0

نقد فیلم Oxygen | یک زن، یک تابوت، ۹۰ دقیقه تا مرگ

نقد فیلم Oxygen | یک زن، یک تابوت، ۹۰ دقیقه تا مرگ


اکسیژن ، فیلمی درباره زنده ماندن زنی در فضای تنگ تابوت ، با وجود همه لغزش هایش ، در زمره علمی تخیلی خوب 2021 است. با زومجی انتقاد کنید.

بر هیچ کس پوشیده نیست که Netflix به همان اندازه که یک شرکت جمع آوری اطلاعات است ، یک غول سرگرمی شاخدار و بدون دم است. Netflix ممکن است در اوایل به دلیل استراتژی ضد استودیویی خود تحسین شود ، اما این روزها به نوعی برنامه نویس ماشین با الگوریتم تکامل یافته ای که به نظر می رسد از دنیای دیستوپی آینه سیاه بیرون آمده است ، تقلیل یافته است. این مجموعه مجموعه ای از کارگاه های گلدوزی بر اساس مجموعه ای از قطعات از پیش تعریف شده است که مخاطبان مطمئن هستند روی آنها کلیک خواهند کرد.

اگرچه در بحبوحه سیل تولید هنوز پروژه هایی از دیوید فینچر یا مارتین اسکورسیزی وجود دارد که محصول بینش شخصی سازندگان آنها است ، اما در برابر گستره وسیع محتوای ناشناس که به نظر نمی رسد الگوریتمی باشد. بازوهای مکانیکی الگوریتمی از مستندهای جنایی واقعی گرفته تا واقعیت های رقابتی ؛ از کمدی / عاشقانه های نوجوانان مستقر در دربی تا فیلم های علمی تخیلی دیستوپیایی ؛ مخصوصاً مورد دوم.

به محض اینکه این الگو

به محض تشخیص این الگو ، نادیده گرفتن تعداد زیادی از آنها که مانند ملخ ها و ملخ ها از در و دیوار نتفلیکس بالا می روند ، غیرممکن می شود. برخی از آنها در جهان پسا آخرالزمانی اتفاق می افتد. من مادری هستم که داستان یک دختر انسان و یک روبات از یک مادر شرور را در پناهگاه زیرزمینی پس از خودروی بمب گذاری شده ، برای IO در سرزمینی بسیار سمی و آلوده که اکثر مردم امیدوار به استعمار آن هستند ، می گوید. آنها بیش از یک ماه است که مهاجرت کرده اند.

از How It Ends (داستان چگونه به پایان می رسد) ، که داستان سفر مردی به سراسر کشور در هرج و مرج یک رویداد آخرالزمان ناشناخته را روایت می کند ، تا سکوت ، داستان نجات پدر و دختری از یک حیوان کور با قدرت شنوایی کشنده است. نقل می کند که آنها مجهز شده اند ؛ برخی از این فیلم های دیگر در فضاپیما اتفاق افتاد. از Orbiter 9 ، که به آزمایش سفر فضایی یک فضانورد زن اختصاص دارد ، تا Stowaway ، خدمه سه نفره سفینه فضایی عازم مریخ است که در مسافری با یک مسافر ناخواسته برنامه ریزی نشده روبرو می شود.

ما نباید پارادوکس کلاورفیلد را فراموش کنیم که کیفیت وحشتناک این سریال را از بین برد و پارامونت را از اکران سینمایی اش منصرف کرد. در همین حال ، فیلمی مانند فیلم آسمان نیمه شب جورج کلونی وجود دارد که هم در یک جهان رادیواکتیو پسا آخرالزمانی اتفاق می افتد و هم شامل یک فضاپیما در سطح یکی از قمرهای مشتری است که به دنبال مکانی برای سکونت انسان در حال تکامل است. این فیلم ها و بسیاری دیگر مانند آنها ، طیف وسیعی از کیفیت ها و بودجه را پوشش می دهند.

آنها از غم انگیز و غیرقابل تحمل شروع می کنند و تا کنجکاو اما فراموش نشدنی ادامه می دهند. اما وجه مشترکی که آنها را تقریباً همیشه زیر یک چتر قرار می دهد یک چیز است: آنها به اندازه کلن های فله ای مهندسی شده در آزمایشگاه بی فایده هستند. دیدن یکی از آنها با دیدن همه آنها تفاوتی ندارد. اکسیژن یکی از آنهاست که بیشتر اجزای اصلی علمی تخیلی نتفلیکس را برجسته می کند.

آنها از اسفناک

تنها تفاوت این است که این کار دست کارگردان است و اگر قرار باشد لیستی از کم ارزش ترین فیلمسازان ترسناک تهیه شود ، نام او مطمئناً یکی از رتبه های برتر آن را به خود اختصاص می دهد: الکساندر آجی فرانسه. او نه تنها خالق یکی از آثار کلاسیک موج جدید وحشتناک فرانسوی با فشار خون بالا ، شکننده خونریزی روان پریش خود است ، بلکه چشمانی با امثال تپه ها دارد. وحشت به غیرممکن گرایش دارد غرور ظاهر شده است: بازسازی موفق فیلم های کلاسیک این ژانر. خزیدن ، که داستان زنده ماندن پدر و دختری از محاصره تمساحهای زیرزمینی خود (فیلمی که بیشتر از همه فیلم های سینمایی او شبیه اکسیژن است) را روایت می کند ، مهارت فیلمساز را در ساختن انسانهای پیچیده ، اما متواضع ، اما ترسناک ، از بین می برد. فیلم ها. اثبات شده و حتی کوئنتین تارانتینو از آن به عنوان فیلم مورد علاقه خود در سال 2019 نام برد. با این حال ، مکان اکسیژن حتی بیشتر از زیرزمین خزندگان است.

این فیلم در محدودترین محلی که می‌توان در آن داستان گفت جریان دارد: لوکیشن تابوت‌مانندِ تنگی که حتی امکان نشستن پروتاگونیستش را نیز از او سلب می‌کند

در واقع ، فیلم در محدود ترین فضای داستان اتفاق می افتد: مکانی شبیه تابوت که حتی فرصت نشستن را نیز از قهرمان فیلم سلب می کند. نتیجه یکی از آن فیلم هایی است که هرچه کمتر درباره آن بدانید ، احتمالاً بیشتر از آن لذت خواهید برد.

ملانی لورن ، که احتمالاً از او به عنوان انتقام جوی انتقام جویان لعنتی تارانتینو یاد می شود ، در این نمایش تقریباً انفرادی زنی به نام الیزابت را بازی می کند (ما فقط صدای دو شخصیت دیگر فیلم را می شنویم). لیز در یک اتاق افق پزشکی مدرن از خواب بیدار می شود که نمی داند او کیست و چگونه کارش به اینجا رسیده است. اگرچه وضعیت وی در حال حاضر ثابت است ، اما اتاق وی به دلایل نامعلومی آسیب دیده است و او را در معرض خطر هیپوکسی قرار می دهد ، که به میزان نگران کننده ای کاهش می یابد. 30 درصد 28 درصد 17 درصد 12 درصد

با کمک میلو ، هوش مصنوعی اتاق ، که انسان را به یاد طنز خشک و بی روح یک ادیسه فضایی 9000 نفری می اندازد ، لیز مجبور است قبل از اینکه اکسیژن خود را از دست بدهد ، قطعات خرد شده حافظه خود را کنار هم بگذارد و راهی برای خروج پیدا کند. از این کابوس موم شده را پیدا کنید. 100 دقیقه فیلم که حداقل 10 دقیقه بیشتر از زمان ممکن است ، مملو از خاطرات زودگذر از همسرش و مکالمات تلفنی با افراد غریبه است که برخی از آنها می خواهند به او کمک کنند و برخی از آنها می خواهند از مرگ او مطمئن باشند. نتیجه اختصاص داده شده است.

فیلمهای تک کاره معمولاً نقش یک بازی دو نفره بین فیلمساز و مخاطب را ایفا می کنند. به محض آگاهی از ماهیت یکپارچه بودن یک فیلم ، به ویژه وقتی که اندازه یک تابوت کوچک است ، تخیل ما به طور غیر ارادی و غیرقابل کنترل فعال می شود و شروع به تهیه فهرستی از همه چالش برانگیزترین و چالش برانگیزترین س questionsالات می کنیم. از نظر آنها ، فیلمساز در این فضای بسته چگونه شخصیت پردازی می کند؟ او چه تهدیدهایی را در نظر داشته است تا داستان را جذاب نگه دارد؟ چگونه می تواند تنوع بصری فیلمش را در طول داستان حفظ کند؟

فیلم‌های تک‌لوکیشنی

خوشبختانه ، نه تنها فیلمنامه کریستی لبلانک سلول کوچک قهرمان داستان خود را با جزئیات هوشمندانه ای طراحی کرده است که باعث می شود میزان تنش در طول داستان حفظ شود ، بلکه کارگردانی قرص محکم آژا را نیز انجام می دهد ، که همیشه راههای جدیدی برای انتقال وحشت کلیسترو پیدا می کند. ، نشان دهید که آنها از اهمیت موانع طبیعی ساخت چنین فیلمی (اما نه همیشه) غافل نبودند. اگرچه اکسیژن به دلیل وجود دفن رایان رینولدز ، که قبلاً با چنین مفهومی مشابه سروکار داشت ، چندان اصیل نیست ، طبیعت منحصر به فرد طبیعت اتاق به معنی بسیاری از امکانات قصه گویی است که مانع از تنزل آن به گور مکرر دیگر می شود. از صحنه ای که هوش مصنوعی تصمیم می گیرد یک ماده کشنده را تزریق کند تا بیمار از هیپوکسی رنج نبرد ، تا صحنه ای که لیز به طور شوکه کننده ای با طبیعت واقعی محیطی که تابوت او در آن قرار دارد روبرو می شود.

یا به عنوان مثال ، یکی از ساده ترین اما م mostثرترین انتخابهای فیلمسازان ، که از یک تجربه عادی و جهانی استفاده می کند تا وحشت از شرایط لغزنده را تا حد ممکن در یک سناریوی مرگبار کامل کند ، شخصیت پردازی هوش مصنوعی است. Milo یک هوش مصنوعی بی عیب و نقص نیست که دستورات لیز را از طریق نحوه بیان آنها تشخیص دهد. در عوض ، Milo یک هوش مصنوعی “اشباع” است که گاهی اوقات فقط قادر به درک کلمات خاص است. در نتیجه ، در یکی از خیره کننده ترین لحظات فیلم ، در حالی که شمارش معکوس در حال افزایش است ، لیز مجبور است دستور خود را با استفاده از همان کلید واژه خاصی که هوش مصنوعی برای تشخیص آن برنامه ریزی شده بود ، بیان کند. در همین حال ، اگرچه تصور می شود که مکان محدود فیلم به این معناست که فیلمساز فقط به زوایای محدودی دسترسی دارد تا شخصیت اصلی خود را به تصویر بکشد ، اما آجا دائماً در حال یافتن عکس های مختلف و حرکات مبتکرانه دوربین است که به زیبایی خلاصه نمی شوند ، اما به تقویت فیلم کمک می کنند. روایت دراماتیک تر ، بیشتر از یکنواختی بصری فیلم جلوگیری می کند.

از صحنه ای که آجا تابوت لیز را در مرکز خلاء سیاه اطراف خود قرار می دهد ، تا انزوای موقعیت او تا صحنه ای که دوربین بیرون آمدن از دیوارهای تنگ تابوت نه تنها منجر به احساس آزادی نمی شود ، اما منجر به احساس فشرده و خفه کننده Liz وضعیت می شود. . یا مثلاً در یکی از استرس زا ترین مکالمات فیلم ، آجا دوربین را در نقطه ای ثابت برمی گرداند. چرخش آهسته اما غیرقابل توقف دوربین ، یادآور چرخش شوم مشابه دوربین در سکانس حمله اتومبیل به کودکان کودکان ، یک انتخاب ایده آل است. این تأثیر طولانی نه تنها به تزریق وحشت و خجالت در این مکالمه رفت و برگشت کمک می کند ، بلکه حالت اضطراب آور قهرمان داستان را که از شنیدن اطلاعات جدید گیج می شود ، منتقل می کند و همچنین مکان غیر جذاب لیز را که چند دقیقه طول می کشد ، تسکین می دهد. . زمینه را فراهم می کند.

از نمایی که آژا با قرار دادنِ تابوتِ

هیچ کدام از اینها بدون ایفای نقش طاقت فرسای ملانی لورن ، که تمام بار احساسی فیلم را به دوش می کشد ، ممکن نبود. او تمام مراحل غم و اندوه ، از بی حوصلگی ناشی از انکار ، تا افسردگی ناشی از ترس غیرقابل هضم ، استقامت پس از پذیرش سرنوشت خود ، و همه احساسات ظریف اطراف آنها را پوشش می دهد. اگرچه انتقال فیلم مخلوطی از سردرگمی ، وحشت ، کسالت و توهم در فیلمی که در آن دوربین تقریباً هر دقیقه بین کلوزآپ و کلوزآپ شدید صورت حرکت می کند کار آسانی نیست ، لورن قادر است چهره خود را به تصویری واضح از این امواج متلاطم احساسات را به احساسات پیچیده تبدیل کنید. اما با وجود همه مزایای اکسیژن ، فیلم “جالب” باقی می ماند و هرگز به سطح “جذاب” نمی رسد. این به خاطر مشکلات غیرقابل تصوری است که غوطه ور شدن در دنیای فیلم را دشوار می کند و قدرت تکان دهنده پیچش های آن را کاهش می دهد.

برای حدس زدنِ بی‌درنگ دوتا از بزرگ‌ترین توئیست‌های فیلم حتما لازم نیست نابغه باشید، فقط کافی است قبلا حداقل یک فیلم علمی‌تخیلی/فضایی دیده باشید!

اولین مشکل این است: در ساده ترین تعریف آن ، این فیلم شبیه یک بازی 20 سوالی است (با این تفاوت که در اینجا لیز می تواند قبل از اینکه اکسیژن خود را تمام کند هر چقدر که می خواهد س questionsال بپرسد). لیز در تلاش برای یافتن هویت خود از او س intelligenceالات هوش مصنوعی می پرسد ، با افراد خارجی تماس می گیرد و در رسانه های اجتماعی به دنبال سرنخ هایی است که ممکن است او را به زندان در کپسول نزدیک کرده باشد.

اما مشکل این است که اعتبار این سناریو بستگی به پاسخ دادن به یک نکته کوچک اما حیاتی دارد که اسکریپت هرگز توضیحی راضی کننده برای آن ارائه نمی دهد: دقیقاً اینکه چرا یک اتاق پزشکی که وظیفه دور زدن مصنوعی کاربران خود را برای مدت طولانی دارد به اینترنت دسترسی دارد ، تلفن ، و رسانه های اجتماعی مجهز است؟ این اعتراض اسرائیل نیست. این نکته پایه ای است که کل ساختار داستان بر اساس آن ساخته شده است.

این مطلب ادامه دارد … .

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هشت + 19 =