0

نقد سریال Harley Quinn؛ فصل اول و دوم

سریال Harley Quinn

“هارلی کوین” ، یک مجموعه انیمیشن کمدی اکشن و خشن جدید است که تا به امروز 26 قسمت تقریباً 23 دقیقه ای را به بینندگان ارائه کرده است ، یک خلاقیت سرگرم کننده برای مخاطبان مشتاق و بزرگسال کمیک های DC است.

آثاری مانند سری جدید هارلی کوین ، که همیشه مخاطبان بسیار محدودی را هدف قرار می دهند ، اغلب به اشتباه سعی در کسب محبوبیت و از دست دادن تمام هویت خود دارند. سریال پس از ناکامی در رسیدن به رتبه های دیوانه وار ، ناگهان شروع به سرزنش بیش از حد خودش ، پذیرش تغییرات اساسی و ناشناس شدن می کند.

این بدان معناست که حداقل اگر آنها می توانستند دقیقاً قبلاً به یک گروه از طرفداران نه چندان زیاد اما مهم معرفی شده باشند ، ناگهان اوضاع آنقدر بد به نظر می رسد که هرچه فکر کنیم ، کسی را پیدا نمی کنیم که دقیقاً مخاطب هدف باشد. از کار زیرا اثر مورد بحث برای جلب توجه همه آنقدر می جنگد که توجه هر فرد ممکن را از دست می دهد و به جمع آوری زباله های تاریخ می پیوندد.

تمامی اعضای کلیدی تیم صداگذاری انیمیشن همچون کیلی کوکو و کریستوفر ملونی نقش به‌سزایی در کار کردن شوخی‌های اثر دارند

بنابراین قبل از بیان هر نکته دیگری ، باید توجه داشت که هارلی کوین حداقل در 26 قسمت اول در چنین وضعیتی نبوده است و او دقیقاً می داند چه کسی آن را دنبال می کند. در نتیجه ، بیشتر اوقات به دنبال توجیه خود نیست و نمی خواهد مانند سایر محصولات باشد. هارلی کوین همانطور که باید فهمید ، کارتون های سریال بزرگسالان به طور خودکار یک جامعه خاص را هدف قرار می دهند ، و وقتی آنها را براساس شوخی با فرهنگ عامه بیرون می کشید و آنها را به یک دنیای معروف خاص (اینجا کمیک های DC) محدود می کنید ، تعداد بینندگان همچنین احتمال آنها کمتر است.

در نتیجه ، ما با این نتیجه روبرو هستیم که بودجه رسانه خود را تشخیص می دهد ، تعداد بینندگان ، مزایا و محدودیت های آن ، مخاطبان مناسب را هدف قرار می دهد و در بیشتر موارد آنها را راضی نگه می دارد.

قسمت اصلی

نقاط قوت

قسمت اصلی کاری که نقطه قوت ذکر شده در آن دیده می شود ، کمدی های آن است. هر سکانسی که به طرق مختلف و شدت های مختلف مخاطب را بخنداند. هارلی کوین هنگامی که به دانش بیننده در مورد فرهنگ عامه اطمینان دارد ، خنده دارترین لحظات خود را ارائه می دهد. بارها و بارها ، این سریال با خاطرات شما با “بتمن” ساخته تیم برتون ، “شوالیه تاریکی” کریستوفر نولان ، بین تام هاردی ، الگوی کمیسار گوردون در فیلم ها و سریال های قدیمی ، و حتی آنچه بین طرفداران اتفاق افتاده است ، شوخی می کند.

از اعماق وجودت بخند. البته این سکانس ها برای بسیاری از بینندگانی که شناخت جدی از کمیک های DC و به ویژه اقتباس های سینمایی و تلویزیونی آنها ندارند ، مضحک و جذاب نیستند. اما هیچ کاری نمی تواند رضایت همه را جلب کند و اتفاقاً تلاش بیهوده برای جلب رضایت همه معمولاً همه را عصبانی می کند.

شوخ ‌های عامیانه

یکی از برندگان این مجموعه که آن را از محصولاتی مانند “Deadpool 2” متمایز می کند ، که پر از شوخی با فرهنگ عامه بود ، موقعیت گرایی و عجله زیاد آن است. “هارلی کوین” در اصطلاح عامیانه ممکن به معنای ارائه نوعی محتوا به مخاطب نیست و ریتم مناسبی را بین لحظات جدی ، سکانس های احساسی ، اکشن جذاب و کمدی های خنده دار ایجاد می کند. وقتی یک سریال انیمیشن بسیار پویا باشد و در بسیاری از قسمت ها برای جلوگیری از تکرار ، واقعاً از روش های مختلفی استفاده کند ، سکانس های خنده دار آن نیز به روشی به موقع و موثر می آیند.

سکانس‌های شعاری
«هارلی کوئین» حتی موقع نمایش سکانس‌های شعاری اندک یا لحظات قابل حذف خود، آن‌ها را به خوبی در دل داستانی بزرگ‌تر گم کرده است

سازندگان با دادن وقت به بخشهای مختلف کار خود ، به داستان سرایی اصلی و خنده دارترین اتفاقات فرصت می دهند تا همزمان تنفس کنند. آنچه جالبتر است این است که هنگام برخورد با انواع مختلف شخصیتهای داستان نیز چنین رویکردی دیده می شود. سریال هارلی کوین ممکن است فقط یک شخصیت اصلی را در نام خود داشته باشد ، اما برای بسیاری از قهرمانان و آنتاگونیست ها زمان لازم است. شخصیت ها غالباً خاکستری و گاه کاملاً سیاه و سفید هستند که همگی به اندازه کافی بد هستند (!) و دلایل کافی برای آسیب رساندن به یکدیگر دارند.

اما شاید مهمترین مواردی که سریال با این تعداد شخصیت اشتباه نمی گیرد و در مسیر قرار نمی گیرد ، روشهای مختلفی است که برای مقابله با هر شخصیت به کار رفته است. روش هایی که باز هم به شناخت مخاطبان فرهنگ عامه و محصولات قدیمی تبدیل شده است و آنها را جدا می کند بدون این که شخصیت ها را آزار دهد.

شوخی با بتمن

کاراکترهای داستان

Poison Ivy و هارلی کوین ، شخصیت های اصلی انیمیشن جدید برادران وارنر ، شخصیت های پیچیده ای دارند که کاملاً همدلی مخاطب را به خود جلب می کنند. آنها شخصیت های چند بعدی هستند ، با پیش زمینه های خاص شایسته کاوش ، پیچیده و درگیر با احساسات مختلف ، و در مرکز داستان قرار دارند. از طرف دیگر ، فیلم هنگام کار با شخصیت های اصلی دیگر به شخصیت هایی تبدیل می شود که در اقتباس های سینمایی و تلویزیونی چنین حضور پررنگی نداشته اند. به طوری که سازندگان می توانند به راحتی نسخه منحصر به فرد خود را از آنها بسازند. به عنوان مثال King Shark یکی از آن شخصیت های سریال Harley Quinn است که جذابیت اصلی آن را مدیون تغییر نحوه شناخت بیشتر مخاطبان از خود است.

اما در مرحله بعد با شخصیت های فرعی روبرو هستیم که برای مدت زمان کوتاه تری در مقابل مخاطب ظاهر می شوند و مربوط به یک نکته خاص هستند؛ چه او همیشه بخاطر شوخی هایش با صدای تام هاردی و دیالوگ های شوالیه تاریکی برمی خیزد یا جوکر و بتمن که ابتدایی ترین و آشنا ترین تصاویر این شخصیت ها را به مخاطب نشان می دهند.

شخصیت های فرعی
انیمیشن سریالی Harley Quinn گاهی بیش از حد موقع به تصویر کشیدن یک کاراکتر به تکرار می‌افتد. اما تقریبا هیچ سکانسی را در «هارلی کوئین» نمی‌یابید که در طول دقایق آن حداقل یک شخصیت برای مخاطب سرگرم‌کننده و جذاب نباشد

نکته این است که فضای کمدی اغراق آمیز اثر هم به اندازه کافی بر این شخصیت های یک خطی تأثیر می گذارد و نه حتی اجازه می دهد مخاطب هنگام ورود ابرقهرمانانی مانند Wonder Woman و Superman خسته شود. ابرقهرمانان بسیار بسیار مشهوری که فقط در قالب یک حضور افتخاری وارد سریال می شوند.

به عبارت دیگر ، نگه داشتن کمیسار گوردون در موقعیت “یک مرد شکست خورده که آرزوی موفقیت دارد و یک وابستگی دیوانه وار به بتمن دارد” در یک سریال دیگر بسیار آزار دهنده است ، اما در اینجا او بارها و بارها به او می خندند. چرا؟ زیرا ممکن است تعریف شخصیت مورد نظر یک خط باشد اما سازندگان همیشه ایده جالبی برای معرفی شوخ طبعی او به مخاطب ارائه می دهند. یک کمدی اغراق آمیز که برای مخاطب خاص ساخته شده است ، گاهی می تواند یک شوخی را با 10 روش مختلف بیان کند و حداقل 9 خنده عالی از تماشاگر بگیرد. این دقیقاً همان حرکتی است که شخصیت های فرعی هارلی کوین را به حرکت در می آورد.

شوخ طبعی

جذابیت محصول

در این میان ، شاید عجیب به نظر برسد که سازندگانی که این همه وقت را صرف حفظ و سرحال و تازه نگه داشتن شخصیت ها می کنند ، نمی توانند قسمت هایی با همان کیفیت بسازند. سریال هارلی کوین آنقدر جذاب است که مخاطب اصلی هرگز تسلیم نمی شود ، اما واقعاً یکی از آن دسته محصولات تلویزیونی است که می توان آن را به گروه هایی مانند اپیزودهای متوسط ​​، اپیزودهای خوب و قسمت های مهیج تقسیم کرد. این امکان را ایجاد می کند که بعضی اوقات پس از پایان یک قسمت ، به اندازه زمان قبلی منتظر قسمت بعدی نمانید و در حفظ کیفیت آن با یک محصول موفق روبرو نشوید.

همچنین نمی توان انکار کرد که “هارلی کوین” گاهی شعارهایی خارج از متن می زند و مطالبی را در معرض دید مخاطبان قرار می دهد که به طور صحیح و درست وارد داستان نشده است. خوشبختانه درصد بسیار کمی از دقیقه های سریال لحظاتی است که آنها بدون توجیه یک داستان قوی در پشت برخی شعارها پنهان می شوند. اما باز هم مخاطبی که حساسیت قابل توجهی در مواجهه با چنین مواردی در آثار هالیوود دارد ، مطمئناً آنها را نقطه ضعف اثر می داند. زیرا آنها سرگرمی مداوم انیمیشن مورد بحث را به طور دائم قطع می کنند. این زمانی است که لحظات زیبایی در قلب داستان سرایی وجود دارد که پیام های مهم تری را به شکلی جذاب تر به بیننده می رساند.

کاراکتر شیطانی
ریتم سریع داستان‌گویی اثر جلوی رسیدن قدم به قدم و درست آن به لحظاتی احساسی و پراهمیت را نمی‌گیرد

در عین حال ، نباید انکار کرد که مجموعه ای که بعضاً از نظر داستان و مانور در موضوعات مشابه خیلی زیاد تکرار می شود یا در هنگام ساخت یک اپیزود به اندازه بهترین اپیزودهایش ظاهر نمی شود ، از نظر بصری شایسته خلاقیت است خلاقیت سازندگان از سبک انیمیشن کار خود بسیار استفاده کرده اند و مثلاً گاهی فقط با رنگ های مناسب حس خاصی را به بخشی خاص می بخشند. “هارلی کوین” گاهی اوقات می تواند به طور غیر منتظره ای یک قسمت شجاعانه را ارائه دهد که تقریباً هیچ هارلی کوین در آن وجود ندارد!

افراد تیم تحریریه و کارگردانی دریافته اند که آنها مخاطبان خیلی زیادی ندارند که مثلاً می خواهند چنین تصمیمی بگیرند. بنابراین آنها کار خود را انجام می دهند و از چنین آفرینشی عقب نمی کشند. صادقانه بگویم خلاقیت ، با توجه به برخی از قسمت های تکراری سریال ، قطعاً “هارلی کوئین” اگر شما نمی آمدید ، امروز نمی توانست محصولی باشد.

ویژگی انیمیشن

“هارلی کوین” یکی از آن محصولات انیمیشن تلویزیونی امروز است که ریتم سریع خود را از دست نمی دهد ، کسل کننده نمی شود و لحظات مهم را دست کم نمی گیرد. این مجموعه در حالی که یک داستان دو قسمتی را به خوبی تکمیل می کند ، زمان می برد تا منطق و با آرامش خط اصلی قصه گویی خود را پیش ببرد. هم سریع باشم و هم عجله نداشته باشم.

کاراکتر سبز

به همین دلیل است که وقتی به احساسی ترین قسمت های داستان و مهمترین ویژگی های شخصیتی شخصیت ها می رسیم ، ضرباتی که به آنها وارد می شود را احساس می کنیم. این یکی از آن دسته سریالهای یکبار مصرف سرگرم کننده نیست که بعد از تماشای هر قسمت می دانید که مدتی سرگرم شده اید ، می خندید و خیلی زود همه چیز را فراموش می کنید. “هارلی کوین” ، حتی در وحشی ترین لحظات خود ، برای کسانی که خاطرات زیادی با این شخصیت ها و فیلم ها و سریال های معروف آنها دارند ، نه تنها یک اثر دیدنی بلکه اثری قابل دیدن است. جالبتر اینکه فصل دوم وقتی به پایان می رسد که هم می توان منتظر ادامه آن ماند و هم از پایان کلی داستان های ارائه شده در دو فصل اول راضی بود.

(پاراگراف‌های پایانی مقاله بخشی از داستان یکی از قسمت‌های ۲ فصل اول سریال را اسپویل می‌کنند)
غولی عجیب

بینندگان زیادی را می توان یافت که وقتی زیر ذره بین به محصولی که از محیط های آشناتر بیرون می آید نگاه می کنند ، اغلب متوجه می شوند که در استفاده از قابلیت های یک رسانه خاص با مخاطب کمتر موفق بوده اند. وقتی انیمیشن خارق العاده ای می بینند که هرگز بدون اغراق بصری در دنیای زیبای انیمه ژاپنی خلق نمی شد ، یا وقتی کتاب کمیک سیاه و سفید “The Walking Dead” نوشته رابرت کرکمن را می خوانند و اطمینان می یابند که هرگز نمی تواند تصور شود خودتان را داشته باشید.

به عبارت دیگر ، وقتی محصولی به عنوان مثال از گروهی غیر از فیلم های لایو اکشن معمول و انیمیشن های سه بعدی کاملاً متحرک آن روز بیرون می آید ، مخاطبان زیادی پیدا می شوند که به دنبال لحظات خاص هستند. زیرا با کمک چنین لحظاتی ، آثار مورد بحث می توانند فراتر از بودجه و اهداف مالی خود برای همه توضیح دهند که چرا در بهترین شکل ممکن به مخاطب ارائه شده اند.

دیدگاه داستان

به عنوان مثال ، آیا کسی می تواند تصور کند که ریک و مورتی “جاستین رولند و دن هارمون” حتی برای کسری از ثانیه با ظاهری متفاوت از آنچه که دیده ایم ، مبارزه کنند؟ یا می توان متخصصی پیدا کرد که بگوید Life is Strange در شکلی خارج از فضای داستان بازی محور مناسب تر بود؟ خوشبختانه نه! زیرا هر دو این آثار از مدیوم خود شروع می شوند و به مدیوم خود ختم می شوند. آنها به منظور تشکر و قدردانی از مخاطب در زمینه دنیای بازی های انیمیشن ویژه بزرگسالان و ویدئویی برای داستان سرایی ، کار می کنند. مخاطب می فهمد که این تجربه ها را نمی توان در جای دیگری با این کیفیت یافت.

بنابراین اگر کسی به دنبال رمز موفقیت هارلی کوین است ، می تواند او را به کل داستان دوستی کوتاه مدت گوردون با دست جدا شده از کلیفیس ارجاع دهد. یک داستان بسیار خنده دار و در عین حال احساسی و حساب شده که باعث تبلیغ گوردون به عنوان یک شخصیت می شود ، کلیفیس را بهتر به مخاطب معرفی می کند و نیاز همه موجودات را برای دوستی و همراهی بیشتر بیان می کند. صرف نظر از این واقعیت که هویت کلیفیس نیز نمادی از وجود شخصیت های مختلف و شایسته دیده شدن در یک انسان ثابت است.

هویت کلیفیس

در پایان

ثانیه هایی مانند لحظات تشکیل دهنده این سکانس توصیف شده ، “هارلی کوین” را قبل از هرگونه شوخی یا ارجاع به فرهنگ عامه معرفی می کند. وقتی تماشاگر با قطع دست در حال خندیدن در مقابل گوردون می نشیند ، احتمالاً این سکانس را در چندین مدیوم یا حتی اشکال دیگر تصور می کند و فقط لحظات احمقانه و بی اثر را در ذهن خود مشاهده می کند. اما این لحظه در اینجا جواب کامل است. “هارلی کوین” گرچه از بسیاری جهات جای پیشرفت بود اما آنطور که باید از آب بیرون آمد.

برچسب‌ها:,

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

6 − 6 =