0

نقد فیلم Driveways – ورودی‌ها

فیلم Driveways

Driveways محتوای خوبی مانند تبدیل ضرر و مرگ در گذشته را به فرصتی برای زندگی در آینده ارائه می دهد ، اما فرم فیلم چندان جذاب نیست.

بهترین تعریفی که از کلمه “فرم” می توانم بگیرم ، تعریف دیوید بوردین در “هنر سینما” است. او فرم را در یک اثر هنری با مفهومی به نام ایجاد انگیزه در مخاطب پیوند می دهد. به نوعی ، در اولین برخورد ما با یک اثر هنری ، شکل آن اثر است که باید انگیزه ما را برای سفر به قلب آن اثر ایجاد کند. چشم هایمان را به لایه های پنهان آن باز کرده و محتوا را به عنوان اصل کار در حین کاوش مداوم استخراج کنیم. همه چیز با همان انگیزه شروع می شود. اگر انگیزه ای وجود نداشته باشد ، مطمئناً سفری برای اکتشافات بعدی وجود نخواهد داشت و شاید در چنین مقیاس معینی بتوان گفت که با یک اثر هنری روبرو نخواهیم شد.

این دو گزاره را در نظر بگیرید: “چقدر خوب است که مردم به جای اینکه به دنبال انزوا و نفرت باشند ، برای فرصت زندگی ارزش قائل هستند و مسیر تعامل را با یکدیگر دنبال می کنند.” یا: “هرچه فرد پیرتر می شود ، فرصت های از دست رفته زندگی خود را بیشتر به یاد می آورد.” “چه فایده ای دارد اگر او این حسرت ها را با نسل جوان در میان بگذارد تا نسل های بعدی قدر زندگی شان را بیشتر بدانند.” اینها تنها چند نکته اصلی است که “ورودی” های Driveways می خواهد به ما بگوید. شکی نیست که این گفته ها حرفه های زیبایی هستند و اگر چنین باشد ، دنیای زیباتر خواهیم داشت. اما چه چیزی باید انگیزه ما را در درک چنین جملاتی در فیلم ایجاد کند؟ البته جواب چیزی جز فرم نیست.

بهترین تعریفی که همواره از واژه «فرم» به خاطر می‌آورم، تعریف دیوید بوردول در کتاب هنر سینماست. او فرم در یک اثری هنری را با مفهومی به نام ایجاد انگیزش در مخاطب پیوند می‌زند

از طرف دیگر ، به نظر می رسد فیلمساز سعی دارد ما را هرچه بیشتر به جریان زندگی نزدیک کند و از این طریق امیدوار است بتواند ارتباط نزدیک با مخاطب خود برقرار کند. اما آیا زندگی واقعی افراد بدون هیچ گونه دخل و تصرفی واقعاً جذاب است؟ آیا نمونه گیری دقیق از یک فیلم از زندگی ایده خوبی است؟ یا روند انتخاب برشهای درست زندگی ، چیدمان منحصر به فرد آنها در کنار هم و پر کردن لحظاتی که ممکن است در زندگی واقعی مورد تأکید قرار نگیرد ، مزیت یک فیلم است؟ به بهانه Driveways ، می خواهیم کمی در مورد این مسائل صحبت کنیم. کتی که به تازگی خواهرش را از دست داده است ، به همراه پسرش کودی به خانه اش می رود تا وسایل را تخلیه کند و خانه خواهرش را بفروشد.

در ادامه بهتر است ابتدا فیلم را ببینید و سپس به خواند مطلب ادامه دهید
 خونسرد کتی و کودی

فرم برنامه های اساسی است که در آن رابطه خونسرد کتی و کودی توسط چراغ های کم نور ، کادرهای جداگانه و اعمال کسل کننده بازیگران به ما القا می شود. در همان زمان ، پیرمردی به نام دل در محله آنها با سن مشابه به تنهایی به ما معرفی می شود. کتی وارد خانه خواهرش می شود و ما قرار است او را از نشانه های یک فرد مرده بشناسیم. تصور می کنیم خواهر کتی برای او غریبه است. بنابراین آن خانه و همه لوازم آن باید بستری برای کشف شخصیت خواهر کتی ، رابطه آنها در گذشته ، خود کتی و به طور کلی هر آنچه می تواند به ما در معرفی شخصیت های داستان کمک کند ، شود.

در چنین زمینه ای طبیعی است که فضای خانه به استعاره تبدیل شود. به عنوان مثال ، وقتی در طرحی می بینیم که اشیا the خانه بر روی کتی می افتند ، معنای آن نقشه به طور خودکار در لحظه ایجاد می شود: هجوم خاطرات گذشته فراموش شده بر فراز کتی!

یکی از اشکالات مهم فیلم استفاده نادرست از این بستر است. تمام جزئیات آن خانه می تواند پیشینه گذشته این افراد را برای ما توصیف کند. اما فیلمساز فقط به این ایده می پردازد که کیتی با کتی غریبه است. او سعی نمی کند از آنها گذشته بسازد. او با تمام وسایلی که در اختیار دارد به گفتگو روی می آورد. کتی باید از طریق گفتگو به خواهرش کودی (و ما) بگوید. او هر چقدر با گفتگو دلتنگی و پشیمانی ابراز کند ، به هیچ وجه به اندازه استفاده از عناصر نمایشی آن خانه موثر نیست. آن خانه می توانست همان انگیزه ای باشد که بودلر درباره آن صحبت می کرد ، اما شرم آور است.

پشت شیشه ماشین
دوربین غالبا از پشت شیشه آدم‌های درون ماشین را نگاه می‌کند. از حصارهای جلوی محوطه خانه برای القای دوری این آدم‌ها از یکدیگر استفاده می‌شود و همین طور طرز نشستن این آدم‌ها در نیمه ابتدایی فیلم به گونه‌ایست که کمترین میزان نگاه را به هم داشته باشند

همانطور که قبلاً اشاره شد ، فیلمساز سعی دارد در ابتدای فیلم گوشه گیری این افراد را به ما نشان دهد. دوربین اغلب از طریق شیشه به افراد داخل ماشین نگاه می کند. از نرده های جلوی خانه برای ایجاد فاصله این افراد از یکدیگر و همچنین نحوه نشستن این افراد به گونه ای استفاده می شود که کمترین نگاه را به یکدیگر داشته باشند. این طرح اولیه است. اما یک تصادف می تواند به کتی ثابت کند که او به همسایگان خود احتیاج دارد. یا به بیان بهتر ، آنها می توانند آرامش و امنیت بیشتری را برای یکدیگر ایجاد کنند.

در صحنه ای که کودی با دو پسر دیگر درگیر می شود و او را بزرگ می کند ، همسایه قدیمی آنها دل است که او را به خانه می آورد. با وجود بدرفتاری اولیه با دل ، کیتی به ارزش داشتن چنین همسایه پی می برد. اما وقایع فیلم بسیار ساده است و ایده های فیلمنامه یکی از دو ایده اساسی است که به ذهن هر نویسنده ای خطور می کند و اجازه نمی دهد خود ما جذب این واقعه شویم. طراحی یک رویداد جذاب و جذاب ، به دور از کلیشه های مرسوم ، خود تلاشی برای ایجاد انگیزه است. مخاطب آن حادثه را همراهی می کند و سپس با توجه به تغییراتی که آن حادثه در قلب شخصیت ها ایجاد می کند ، به درک عمیقی از وضعیت جدید آنها می رسد.

 خلق گذشته
از دریغ‌های مهم فیلم همین عدم استفاده فیلمساز از بستر خانه است. تمام جزییات آن خانه می‌توانستند بک گراندی از گذشته این آدم‌ها را برایمان بسازند. اما فیلمساز با وجود چنین بستری باز هم برای خلق گذشته روی به دیالوگ می‌آورد

این شکل ساده و کلیشه ای از نزدیک شدن افراد به یکدیگر باعث شده است تا پایان فیلم به وضوح ببینیم و حدس بزنیم. از همان ابتدا مشخص است که این افراد به دلیل تنهایی خود می توانند مکمل یکدیگر باشند و همینطور هم هست. وقتی همه چیز خیلی ساده و واضح است و بهانه فیلمساز را نزدیکتر به زندگی واقعی می دانند ، باید گفت که زندگی واقعی بدون دخالت در آن و ایجاد نگاه جدید به آن اساساً جذاب نیست. این فیلمساز اما از آن دست فیلمسازانی است که به جای ترسیم فضای ترسناک و رها کردن ما در آن ، پیشنهاد می دهد. اما او چنان شیفته پیشنهادهای خود است که از خلق یک درام جذاب و جذاب غافل شده است.

پس بی دلیل نیست که بگوییم کدام مخاطب این پیام های بشردوستانه را نمی داند! وقتی مخاطب نسبت به شکل فیلم اشراف بیشتری نسبت به محتوای فیلم دارد ، هم مردود است و هم دلسوزتر از آن که دلسوز باشد. ما باید قلب خود را برای تنهایی این افراد بسوزانیم ، به جای اینکه در تنهایی این افراد و دلایل آنها فرو برویم. این آخرین مکالمه دل و کودی در انتهای فیلم است. همه چیز از زبان شخصیت ها بیان می شود تا فیلمساز نگران این نباشد که کسی مفهوم فیلم را نمی فهمد.

کلام آخر

در آن زمان بیشتر نکات مثبت و نظرات منتقدان درباره این فیلم را ناشی از خلق و خوی این روزهای مردم می دانم. مرگ بر اثر یک بیماری کشنده ما را بسیار نزدیکتر کرده است. اکنون این فیلمساز تلاش کرده است تا مردم را با کمبودهای خود روبرو کند و این فقدان را فرصتی برای ایجاد زندگی جدید بداند. طبیعی است که برخورد احساسی با بیان این گزاره ما را از انتقاد منصفانه به این اثر دور می کند. کار پیش روی ما تنها آغاز یک بستر خوب است که از آن استفاده لازم را نمی کند و آن را به یک حس عبوری و اظهارات آموزنده تقلیل می دهد.

برچسب‌ها:,

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پنج × چهار =