0

نقد سریال The Eddy

سریال The Eddy

ادی جنگ با خشونت را با آلات موسیقی آغاز کرد. سریالی که با استراتژی متفاوت خاطرات ویپلاش و لا لا لند را زنده می کند. با ما باشید و این قسمت را تماشا کنید.

پاریس دیگر شهر جذابی نیست که هنرمندان تصور می کردند. این تصویر در مقدمه بیلی وایلدر درباره عشق بعد از ظهر وجود داشت که سرشار از علاقه و عشق به هنر بود یا شهری که وودی آلن در نیمه شب پاریس ، نیمه شب پاریس به تصویر کشید. در دنیای امروز خشونت ، قوانین تغییر کرده است. ترس از تروریسم همه چیز ، از جمله هنر را تحت الشعاع قرار داده است. پس از حمله تروریستی در 15 نوامبر 2015 ، 137 نفر کشته و بیش از 300 نفر زخمی شدند و ورزشگاه France Fear جای خود را در قلب مردم این شهر گرفته است. شکل ظاهری شهر خیلی تغییر نکرده است ، زندگی مانند گذشته ادامه دارد ، اما پاریس دیگر همان شهر احساسی گذشته نیست. “ادی” در وسط این هرج و مرج شکل گرفت.

شروع ماجرا

یک گروه موسیقی جاز به رهبری الیوت ، موسیقیدان مشهوری که سالهاست پیانو نمی نوازد ، سعی دارد صدای آنها را در یک کافه کوچک به نام ادی به گوش برساند. آنها برای فرار از تاریکی شهر پناه می برند. به دنبال ردپای تجربه های وحشی قبلی Damien Chassel ، La La Land “Dreamland” و Whiplash “The Whip” ، Eddy با استراتژی متفاوت قصد دارد روح موسیقی جاز را در تلویزیون احیا کند. در فیلم های شزل ، موسیقی یک عنصر کمکی برای شکل دادن به وضعیت داستان نیست ، بلکه خود مشکل اصلی است. هم در فیلم و هم در سریال شخصیت های اصلی موسیقی دان هستند و موسیقی در متن فیلم تعبیه شده است. وقتی سازها چیزی را تغییر می دهند و درام را به جلو می برند ، نواخته می شوند. صدای موسیقی آخرین امید مردم ادی در این دنیای آشفته است.

خشونت با آلات موسیقی
پس از حمله تروریستی ۱۵ نوامبر ۲۰۱۵ با ۱۳۷ کشته و بیش از سیصد زخمی به ورزشگاه دوفرانس ترس در دل ساکنان این شهر جای خودش را باز کرده است

اگر “نات” روند تغییر شخصیت یک عاشق موسیقی را زیر دست استاد بی رحم و بی رحم به تصویر می کشید و به دنبال خشونت شخصی در روابط کاری این حرفه بود ، پس در “سرزمین رویاها” موسیقی بستری بود که یکی از آن می تواند فاصله بگیرد. واقعیت و ایجاد یک دنیای فانتزی. فانتزی که ژانر موسیقی را احیا کرد. شزل از طریق موسیقی و رقص جهانی بی نظیر را خلق کرد که اگرچه جعلی همانند رویای آمریکایی بود اما چیزی جز زیبایی نداشت.

تصاویر جلب توجه می کنند و همیشه حرکتی دارند ، حتی اگر با ماهیت فیلم مشکل داشته باشیم. اگرچه در عمل Dreamland از همه امکانات ژانر به خوبی استفاده کرد ، اما نتیجه نهایی تمسخر رویای آمریکایی و پوچ بودن ایده بود. ایده ای که به نظر می رسد اکنون در فیلم های مختلف شکست خورده است. نمونه اخیر آن جودی در جودی است که تخریب زنی را به تصویر می کشد که زمانی در تئاترها و زبان ها بود.

ادی گرچه استراتژی متفاوتی را دنبال می کند ، اما با دو فیلم قبلی یک وجه مشترک دارد. فرار و نجات و اصلی ترین چیزی که باید برای آن تلاش کرد ، موسیقی است. موسیقی روحیه افراد را تغییر می دهد و تجربه ای بی نظیر را برای آنها ایجاد می کند. هنگام نواختن ساز بهتر است گریه کنید ، بهتر است غواصی کنید ، لذت بردن از زندگی بهتر است. ما غم و شادی خود را با موسیقی مشترک داریم و البته این یک خیابان دو طرفه است. یعنی روحیه مخاطب و حال نوازنده در خلق و خوی نهایی تأثیر می گذارد.

بخش‌های از سریال ممکن است در ادامه لو برود.

در قسمت اول ، وقتی الیوت موتورسیکلت کوچک خود را به فرودگاه می رساند تا دخترش جولی را به خانه بیاورد ، در حالی که جولی چمدان بزرگ خود را در دست گرفته است ، از جاده برمی گردد ، موتورسیکلت آنها در پشت چراغ قرمز بین اتومبیل های گران قیمت گیر می کند. راننده یکی از اتومبیل ها تلفن همراه خود را بیرون می آورد و از همان لحظه فیلم می گیرد. الیوت هر بار که روشن می شود موتور را روشن نمی کند. وقت آن است که استراتژی ادی را درک کنیم. از بین همه گروه های حرفه ای و با کلاس که در حرفه موسیقی در این شهر فعالیت می کنند ، الیوت و گروه او قابل برجسته هستند.

از بین همه کافه های رنگارنگ و لعاب موجود در شهر ، باید سری به کافه های ادی بزنید. این نمایش سعی دارد تصویری متفاوت از ذهنیت معمول ما را نسبت به پاریس به تصویر بکشد. با تأکید بر زشتی. بیشتر سریال ها شب می گذرد. شبهای رویایی نیست که عاشقی در کنار رود سن راه می رود ، بلکه شبهایی است که کار فروشندگان مواد مخدر ، قاچاقچیان و گانگسترها تازه آغاز شده است.

استراتژی متفاوت
«ادی» در عین آنکه استراتژی متفاوتی دارد اما در یک مسئله با دو فیلم قبلی مشترک است. راه گریز و نجات و آنچه اهمیت دارد و باید برایش کوشید، موسیقی است

داستان ادی داستان گروهی است که در آن ماشین رنگین کمان رهبر (که زمانی چهره ای مشهور بود) پشت چراغ قرمز خاموش می شود. این اختلال فقط مختص یک رهبر نیست. همانطور که در قسمت های بعدی نشان داده شده ، همه شخصیت ها در فقر هستند. جودی احساس ناتوانی و تنهایی می کند و سرانجام دوباره به مواد مخدر روی می آورد. کاترینا مجبور است توالت ها را تمیز کند و حاضر است برای تأمین هزینه های زندگی پدرش وقت بیشتری ببرد. جولی می خواهد از این حجم بی تفاوتی و اندوه دور شود و واکنش او مشکل ساز است. مایا همچنین با مادرش مشکل دارد و خانه آشفته او در صدای اغواگر و دلنشین او نمی گنجد.

به طور خلاصه ، می توان “ادی” را تصویری واقعی (واقعی یا انتزاعی) از دوستداران موسیقی پاریس 2020 دانست. ادی در Dreamland آن نگاه رویایی را ندارد که نشان دهد چگونه موسیقی می تواند مردمش را ثروتمند و مشهور کند. در اینجا در دنیای واقعی ، یک گروه خوب باید برای بیرون آوردن آلبوم مبارزه کند. این فقط فقر و افسردگی نیست. وضعیت جامعه ای که ادی در آن شکل گرفته بسیاری از مسیرهای شرورانه را برای این گروه باز می کند. گرفتار شدن و حواس پرت شدن سخت بود. شکست و تحمل سخت است.

رفع غم با موسیقی

افراد ادی سعی می کنند با موسیقی غم و اندوهی را که در هر لحظه از زندگی آنها اتفاق می افتد برطرف کنند. موسیقی جاز به جای تشدید اندوه و مقابله با ناملایمات ، به عنوان یک عنصر آزار دهنده در درام عمل می کند. وقتی گروه ناتوان هستند و راهی برای نجات نیستند ، کسی پیشنهاد می کند که آهنگی را بخواند. گویی این افراد برای زنده ماندن و تحمل رنج چاره ای جز موسیقی ندارند. همه به موسیقی پناه می برند. به جز الیوت که نمی تواند تا آخر بازی کند و این ممکن است دلیل اصلی درماندگی او باشد. موسیقی راهی برای خلاص شدن از شر ناامیدی است.

وقتی سازها نواخته می شوند ، این گروه آشفته همدلی می کنند و شکایات خود را کنار می گذارند. امیرا ، همسر فرید ، در حالی که گروه در غم از دست دادن فرید ساز قرار دارد ، می گوید: “موسیقی شما فرید را نجات داد.” تمام احساسات افراد ادی در صدای سازهایشان پنهان است. آنها عصبانیت خود را فریاد می زنند.

موسیقی غم برآید
آدم‌های ادی زور می‌زنند تا غمی را که در لحظه‌لحظه‌ی زندگی‌شان جریان دارد با موسیقی رفع و رجوع کنند. موسیقی جَز بیش از آنکه در جهت تشدید غم برآید به‌عنوان عنصری برآشوبنده در درام کار می‌کند و روبروی ناملایمات می‌ایستد

آماده سازی و کارگردانی شزل برای اپیزودهای زیر برای تأکید بر واقعیت در نقطه مقابل ساختار لالالند است. اگر در لالالند ، نور و رنگ اغراق آمیز و حرکت دوربین های ریتمیک متناسب با حرکت شخصیت ها برای انتقال روحیه موسیقی فیلم بود ، در ادی با دوربین در دست و نور کم و طبیعی در هر دو طرف ، خیلی نمایشی نیست و با کمترین حرکتی که قرار است به تصویر بکشد را امتحان می کند. این شکل از کارگردانی در خدمت زمین دادن شخصیت های اصلی است. آنها با مشکلات عجیبی روبرو هستند و موسیقی آنها را درمان می کند. شکل کارگردانی نیز بر واقع گرایی رنج های شخصیت ها تأکید دارد.

ادی در کل یک سریال تلخ و شیرین است. با مرگ شروع می شود و با انفجار پایان می یابد. چه چیزی باعث می شود اینقدر غمگین و تلخ شوید؟ دلیل آن فعال شدن سازوکارهای عاطفی در روند داستان است. وقتی جولی و سام با احمقانه سعی می کنند از مدرسه دزدی کنند ، تماشاگران به آنها می پیوندند ، نه به این دلیل که آنها از سرقت تعریف می کنند ، بلکه به این دلیل است که هر دو را به دلیل سرقت ستایش می کنند. سام می خواهد مادربزرگش را با پولی که از سرقت به دست می آورد قبل از اینکه از سرطان بمیرد به زیارت بفرستد. اقدام قهرمانانه آنها باعث می شود آنها را دوست داشته باشیم.

مایا
بخش زیادی از سریال در شب می‌گذرد. نه آن شب‌های رویایی که عاشق و معشوق کنار رودخانه سِن قدم می‌زنند بلکه شب‌هایی که کار دلالان مواد مخدر، قاچاقچی‌ها و گانگسترها تازه شروع می‌شود

همانطور که مایا را به خاطر ماندن در گروه و تلاش هایش برای تغییر اوضاع ستایش می کنیم. داستان مایا به عنوان یک داستان جانبی در اواسط سریال قابل تعمیم به تمام اعضای گروه و مفهوم اصلی سریال است. بین ماندن و ساختن گروه موسیقی خود و پخش موسیقی مورد علاقه خود یا جذب سرمایه گذار یکی را انتخاب کنید. ایده ای که یادآور سرنوشت سباستین در لالالند است.

او همیشه دوست داشته که کافه خودش را باز کند و موسیقی کلاسیک جاز را که دوست دارد پخش کند ، اما اکنون او در یک گروه دیگر با موسیقی دیگر از شهری به شهر دیگر سفر می کند. مایا به دلیل الیوت به ثروتی که می تواند از طریق موسیقی برای زنده نگه داشتن گروه بدست آورد ، نه می گوید و برای الیوت به عنوان یک انرژی اضافی به هدف اصلی خود یعنی انتشار یک آلبوم موسیقی تبدیل می شود.

مردم ادی هرچه به ذهنشان خطور می کند را ترک نمی کنند. کافه شب باز می شود. الیوت اینطور می خواهد. آنها تمام تلاش خود را می کنند تا آن را باز نگه دارند. جاز آنها را زنده نگه می دارد. حتی اگر آنها از کافه خارج شوند ، آنها موسیقی خود را در خیابان ها پخش می کنند. آیا چسبیدن به هنر با دو دست برای کنار آمدن با ناملایمات روزگار و خشونت غیر قابل تحمل خیابان ها استعاره زیبایی برای این روزها نیست؟

برچسب‌ها:,

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

12 + 9 =