0

نقد فیلم Black Widow | گردهمایی نقاط ضعف مارول در بیوه سیاه

فیلم black widow

lack Widow ، که از کیفیت پایین بدترین فیلم های مارول رنج می برد ، شایسته بیشترین قدردانی نشده از اعضای متوفی تیم اصلی انتقام جویان نیست. با نقد زومجی همراه باشید.

دنیای سینمایی مارول پس از یک سال تعطیلی اجباری به دنبال شیوع کرونا بازگشت و ظاهراً دیگر هرگز از حرکت باز نمی ایستد. اما صحبت در مورد حرکت مارول مضحک است زیرا کرونا واقعاً آن را متوقف نکرده است. زیرا مارول کار بسیار خوبی انجام داد تا باعث شود این فصل تعطیلات اصلا تعطیلات به نظر نرسد. اگرچه بزرگترین فیلم های پرفروش مارول باید در پارکینگ دفن می شدند ، اما زمان ایده آل برای مردم بود تا با صنعت تلویزیون تازه تاسیس خود کنار بیایند. ممکن است برق گرفتگی شود ، اما ژنراتور اضطراری مارول تاریکی را غیرممکن کرد.

به لطف مجموعه های Vandavision ، Falcon و Winter Soldier و Loki برای پلت فرم DisneyPlus ، آنها نه تنها طرفداران سریال را با مطالب جدید مشغول کردند و اطمینان حاصل کردند که دنیای سینمایی / تلویزیونی مارول در اخبار سرگرمی در خط مقدم قرار دارد ، بلکه بعدی است. مراحل سریال (خود را برای دنیاهای موازی آماده کنید!).

پوستر فیلم

حداقل 9 سریال دیگر ، علاوه بر ویژه کریسمس نگهبانان کهکشان ، در حال تولید هستند که همه آنها داستان فوق العاده سریال را جلو می برد ، اما lack Widow ، اولین فیلم بلند مارول پس از دو سال وقفه ، تموم شده درباره آینده این مجموعه ، این مجموعه نقش کاوش در گذشته خود را ایفا می کند.

lackwido از نظر فنی شروع چهارمین مرحله از دنیای سینمایی مارول است ، که در واقع طبیعت به عنوان یک شخصیت اصلی داستان است که داستان آن در Captain America: Civil War and the Avengers: Eternal War روایت می شود ، صفحه خالی باقی مانده از فیلم را پر می کند گذشته نسبتا دور دارد. بنابراین ، بلک ویدو شاید تنها فیلم مارول باشد که نظرات متفاوتی دریافت کرده است. طرفداران به همان اندازه خوشحال بودند که مارول این شانس را داشت که فیلم مستقل یکی از اولین اعضای انتقام جویان را ببیند (ناتاشا قبل از ثور معرفی شد) و همچنین از اینکه مارول خیلی دیر ساخته شده بود شکایت کردند. .

از آنجا که در سراسر دنیای فیلم مارول ، هیچ شخصیتی به اندازه ناتاشا به فیلم شخصی خود گریه نکرده است. نه تنها همه اعضای اصلی انتقام جویان (به غیر از هاوکی ، که سریال هایش در اواخر امسال پخش شد) فیلم های خود را داشتند ، و برخی مانند تونی استارک ، استیو راجرز و ثور نه یک یا دو ، بلکه سه ، بلکه حتی یکی پیچیدگی های اصلی در دوران اولتران این بود که انتقام جویان در خانه هاوکی بمانند و با خانواده او آشنا شوند ، که ناتاشا حتی از آن محروم بود.

برای فهمیدن اینکه بلکیدو واقعاً کیست ، طرفداران باید به اطلاعات پراکنده و دیالوگ های تکه تکه درباره گذشته او در فیلم هایی که او در آنها نقش مکمل بازی می کرد یا فقط یکی از ده ها شخصیت مکمل بود ، تکیه می کردند. در نتیجه ، بلک ویدو هرگز فرصتی نداشت که از تیپ ظاهری خود به عنوان یک جاسوس آموزش دیده فراتر رود و به انسانی با هویت ملموس تبدیل شود.

معرفی مهمترین شخصیت های فیلم

این اتفاق در حالی رخ داد که بلک ویدو در زمان حضورش در فیلم های مارول دائماً در موقعیت هایی قرار داشت که عملکرد قوی تر آن بستگی به درک بهتر مخاطب از روانشناسی او دارد. به عنوان مثال ، شوروی بیکار ننشست در حالی که تلاشهای دولت آمریکا برای تولید یک سرباز فوق العاده منجر به تبدیل استیو راجرز به ناخدا آمریکایی و اختراعات معجزه آسای هنک پیم به اختراع فناوری کوچک سازی شد که در نهایت آنتن را ایجاد کرد. هیچ یک از این دستاوردهای علمی / نظامی در داخل خانه رخ نداد. اتحاد جماهیر شوروی در حال تولید ابر سربازان خود بود تا از آنها در مسابقه تسلیحاتی خود با ایالات متحده عقب نماند. به عبارت دیگر ، ناتاشا رومانوف ، به عنوان یک کودک یتیم اجباری که در کودکی آموزش دیده بود تا تبدیل به یک قاتل بی رحم شود و توسط سازمان مخوف اتاق قرمز مجبور به عقیم کردن وفاداری خود شد ، دستور خسارت غیر مستقیم غیر مستقیم به فعالیت های ارتش آمریکا را صادر کرد. داشته است.

بلک‌ویدو حکم کلکسیونی از همه‌ی کلیشه‌های ملال‌آور دنیای سینمایی مارول و نقاط ضعف کلافه‌کننده‌ی سمجِ این مجموعه را دارد

همچنین عدم تولید فیلم انفرادی بلک ویدو در زمان مناسب (فاز اول سریال یا حداکثر بلافاصله پس از انتشار جنگ داخلی) منجر به نادیده گرفتن تاثیری شد که انتقام انتقام جویان بر ناتاشا داشت. زیرا همانطور که بلک ویدو نشان می دهد ، ناتاشا خارج از رابطه خود با سایر اعضای انتقام جویان زندگی دیگری ندارد.

تونی استارک دارای پپر پاتز و رودی است. استیو راجرز دارای باکی بارنز و سام ویلسون است. واندا یک چشم انداز دارد ؛ Antman و Hawkeye خانواده های خود را دارند. پیتر پارکر MG ند و عمه می دارد و تیچالا کشور خودش را دارد. ناتاشا ، اما منهای انتقام جویان ، تنها است. شاید به همین دلیل بود که جاس ویدن سعی کرد ناتاشا و بروس بنر را در The Avengers: Ultra به یک زوج تبدیل کند ، اما نه تنها رابطه عاشقانه آنها اجباری و غیر طبیعی بود ، بلکه رابطه با ناپدید شدن هالک در پایان فیلم و عدم وجود آن پیوستن آنها تا جنگ ابدی چندان دوام نیاورد.

همکاران ناتاشا تنها خانواده او هستند. به همین دلیل او در جنگ داخلی از استیو راجرز می خواهد که از سقوط تیم جلوگیری کند. ناتاشا از او التماس می کند که به هر حال خانواده را در کنار هم نگه دارد. اگرچه او هیچ استدلال یا راهکاری برای جلب رضایت آنها یا بهبود پیوند شکسته آنها ندارد ، اما تنها چیزی که می داند این است که این تیم باید یک تیم باقی بماند. در پایان جنگ داخلی ، ناتاشا آخرین مانعی است که استیو و باکی در فرار از دولت با آن روبرو هستند. ناتاشا با نقض توافقنامه سوکوویا ، فرار موفقیت آمیز استیو و باکی را ممکن می سازد. در نهایت ، اعتمادی که به تنها دوستانش دارد بیشتر از قانونی است که می خواست استیو امضا کند. او که می داند خود را در معرض خطر قرار می دهد ، به نفع اعضای خانواده اش تصمیم می گیرد. آیا این دقیقاً آن نوع ایثارگری نیست که خانواده ها برای یکدیگر انجام می دهند؟

بلک‌ویدو حکم کلکسیونی

کمی جلوتر ، انتقام جویان: پایان بازی در حالی آغاز می شود که همکاران بازمانده ناتاشا پس از ناپدید شدن نیمی از جمعیت زمین Tanus را شکست می دهند و سعی می کنند از آن عبور کنند. استیو راجرز در مورد بازگشت نهنگ ها به رودخانه هادسون صحبت می کند و در جلسات گروه درمانی برای بازماندگان شکسته تانوس شرکت می کند. تونی استارک به کوه نقل مکان کرد و صاحب فرزند شد. ثور سعی می کند با شکست دادن حریفان خود در Fortnite ناامیدی خود را در دنیای واقعی پنهان کند. با این حال ، ناتاشا هنوز آماده تسلیم شدن نیست. او کنترل تنها چیزی را که از مرکز فرماندهی انتقام جویان باقی مانده است به دست گرفته است. او تنها عضو تیم است که به احتمال تقریباً غیرممکن برای نجات دوستان خود و سایر افرادی که تانوس نابود کرده است ، متعهد است. شاید به این دلیل که فروپاشی تنها خانواده اش او را بیش از هر کس دیگری در جهان تنها می گذارد.

بنابراین وقتی فرصتی برای جبران زندگی از دست رفته پیدا می کند ، از فداکاری جان خود دریغ نمی کند. بنابراین شکی نیست که نه تنها جای خالی فیلم شخصی ناتاشا همیشه در این مجموعه احساس می شد ، بلکه کاوش عمیق تر و دقیق تری از مبارزات درونی او مطمئناً تصمیم او را در پایان بازی از نظر روانشناختی معقول تر خواهد کرد. یک ضربه دراماتیک قوی تری داشته باشید.

این باعث می شود یکی از بزرگترین لغزش ها در دنیای سینمایی مارول باشد ، چرا که کاپیتان مارول قبل از پایان بازی ، یک فیلم انفرادی می سازد ، علیرغم نقش کمتر دراماتیک شخصیت در فیلم در مقایسه با ناتاشا. در نتیجه ، فیلم انحصاری ناتاشا از ضروری ترین فیلم انفرادی مارول قبل از پایان بازی به غیر ضروری ترین فیلم مارول در دوره پس از بازی تنزل یافت. بنابراین س wasال این بود: آیا lackquido آنقدر خوب است که بتواند با قدرت کیفی خود همه حاشیه های پیرامون خود را بی اهمیت جلوه دهد؟ پاسخ منفی است.

اگرچه این فیلم از نظر دمیدن انسانیت و روح در بدن ناتاشا و تصمیم گیری ایثارگرانه او تا حد ممکن در پایان بازی نسبتاً موفق است ، اما در مجموع ، همراه با بازیگران Thor: Dark World ، Captain Marvel و Iron مرد 2 ، این یکی از بدترین فیلم های این مجموعه است. طول می کشد. lackVideo مجموعه ای از تمام کلیشه های خسته کننده دنیای سینمایی مارول و ضعف های خیره کننده این مجموعه است. هرچند بازگشت استودیو به گذشته از نظر داستان است ، اما عقب ماندگی فیلم از نظر کیفیت فیلمسازی قابل بخشش نیست. lackquido مدت کوتاهی پس از فرار ناتاشا در پایان جنگ داخلی آغاز می شود. در حالی که در خانه ای امن در وسط طبیعت زندگی می کند ، با بسته ای محرمانه که یکی از همکاران سابقش ، یلنا (با بازی فلورانس پیو) برای او ارسال کرده است ، روبرو می شود. یلنا فقط همکار سابق ناتاشا نیست. آنها خواهر ناتنی یکدیگر هستند.

قسمت های جذاب فیلم

در دوران کودکی ، ناتاشا و یلنا بخشی از خانواده جاسوسان خفته روسی بودند که خود را به عنوان یک خانواده آمریکایی معرفی کردند. در حالی که والدین ناتاشا و یلنا در حال سرقت اسناد دولتی مخفی یا انجام ماموریت های خرابکارانه بودند ، این دو خواهر بخشی از پوشش را برای خانواده جعلی خود تهیه کردند. ناتاشا ، که خودش آموزش های اولیه را در اتاق سرخ دیده بود ، آنقدر بزرگ شده بود که هویت واقعی خانواده اش را بداند ، اما این زندگی جعلی تنها زندگی واقعی برای یلنا کوچکتر بود و خواهد بود و اعضای جعلی خانواده او تنها واقعی او هستند. خانواده.

ناتاشا با کمترین تردید با کمک یلنا ، که از قضا راهی برای برچیدن برنامه تولید lackquido پیدا کرده است ، شتاب می کند. تصمیمی که منجر به تعقیب آنها توسط یک ماشین کشتار نقاب دار نیمه مکانیکی شبیه ترمیناتور می شود که به Taskmaster معروف است. با هر ضربه آنها گول می زنند و هر ضربه یک کبودی جدید به کبودی های قبلی آنها می افزاید ، به طور فزاینده ای آشکار می شود که غیبت 20 ساله ناتاشا از یلنا از احساس پیوند خواهری آنها کم نکرده است.

برخلاف اکثر فیلم های مارول ، lackVido حول تهدید آخرالزمان که سرنوشت جهان به آن بستگی دارد نمی چرخد. اگر ناتاشا تصمیم بگیرد این تهدید را نادیده بگیرد و به انزوا در طبیعت بازگردد ، جهان مانند گذشته ادامه می یابد. اما وقتی ناتاشا می فهمد که درایکوف متفکر اتاق قرمز مواد شیمیایی به دست آورده است که به او امکان می دهد ذهن ارتش بیوه های سیاه خود را کنترل کند (اگر به آنها بگوید خودشان شلیک کنند ، آنها بدون تردید ماشه را می کشند) ، ناتاشا این کار را نمی کند. نادیده بگیر. دلیل تصمیم ناتاشا را می توان تقریباً بلافاصله فهمید. ناتوانی او در جداسازی کار از زندگی شخصی و جدا کردن همکارانش از خانواده مانع از این می شود که او بهترین قاتل خونسرد جهان شود ، اما در عین حال از او یک قهرمان ایده آل می سازد. lackVideo با این خلاصه امیدوار کننده شروع می شود.

بازیگری مارول همیشه یکی از بزرگترین نقاط قوت او بوده است و بلک ویدو نیز از این قاعده مستثنی نیست. فلورانس پیو و اسکارلت جوهانسون مهارت های فوق العاده ای در بیان احساسات ظریف و صادقانه شخصیت های خود و تقویت آنها با عمق ناگفته دارند. پیو و یوهانسون پیوند مجدد خواهران با الکسی (دیوید هاربر) و ملینا (ریچل وایز) والدین جعلی آنها را به یکی از ارگانیک ترین صحنه هایی که در هر فیلم مارول دیده ایم تبدیل می کند.

خوشبختانه فاقد شوخی های ناخوشایند امضای مارول که در سایر لحظات فیلم حضور پرزحمت دارند ، این سکانس به یک شام خانوادگی بسیار ملموس تبدیل می شود که طی آن تاریخ دلخوری های سرکوب شده ، حسرت های طولانی مدت ، شکستن روابط ، کلمات انباشته و جمع شده کلمات آنها در حال انفجار هستند و استعداد این بازیگران قوی و معتبر در پر کردن شکاف در فیلمنامه منجر به ایجاد یک سکانس ساده اما مثر می شود.

بازیگرانی که در این فیلم بازی کرده اند

معرفی فیلم Black Widow

برخی از بهترین قسمت های فیلم به تماشای تعامل خنده دار پیو و یوهانسون اختصاص دارد. شیمی آنها در قالب شک و تردیدهای معمولی خواهر بزرگ / خواهر کوچک آنقدر خنده دار و قانع کننده است که باعث می شود معرفی ناگهانی یلنا بدون این که ناتاشا دیگر از او نام برده باشد. همچنین ، نبرد تعقیب و گریز و تنهایی یک زوج جاسوس (که فاقد قدرت های فوق بشری هستند) نوید فیلمی را می دهد که می تواند به نسخه مارول ماموریت جیسون بورن: غیرممکن یا جیمز باند تبدیل شود (اما نه واقعاً ، واقعاً The Last Fun Glamour) ، فاصله می گیرد از فرمول فانتزی و مقیاس حماسی که بر اکثر فیلم های مارول تسلط دارد ، و به عنوان یک عمل خنک ، تاریک و کلاستروفوبیک در آپارتمان ها ، پشت بام ها و خیابان های سنگفرش شهرهای اروپایی ارائه می شود. اگرچه به نظر می رسد این امر برای مدت کوتاهی صادق است ، اما انگیزه بلک ویدو برای شکل دادن به هویت و تجربه منحصر به فرد خود چندان دوام نمی آورد زیرا او در برابر کلیشه های منتشر نشده مارول زانو می زند.

فیلم هر وقت شانسی برای درهم‌شکستن حاشیه‌ی اَمنش، افزایش پیچیدگی شخصیت‌هایش، تقویت زهرِ دراماتیک داستانش و به چالش کشیدن مخاطبانش به دست می‌آورد، به آن پشت می‌کند

با پیشرفت فیلم ، فیلمنامه آن بیشتر شبیه چیزی است که نه توسط یک انسان ، بلکه توسط یک الگوریتم نوشته شده است. مشکل این نیست که lackVideo قابل پیش بینی است. مشکل اینجاست که بلک ویدو هر زمان که فرصت پیش بینی ناپذیری را پیدا می کند روی برگرداند.

هر زمان که یک مسیر غیرمنتظره و جسورانه برای حیرت مخاطبش به راهی سبز تبدیل شود ، در نهایت به همان شیوه مستقیم و پاستوریزه شده قبلی حرکت می کند و هر زمان که فرصتی برای شکستن روایت وجود داشت ، حاشیه های شخصیت خود را تقویت می کند. . او می تواند مخاطبان خود را به چالش بکشد ، به آن پشت می کند. به عنوان مثال ، داستان غم انگیز ناتاشا حول موضوعات تاریکی مانند کنترل ذهن ، شکنجه ، ترورهای سیاسی ، قاچاق کودکان ، عقیم سازی اجباری زنان ، شستشوی مغزی و سوء استفاده مردان از دختران می چرخد.

حتی در یکی از فلاش بک های فیلم به اوج جاسوسی ناتاشا ، می بینیم که او موافقت خود را با کشته شدن یک دختر بی گناه به عنوان عارضه جانبی ترور پدر شیطانی اش اعلام می کند. اما هر زمان که به نظر می رسد فیلم می خواهد با عناصر تیره تر و همچنین کنجکاوتر پس زمینه داستان ناتاشا برخورد کند ، فیلم بلافاصله بهانه ای می شود تا از گند زدن با آنها اجتناب کند ، راهی برای نرم کردن فضا و تنزل همه چیز به یک شوخی بی ارزش. پیدا نمی کند. به عنوان مثال ، در جایی از فیلم ، موضوع عقیم سازی اجباری ناتاشا و دیگر بیوه های سیاه با برداشتن اندامهای تناسلی آنها مطرح می شود. فیلم اما این رویداد هولناک را به یک شوخی تقلیل می دهد. شوخی ای که نه تنها بی مزه ، بلکه نفرت انگیز است. در غیر این صورت ، برای مثال ، ناتاشا متوجه می شود که قاتل نقاب دار تعقیب کننده اش همان دختری است که به عنوان عارضه جانبی ترور پدرش با مرگ او موافقت کرده است.

افزایش پیچیدگی شخصیت‌هایش

ایده انتقام گرفتن از یکی از اعضای گروه انتقام جویان با پیامدهای فعالیت های شیطانی سابق او به عنوان یک قاتل آموزش دیده ، بار قابل توجهی را به دوش می کشد. اجبار ناتاشا برای انتخاب بین کشته شدن توسط او یا غلبه بر هیولایی که در آفرینش او نقش داشت ، یک معضل اخلاقی جذاب را نوید می دهد. اما از آنجا که ما در اینجا با دیزنی هستیم ، فیلم تمام تلاش خود را می کند تا پرونده ناتاشا را از هر گونه لکه سیاه یا به عبارت دیگر هر چیزی که او را به یک شخصیت خاکستری پیچیده تبدیل می کند ، پاک کند. کدام جذاب تر است: قهرمانی که ذهنش در تسخیر شیاطین به جا مانده از اشتباهات گذشته خود است و آنها انگیزه محرک او برای ایثارگری خستگی ناپذیر او برای جبران آن می شوند یا قهرمانی که هیچ لغزش ندارد؟ مرد عنکبوتی ، محبوب ترین قهرمان مارول ، پاسخ را ارائه می دهد.

چیزی که پیتر پارکر را چنین شخصیتی همدل می کند این است که روح قهرمانانه او ناشی از یک اشتباه جبران ناپذیر است. پیتر پارکر ، با نادیده گرفتن توصیه عمو بن (قدرت زیادی به همراه دارد ، مسئولیت زیادی را به همراه دارد) ، از دزد فرار می کند که عمو بن را خواهد کشت. این لغزش ، که پیتر برای همیشه خود را سرزنش می کند ، مانند یک لکه سیاه است که نه تنها او را به قهرمان مردم عادی اطرافش تبدیل می کند ، بلکه به عنوان یک منبع ابدی انگیزه برای جلوگیری از تکرار آن عمل می کند. اگرچه بلک ویدو از فرصت طلایی مشابهی برخوردار است تا ناتاشا را به لطف Taskmaster چند وجهی کند ، اما فیلم نشان می دهد که نگرانی او نحوه خلق یک شخصیت جالب نیست ، بلکه نحوه ایجاد یک شخصیت تمیز و مرتب است. داستان سرایی به ندرت می تواند هدف خسته کننده تری پیدا کند.

همین امر در مورد پادزهر قرمز نیز صادق است که ذهن کنترل کننده بیوه های سیاه را از بین می برد. تا آنجا که ما می دانیم ، شستشوی مغزی جاسوسان از دوران کودکی بیشتر از آن است که مانند نوشیدن آب با پادزهر از بین برود. بنابراین ایده معرفی کنترل ذهن و پادزهر جادویی آن ممکن است در دنیای فیلم توجیه شود ، اما لزوماً منجر به یک داستان جذاب نمی شود. در عوض ، به نظر می رسد فیلمسازان پادزهر را صرفاً به عنوان راهی برای انجام همه کارها در راحت ترین و گلدارترین شکل ممکن استفاده کرده اند.

یکی دیگر از پتانسیل های از دست رفته فیلم که بلافاصله پس از اکران برای همیشه فراموش می شود تفاوت بین ناتاشا و خواهرش است. در سلسله تعقیب و گریز هنگام فرار از Taskmaster ، یلنا اسلحه خود را به سمت خودروی عبوری نشانه رفته ، تهدید می کند که راننده را از پشت فرمان بیرون می آورد و ماشین او را می دزدد. ناتاشا با وحشت به صحنه واکنش نشان می دهد. او حتی کار خواهرش را زیر سوال می برد. او نمی تواند باور کند که کار او به عنوان انتقام جوی ترساندن مردم با اسلحه و سرقت اتومبیل های آنها بوده است.

بهترین قسمت های فیلم بلک ویدو

این صحنه نوید یک درگیری جالب بین دو خواهر را می دهد. با مشاهده نحوه مدیریت یلنا در شرایط و واکنش ناتاشا به آنها ، می بینیم که ناتاشا از زمان جاسوسی روسیه چقدر تغییر کرده است. از آنجایی که ناتاشا در ارتباط با انتقام جویان ملاحظه و توجه بیشتری کرده است ، یلنا هنوز بی پروا و بی روح است. این واقعیت که گاهی ناتاشا مجبور است تارهای یلنا را بکشد و گاهی ناتاشا چاره ای ندارد جز همراهی با راه حل های نه چندان قهرمانانه یلنا ، می تواند منجر به یک درگیری بین فردی جالب شود و ناتاشا را به عنوان مربی غیررسمی وارد کند. اما متأسفانه اشاره به تفاوت های آنها به صحنه ای گذرا خلاصه می شود. با این حال ، مشکل Taskmaster تنها به عقیم سازی او محدود نمی شود (همه چیز با تنفس یک ماده جادویی به خوبی پایان می یابد) ، اما به نظر می رسد که او یک مانع فیزیکی ناامید کننده نیز هست.

نخست ایده‌ی تبهکاری

اول ، این ایده که یک جنایتکار بتواند از سبک مبارزه انتقام جویان تقلید کند ، منطقی نیست. چرا؟ زیرا سبک مبارزه نیمی از اعضای انتقام جویان غیرقابل تصور است. سبک مبارزه ثور به داشتن چکش بستگی دارد. تونی استارک مجهز به کت و شلوار آهنی است که با تکنولوژی خاص خود ساخته شده است. توانایی های دکتر استرنج از بازکردن چشم سوم و تجهیزات جادویی او مانند شنل شناور و صخره زمان ناشی می شود و هالک هالک است. همین امر در مورد امثال اسکارلتویچ صادق است. بنابراین ممکن است ترسناک به نظر برسد که تسکمستر را به عنوان فردی که بر سبک مبارزه با انتقام جویان مسلط است ، معرفی کنید ، اما این توصیف به دلیل توانایی محدود او در رها کردن سپر Captain America ، تیراندازی با کمان Hawkai و برهنه شدن است. خلاصه چنگال پلنگ سیاه شرح اغراق آمیزی است.

این بدان معنا نیست که Taskmaster نمی تواند به یک جنایتکار قدرتمند تبدیل شود. به محض اینکه ایده تسک مستر در تسلط بر شیوه مبارزه ناتاشا مطرح شد و او را قادر ساخت تا تمام حرکات خود را پیش بینی کند ، می خواستم ببینم چگونه ناتاشا بر او غلبه خواهد کرد. اما فیلم منهای صحنه مبارزه بر روی پل ، که منجر به مشکل ناتاشا می شود ، هیچ استفاده معنادار و خلاقانه دیگری از او در ادامه ندارد. ناتاشا با چه ترفندی بر کسی که ذهنش را می خواند و حرکاتش را حفظ می کند غلبه می کند؟ چگونه او خود را با بازتاب خود در آینه شگفت زده خواهد کرد؟ فیلم هیچ پاسخی برای این سوالات هیجان انگیز ندارد. قابل پیش بینی ترین گناه بلک ویدو در فینال آن یافت می شود. اگرچه فیلم به صورت یک اقدام دسته جمعی و حول محور نبردهای تنها جیسون بورن آغاز می شود ، اما ناگهان منجر به صحنه سوم مملو از انفجارهای دیجیتالی ، ریزش آوارهای فلزی و ویرانی های ویرانگر می شود.

صحنه های هیجان انگیز فیلم

این فینال که کیفیت جلوه های ویژه زشت آن یادآور جلوه های ویژه تبلت خانواده به جای فیلم 200 میلیون دلاری بزرگترین استودیوی جهان است ، یکی دیگر از کلیشه های بد مکرر مارول را برجسته می کند: یک فینال شلخته که بلندتر و بلندتر می شود. اما هیچ یک از این مشکلات در برابر فجیع ترین گناه مارول دلسرد کننده نیست: به زودی متوجه می شوید که بلک ویدو فیلم خود ناتاشا رومانوف نیست ، بلکه قهرمان شخصیت دیگری است که در سریال دیزنی پلاس ادامه خواهد یافت.

بلک ویدو به جای اینکه فیلم انفرادی عقب افتاده ناتاشا باشد ، نقش جانشین خود ، النا را بازی می کند. به عبارت دیگر ، بر خلاف تصور ما ، مارول نه تنها با ساخت یک فیلم ناتاشا رومانوف پس از یک دهه تأخیر ، اشتباه خود را جبران نکرد ، بلکه از فیلم ناتاشا به عنوان بهانه ای برای معرفی قهرمان جدید مجموعه بعدی خود سوء استفاده کرد. . این تصمیم جرقه نمک بر زخم طرفداران می زند که برای تماشای فیلم مجبور بودند تا بعد از مرگ ناتاشا منتظر بمانند.

اگر lackVido دومین یا سومین فیلم بلند ناتاشا بود ، ایده استفاده از آن برای معرفی نسل بعدی قهرمانان می توانست به ثمر برسد ، اما این واقعیت که ناتاشا هنوز تحت الشعاع شخصیت دیگری در تنها فیلم بلند خود از زمان مرگش قرار دارد. این را در هیچ کجا بیشتر از سکانس زننده فیلم بعد از فیلم نمی توان دید. این سکانس فعلی به دیدن یلنا از قبر ناتاشا اختصاص دارد. نتیجه یک سکانس آرام است که به ما اجازه می دهد تا در سکوت در مورد تاریخچه شخصیت در دنیای فیلم مارول تامل کنیم و خاطرات را مرور کنیم که به سرعت از جلوی چشم ما می گذرد. به ویژه با توجه به اینکه بازی فلورانس پیو در بازتاب اندوه ، فقدان و نوستالژی تماشاگران عالی است. اما اگر چنین بگویید بلافاصله چه اتفاقی می افتد؟ ناگهان نخ افکار ما با دست اندازی ناخواسته شخصیت دیگری به این صحنه پاره می شود که در حالی که محتویات بینی خود را خالی می کند ، با صدای بلند به یک دستمال کاغذی می رسد.

سپس ، بلافاصله عکس هدف یلنا را نشان می دهد ، او را به ماموریت بعدی خود می فرستد و راه را برای پروژه آینده مارول هموار می کند. عجله مارول برای جلب توجه تماشاگران به آنچه در آینده است ، این فرصت اساسی برای ایستادن ، نفس کشیدن و فکر کردن درباره آنچه در حال حاضر در حال رخ دادن است را خراب می کند. برای یک بار ، مارول نمی تواند در مقابل تسلیم شدن به عادات بد قدیمی خود مقاومت کند و حتی پس از مرگ ناتاشا ، او دوست داشتنی ترین قهرمان خود را جدی نمی گیرد. کفن ناتاشا هنوز خشک نشده است و مارول فکر کردن به آینده را فراموش می کند.

این مشکل منحصر به lackquido نیست. به مدت طولانی ، محصولات مارول در مورد آنچه در حال حاضر اتفاق می افتد توجه نکرده اند ، بلکه مخاطبان خود را عادت داده اند که رویدادهای حال حاضر را صرفاً به عنوان وسیله ای برای گمانه زنی در مورد اتفاقات بعدی و بعدی در نظر بگیرند. اما این مشکل آشنا به ویژه در این مورد نگران کننده است.

صحنه های آشوب فیلم

بلک ویدو همچنین بار دیگر به ما یادآوری می کند که مفهوم مرگ در دنیای سینمایی مارول چقدر پوچ و بی وزن است. سام ویلسون جانشین استیو راجرز می شود. رودی و پیتر پارکر جایگزین تونی استارک می شوند. لوکی دوباره زنده می شود (یا حداقل نسخه دیگری از او). حالا ، بیایید افرادی مانند باکی ، نیک فیوری ، پپر پاتس ، گروت و جارویس را نادیده بگیریم که یا از مرگ اجتناب ناپذیر خود جان سالم به در بردند یا مرگ خود را جعلی ساختند. اکنون یک جاسوس آموزش دیده جدید جایگزین جاسوس آموزش دیده قبلی مارول می شود. اکنون که می دانیم فردی با تمام قابلیت های یک بیوه سیاه در مارول وجود خواهد داشت ، خلأ به جا مانده از غیبت ناتاشا در بهترین حالت محو می شود و در بدترین حالت پر می شود گویی که هرگز شخصیتی به نام ناتاشا را از دست نداده ایم. دنیای مارول واقعاً تغییر نمی کند ، فقط با عناصر مختلف یکسان می ماند.

سرانجام ، lackVido ، که از الگوی قصه گویی قابل پیش بینی مارول بدون کوچکترین انحرافی از آن پیروی می کند ، مجموعه ای از نقاط ضعف است که مجموعه را مشخص می کند. فیلم شجاعت ادای احترام به جنبه های تاریک تر و تاریک تر و کنجکاوتر داستان خود را ندارد. از استخراج پتانسیل هیجان انگیز خود برای ایجاد یک دشمن چالش برانگیز (چه از نظر اخلاقی و چه از نظر جسمی) عقب نشینی می کند.

لحظات دراماتیک او با عادت های طاقت فرسای مارول به شوخی های بی جا و شتابزدگی او در برنامه ریزی پروژه های آینده خدشه دار شده است. نبردها به تنهایی با فرموله شدن یک شلخته آسیب می بیند که کاتارسیس تبادل سریع مشت و لگد را غیرقابل درک می کند (علاوه بر این ، در مبارزه نهایی نه تنها ناتاشا و دشمنانش لباس سیاه پوشیده اند ، بلکه آنها در یک نسبتاً تاریک و مات نیز می جنگند. محیط. او انجام می دهد). نوشتن گاهی از مواجهه غیرقابل تحمل رنج می برد. به عنوان مثال ، مونولوگ یلنا را در صحنه ای که ناتاشا زخم بازوی خود را التیام می دهد ، مشاهده کنید.

توصیف او از اعمال شیطانی دریکوف چیزی است که خود ناتاشا ، به عنوان یکی از قربانیانش ، می داند. بنابراین ، این توضیحات بیشتر شبیه دیالوگ هایی است که برای تماشاگران صرفاً برای ذکر جنایات درایکوف نوشته شده است تا شبیه یک گفتگوی ارگانیک بین دو نفر. فیلم با تصمیم ناتاشا برای تسلیم شدن به ژنرال راس به پایان می رسد و وانمود می کند که جایی برای فرار ندارد. صحنه به گونه ای نوشته می شود که گویی او برای اطمینان از فرار خانواده اش حاضر است خود را فدا کند.

اما نه تنها دلیلی برای تسلیم شدن وجود ندارد (هواپیمایی که خانواده اش با آن در حال فرار هستند تنها چند ده متر فاصله دارد) ، بلکه عواقب دستگیری وی نیز کاملاً نادیده گرفته می شود. ناگهان به سکانس بعدی می پردازیم و ناتاشا را کاملاً آزاد می بینیم. دقیقاً هدف فیلم از تظاهر به این بود که ناتاشا قرار است دستگیر شود؟ مشخص نشده است. lackVido به عنوان عذرخواهی ناشایست است. در قالب یک فیلم اکشن / جاسوسی ، یک نسخه دست و پا چلفتی از فیلم های بهتر و اصیل ترین ژانر آن است و در حالی که داستانی را درباره بازپس گیری اراده آزاد دختران می گویند ، خود را در کلیشه های محافظه کارانه مارول می بینند.

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 × 1 =