0

نقد فیلم ابلق

نقد فیلم ابلق

ابلق آخرین فیلم نرگس آبیار با بازی الناز شاکردوست ، هوتن شکیبا و بهرام رادان است که به موضوع پرخاشگری می پردازد.

نرگس آبیار با فیلم “همه چیز از آنچه در آینه می بینی به تو نزدیکتر است” وارد سینما شد و با دومین فیلم خود ، فیلم “شیار 143” در سینما معرفی شد. وی در ادامه با فیلم های نفس و شعبی که ماه کامل بود به یکی از موفق ترین کارگردان های زن سینمای ایران در دهه اخیر تبدیل شد. البته در غیاب کارگردانان بزرگ زن مانند رخشان بنی اعتماد که گوشه نشینی را به کار در این فضا ترجیح می دهند.

در فیلم دوم او ، انتظار یک مادر شهید (الفت در شکاف 143) ، در فیلم سومش ، پیامدهای جنگ (بهار در نفس) و در فیلم قبلی اش ، یک درام عاشقانه بر اساس مسائل امنیتی و سیاسی در ابلق ، فیلم جدید او پیوند موضوعی متفاوتی را با ساخته های قبلی خود برگزیده است.

یک جنبه مشترک و برجسته در فیلم های آبیار نقش زنان است و از طرف دیگر او با نگاه ایدئولوژیک به آثار خود روبرو شده است. آبیار که کارگردانی مبتنی بر ادبیات است ، نشان داده است که با این چند فیلم نه تنها به دنبال جذب مخاطب عام بلکه منتقدان و مخاطبان جدی سینما نیز بوده است. آبیار مانند آثار قبلی خود ، خشونت ، آزار و اذیت ، ستم و بی رحمی پیرامون زنان را از دریچه نگاه معصوم و رنج دیده زن روایت می کند. او نشان داده است که سینما را به خوبی می شناسد و می داند از کجا شروع کند ، چگونه روایت کند و چگونه به نقطه پایان برسد و حرف خود را بزند.

نظر سینمایی

اگرچه در این چند فیلم از نظر سینمایی و رسمی شاهد بلوغ آبیار بوده ایم ، اما مشكلی كه گریبان همه فیلم های آبیار و همچنین یقه فیلم ابلق را گرفته این است كه شخصیت های زن سینمای او همه از درد اجتماعی مشترک. در برابر این رنج ، آنها هیچ قدرتی را به عمل تبدیل نمی کنند و هیچ یک قهرمان فعالی نمی شوند. اصرار در نشان دادن زنان به عنوان قربانیان خشونت به تنهایی کافی نیست. ترسیم الگوی زنانه با شخصیتی مظلوم و تحت ستم اما بدون کنش اجتماعی لازم ، بزرگترین بازتاب کار نرگس آبیار به عنوان کارگردان نویسنده است.

زنان و سکوت

ابلق درباره زنان و سکوت آنها در جامعه ، سکوت در برابر خشونت ، بی احترامی ، تبعیض ، سخت کوشی و پرخاشگری است. ابلق مانند اکثر فیلمهای دهه 1990 که در صف مقدمات ژانر بدبختی قرار دارند ، داستان خانواده های فقیر در محله ای به نام زورآباد را روایت می کند.

لوکیشن های متنوع

برخلاف آثار قبلی این کارگردان که از لوکیشن های متنوعی استفاده می کنند ، این فیلم یک مکان واحد است و نرگس آبیار مهارت های خود را در فیلمی با جغرافیای محدود از نظر جو نشان می دهد. البته فضا و جوی که به خوبی تعریف نشده باشد. این فیلم در حومه تهران می گذرد اما جو به گونه ای است که به نظر می رسد این قسمت در یکی از دورافتاده ترین نقاط کشور اتفاق می افتد.

ابلق از زمان خود کمی عقب است ، او با وقایع کنونی جامعه خود همراه نیست و نمی تواند به درستی صحبت کند. آبیار با ایجاد دهکده ای به نام زورآباد که مردم آن در فقر زندگی می کنند و در محاصره برج ها و پارک تفریحی بزرگ است ، سعی در نشان دادن شهوت در حومه شهر دارد. طبیعتاً هر کارگردانی می تواند در کارنامه خود فراز و نشیب داشته باشد. .

محتوای فیلم

ابلق مانند نام خود از لحاظ فرم و محتوا درگیر چند رنگی است ، این اثر حاوی موضوعات و کلمات مهمی است ، اما نمی تواند آن را به درستی و مطابق با مشکلات جامعه بیان کند. این فیلم داستان زنی به نام راحله (الناز شاکردوست) است که به همراه همسرش (هوتن شکیبا) و خانواده همسرش در این محله حاشیه ای در محله زورآباد زندگی و کار می کند. این فیلم مختصات جغرافیایی استعلایی خود را در ابتدا با تصاویر رنگارنگ و لعاب دار و ویرایش موزون و دوربین بر روی دست ها و درج ها و برش های سریع معرفی می کند. این کارگردان از صحنه های مقدماتی خود از فریادها ، شلوغی و شلوغی ، بی ثباتی ، عدم راحتی دوربین در دست ، بریدگی های شلاق و ریتم ویرایشگر سرسام آور استفاده می کند.

شلم شوربایی

لجنی که دوربین راه اندازی می کند به هیچ وجه فرم مناسبی برای محتوای آن نیست ، زیرا آبیاری فقط با دوربین خود احساسات کاذب و هیجان سطحی را تزریق می کند. در حالی که نشان دادن احساسات درونی شخصیت ها با همه هیجان و تنش و دردی که در وجود خود احساس می کنند ، مولفه ای است که باید نه با دوربین در دست بلکه با میزانسن مناسب و ایجاد شرایط بحرانی ایجاد شود.

ما به عنوان مخاطب ، اشتیاق و نگرانی را باید در ماهیت شخصیت و موقعیت ببینیم ، نه در فضای مصنوعی. سکون دوربین به فیلم نیز سرایت می کند و این دوربین چرخان و متزلزل تا پایان فیلم گیج می شود.

داستان علی و راحله

در ابتدای داستان علی و راحله اختلافاتی دارند که محدود به مشکلات مالی نیست. علی مردی غیراخلاقی و غیرمسئول است و اگرچه راحله را بسیار دوست دارد اما مورد ضرب و شتم و آزار قرار می گیرد. دختر 7-8 ساله آنها در هنگام شوکی که هرگز تا پایان فیلم روشن نمی شود حرف نمی زند و دهان خود را باز نمی کند. شغل علی رانندگی با نیسان است ، اما همه کار و زندگی او کبوتر است و به راحتی با کار در خانه بدهی های خود را مدیون است (مانند همه ساکنان زورآباد).

فیلم در سکانس اول مدت زیادی طول می کشد و دیر شروع می شود و این باعث می شود که بیننده کمی خسته شود اما سپس حال و هوای او را به سطح تنش و هیجان بالایی می رساند. آبیار برای معرفی شخصیت های خود وقت زیادی از مخاطب می گیرد و فقط در اواسط فیلم گره اولیه را معرفی می کند. خانواده علی به عنوان معرفی فیلم تعریف شده است. خواهر علی شهلا (گلاره عباسی) باردار است و همسر شهلا ، جلال (بهرام رادان) متولی محله است و مسئولیت فروش مواد غذایی تولید شده توسط مردم روزآباد را بر عهده دارد. مادر علی (گیتی معینی) نیز حضوری تأثیرگذار دارد و برادر بزرگتر علی (رحیم) مهران احمدی را بازی می کند و کار او گلدوزی روی کتیبه ها است.

شوهر خواهر علی

در این میان ، وقتی می فهمیم جلال (بهرام رادان) ، که شوهر خواهر علی است ، همه چیز از هم می پاشد ، به راحله ، همسر علی نگاه بدی دارد. جلال که افسار او در دست خواسته هایش است ، نمی تواند خودش را کنترل کند و حتی با وجود اینکه یک زن روی ماه است ، به راحله ابراز علاقه می کند.

بازیگری آبیار با توجه به تجربیات قبلی اش نتایج خوبی داشته است. بازی الناز شاکردوست در نقش زنی با توالی محرک و واکنش های مختلف ، با آن لهجه ترکی ، نه تنها باعث باورپذیری او می شود ، بلکه او را از بازی های قبلی اش متمایز می کند. همچنین ، عالم خاصی حضوری درخشان دارد که نمی توان از آن چشم پوشی کرد.

هوتن شکیبا

از همه مهمتر ، هوتن شکیبا در این فیلم نقش بسیاری از اراذل و اوباش را دارد ، با بیان ، لهجه و کاریزمای متفاوت از خود واقعی بازیگر. شکیبا مطمئناً هم از نظر شکل ظاهری و از نظر ظاهری متناسب با شخصیت علی و هم از لحاظ تسلط بر ریتم و لحن نقش او بسیار تلاش کرده است ، که نه اغراق آمیز است و نه ضعف. نگاه ، راه رفتن ، شوخی های کلامی ، لحن صدا و نوک زبان و همچنین تقلید صورت هاتن شکیبا آنقدر درست و باورپذیر است که بدون شک در ذهن مخاطب باقی خواهد ماند.

اما آبیار بدترین انتخاب را برای شخصیت جلال انجام داد و از بازیگری با استعداد ، بی روح و بی تناسب به نام بهرام رادان استفاده کرد. بهرام رادان به هیچ وجه در وحشت نقش خود نمی گنجد و بازی او با سطح دیگر بازیگران این فیلم بسیار متفاوت است. البته هرگز نمی توان انتظار زیادی از رادان داشت. اتفاقی که بعد می افتد این است که ما به جای توصیف آن را تفسیر می کنیم.

تنگناها زندگی

فشار روی گلو

زنان در طول تاریخ همیشه تحت فشار دست روی گلویشان خفه شده اند ، آنها همیشه در مصیبت ها ، در بدن ها ، در سکوت ها ، در شورش ها و شورش های خاموش زندگی کرده اند. ابلق مانند حرکات اخیر ، می خواهد صدای یکی از این گریه ها خفه شود ، اما برای انتقال این صدا ، آبیار نه تنها از تحلیل بحران های جنسیتی نمی ترسد ، بلکه زمینه را برای یک مونولوگ مردسالارانه فراهم می کند.

اگرچه آبیار به خوبی با شخصیت های خود سر و کار دارد و از نظر ساختار و چیدمان عناصر و ساخت بازی های باورپذیر هیچ اثری از خود به جای نمی گذارد ، اما به عنوان یک فرم و اثر هنری نمی تواند یک اقدام فرهنگی برای بهبود معضل اجتماعی باشد. این معضل (پرخاشگری) به اشکال مختلف وجود دارد و آنچه مطرح می شود مسئله پرخاشگری خاکستری است که معنای دیگری دارد. در حمله خاکستری ، هر دو طرف در انجام این کار مردد هستند ، یا در تعریفی دیگر ، قربانی نمی تواند به آزار دهنده بگوید که واقعاً نمی خواهد رابطه برقرار کند. قربانی فکر می کند یا ترجیح می دهد فکر کند ، با وجود مقاومت آشکار درون ، به این کار راضی است.

احساس خوب

مفهومی که به لایه های زیادی نیاز دارد که می تواند به خوبی به مخاطب منتقل شود. آبیار با لمس چنین موضوعی بدون هیچ زمینه زیست شناختی و تحلیلی ، اثری بدون لایه های عمیق خلق کرده است. گفتمان کارگردان با مخاطب جدا از دراماتیک بودن ، گفتمانی از طریق نمادها و نشانه هاست.

نمادها و آیین هایی که از حوصله فیلم خارج است و در چارچوب آن نمی گنجد. آبیار لحن و لهجه خود را از واقعیت مستند در سینما پیدا کرده بود ، اما در ابلق به ورطه نمادگرایی افراطی و بلاغی افتاده است. شخصیت و شکل شخصی آبیار ممکن است از نظر ظاهری قابل احترام باشد ، اما متأسفانه محصول محتوا روش اشتباهی است.

تا زمانی که کارگردان در یک ایده یا تئوری در اشتباه باشد ، حتی اگر زیباترین کلمات را به بهترین شکل بیان کند ، باز هم سخنان او کج و کذب است. آبیار قصد دارد با به تصویر کشیدن زشتی و کثیف بودن جوامع کوچک و استفاده از جذابیت بصری و روایی جذاب ، حداقل مخاطبان عام و خاص و بعضاً عقیدتی سینما را برای دیدن فیلم متقاعد کند ، نه اینکه بگوییم فقط هیجان زده است. اقناعی که لحظات منفرد جذاب و خوش ساختی دارد و پر از لحظات بی کیفیت است.

داستان فیلم

جنبه های رسمی فیلم

داستان فیلم به دلیل موضوع التهابی بیش از زنان مورد توجه قرار گرفته است تا کیفیت تولید ، زیرا روایت ، راه حل و نتیجه گیری آن بی اثر و منفعل است. آبیار در طراحی جنبه های رسمی و تصویری فیلم موفق است و عمداً و با اطمینان ، با زیر روایت ها و جو ، بر پیشرفت فیلم و داستان تمرکز می کند. این عبارت ممکن است عملکردی جذاب به نظر برسد ، اما از نظر محتوایی عملکرد فریبنده ای دارد.

کارگردان با کاهش مفهوم حمله به یک زن برای مصلحت اندیشی ، بیشترین ضربه را به آنچه می خواهد بزند وارد می کند. این رویکرد مصلحت آمیز نه تنها شخصیت زن را منفعل و بی پاسخ می کند ، بلکه او (راحله) را بیمار ، بی دقت ، بی اختیار ، خیانتکار ، اغواگر ، حسود و ضعیف می داند.

انتخاب بیان دراماتیک برای نشان دادن مفهوم پرخاشگری شمشیری دو لبه است که ماهیت پرخاشگری را زیر سوال می برد. تردیدی که جهت آن انتخاب مصلحت و شهرت است ، نه تنها معضل اجتماعی را توجیه کرده است ، بلکه جنبه اخلاقی و انسانی ندارد. تحمیل سکوت به قربانی و شخصیت اصلی توسط کارگردان ، به هر دلیلی (شهرت ، اندوه ، مصلحت اندیشی) ، واکنشی غیر منطقی است که جامعه امروز نمی تواند آن را بپذیرد. زیرا اساساً بازپرداخت قربانی برای تعرض به وی پوششی است نه راه حلی که عواقب جبران ناپذیری برای جامعه و به ویژه قربانی داشته باشد.

این مطلب ادامه دارد … .

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

8 + سیزده =