساز ، طراحی دقیق و انتخاب زیرکانه بازیگرانی چون رضا شفیعی جم ، سیاوش مفیدی و هادی حجازی فر در نقش های مختلف ، جدا از کلیشه های معمول جدا شده اند. از این منظر به ایده اصلی فیلم اشاره می کنیم: “فیلمی درباره بازیگری که نقش زنان را در سینمای ایران بازآفرینی می کند.” ایده ای که در قالب ارجاعاتی مانند ادای احترام به بهرام بیضایی ، مانند مراجعه به فیلم Skokshi ، برجسته شده است. با قرار دادن شخصیت گیلدا / مهناز افشار در قالب چهره ای که در برخی لحظات مخاطب را به یاد “انجیل خورشید” می اندازد.

مشکل اصلی فیلم گیلدا

مشکل اصلی فیلم

اما مشکل اصلی گیلدا در نحوه برخورد وی با ایده تفریح ​​سینمایی اش نهفته است. بخشی از این موضوع به حضور مهناز افشار در نقش گیلدا برمی گردد. افشار با توجه به میزانسن فیلم (شخصیت هایی که داستان آنها در یک کافه و طی گفتگوهای دو طرفه روایت می شود) سعی کرده با کمک گریم و تکیه بر زبان های مختلف در نقش های مختلف حضور قانع کننده ای داشته باشد.

و روش های بیان در هر موقعیت. اما علی رغم تمام تلاش های او ، کاریزما و کیفیت فتوژنیک خوب او چنین نقشی ندارد. نقش زنی که قرار است ادای احترامی به زنان سینمای ایران باشد. برای بازی در چنین نقشی ، ابتدا باید حضوری الهام بخش داشته باشید. حضوری تحریک کننده که تخیل و حافظه سینمایی مخاطبان خود را برمی انگیزد. در نتیجه حضور مهناز افشار در قالب این شخصیت ها در نهایت همان کلیشه های معمول چنین نقش هایی است.

فیلم سازان

کیوان علی محمدی و امید بنکدار ، فیلمسازان ، ایده هایی دارند و این یک امتیاز در سینمای اغلب بی فایده ایران است. فیلمسازانی که ایده و نگرش خاصی در طراحی طرح فیلم هایشان یا ساختارشان ندارند. با این وجود به نظر می رسد کارگردانان گیلدا از پشت بام سقوط کرده اند ، آنها در هر فیلم و برای هر موقعیتی ایده های زیادی به ذهنشان رسیده و این مسئله به یک عارضه در فیلم های آنها تبدیل شده است. در گیلدا ، دو کارگردان در هر قسمت سعی می کنند با دکوپاژ و میزانسن متفاوت بازی کنند.

به عنوان مثال ، در موقعیت های خیالی ، دوربین روی سه پایه قرار می گیرد و در مناطق واقعی مانند اپیزود Gilda و شخصیت معنوی (با بازی دقیق هادی حجازی فر) ، دوربین به طور مداوم به صورت دایره ای در اطراف خود می چرخد. در یک مرحله ، دوربین شروع به حرکت در کافه می کند و شخصیت های حاشیه ای را ضبط می کند. همچنین ، گاهی اوقات با یک برش از وضعیت گفتگوی دو شخصیت خارج می شویم و حاشیه نشینان کافه در پس زمینه قاب خودنمایی می کنند.

لوکیشن کافه

رنگ بندی فیلم

هر قسمت از فیلم رنگ بندی متفاوتی دارد. قسمت های مربوط به گذشته و همچنین قسمت مربوط به شخصیت مرتضی اسماعیل کاشی به دلیل سانسور سیاه و سفید بوده است. صدا عنصر دیگری است که عملکرد برجسته ای در فیلم دارد. بازی هایی که در حاشیه صوتی فیلم برای ایجاد فاصله و همچنین ترسیم فضای مکان کافه اتفاق می افتد. گاهی اوقات ناگهان صدای شخصیت های اصلی برداشته می شود و گفتگوی شخصیت های حاشیه ای و فضای محیط کافه به گوش می رسد. مداخلات لحظه ای که ما را در رفت و برگشت ثابت بین شخصیت ها و فضای اطراف قرار می دهد. این بازی قرار است علاوه بر ایجاد یک فضا ، نوسانات فیلم را بین ذهنیت های مختلف شخصیت ، رویا و واقعیت گیلدا و در نتیجه دنیای فیلم اثر برجسته کند.

لوکیشن کافه

اما این انتخاب های ساختاری با موقعیت روایی فیلم و همچنین ایده سینمایی اثر تعادل مطلوبی ایجاد نمی کند. این دو کارگردان با ایده های بی شمار و پرداخت بیش از حد خود دائماً جریان طبیعی فیلم را مختل می کنند. از طرف دیگر ، چنین فیلمی بیش از هر چیز به ساختاری بسیار ساده تر به دلیل ایده اصلی آن نیاز دارد. روشی که کاملاً در تضاد با انتخاب های ظاهری و کنترل گرایانه سبک دو فیلمساز است. حساسیت های محاسبه شده دو فیلمساز در جهت دنیای نفسانی کار و شخصیت گیلدا حرکت نمی کند.

به این ترتیب ، گیلدا علی رغم ارزش ها و مظاهر غیر قابل انکار خود ، کم و بیش در محدوده آشنای سینمای اجتماعی سوژه محور حرکت می کند. انتخاب های ساختاری که بر ایده های موضوعی و محتوایی اثر تأکید دارند و اجازه نمی دهند داستان های آشنا و ملموس فیلم در ذهن مخاطب ثبت شود. فیلمی که می تواند با ارتباط ظریف و شهودی بین موقعیت های داستانی ملودرام خود ، زنانگی تاریخی و سینمایی را برانگیزد.

برچسب‌ها:,

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

13 − دوازده =