0

نقد فیلم Relic – یادگار

فیلم یادگار

Relic به شدت از وراثت و میدسومار الهام گرفته است ، اما فاقد عنصر اساسی است که الهام خود را به فیلم های عالی تبدیل کند. با نقد ما همراه باشید.

همین که قراردادها و کدهای تکراری نمایانگر ژانری هستند ، آن ژانر قربانی ایده آل یک قصاب تقلیدی می شود. یکی از ژانرهای فرعی نوظهور که هر ساله به اعضای آن اضافه می شود ، روند فیلم های پس از ترس است. این عبارت ، در کوتاه ترین شکل ممکن ، فیلم هایی را توصیف می کند که از زبان ژانر وحشت برای پرداختن به موضوعات جاه طلبانه استفاده می کنند و به چنان درجه آزار دهنده ای از وحشت روحی و روانی ناب دست می یابند که بدون نیاز به اتکا به ترفندهای آینده نگر ، موفق می شوند . باتجربه ترین طرفداران این سینما می روند.

به عبارت دیگر ، آنها از خرافات مانند شیاطین انجیلی ، ارواح سرگردان و اجسادی که در اختیار دارند استفاده نمی کنند ، بلکه از نمادهای باستانی ژانر به عنوان استعاره استفاده می کنند تا تعارضات واقعی روانشناختی و وجودی را برطرف کنند. “رلیک” ، اولین تجربه کارگردانی ناتالی اریکا جیمز ، به جای عضویت جدید در معبد سینمای پس از ترس ، تقلید از این فیلم ها را انجام داده است. گویی این فیلم با هدف شوخی با کلیشه های این زیر ژانر و تمسخر ماهیت پوچ فراتر از ظاهر زیبا و جدی آنها ساخته شده است.

تقلیدی متفاوت

اما کاش اینطور بود. زیرا “یادگار” یک تقلید آگاهانه نیست ، بلکه یک تقلید تصادفی است. اولی می تواند سخنی دیدنی در موضوع “هر کاری که در سایه انجام می دهیم” باشد ، دومی بدترین اتفاقی است که می تواند برای یک اثر هنری بیفتد: وقتی یک فیلم بدون هوش و عمق منبع آن بسیار جدی است الهام بخش این سطحی ترین و ظریف ترین ویژگی های منبع الهام خود را تقلید می کند و باعث می شود همه چیز مصنوعی ، نامحسوس و مضحک به نظر برسد.

پوستر فیلم Relic

با دانستن اینکه این جهان از حالت های متضاد (نور و تاریکی ، عشق و نفرت ، نظم و هرج و مرج ، غم و شادی) ساخته شده است و می دانیم که همه چیز علی رغم طرف مقابل خود منطقی است ، می توان گفت که این یک “یادگار” است. دارای نقطه مقابل نقطه “ارثی” است؛ اگر «میراث» را بزرگترین نقطه عطف و بالاترین قله هنری سینمای پس از ترس بدانیم ، «یادگار» با آن درگیری مستقیم دارد و در قهقرا این ژانر قرار دارد. اگر “ارثی” باعث شود ما عاشق چیزی شویم که این زیرشاخه را تعریف کند ، “یادگار” از آنها متنفر است.

نکات داستان

“یادگار” برجسته هر چیزی است که فیلم های “میراث” ، “بابادوک” و “جادوگر” را تشکیل می دهد. مشاجرات و دلخوری های خانوادگی؛ روابط استرس زا والدین و کودک ؛ ریتم آرامش بخش ؛ نور غمگین رویاهای سورئال؛ فضای متراکم ؛ لحن افسرده ؛ خانه های گوتیک؛ موسیقی که شما را به گریه می اندازد؛ کراننبرگ بادی هارر ؛ حوادث ماوراالطبیعه که استعاره ای از شیاطین درونی شخصیت ها و البته پایان ترسناکی است که در عین حال از نظر روحی واهی است.

نکات داستان

اما “یادگار” مجموع عناصر تشکیل دهنده منابع الهام آن است و در عین حال فاقد راکتور هسته ای و قلب تپنده است که همه این عناصر متفاوت را به یک کل تبدیل می کند و آنها را با مواد خشک پر می کند ، معنی و خون. طبیعت ، در خدمت هدفی ، صف می کشند. مسئله این است که فیلم های خوب از یک اساس دراماتیک نامرئی ساخته شده اند که اگرچه نامرئی هستند ، اما طعم آنها مانند نامرئی است ، اما مانند سوراخ های عظیم در مرکز یک سد است.

عناصر Legacy

در نتیجه ، همان عناصری که از نظر Legacy طبیعی ، ملموس ، خواب آور و تحریک کننده به نظر می رسیدند ، چنان قدرتمند ، بی معنی و حواس پرت کننده بودند که من هر ثانیه منتظر می ماندم تا فیلمساز عناصر واقعی این تمسخر را به سخره بگیرد. هرگز اتفاق نمی افتد در میراث ، تمام اجزای فیلم دور هم جمع می شوند و تجربه ای بی نظیر را ایجاد می کنند که در آن هر مولفه فیلم توجه بیننده را به خود جلب می کند. در نتیجه ، همان مواردی که در فیلم های آری آستر یا رابرت ایگرز به کار رفته است مانند مشتی نیرنگ “معتبر” است که از آب بیرون می آیند.

خانه‌ی جن‌زده‌ی «یادگار» سوختِ وحشتش را از مشکلِ مملوسِ تقلای فرزندان در مراقبت از والدینِ پیر و بیمارشان تأمین می‌کند

متأسفانه ، “یادگار” در کوره های مورد نیاز برای ذوب ، مخلوط کردن و مسدود کردن عناصر تشکیل دهنده آن کم ندارد. مسئله این است که کارگردان به هیچ وجه اجاق گاز خود را روشن نمی کند. داستان در مورد زنی به نام کی (امیلی مورتیمر) است که با دخترش سام می رود تا مادر خود را که ظاهراً گم شده ، ادنا است ، ببیند. ادنا که پس از مرگ پدر کی تنها زندگی می کند و با فراموشی دست و پنجه نرم می کند ، چند روز است که توسط همسایگان دیده نمی شود. اگرچه کی مستقیماً چیزی نمی گوید ، اما رفتار او نشان می دهد که او احساس خوبی ندارد که به این خانه برگردد و شاید او حتی آنقدر نگران از دست دادن مادر و سرنوشت نامعلومش نباشد.

به هر کجا که در خانه نگاه کند با یک طغیان احساسی روبرو می شود که در برخی از مواقع او را متوقف می کند. کی با جنجال مبارزه می کند. از یک طرف ، او طبیعتاً باید نگران ناپدید شدن مادرش باشد ، اما از طرف دیگر ، رابطه مادر و دختر در طی سالیان گذشته به حدی خراب شده است که آنها با یکدیگر غریبه شده اند. به عبارت دیگر ، ادنا برای او دردی دردناک است که فقط به دلیل روابط خونی نمی تواند از شر آن خلاص شود ، در غیر این صورت معمولاً انگیزه ای برای ماندن نخواهد داشت. اما در عین حال روشن است که او از اینکه رابطه آنها به این مرحله رسیده است نیز پشیمان است.

راز یادگار

راز یادگار

“یادگار” اما این راز مصیبتی نیست که بر سر ادنا آمد. چند روز بعد ، سر ادنا پیدا شد که نمی دانست چرا ناپدید شد ، در کجا بود یا چگونه بازگشت ، با یک کبودی سیاه و زشت در وسط سینه ، ادعا کرد که حال او خوب است. کی و سام با اصرار پزشک تصمیم می گیرند که در آنجا بمانند و از ادنا مراقبت کنند. ممکن است بدن ادنا به خانه برگشته باشد ، اما کی و سام کم کم متوجه می شوند که ذهن او با او به خانه برنگشته است.

فیلمساز به همان اندازه که روی تصویرسازی‌هایش وقت می‌گذارد، از فراهم کردنِ سناریوی متقاعدکننده یا رفتارهای باورپذیرِ انسانی برای پشتیبانی از تصاویرش امتناع می‌کند

اولین مشکل در نوشتن یادگار ناشی از نادیده گرفتن یکی از مهمترین اصول قصه گویی است: یادگار فاقد قلاب جذاب است. بهترین داستان ها با قاب هایی ارائه می شوند که نه تنها حاوی گزیده ای از موضوع اصلی داستان هستند ، بلکه بلافاصله احساسات بیننده (اعم از کنجکاوی یا اضطراب) را به تصویر می کشند و آنها را دنبال می کنند. گلوله ها نه تنها به کشفیات تکان دهنده ای منجر می شوند که ما را به بحران می اندازد ، بلکه به عنوان اولین راهنما برای آنچه در بقیه داستان ایجاد می شود ، عمل می کنند.

منظور من این است که وقتی می گویم “یادگار” به شکل عناصر “موروثی” است ، اما یک ویژگی عمده نامرئی ندارد که در موفقیت این فیلم تأثیر بگذارد. یکی از این خواص نامرئی قلاب است. وراثت با توالی آغاز می شود که تمام مفاهیم آن را در یک حرکت دوربین خلاصه می کند. دوربین در کارگاه شلوغ آنی گراهام ، شخصیت اصلی فیلم ، آرام آرام حرکت می کند و در خانه عروسک ها ثابت می شود.

ادامه ماجرای داستان

سپس نزدیک می شود و با آرامشی مرموز و بی امان خانه را ترک می کند و سپس با مردی روی تخت خود در یکی از اتاق خواب های خود می ایستد. ناگهان متوجه می شویم که دیگر در خانه عروسک ها نیستیم. خانه عروسک در اصل خانه خانواده گراهام است. اتاق خواب همچنین اتاق خواب پیتر پسر آنی است. این سفیه خود پیتر است. پدرش وارد اتاق می شود و او را از خواب بیدار می کند. همه چیز مانند گذشته طبیعی نیست.

این مقدمه استادانه نه تنها فضای سورئال و نامطمئن فیلم را کاملاً به تصویر می کشد ، بلکه اولین نشانه از غافلگیری نهایی فیلم را نیز در اختیار شما قرار می دهد: آنی گراهام و خانواده اش اگرچه فکر می کنند زندگیشان را کنترل می کنند ، اما مانند افراد واقعی هستند. این یک خانه مینیاتوری است که در دنیای مینیاتور واقع شده است. برای اپیزود آغازین نیمه تابستان نیز می توان همین حرف را زد که در آن خودكشی دلخراش خانواده قهرمان فیلم قهرمان دنی است.

چرایی تصاویر بی روح

تصویر بدن بی روح خواهر دنی با لوله اگزوز وارد دهان او ذهن ما را در طول فیلم جلب می کند و تبدیل به نمادی از غم و اندوهی می شود که دنی در طول فیلم با آن دست و پنجه نرم می کند ؛ اگر غیر از این بود ، درگیری درونی او همدردی را سخت می کرد. گرچه جادگر وارث حرکت آرام و مرموز دوربین در سکانس های آغازین فیلم های آستا بود ، اما جرقه ای که آنها را تحت تأثیر قرار داده فاقد آن است: مسئله این نیست که تصویر پیرزنی نگران و برهنه که به دوربین برمی گردد به اندازه کافی آزار دهنده نیست . ؛ مسئله این است که هدف این تصویر به اندازه کافی روشن نیست.

در واقع ، این مشکل در طول فیلم ادامه دارد. توالی اولیه یادگار به الگویی تبدیل می شود که مانند ویروس به همه توالی های بعدی سرایت می کند و همه را آلوده می کند.

بدن بی روح خواهر دنی

تکرار متفاوت

کل فیلم در یک سلسله سکانس خلاصه می شود که داستانی را روایت نمی کند بلکه به طرق مختلف بر موضوعی تکرار می شود.

تبلیغ فیلم

به یاد دارید که چگونه کل لحظه “جوکر” در ذکر مصائب آرتور فلاک خلاصه شد؟ خوب ، “یادگار” نیز از روایتی یکنواخت مشابه رنج می برد که همه اتفاقات عجیب اطراف ادنا و خانه اش را فهرست می کند ، که هرگز از ایده اصلی فراتر نمی رود. در نتیجه ، همانطور که جوکر تصویری از شخصیت اصلی و جامعه خود ترسیم می کند ، سطحی و یک طرفه است ، همه در یک دسته از شعارهای کلی و آشکار مانند “سرمایه داری بد است” ، تصویری که “یادگار” اهمیت دادن به. به جای یک موشکافی دقیق و پیچیده از والدین بیمار ، این یک جمله کلی را خلاصه می کند که “زندگی با پدر یا مادر بیمار مانند زندگی در خانه زندگی است.” از سکانس به سکانس ، فیلم با همان نکته ای که قبلاً بیان کرد ، آکورد می زند.

سکانسی ترسناک

یک شب سام با استعاره از زوال عقل ادنا با صدای ماشین لباسشویی از خواب بیدار می شود. شب بعد وقتی مادرش را در حالت آشفتگی یافت. در یک صحنه ، سام می فهمد که ادنا با پسر همسایه چه کرده است. در صحنه ای دیگر ، كی توسط مادر مجبور می شود هیولای سیاه زیر تخت خود را بررسی كند. در یک صحنه ، کی مادر مادر خود را تعقیب می کند در حالی که آلبوم عکس خانوادگی آنها را در جنگل دفن می کند. در یک مکان ، ادنا به زور انگشتری را که به سام داده بود پس می گیرد و انگشت سام را گاز می گیرد و در جایی دیگر ، ادنا دست کی را گاز می گیرد تا از جویدن عکس های آلبوم جلوگیری کند.

در صحنه ای ، در حین استحمام ، سم متوجه سایه مادربزرگ خود در پشت در حمام می شود و در صحنه ای دیگر ، سام در راهروهای دروغین خانه محبوس می شود ، که دائماً هرچه بیشتر به یکدیگر نزدیک می شوند. و سم را به سمت خودشان جذب می کنند. مسئله این نیست که چرا وضعیت در Edna در خانه غیرقابل کنترل و ناپایدارتر می شود. مسئله این نیست که چرا فیلم از ماشین لباسشویی برای استعاره از حالت روانی ادنا استفاده می کند. مسئله این است که فیلم از هیچ یک از این موارد برای افزایش غنای شخصیت های خود استفاده نمی کند.

مشکل فیلم

نقص اصلی “یادگار” در یک کلام این است: استعاره به جای استعاره ای که در خدمت فیلم است ، سعی دارد خود فیلم شود. در آخرین لحظات فیلم مشخص می شود که قوس شخصیت کی روش این است که نترسد و مادرش را رها نکند و به او کمک کند تا با شرایط جدیدش کنار بیاید. در می یابیم که لحظات ترسناک فیلم ناشی از تهدیدآمیز بودن ادنا نبوده بلکه ناشی از ترس کی و سام از تغییرات ناشناخته و آزار دهنده ادنا بوده است. به محض اینکه ظاهر زشت مادرش را به عنوان بخشی طبیعی از زندگی قبول می کند ، ادنا از یک هیولای کشنده به پیرزنی درمانده و نیازمند عشق تبدیل می شود.

 ظاهر زشت مادرش

علاوه بر این ، هنگامی که هر سه نسل خانواده در رختخواب هستند ، سام متوجه یک لکه سیاه در پشت مادر خود می شود که از تکرار این چرخه خبر می دهد. اما مسئله این است که ، شخصیت کی – دختری که بین نفرت و ترک مادر و در آغوش گرفتن این غریبه مردد است – در طول فیلم پولی دریافت نمی شود. قوس شخصیتی سام نیز همین است. خطری که سام را تهدید می کند این است که اگر مادرش نتواند حقیقت تلخ درباره پیری ادنا را بپذیرد و نتواند درک کند که این هیولا مادر خودش است ، سام این را تشخیص نخواهد داد و بعداً ، در سنین پیری با مشکل مشابهی روبرو خواهد شد. خواهد بود.

لحظاتی بحرانی در فیلم

اما در طول فیلم ، هر دو به جای این که با رفتارهای ادنا و اتفاقات خانه به چالش کشیده شوند و تغییر شکل دهند ، مشغول نشان دادن واکنش های خشک و خالی نسبت به دنیای اطراف خود هستند. در واقع ، آنها یا به دنبال منبع صدا هستند ، با چهره های خنده برانگیز که فریاد می زنند “مادربزرگ ، مادربزرگ” و کلمات “مادر ، مادر” ، به دنبال ادنا هستند. هیچ فرآیند ارگانیکی برای رسیدن به صحنه نهایی در فیلم وجود ندارد. در عوض ، به نظر می رسد که کارگردان پس از افزایش طول صفحه اول ، سرانجام با خود می گوید: “دیگر کافی است” و سپس ناگهان به آخرین صفحه می رود.

این فیلم مانع از کنار آمدن شخصیت ها با بحرانی است که وارد آن می شوند و احساسات آمیخته آنها. به دنباله آنی درد و دل در یک جلسه روان درمانی جمعی درباره رابطه سمی او با مادرش در The Legacy فکر کنید. یا یک سکانس میز ناهار خوری که تمام بغضی را که نسبت به پسرش بلعیده است به صورت عصبانیت خروشان آزاد می کند؛ یا قسمت خوردن کیک را با شخصیت رونی مارا از “داستان شبح” به خاطر بسپارید. اینها قسمت هایی هستند که در آن شخصیت ها با استفاده از بیل و کلنگ به آتشفشان های ناخودآگاه شخصیت ها ضربه می زنند و یک چشمه تمیز درام را حفر می کنند.

نحوه استعاره از یک داستان

اول ، باید یک پایگاه داستانی غنی و غنی وجود داشته باشد که بتوان استعاره ها را بر روی آن قرار داد. سپس می توان از زبان استعاره ها و نمادها به عنوان ابزاری برای انتقال هرچه بیشتر قانع کننده و دلپذیر داستان استفاده کرد. اما به محض سقوط استعاره ها و نمادها از پلی که زیرمتن و مخاطب را با همه آنچه فیلم ارائه می دهد متصل می کند ، فیلمی مانند یادگار بوجود می آید که سعی دارد نمادین خود را با عمق کم خود پنهان کند. برای بیان شخصیت سطحی آن استفاده کنید.

 استعاره یک داستان

این فیلمساز اگرچه وقت خود را صرف تصویرسازی می کند اما از ارائه فیلمنامه های جذاب یا رفتار باورپذیر انسانی برای حمایت از تصاویر خود امتناع می ورزد. مشکل بعدی این است که فیلم از منطق یک روایت مداوم پیروی نمی کند. در داستانهای ترسناک دیگر از این دست ، یا وقایع سورئال ، مانند روز نیمه تابستان ، با استفاده از داروهای روانگردان توضیح داده شده است ، یا وقایع ماورا طبیعی ، مانند “ارثی” ، از قدرت جادویی فرقه گرایان نشات گرفته است. اما در اینجا خانه ادنا واقعاً یک شبح نیست ، بلکه یک استعاره از ذهن سرحال ادنا است. بنابراین این س isال مطرح است که چگونه سام می تواند به لحاظ جسمی در استعاره های ادنا گرفتار شود؟

قسمت ناراحت کننده فیلم

قسمت غم انگیز “یادگار” این است که می توان تصور کرد این مضمون با پرداخت بهتر ، به یک وحشت دلربا تبدیل نشود. هیچ چیز برای انسان ترس بیش از مرگ ندارد و اگر فقط یک چیز ترسناک تر از مرگ باشد ، این آگاهی از مرگ تدریجی ما به دلیل کهولت سن ، فرسودگی ، فرسودگی ، زوال عقل ، تبدیل شدن به بار فرزندان و از هم پاشیدگی از درون است.

بدون این فیلم به جز فیلمنامه در تمام قسمتهای دیگرش با صدای بلند پخش می شود. از فضای داخلی کمرنگ و بافت بصری متعفن و متعفن آن گرفته تا نقش آفرینی حرفه ای و استفاده موثر و کنترل شده از جلوه های ویژه. اما در حالی که یادگار به خالص ترین و ابتدایی ترین وحشت ممکن دسترسی دارد ، اما متأسفانه ما را تنها نمی گذارد تا چیز باشکوه موجود را تحسین نکنیم ، بلکه با فوران نکردن و فوران این پتانسیل ، چیز باشکوهی را که می تواند تحسین کنیم.

کلام آخر

آنچه بهترین فیلم های این زیر ژانر را تعریف می کند این است که آنها از کلیشه های ترسناک برای افشای احساسات و واقعیت های چالش برانگیز اما روزمره و درگیر کردن آنها با آنها استفاده می کنند. تا آنجا که ترجمه یک احساس وصف ناپذیر و پیچیده به زبان سینما می شوند؛ “بابادوک” نتیجه تراش مفهوم افسردگی با چاقوی سینما است؛ “نیمه تابستان” تعبیر سینمایی مفهوم غم و اندوه است.

با این حال ، در مورد “یادگار” ، این فیلم احساسی قدرتمند اما روزمره را در قالب حقیقت اجتناب ناپذیر پیری به تصویر می کشد که چنان سرگرم پیدا کردن مترادف نمادین است که واقعاً بال دادن به آن هرگز زمان نمی برد. یادگار چنان مهارت فیلم سازی و آگاهی از مشکلات رایج ژانر ترسناک را نشان می دهد که ما مراقب کارهای بعدی ناتالی اریکا جیمز هستیم ، اما در عین حال او خود را در سینه می گیرد تا با کارگردانان تازه کار این ژانر دیدار کند. ، باید دوباره امتحان کنید.

برچسب‌ها:,

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

11 + یک =