0

نقد فیلم Good Will Hunting – ویل هانتینگ نابغه

نقد فیلم Good Will Hunting - ویل هانتینگ نابغه

Good Will Hunting – نبوغ Gus Van Saint-Will ، Will Hunting فیلمی درباره چشیدن طعم زندگی است. درباره نبوغ و ارتباط آن با کیفیت زندگی افرادی که نابغه به دنیا آمده اند.

نبوغ از کجا می آید؟ این سوالی است که قرن هاست انسان در جستجوی آن بوده است. نتیجه این که منشا مشخصی ندارد. شاید ذاتی باشد. یک کودک در یک خانواده معمولی متولد می شود و پس از سالها تلاش ، به آلبرت انیشتین تبدیل می شود ، که دنیای فیزیک را متحول می کند. آیا سیستم آموزشی بر آلبرت تأثیر گذاشته است؟ کم و بیش، تقریبا. انکار مطلق شجاعت می خواهد ، اما بدون شک تنها علت آن نیست. چیزی در درون فرد به نام استعداد باعث آن شده است. Will Hunting Genius داستان یکی از این نوابغ است.

پسری جوان و سرکش از پایین شهر با خانواده ای ناشناخته که از کودکی درگیر کتاب بوده است (مانند اکثر نوابغ تاریخ) و اکنون در راهروهای کالج ای که بیش از دانشجویانش می شناسد قدم می زند. ویل خود را اینگونه معرفی می کند: موتزارت یا باخ هنگام نواختن پیانو به کلید و اهرم فکر نمی کردند. آنها پشت پیانو نشستند و بازی کردند. ریاضیات برای من مانند موتزارت مانند یک پیانو است. نبوغ چندین مشکل غیرقابل حل را حل می کند و فیلم وارد مرحله جدیدی می شود. این نقطه شروع داستان است که این س theال را ایجاد می کند: با این نبوغ چه باید کرد؟

نابغه‌

ویژگی بارز نابغه ها

ویژگی بارز جامعه نبوغ ، تاریخ اقلیت آنها است. آنها هر چند سال یا چند قرن در این جهان یافت می شوند و به شدت نابغه هایی هستند که جامعه به آنها اجازه رشد استعدادها را نمی دهد. آنها به معنای واقعی کلمه هدر می روند. تصور کنید که آلبرت انیشتین به فیزیک راه پیدا نکرده است ، یا در سنین جوانی در یک حادثه جان خود را از دست داده است ، یا بدتر از آن ، یک معلم دبیرستان او را احمق خوانده است ، و به همین دلیل است که او هرگز در علم روستای کوچک. او برای خودش کشاورزی کرد. این دنیا داشت چیزی را از دست می داد ، نه؟ موضوع جالب ، اما ویل هانتینگ نابغه ای در مورد این حسرت نیست. برگردیم به س paragraphال پاراگراف: با نبوغ چه کنیم؟

غرور

غرور مشخصه اکثر نوابغ است. از آنجا که آنها خود را در زمینه های خود برتر از دیگران می دانند ، نمی توانند کسی را برابر خود بدانند. آنها علیه جامعه ، اطرافیان و همه چیز قیام می کنند. ویل هانتینگ در ابتدای داستان به جرم ضرب و شتم یک افسر پلیس زندانی می شود و باید در دادگاه از خود دفاع کند. روشن است که کسی که قانون اساسی کشور خود (و شاید سایر کشورها) را نقض کند ، به وکیل یا سرپرست احتیاج ندارد. دادستان و قاضی مجاز به صحبت در دادگاه نیستند.

این تمایل عجیب به دانستن همه چیز در Will ، تمایل کاملاً مصرف گرایانه برای یادگیری چیزی نیست که در جایی کارساز باشد. رقبای ویل سن او نیستند. در جایی روانشناس از او می پرسد چه کسی در زندگی حرفی برای گفتن دارد؟ پاسخ ویل همه معاصران او را مشخص می کند: فروید ، کافکا ، سارتر ، نیچه و غیره. ویل می خواهد جایی در تاریخ پیدا کند ، نه اینکه از دانش خود برای دلگرمی همکلاسی های خود استفاده کند و نه اینکه قلب یک دختر را در یک کافه بدست آورد.

استعداد عجیب

منطق می گوید که این استعداد عجیب و غیرقابل انکار باید در جهت تعالی کشورش گام بردارد ، اما آیا تعریف آن در این بیانیه واجب است؟ این تناقض بین آزادی اراده انسان در “آنچه باید باشد” و “اراده جامعه” مثلثی را در درام تشکیل می دهد که نیروی محرک اصلی حوادث داستان است. یک طرف مثلث پروفسور جرارد لامبو (با بازی استران اسکارسگ گ) است ، برنده مدال فیلد (چیزی شبیه به جایزه نوبل ادبیات اما هر چهار سال در ریاضیات برگزار می شود) و کاشف ویل. کسی که با تمام افتخاراتش چیزی در خودش ندارد.

رابطه وی با ویل را نمی توان حسادت دانست زیرا او می خواهد ویل را از مرگ نجات دهد تا كسی برای خودش تبدیل شود ، اما هرچه پیش می رویم ، مشخص می شود كه این میل به خیرات از اراده ای اجباری و منفعت طلبانه برای پیشبرد ریاضیات ناشی می شود ، نه خواستن. آزادی محور.

دوست روانشناس

مثلث دیگر دوست روانشناس وی شین مگوایر است ، با بازی رابین ویلیامز ، که در آستانه نفوذ به ویل قرار دارد و راهی برای خروج از روح سرکش خود پیدا می کند. اولین برخورد او و ویل با کاوش بیشتر در زندگی روانشناس به پایان می رسد. نقاشی روی دیوار دفتر او ، به گفته ویل ، نتیجه نوعی شکست در عشق است. مردی در قلب طوفان سخت در قایق خود نشسته است.

موضوعی که روانشناس را دیوانه می کند. این آغاز باعث می شود که دوگانگی دائمی اتاق روانشناس ، یعنی رابطه بین مربی و مرید از بین برود و ادامه مکالمه آنها در یک زمینه بازی مساوی پیش رود. ضلع سوم مثلث Will است. او باید خودش تصمیم بگیرد به جای اینکه از هر جهتی تحت فشار قرار بگیرد و عصبانیت را در زندگی خود بریزد ، برای بهبود وضعیت خود تصمیم بگیرد. چیزی که با زیرکی از جواب گریزان است.

رابطه عمیق‌

نماینده دانشگاه

بیایید کمی بیشتر به این موضوع بپردازیم. نماینده دانشگاه می خواهد خیرخواهانه استعدادی را به خانه موفقیت و کارآمدی جامعه هدایت کند و از این طریق از روانشناسی کمک می گیرد. آیا آیا هانتینگ کاملاً نبوغی در مورد نوابغ دارد؟ آیا این روند کشیده شده شبیه سرنوشت اجتناب ناپذیر همه استعدادهای کمتر نیست؟ اینکه ریاضیات او بهتر است به مدرسه بهترین استعدادها برود و زیر نظر ما در دانشگاه بهترین استعدادها تحصیل کند تا استعداد او شکوفا شود و بتواند در شرکت ها و سازمان های متعلق به بهترین استعدادها کار کند تا جامعه به تعالی می رود. به نظر می رسد همه چیز درست است ، پس مشکل کجاست؟

سوال “چه چیزی باید باشد”. این فیلم در مورد اختیار انسان است. اراده ای که سیستم نمی تواند آن را دستکاری یا فریب دهد. شما قطعاً باید یک نبوغ باشید تا در این سیستم طراحی شده گیر نکشید و بتوانید آرزوی واقعی خود را برای حضور در این جهان کشف کنید. دانشگاه آرمانهای خود را تعریف می کند ، اما همه زندگی در ریاضیات را می توان خلاصه کرد؟ پایه مثلث رسم شده در اینجا خود را نشان می دهد. روانکاوی. اگر علاقه مند به تماشای فیلم هستید ، بعد از تماشای فیلم ، ادامه متن را بخوانید.

زندگی ویل

این مطلب ادامه دارد … .

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه × 2 =