0

نقد فیلم Eurovision Song Contest The Story of Fire Saga

فیلم Eurovision Song Contest The Story of Fire Saga

حماسه داستان آتش از مسابقه یوروویژن با ترکیب صحنه های کمدی و موسیقی به یکی از جالب ترین و مهیج ترین فیلم های چند سال گذشته تبدیل شده است. ما را دنبال کنید و این فیلم را تماشا کنید.

یوروویژن یک مسابقه موسیقی است که از سال 1956 هر ساله در کشورهای اروپایی برگزار می شود و در سالهای اخیر شاهد حضور کشورهای دعوت شده و سایر کشورها بوده ایم. گروه افسانه ای ABBA ، نماینده سوئد در 1974 ، و سلین دیون ، خواننده مشهور موسیقی پاپ فرانسه ، که سوئیس را در سال 1988 فتح کرد ، شهرت جهانی پیدا کردند. این باعث شد نت فلیکس به مسابقه آواز یوروویژن برود و بر اساس آن فیلمی بسازد.

مسابقه آهنگ Eurovision: A Story of Fire Saga مدتی پیش در این سرویس پخش جریانی منتشر شد و برخلاف انتظار ، این یک کار بیوگرافی یا جدی نیست که بر اساس تلاش گروه برای کسب عنوان و شهرت در این مسابقه باشد و در واقع ما با موزیکال و کمدی طرف هستیم. در این فیلم همچنین ویل فرل ، راشل مک آدامز ، پیرس برازنان ، دن استیونز ، دمی لواتو و گراهام نورتون بازی می کنند

بازی گراهام نورتون
از فیلم Eurovision باید چه انتظاری داشته باشیم؟ شاید این اولین و مهم‌ترین سوالی باشد که باید از خودمون در ابتدای فیلم بپرسیم و سپس به سراغ آن برویم

از مسابقه آواز یوروویژن The Story of Fire Saga چه انتظاری می توان داشت؟ این احتمالاً اولین و مهمترین سوالی است که باید در ابتدای فیلم از خود بپرسیم و سپس به سراغ آن برویم. اگر به دنبال یک فیلم بیوگرافی یا فیلم درباره یک فرد یا گروهی هستید که سعی در برنده شدن در یوروویژن دارد ، بهتر است فوراً آن را تماشا نکنید. درست است که بخشی از آنچه در این فیلم اتفاق می افتد ، داستان تلاش لارس اریكسونگ و سیگار اریكسدوتیر برای تحقق بخشیدن به آرزویشان برای حضور در یوروویژن و برنده شدن در آن است ، اما این داستان دلیل بر ارائه ی یک فیلم کمدی موزیکال با کمی نگاه است.

تم عاشقانه. اما چرا اول آن را گفتم ، دلیل آن از همان ابتدای فیلم روشن است ، این فیلم قصد ندارد یک طرح جدی و حتی حکایاتی درباره مسابقات یوروویژن و حتی حکایاتی درباره آهنگ ها ، اجراها و حتی شرکت کنندگان به تصویر بکشد و قرار نیست نگاهی جدی بیندازید و در این زمینه حرفه ای داشته باشید. در حالی که پتانسیلی برای این کار وجود داشت ، اما سازندگان فیلم اصلاً این هدف را دنبال نمی کردند.

هدف داستان

نکته اینجاست که سازندگان قرار نیست همیشه براساس انتظارات یا چشم انداز ما فیلم بسازند ، اما نکته اینجاست که یوروویژن به خوبی توانست به هدف خود برسد. داستان فیلم بسیار پیش پا افتاده و قابل پیش بینی است ، اما خبر خوب این است که فیلم نامه و داستان به کل قسمت کمدی فیلم خدمت می کند و همین امر باعث شده تا فیلم هدف خود را دنبال کند.

کمدی این فیلم اگرچه شاید خیلی جدید نباشد ، اما دارای طیف گسترده ای است ، از شوخی با مردم و فرهنگ ایسلند گرفته تا خرافات و شوخی با یوروویژن ، شوخی با کشورهای دیگر و حتی شوخی با مرگ شخصیت های فیلم. شاید تنوع خوب کمدی در فیلم باعث جذابیت فیلم تا آخر شود و خیلی زود از آن خسته نمی شویم. گرچه گاهی اوقات می تواند احساس کند که فیلم با تمسخر یک کشور یا گروه اغراق آمیز است یا حتی اغراق آمیز است ، اما به هیچ وجه در تمام فیلم آزار دهنده و حساس نیست.

شوخی با یوروویژن
در طول فیلم شاهد شوخی با خرافات نیز هستیم

با تمام این تعاریف ، تمرکز فیلم روی ایسلند است. اگرچه در اینجا ممکن است کمی اغراق آمیز باشد ، اما ما تفکر متفاوتی از مردم یک شهر کوچک به نام هوساویک داریم که مردم این شهر بیشتر ماهیگیری می کنند و اعتقاد زیادی به چیز دیگری ندارند. واضح است که این بیشتر به رابطه لارس با پدرش برمی گردد ، پدرش معتقد است که لارس زندگی او را خراب می کند و او اغلب به دنبال کار خود و سایر افراد شهر پسرش را از طریق فیلم دنبال می کند. خرافه نیز از ویژگی های این شهر کوچک است و ما سه خانه کوچک در دل کوه می بینیم که متعلق به جن ها هستند و اگر برای آنها غذا و هدایا بیاورید ، دعای شما را تحقق می بخشند.

البته این یک خرافات است ، اما فیلم توانسته است به خوبی از این موضوع استفاده کند و چندین صحنه جالب کمدی نیز بر این اساس ساخته و ارائه شده است و حتی سازندگان نیز هرگز از این پتانسیل زیاد استفاده نکرده اند. این فیلم همچنین در مورد مشکلات و بحران اقتصادی ایسلند در گذشته شوخی می کند که در طی آن شخصیت منفی فیلم سعی در جلوگیری از اتفاق مشابه دارد.

شوخی‌های چند ملیتی

این ممکن است عجیب به نظر برسد ، اما در واقع بخشی از مسئولیت بیش از حد برخی از ایسلندی ها است که مسئولیت چیزی را که ممکن است هرگز حتی رخ ندهد ، به عهده بگیرند. این جوک ها و صحنه های کمدی فقط به مردم ایسلند محدود نمی شود و همچنین شاهد شوخی با کشورهای دیگر مانند روسیه یا ایالات متحده هستیم. اگرچه فیلمنامه کاملاً در خدمت صحنه های کمدی فیلم است اما قطعاً تحقق آن به بازیگران خوبی احتیاج دارد و فیلم توانسته است بازیگران خوبی را جمع کند.

مک آدامز

یوروویژن کمدین های شناخته شده زیادی دارد و شاید ویل فرل مهمترین باشد ، اما فرل بازی را که انتظار داریم انجام می دهد و ما قرار نیست چیزی فراتر از آنچه قبلاً دیده ایم ببینیم. اگرچه فرل در فیلم عملکرد خوبی دارد ، اما ستاره اصلی فیلم در واقع ریچل مک آدامز است. یوروویژن اولین تجربه کمدی مک آدامز نیست ، اما شاید کمتر با این نقش ها شناخته شده باشد.

با این حال ، او با نمایشی که نسبتاً متفاوت از آنچه قبلاً دیده ایم ، به ستاره بلامنازع فیلم تبدیل شده است و با بازی خوبی که در طول فیلم داشته ، توانسته مشکلات فیلمنامه را تا حد زیادی پوشش دهد. در طول فیلم ، مک آدامز بسته ای از یک شخصیت ایسلندی را که به وجود الف ها باور دارد ، زنی عاشق لارس ، خواننده ای با استعداد ، معلمی محبوب در بین دانش آموزان و شخصی که اهداف و آرزوهای خاص خود را دارد ، ارائه می دهد. می توان گفت عملکرد وی بسیار بهتر از فرل بود.

مک‌آدامز توانسته به بهترین شکل ممکن مرزی بین صحنه‌های کمدی و جدی فیلم ایجاد کند

در واقع ، فرل چیز خاصی در فیلم نیست و این ممکن است برای ما یک نکته منفی باشد ، اما مک آدامز سعی کرد دو شخصیت متفاوت از آنچه در او می دیدیم ایجاد کند ، مثلاً در شب های بازی. تصور کنید ، و خوب ، او در این امر موفق شد. لازم به ذکر است که مک آدامز توانست بین صحنه های کمدی و جدی فیلم مرز بیندازد و با اجرای موسیقی به خوبی می داند که باید این حس را به بیننده القا کند که در واقع در حال خواندن آهنگ روی صحنه است. فیلم هم واقعی بود. در حالی که برخی از صحنه ها ممکن است شما را به یاد بازی شب و به خصوص عملکرد مک آدامز بیاندازد ، اما در کل او سعی کرد نقشی متفاوت را بازی کند و باز هم باید بگویم که او بسیار موفق بود.

اگرچه مک آدامز در سالهای اخیر کمدی کمتری بازی کرده است و حتی ممکن است برخی تصور کنند او توانایی اجرای چنین نقشهایی را ندارد ، اما هنوز هم شاهد عملکرد خوب او در نقشهای کمدی هستیم و ممکن است در آینده در یوروویژن و شبهای بازی چنین نقشهای بیشتری ظاهر شوند .. . او باش و در این آثار او ثابت کرد که توانایی بسیار خوبی برای نقش های کمدی دارد. همچنین دان استیونز را نباید از دست داد ، که در واقع مرد مورد نیاز فیلم بود. به عنوان مثال ، در ایسلند ، رابطه لارس با پدرش ، با بازی پیرس برازنان ، مشكلی برای لارس و سیگار بود و در واقع استیونز در ادینبورگ ، جایی كه رقابت در آن برگزار می شود ، چنین نقشی را بازی می كند.

کاراکتر الكساندر

البته الكساندر شخصیتی منفی در فیلم نیست و شاید چنین به نظر برسد اما او شخصیتی است كه نه تنها قسمت كمد فیلم را بهبود بخشیده ، بلكه اتفاقات فیلم را نیز بهتر ساخته است. الكساندر لمتوف لازم نیست شخصیتی زیبا باشد ، اما او شخصیتی رقت انگیز است و استیونز آن را به خوبی در فیلم به تصویر می كشد.

شاید بهتر بود به‌جای استفاده از دمی لواتو از خواننده‌های ایسلند استفاده می‌شد

فرل واقعاً چیز خیلی متفاوتی را در فیلم ارائه نمی دهد و این ممکن است برای من یک نکته منفی باشد ، اما مک آدامز سعی کرده دو شخصیت متفاوت از آنچه در او دیدیم ، به عنوان مثال در شب بازی. رنگ آمیزی کنید و از این نظر موفق بوده است. لازم به ذکر است که مک آدامز توانسته است بین صحنه های کمدی و جدی فیلم مرز بیندازد و هنگام آواز خواندن موسیقی ، او به خوبی می داند که باید این حس را به بیننده القا کند که واقعاً در حال خواندن آهنگ روی صحنه است. فیلم هم واقعی بود. اگرچه برخی از صحنه ها ممکن است شما را به یاد بازی شب و به خصوص عملکرد مک آدامز بیاندازد ، اما در کل او سعی کرده است نقشی متفاوت را بازی کند و باز هم باید بگویم که او در این امر کاملاً موفق بوده است.

بازی خوب کمدی

کاراکتر استیونز

استیونز ، مانند مک آدامز ، فقط یک کمدی یا شخصی نیست که قرار است مانعی برای لارس و سیگار باشد ، اما با یک بازی بسیار خوب ، شاهد بازی متفاوتی از استیونز هستیم که باعث خشک شدن فیلم و اثری فقط خلاصه. به سراغ دو بازیگر بروید و دنیای کوچک فیلم را کمی بزرگتر کنید تا نه تنها صحنه های کمدی بیشتری خلق کنید ، بلکه فیلم را سرگرم کننده تر و کمی بهتر کنید. با این حال ، شاید یک اشکال کوچک این باشد که شاید بهتر بود به جای آوردن دمی لواتو به فیلم ، از خواننده های معروف استفاده می شد ، که البته گزینه های بسیار بهتری داشت ، که با توجه به تولید نتفلیکس ، این فیلم نمی توانست .

او انتقادات زیادی را از سازندگان دریافت کرد و خوب ، از نظر تبلیغات ، مطمئناً انتخاب او بی تأثیر نبود ، اما ستاره سریال در این قسمت بدون شک مالی سدان بود که آهنگ Husavik در واقع کار مشترک او با ویل فرل است ، که البته نمی توان آن را به عملکرد جذاب مک آدامز نسبت داد. در پایان فیلم گذشت.

حضور گراهام نورتون

نکات مهم

به نظر من نکته منفی دیگر حضور گراهام نورتون بود که اگرچه من به برنامه او علاقه زیادی داشتم اما حضور او در فیلم را خیلی درک نکردم و بیشتر شبیه سر و صدایی بین صحنه های کمدی یا موسیقی فیلم بود ، و حتی احساس کردم که بعضی از او مجبور شد از صحنه ها کار کند و ممکن است از حضور در هنگام ساخت فیلم پشیمان شده باشد. هدف سازندگان در فیلم هرچه بود ، خیلی خوب نتیجه نگرفت و یک فرد معمولی می توانست نقش میزبان را بازی کند و حتی عملکرد بهتری داشته باشد. گفتیم که یوروویژن می توانست براساس داستانی خیالی از تلاش ایسلند برای پیروزی در مسابقات باشد ، که قبلاً به چنین موفقیتی نرسیده بود ، اما این فیلم حداقل در هدفی که دنبال می کند ، با وجود همه مشکلاتی که دارد ، موفق است.

اگر واقعاً بدانیم که از یک فیلم چه می خواهیم ، قطعاً می توانیم از آن لذت ببریم. چون یوروویژن با همه مشکلاتش کمدی خوبی ارائه می دهد و یکی از بامزه ترین فیلم های چند سال اخیر است. قرار نیست یوروویژن بی نقص باشد ، اما فیلمی است که می تواند حداقل به مدت دو ساعت به راحتی یک فرد و حتی یک خانواده را سرگرم کند. همچنین ، اگر پس از تماشای فیلم به دنبال فیلم تقریباً مشابهی هستید ، ماما میا می تواند گزینه خوبی برای شما باشد.

برچسب‌ها:,

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

2 × یک =