0

نقد سریال Barbarians | نبرد جنگل توتوبورک

سریال barbarians

بربرها فقط یک داستان حماسی نیست ، بلکه یک داستان خیانت و کمپینی است که چهره تاریخ را برای همیشه تغییر می دهد. با مرور این سریال با زومجی همراه باشید.

سریالها و فیلمهایی که دارای پیشینه تاریخی و کهن هستند و اسطوره ها و کهن الگوها بخشی از پایه و اساس آنها هستند و معمولاً بلیط بیشتری بین تماشاگران سینما دارند. ریشه این آثار به ناخودآگاه جمعی انسان باز می گردد ، جایی که وجه مشترک ما با چنین آثاری است. سریال بربرها نیز یکی از این داستانهای تاریخی انسانی است. داستان جنگ جنگل Teutoburg ، که مسیر تاریخ امپراتوری روم و قبایل آلمانی را تغییر داد. وقایع این مجموعه در سال 9 میلادی و در قرون وسطی اروپا اتفاق می افتد ، زمانی که امپراتوری روم یک سیستم قدرتمند و یکپارچه بود و قدرت کمتری می توانست بر آنها غلبه کند.

مجموعه بربرها داستان قیام برخاسته از آتش و خاکستر است. آتشی که رزمندگان را تربیت می کند و راهی برای دفاع از قبیله و سنت های آنها ایجاد می کند که منجر به تغییر روایت تاریخ می شود. بربرها فقط بازگو کننده جنگ تاتنبورگ نیستند ، بلکه داستان افرادی هستند که بین گذشته و حال خود مرزهای تیز می کشند. مرزهایی که با یک تصمیم واحد تعیین می شوند و به پایان می رسند. بربرها آمیزه ای از درام و حماسه هستند ، داستانی از مبارزات نظامی و مقاومت. داستانی که به تاریخ روزهای بشر خیانت می کند. تاریخی که از ابتدا تا کنون خیانت ها و ریاکاری مسیر خود را تغییر داده است. این سریال فقط بازتولید و اقتباس از قطعه ای از تاریخ نیست ، بلکه یک درام زیبا است که در خطوط جنگ تاتنبورگ حرکت می کند و ما را به تقاطع تاریخ و اسطوره می کشاند. جایی که آثار مهمی مانند وایکینگ ها “وایکینگ ها” ، اسپارتاکوس “اسپارتاکوس” و … نیز به این تقاطع رسیده بودند. بربرها ممکن است به اندازه این آثار خوب نباشند ، اما مطمئناً آنها یک نیروی محرکه باستانی دارند که شما را مجذوب خواهد کرد.

در ادامه بخشی از داستان سریال فاش می‌شود

بخشی از داستان سریال

آرمینیوس وقتی به زادگاهش می‌رسد خون بربرها را دوباره در رگ‌های خود احساس می‌کند و مرز بین دو دنیای خود را پر رنگ‌تر می‌کشد. او باید تصمیم بگیرد که به قبیله‌ی خود متعهد باشد و یا به پادشاهی رومیان همچنان خدمت کند

داستان در سال 9 بعد از میلاد هنگامی روایت می شود که امپراتوری وصف ناپذیر و قدرتمند روم تحت کنترل قبایل آلمانی (بربرها) قرار گرفت. پس از جنگهای طولانی و خونریزی ، ارتش روم و این قبایل پیمان صلح می بندند و رومیان با بردن فرزندان روسای قبیله به روم و آموزش آنها به عنوان سرباز ، آتش بس را تضمین می کنند.

سالها بعد ، امپراتوری روم مجدداً آلمانها را برای باج تحت فشار قرار داد. از سوی دیگر ، روسای قبایل به دلیل عدم وحدت نتوانستند غارت را تحمل کنند. روزی که سربازان برای جمع آوری مالیات به روستا می روند ، پسران آلمانی را در جریان درگیری فلج می کنند و این رویداد به یک مسابقه برای روشن شدن قیام علیه رومی ها تبدیل می شود.

مدتی بعد ، ژان گورسو و دیوید شاتر عقاب مقدس خود را می دزدند و به بهانه انتقام از اردوگاه روم ، آن را به روستا می برند. پس از این حادثه ، یکی از فرماندهان رومی ، آرمینیوس (لورنس روپ) ، پسر یکی از سران قبایل و که سالها پیش به عنوان ضامن صلح به روم برده شد ، دستور بازپس گیری عقاب طلایی را می دهد و از او می خواهد بریدن سر کسی که می تواند این سرقت را برای جلب نظر او انجام دهد.

وقتی آرمینیوس به شهر خود می رسد ، دوباره خون بربرها را در رگهایش احساس می کند و مرز بین دو جهان او رنگارنگ تر می شود. او باید تصمیم بگیرد که به قبیله خود متعهد شود یا به خدمت به امپراتوری روم ادامه دهد. تصمیم آرمینیوس در آخرین قسمت این مجموعه منجر به جنگ تاریخی تاتنبورگ می شود. هنگامی که او توانست قبایل را متحد کند و قدرت را به بربرها بازگرداند.

آرمینیوس معرفی یکی از شخصیت های سریال

سریال برای کسانی‌که عاشق دوره‌های گلادیاتوری و شوالیه‌ای هستند می‌تواند تاریخ را زنده نگه دارد و برای مدتی تماشاگر را به دنیایی از تاریخ واقعی ببرد

برای کسانی که دوره گلادیاتوری و شوالیه را دوست دارند ، این سریال می تواند تاریخ را زنده نگه دارد و بیننده را برای مدتی به دنیای تاریخ واقعی ببرد. بربرها می توانند هم برای بینندگان و هم برای کسانی که در طول عمر خود صفحه ای به اندازه یک صفحه نخوانده اند جذاب باشند. این سریال دارای یک ایده تاریخی قوی است که برای جذابیت و جذابیت بیشتر با حماسه و درام همراه است و عصر طلایی جنگهای عرضی و باستانی این روزها برای مخاطبان امروزی به موضوعی جالب برای تماشا و بحث تبدیل می شود. ایده هایی مانند این همیشه به فیلم هایی تبدیل می شوند که بیش از سایر ژانرها تماشاگران را تحت تاثیر قرار می دهند زیرا همه احساس می کنند با این داستان ها و افسانه ها گذشته مشترکی دارند. داستانهایی که یک خط آن برگرفته از زندگی اجداد بشر امروزی است. مجموعه بربرها انسان های مدرن را به عنوان تلسکوپ های دوران باستان به تصویر می کشد و به همین دلیل تماشاگران مشتاق هستند که از داستان اجداد خود در قبایل بدوی مطلع شوند.

فیلمنامه بربرها ایده فیلم را برآورده نمی کند و در همان ابتدای فیلم باقی می ماند و تماشاگر را در آرزوی اثری می گذارد که می تواند برای او مانند وایکینگ ها ، تصویری باشکوه از یک فیلم باشد. دورانی که هرگز ندیده بود این سریال با فیلمنامه نه چندان موفق خود وزن زیادی را از دست می دهد و نمی تواند مانند دیگر آثار حماسی جایی برای خود پیدا کند ، اگرچه می تواند به ایده فیلمنامه ای قانع کننده برسد که جلال فیلم را مهر می زند. .

مشکل اصلی در عدم توسعه فیلمنامه و شخصیت های آن خود را نشان می دهد. این فیلم نه می تواند ایده تاریخی را دراماتیک کند و نه می تواند درگیر بحث های حماسی و جادویی شود. مخاطبی که کمی تاریخ خوانده است متوجه می شود که فیلم خطی صاف دارد و قرار است مستقیماً به قسمت آخر برود. به غیر از افزودن داستانهای عاشقانه و تعدادی شاخه دیگر ، این فیلم تاریخ اصلی و بدون پرداخت مورخان است. فیلم هایی با این نوع ژانرها و ژانرها به دلیل پرداخت های ماندگار ، گره های بسیار چشمگیر و نبردهای کهن الگویی معروف هستند. بازی تاج و تخت یکی از ویژگی های بازی تاج و تخت است ، اما این مجموعه ، به عنوان اثری که در ژانر حماسی تاریخی ساخته شده و مورد بحث قرار گرفته است ، تنها به دلیل حمایت تاریخی آن پیش می رود و به عنوان یک سریال حماسی از فیلم «خود را نشان نمی دهد» گسترش می یابد.

معرفی بازیگران سریال

 جنگل از آن‌جاییکه در کهن‌الگوها از جایگاهی به‌شدت خطیر برخوردار است باید نقش دراماتیکی پررنگ‌تری را بازی می‌کرد و از پتانسیل‌های ماورایی و اسطوره‌ای‌اش جهت پیش‌برد قوای روایت فیلمنامه استفاده می‌شد

جنگ ها و مبارزات بربرها به گونه ای پیش می رود که به نظر می رسد هرگز آغاز نمی شود ، و هرچه باشد ، این یک مبارزه برای تمرین جنگ و شجاعت برای میدان اصلی نبرد است. حتی نبرد مهم جنگل توتوبرگ که فیلم برای آن آغاز می شود به اندازه نوشته های مورخان یک ایده است و سازندگان آن را به عنوان یک میدان جنگ معمولی پشت سر می گذارند.

نبرد توتوبورگ آنقدر ظرفیت گره برای فیلم داشت که می توانست حجاب بزرگی برای دیگر ضعف های بصری و روایی فیلم باشد. از آنجا که جنگل جایگاه بسیار جدی در کهن الگوها دارد ، باید نقش دراماتیک تری را ایفا می کرد و از پتانسیل ها و اسطوره های متعالی آن برای پیشبرد نیروهای روایی فیلمنامه استفاده می شد. جنگل توتوبرگ در طول تاریخ برای پرداخت در فیلم کنار گذاشته شده است و این عدم باز شدن منجر به شکست کار توسط مهمترین استعداد پیشرانه آن شده است.

در قسمت های اولیه این سریال ، ایده سرقت عقاب نیز این پتانسیل را داشت که یک کاتالیزور عالی برای رسیدن به اوج درام باشد. چرا که آتش حوادث فیلم از آنجا برای ادامه روایت دراماتیک می شود. سرقت عقاب طلایی مقدس رومیان می توانست به مبارزه ای تبدیل شود که هر ژانر حماسی تاریخی به آن نیاز دارد ، اما سکوی پرتاب آنقدر مصنوعی می شود که قدرت هیجان خود را از دست می دهد.

 فرایند اتحاد قبایل ژرمن ، که نقاط عطف اصلی بربرها را پیش نمایان می کند ، با سرنوشت قسمت های دیگر این مجموعه روبرو می شود و روایت آن مخاطبان را به شکلی متزلزل و نابالغ ناامید می کند. دیگر نمی توان از شر آن خلاص شد. انشعاب و تقویت بار علت و معلول و ایجاد موانع و گره های پرپیچ و خم ویژگی متمایزی است که کمتر در بربرها دیده می شود.

قسمت هایی از سریال

این مشکلات تا زمانی که به شخصیت ها نرسد به همین شکل ادامه می یابد. عدم رشد و نمو شخصیت ها نیز روایت را از قله ای که قرار بود فتح کند ، پایین می آورد. بربرها شخصیت ماندگار و اختصاصی ندارند و پرتره آنها سایه ای از نقشه های وایکینگ ها و The Last Kingdom است. سه شخصیت اصلی فیلم که بار یک بازی را بر دوش می کشند و یک داستان خلق می کنند ، هم بلوغ شخصیتی آنها به شکلی چالش برانگیز پیش می رود و هم جایی در سریال متوقف می شود.

 ژان گورسود از ابتدا تا انتها همین مسیر را طی می کند و در فیلم های حماسی ویژگی های یک همراه و ملکه را ندارد. وقتی توسنلدا به عنوان یک فالگیر معرفی شد ، این شانس را داشت که تغییرات قابل توجه و قابل توجهی در شخصیت خود ایجاد کند ، اما این اتفاق فقط در یک لحظه رخ داد و از آن به بعد ، هر اتفاقی که رخ داد فقط نمایش مضحک این شخصیت استراتژیک بود. از نظر شخصیتی ، او به مجموعه ای از توضیحات نیاز داشت تا تصور خود از قدرت و شهرسازی را قدرتمندتر و باورپذیرتر کند. خالقان اثر با تولد این شخصیت به موضوع زن و فردیت او می پردازند ، اما آنها باید بین توسنلدا وحشی (که قرار است به همسر آینده اش فروخته شود) و توسلندای امروزی ، که در نهایت یک زن را الگویی برای زنان نشان می دهد. تاریخ باشید.

شخصیت دیوید شاتر ، آغازگر قیام بربرها که منجر به پایان جنگ می شود ، ویژگی های یک قهرمان حماسی را ندارد و رشد شخصیت او به عنوان پرچمدار اصلی قیام آلمان خفه می شود. او به عنوان رزمنده ای که عقاب طلایی رومیان را دزدیده و به او توهین کرد ، باید موانع و هزارتوهای بیشتری را می دید ، نه اینکه به تدریج به یک شخصیت منفعل برسد. نزول فالکون بر روایت های منتهی به آخرین جنگ بسیار تأثیر می گذارد و توتبورگ را به درجه ناچیز تاریخی و حماسی می کشاند. اما این شخصیت شخصیتی است که کارگردان روی محتوا سرمایه گذاری احساسی می کند و تنها با پیروزی فالکون بر آرمینیوس مخاطب را خوشحال می کند.

آرمینوس همچنین سرنوشت سایر شخصیت ها را نیز متحمل می شود و ناقص بودن شخصیت او واقعاً فاجعه ای برای داستان است و آخرین میخ را به تابوت این ایده میخکوب می کند.

مهمترین شخصیت این سریال

فاتحان در آثار رزم و حماسه تاجی از کشمکش و نمو بر سر دارند و مدام در حال تغییر و قدرت نمایی هستند و لحظه‌ای نیست که آرام بنشینند و در قصه و روایت فرو نروند اما آرمینیوس اصلا شبیه به فاتحان نیست. مخاطب او را نمی‌شناسد و سیر تحول‌اش را هم به‌خوبی درک نمی‌کند

برندگان در آثار جنگی و حماسی تاجی از درگیری و توسعه دارند و دائماً در حال تغییر هستند و قدرت خود را نشان می دهند. هیچ لحظه ای وجود ندارد که آنها آرام بنشینند و خود را در داستان غوطه ور نکنند ، اما آرمینیوس اصلاً شبیه فاتحان نیست. مخاطب او را نمی شناسد و تکامل او را به خوبی درک نمی کند. تغییر او برای تحت تأثیر قرار دادن بیننده و معروف شدن او به عنوان برنده جنگل آلمان کافی نیست. به همین دلیل است که بسیاری از رویدادهای سریال مخاطب را راضی نمی کند و در نهایت ، او به سختی آرمینیوس را به عنوان رهبر جدید می پذیرد.

از سوی دیگر ، مخاطب نمی تواند آرمینیوس را از نظر احساسی دوست داشته باشد و از روحیه او پیروی کند. زیرا وقتی می فهمد که واروس قصد ندارد او را به روم بفرستد و باید با بربرها زندگی کند ، تصمیم می گیرد به مردم خود خدمت کند. بنابراین ، سازندگان آرمینیوس کار را خودخواهانه و بی احساس می دانند تا مخاطب با فالکون بماند.

 حماسه و تاریخ معمولاً با شخصیت های آن مشخص می شوند ، نقش هایی که روایت و بحران را ایجاد می کنند و آن را تغییر می دهند تا نمایشی م effectiveثر و دراماتیک را نشان دهند. جنبه دیگر بربرها ، تعالی و استفاده از شمن ها برای درج جنبه جادویی است. موضوعی که قابل حل نیست و همان ایده اولیه است. دنیای مرده هایی که فالکون وارد آن می شود نه تنها قدرتی از خود نشان نمی دهد بلکه به مکانی برای استراحت تبدیل می شود و هیچ نیروی جادویی او را در آنجا تهدید نمی کند. در واقع ، گسترش دنیای زیرزمینی آنقدرها هم ترسناک نیست که در سریال درباره آن صحبت می شد. جادوگر روستایی ، که از او به عنوان جادوگری با قدرت جادویی یاد می شد ، هیچ کاری برای بهبود داستان و تقویت جذابیت درام انجام نداد ، و فقط گاهی اوقات ظاهر می شد و ترک می کرد تا چند کلمه بگوید و چیزی از جادوها و جادوها به جا می گذاشت. تسخیر فیلمی از این دست چنین سبک هایی را حمل نمی کرد.

اجازه دهید سراغ شخصیت دیگری برویم ، برادر توسنلدا ، که به گفته جادوگر ، توسط سربازان رومی فلج شده بود ، که با هدفی از دنیای مردگان بازگشت و دوباره وارد دنیای زنده ها شد. اما این هدف بازگشت چقدر مهم بود؟ آیا سازندگان به جز پیش بینی تئاتری نه چندان قدرتمند ، راه حلی را ارائه کرده بودند؟ قطعا نه! می توان گفت رشد و تعالی این شخصیت به اندازه ایده ای که برای او در نظر گرفته شده پیشرفت نکرده است.

عکسی از پایان سریال

این مطلب ادامه دارد … .

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

15 − نه =