0

نقد فیلم Greenland – گرین‌لند

نقد فیلم Greenland

“گرینلند” به کارگردانی ریک رومن وو فیلمی آخرالزمانی در ژانر سینمای فاجعه بار است. فیلمی یکبار مصرف که از کلیشه های سینمای هالیوود در مورد خانواده تغذیه می کند.

 چه کسی فکر می کند که یک ویروس ناشناخته از ناکجا آباد بیرون بیاید و به این ترتیب بر جهان و ساکنان آن تأثیر بگذارد؟ در حال حاضر مشخص نیست که وی پس از ترک پست خود چه کاری انجام خواهد داد. سناریویی واقع بینانه از آنچه در فرم فانتزی فیلم های همه گیر ویروسی مانند سرایت Aston Soderbergh مشاهده کردیم.

سناریویی که در آن طرح ، مانند فیلم های فاجعه ، به طور غیرمنتظره ای آغاز شد و خیلی زود تأثیرات وحشتناک فیلم های آخرالزمانی را به خود گرفت. طبیعی است که چنین اتفاقاتی بر دنیای سینما نیز تأثیر بگذارد و در دوران پس از کرونا شاهد فیلمهای آخرالزمانی و فاجعه بار زیادی خواهیم بود: آثاری که پایان جهان را به شکل هالیوودی خود و همچنین فیلمها به طور مستقیم به تصویر می کشند. در ژانرها و ژانرهای دیگر که ترسهای جهان پس از کرونا را به طرق مختلف منعکس خواهد کرد.

فیلم گرین لند

فیلم آمریکایی گرینلند ، به کارگردانی ریک رومن واگ و نویسندگی کریس اسپارلینگ ، یکی از این نمونه فیلم های ژانر فاجعه است که از 18 دسامبر در VOD اکران شده است. اگرچه ساخت فیلم به دوران قبل از کرونا برمی گردد ، اما به دلیل شیوع گسترده ویروس کرونا در ایالات متحده چندین بار به تأخیر افتاد ، تا اینکه سرانجام بدون در نظر گرفتن در سینماها در سیستم عامل های دیجیتال منتشر شد. این همزمانی اکران فیلم با شیوع ویروس کرونا از جهاتی ممکن است به نفع فیلم باشد و به آن توجه کند که در حالت عادی دریافت نمی کرد.

ریک رومن وو ، که قبلاً مهارت های خود را در تریلرهای معروف جنایی مانند “Felon” و “Shot Caller” نشان داده بود ، پس از آزمایش در مقیاس بزرگتر در “Angel Has Fallen” سقوط کرده است. وی در آخرین فیلم خود پیش پرده علمی تخیلی علمی بزرگ علمی تخیلی را راه اندازی کرده است. گرینلند فیلمی در مقیاس بزرگ است که به معنای واقعی کلمه یک فیلم هالیوودی است

غالباً اینگونه است که ما برای توصیف یک فیلم آمریکایی از ترکیبی از فیلمهای هالیوود استفاده می کنیم. ترکیبی که ممکن است به خودی خود معنای منفی نداشته باشد ، اما از قضا استفاده از آن معنایی مثبت را منتقل نمی کند. چرا ما از کلمه فیلم هالیوود به این شکل منفی برای توصیف دنیای یک فیلم استفاده می کنیم؟ به عبارت دیگر ، وقتی از فیلم های هالیوود صحبت می کنیم ، در مورد چه صحبت می کنیم؟

فیلم هالیوودی

ما قصد نداریم برای پاسخ به این سولات در اینجا به الگوهای روایی و ساختارهای آشنا فیلم های هالیوود مراجعه کنیم. اما برای روشن شدن بحث ، یک مثال ساده می زنم. آیا می توانید تصور کنید فیلمی مانند سنگهای تراش نخورده توسط برادران سفید توسط شخصی غیر از جاش و بنی سفدی ساخته شود؟ یا به عنوان یک مثال قدیمی ، آیا می توانیم شخص دیگری به غیر از مارتین اسکورسیزی را به عنوان سازنده راننده تاکسی در نظر بگیریم؟ بدون شک در پاسخ به این دو سوال منفی قطعی خواهیم گفت.

اما پاسخ این سوال برای بسیاری از فیلمهای آمریکایی مثبت است – همانهایی که ما آنها را هالیوود می نامیم. فیلم هایی که محصول نهایی تفاوت چندانی نخواهد داشت ، صرف نظر از اینکه چه کسی نام آن را تشکیل می دهد و چه کسی پشت آن است. این بدان معناست که احتمالاً تفاوت چندانی نخواهد داشت خواه ریک رومن وو کارگردان گرینلند باشد یا جانبازی مانند رولند امریچ؟ مایکل بی یا زک اسنایدر؟ مارک فورستر یا داگ لیمن؟ هر یک از این نامه ها که به عنوان مدیر گرینلند در نظر می گیریم ، محصول نهایی کم و بیش آنچه در حال حاضر با آن روبرو هستیم خواهد بود. چون در این فیلم ها ما با یک فیلمساز به عنوان یک تکنسین روبرو هستیم ، نه با کارگردانی که نگاه خاص و دنیای بصری خاصی دارد.

کارگردان فیلم Greenland

فیلم سازان بزرگ

همچنین می توان از فیلمسازانی نام برد که پس از یکی دو آزمایش کوچک و موفقیت و نشان دادن استعداد خود ، جذب سینمای جریان اصلی هالیوود شده و به سرعت به عنوان یکی از چرخ دنده های سیستم عظیم آن عمل کردند. اگرچه فیلمسازانی هستند که توانسته اند رگه هایی از استعداد خود را در این فیلمهای بزرگ و پر شور نشان دهند و گاه آثار قابل توجه و حتی درخشان خلق کنند – مطمئناً این استثنائات را باید جداگانه در نظر گرفت – اما اکثر آنها هیچ نشانه ای از خلاقیت فردی . به عنوان مثال کالین ترورو با کمدی مستقل و عاشقانه و علمی تخیلی خود با عنوان “ایمنی تضمین نشده” خود را به عنوان یک استعداد جدید در سینمای دهه اخیر معرفی کرد. اما او با فیلم بعدی خود به سرعت وارد دنیای Jurassic World و دنیای پرفروش ها شد و بدین ترتیب به یک فیلمساز ماهر تبدیل شد.

ریک رومن وو یا جانبازی مانند رولند امریش؟ مایکل بی یا زک اسنایدر؟ مارک فورستر یا داگ لیمن؟ هر یک از این نامه ها که به عنوان مدیر گرینلند در نظر می گیریم ، محصول نهایی کم و بیش آنچه در حال حاضر با آن روبرو هستیم خواهد بود.

فناوری دیجیتال

از طرف دیگر ، سینمای معاصر ، به ویژه در جریان اصلی هالیوود ، در تسلط فناوری های دیجیتال و مدرن دستخوش تغییرات زیادی شده است. سینمای هزاره جدید تحت تأثیر پیشرفت های تکنولوژی تغییر شکل داده است ، که نمودهای قدرتمند آن را می توان در سینمای علمی-تخیلی ، ابرقهرمانی و اکشن مشاهده کرد. پیشرفت تکنولوژی این امکان را برای فیلم ها فراهم کرده است که بزرگترین و باورنکردنی ترین موقعیت های داستانی و داستانی را به واقع بینانه ترین شکل ممکن در برابر مخاطبان خود تجسم کنند.

همانند امروز در سینمای جریان اصلی ، فیلمبرداران چیره دست با امکانات پیشرفته فیلمبرداری ، تیم های بزرگ طراحی جلوه های بصری و فناوری CGI نقش اصلی را در شکل گیری دنیای فیلم های صفحه نمایش بزرگ هالیوود دارند. برای روشن شدن موضوع ، اجازه دهید به کالین ترورو و دنیای ژوراسیک او بازگردیم. Jurassic Dina دنباله پارک Jurassic استیون اسپیلبرگ است. نگرانی همیشگی اسپیلبرگ این است که خانواده در اینجا نیز حضور پررنگی داشته باشد. شما در قالب یک خانواده ، خواه یک انسان باشید یا یک دایناسور ، از امنیت و بقا برخوردارید!

گسترش ابعاد

اما مهمترین تفاوت این دو فیلم در گسترش ابعاد است؛ تبدیل شدن به یک پارک به جهان. دنیای ژوراسیک مانند دایناسورهای هیبریدی غول پیکر خود ، یک فیلم جهش یافته است. اسپیلبرگ در پارک ژوراسیک به جز چند لحظه ، تصاویر دایناسورها را نشان نمی دهد. چیزی که مخاطب امروز دیگر نمی خواهد. مخاطب امروز هیولاهای بزرگتر ، واقع بینانه و درنده تری می خواهد. کیفیت اضطرابی غیبت جای خود را به انباشت حضور خیره کننده داده است. در اینجا ، دایناسورها از همان دقایق ابتدایی فیلم کاملاً حضور دارند و لحظه به لحظه کیفیت حضور آنها افزایش می یابد ، تا اینکه بالاخره یک مهمانی عالی برگزار می کنند. یک ضیافت پر زرق و برق که کاملاً نتیجه اثرات مصنوعی است. این همان چیزی است که به عنوان پورنوگرافی دیجیتال شناخته می شود. تزریق زیبایی حداکثر توخالی و مصنوعی اما لذت بخش.

بیگ‌پروداکشن

در سینمای جریان اصلی معاصر ، استادان فیلمبرداری با امکانات پیشرفته فیلمبرداری ، تیم های بزرگ طراحی جلوه های دیداری و فناوری CGI نقش اصلی را در شکل دادن به دنیای فیلم های بزرگ هالیوود دارند.

سینمای پر فروش

سینمای پرفروش و جریان اصلی در شکل غالب خود یک سینمای جهش یافته است. البته ، در این مقاله ، من قصد ندارم در متن فیلم هایی مانند دنیای ژوراسیک استدلال کنم که پیشرفت تکنولوژی همیشه نتایج مثبتی ایجاد نمی کند و گاهی اوقات می تواند اثرات مخرب و مضر داشته باشد (اگرچه به طور متناقضی ، وجود جهان ژوراسیک مدیون آن است توسعه به فن آوری است). بلکه س aال این است که این تحولات حیرت انگیز چه چیزهایی ارائه داده اند ،

چه تغییراتی در دنیای فیلم ایجاد کرده اند و چه ایده هایی را برای سینمای معاصر به وجود آورده اند. موضوعی که می تواند در نوشته های مفصل درباره فیلم های مختلف مرور شود و از جنبه های مختلف بررسی شود. اما معنای این سینمای جهش یافته چیست؟ فیلم هایی که هر بار با ظاهر ترسناک تری بارها و بارها الگوهای روایی را تکرار می کنند. صحنه های عظیمی که در این فیلم چشم ها را خیره می کند. اما آیا این پیشرفت گسترده فناوری منجر به بازگشت به اولین سینما ، “سینمای جاذبه ها” شده است؟ زمانی که مخاطبان اولیه سینما بیش از آنکه مجذوب روایت و قصه شوند ، مجذوب قدرت هیپنوتیزم تصاویر متحرک می شوند.

تام گانینگ

اصطلاح سینمای جاذبه برای اولین بار توسط تام گانینگ برای اشاره به فیلم های ساخته شده قبل از سال 1906 استفاده شد. به گفته وی ، سینما در سال های ابتدایی خود بیشتر وسیله ای برای نمایش و به تصویر کشیدن بود تا خدمتی به روایت ها و فرم های قدیمی تر مانند ادبیات و تئاتر. سینمایی که به مصنوعی بودن خود می بالید و اصرار داشت که دنیای آن محصول ترفندها و تجهیزات تکنولوژیکی است.

در پاسخ به این س ،ال باید در نظر گرفت که آیا این بازتولیدهای مکانیکی تصاویر ترسناک سینمایی به خودی خود جادو و جذابیت سینما را دارند (مانند سینمای جذابیت ها) یا صرفاً اثرات مکانیکی هستند که بیننده را خیره می کنند و در درون آنها محتوای ایدئولوژیکی آنهاست. . تکثیر؟ فیلم های جریان اصلی هالیوود ، در شکل غالب خود ، از این جلوه های خیره کننده در خدمت روایت های کلیشه ای خود استفاده می کنند. در واقع ، در این فیلم ها ، این تأثیرات نه در جهت نمایش بلکه در جهت “گفتن” عمل می کنند.

گرینلند ، مانند بسیاری از فیلم های فاجعه و آخرالزمانی ، در مورد خانواده است. درباره یک مرد سفیدپوست آمریکایی که برای نجات خانواده اش مبارزه ای را آغاز می کند

 فیلم‌های فاجعه‌ی فرازمینی

ریک رومن

پس از این مقدمه طولانی ، بیایید سراغ گرینلند ، یکی از بزرگترین فیلمهای محبوب هالیوود برویم. ریک رومن وو از یکی از الگوهای آشنا سینمای فاجعه در گرینلند استفاده می کند. داستان خانواده هایی که برای زنده ماندن از یک فاجعه عظیم فرازمینی در تلاش هستند.

گروهی از دانشمندان اخیراً دریافته اند که تأثیر ستاره های دنباله دار بر روی زمین به زودی منجر به انقراض بشریت خواهد شد. فیلم با مقدمه ای مختصر آغاز می شود: جان گرتی ، با بازی جرارد باتلر ، یک مهندس عمران است که در آتلانتا جورجیا زندگی می کند ، به همراه همسرش آلیسون (مورنا باکارین) و پسر کوچکشان ناتان (راجر دیل فلوید). این فیلم داستان سفر ماجراجویانه آنها برای بقا را روایت می کند. جان از طریق یک تماس تلفنی خودکار می فهمد که او و خانواده اش قبلاً برای پناه دادن به یک پناهگاه اضطراری در گرینلند انتخاب شده اند. در نتیجه این پیام ، جان متوجه می شود آنچه رسانه ها و اخبار درباره این حادثه گزارش داده اند ، همه واقعیت نیست و فاجعه بزرگی در راه است.

رابطه جان با خانواده

با مقدمه ای سریع ، فیلم جزئیاتی از رابطه جان با اعضای خانواده اش را فاش می کند و به سرعت وارد داستان پرماجرا و مهیج او می شود. گرینلند در مدل فیلم های فاجعه فرازمینی است. فیلم هایی که تهدیدات ناشی از فضا مانند شهاب سنگ ها ، دنباله دارها و حمله های بیگانگان را نشان می دهد.

فیلم های آخرالزمانی فاجعه بار ، در مدل های مختلف خود ترس از آنچه بشریت را تهدید می کند به تصویر می کشند. مانند فیلم های آخرالزمانی پس از جنگ جهانی دوم که وحشت جنگ اتمی و هسته ای را به تصویر می کشد. در گرینلند ، آنچه به عنوان تهدیدی برای پایان جهان تعریف می شود ، یک عامل تصادفی است که فیلم به دنبال تمثیل زیاد نیست ، بلکه فقط آن را به عنوان یک فرضیه احتمالی ارائه می دهد. اگر تأثیر دنباله دارهای یک دنباله دار زندگی در زمین را تهدید کند چه اتفاقی می افتد؟

گویی ماجراهای فیلم و پایان جهان بهانه ای برای روایت یک داستان خانوادگی است. حتی می توان گفت که روبرو شدن با پایان جهان ، یک کفاره استعاره ای است که جان با آن روبرو می شود تا با خیانت و خلافکاری که نسبت به همسر و فرزندش کرده است ، روبرو شود.

نجات جان

هرج و مرج گسترده ای که در آن هر فردی برای نجات جان خود و نزدیکانش تلاش می کند. آنچه هرج و مرج در فیلم را تشدید می کند ، تصمیم دولت برای انتخاب افراد است. دولت تصمیم گرفته است شهروندان برجسته متخصص در جامعه را در جایی از گرینلند پناه دهد و پیام را از طریق پیام های متنی در تلفن های همراه و تلویزیون های خانگی برای آنها ارسال كند. به این ترتیب ، ریک رومن وو کنایه از سیستم سیاسی-اقتصادی معاصر جهان می کند ، بقای آن به جدایی بین مردم بستگی دارد: نگه داشتن تعداد محدودی از مردم و حذف تعداد بی شماری دیگر. کنایه ای که البته همچنان کنایه پردرآمد و فرصت طلبانه ای باقی مانده و بیشتر بهانه ای برای پرداخت هزینه های دراماتیک قابل پیش بینی ، جمع کردن مردم و نمایش صحنه های مهیج و پر از جمعیت است.

جالب اینجاست که خود فیلم نیز در طرح خود همین کار را انجام می دهد؛ مرد سفیدپوست طبقه متوسط ​​یک دوست خانوادگی آمریکایی را انتخاب می کند و ما را در سفر آخر دنیا همراهی می کند تا سرانجام شاهد نجات او باشیم.

فیلم آخرالزمانی

Greenland

گرینلند ، مانند بسیاری از فیلم های فاجعه و آخرالزمانی ، در مورد خانواده است. درباره یک مرد سفیدپوست آمریکایی که برای نجات خانواده اش مبارزه ای را آغاز می کند. در حقیقت ، اگرچه این فیلم نشان می دهد که آلیسون و ناتان در تلاشند خانواده را نجات دهند ، شخصیت اصلی این فیلم جان است.

او کسی است که مسیر تحول در پیشرفت فیلم را پشت سر می گذارد. ما اشاره کردیم که مفهوم خانواده به عنوان مضمونی اساسی در سینمای آمریکا سنگ بنای اصلی و هسته اصلی شکل گیری دنیای فیلم است. گویی ماجراهای فیلم و پایان جهان بهانه ای برای روایت یک داستان خانوادگی است. حتی می توان گفت که روبرو شدن با پایان جهان ، یک کفاره استعاره ای است که جان با آن روبرو می شود تا با خیانت و خلافکاری که نسبت به همسر و فرزندش کرده است ، روبرو شود. از این طریق ، او همچنین در مبارزه برای بقا و نجات خانواده اش درس می آموزد.

در زیر اشاره مختصری به بخشی از داستان فیلم شده است

بخشی از داستان

در ابتدای فیلم ، دبرا ، یک دوست خانوادگی و یکی از همسایگان آنها ، از جان می خواهد که فرزندش الی را با خود ببرد ، اما جان که فقط به نجات خود و خانواده اش فکر می کند ، از التماس های او چشم پوشی می کند. انتخابی که بعدا نتیجه می دهد ، جایی که مقامات امنیتی به دلیل دیابت اجازه نمی دهند پسرش ناتان سوار هواپیما شود. شخصیت های فرعی فیلم نیز به نوعی به این مرد خانواده سفیدپوست عاشق آمریکا کمک می کنند.

مانند یک سیاه پوست به نام کالین ، که اطلاعات مربوط به مقصد هواپیمای نظامی را به گرینلند به جان می دهد و همچنین در مورد پروازهای غیرنظامیان در کانادا که شهروندان بدون انتخاب را به گرینلند می برد ، به او می گوید. مرد سیاه پوستی که نقش یک داستان نویس خوب را بازی می کند و بعداً از دنیای روایت فیلم حذف می شود. یا یک زن نظامی سیاه پوست که خانواده اش اجازه ورود به گرینلند را ندارند.

هدف اصلی جان تلاش برای زنده ماندن یا نجات دیگران نیست ، بلکه نجات خانواده اش است. در واقع ، طبق منطق فیلم ، نجات بشریت به نجات خانواده بستگی دارد

پدر آلیسون

پدر آلیسون ، دیل (اسکات گلن) تمایلی به پیوستن به آنها ندارد. صرف نظر از آنچه در شرف وقوع است ، او می خواهد آخرین لحظات زندگی خود را با بازی در خانه با دوستان هم سن و سال خود بگذراند. طبق منطق فیلم ، طبیعی است که پدر آلیسون تمایلی به نجات جان خود ندارد.

او در حال حاضر زندگی خود را سپری می کند و برای او فرقی نمی کند که زندگی او یک روز یا چند سال دیگر به پایان برسد. در امتناع دیل از معاشرت با آنها ، هنوز بر مفهوم خانواده تأکید شده است. اول ، او نگران آلیسون و نوه اش نیست ، زیرا او مطمئن است که جان از آنها مراقبت خواهد کرد و می تواند با آرامش خاطر منتظر مرگ بماند تا به شوهر متوفی خود در آن دنیا بپیوندد. او خانواده ای ندارد و تنها زندگی می کند ، بنابراین به زنده ماندن اهمیتی نمی دهد.

Greenland

تاکید بر مفهوم خانواده

بنابراین ، تمام این موقعیت های فرعی و مسیری که طرح داستانی فیلم طی می کند با تأکید بر مفهوم خانواده همسو است. در حقیقت هدف اصلی زندگی تلاش برای زنده ماندن (که انگیزه ای غریزی و البته واقعی است) یا نجات دیگران نیست ، بلکه نجات خانواده است. گویی طبق منطق فیلم ، نجات بشریت به نجات خانواده بستگی دارد. فیلم باید با لحظه ای که شخصیت های دور گرینلند به عنوان یک خانواده به هم می پیوندند ، پایان یابد.

سرزمین موعود ، جایی که شخصیت های فیلم برای پناه گرفتن تلاش می کنند ، واقعاً چنین مکانی است: جایی که جان و خانواده اش در آغوش خود پناه می گیرند ، پایان جهان را تماشا می کنند. مهم نیست که چه بلایی بر سر دنیا آمده است. مهم نیست که بسیاری از این چند بازمانده شهروند رده بالا هستند و بقیه محکوم به نابودی هستند. هیچ یک از آنها طبق منطق فیلم مهم نیستند ، زیرا هیچ تصویری از لحظه نجات خانواده طبقه متوسط ​​فیلم رضایت بخش نیست. ما با بازماندگان به تماشای پایان جهان می نشینیم ، اما خوشحالیم که خانواده با هم هستند.

روایت فیلم

بنابراین ، گرینلند ، با وجود مقیاس وسیع ، راه خود را از میان کلیشه های پرکاربرد اینگونه فیلم ها باز می کند. این فیلم نه از نظر پرداخت نه ابتکاری و نه جدید و نه از نظر مضمون و روایت. آنچه ذکر شد بخشی از مجموعه دلایلی است که گرینلند را به یک فیلم نمونه هالیوودی تبدیل کرده است.

تنها لذت تماشای گرینلند ، برخورد با برخی صحنه های عظیم و پر زرق و برق با جلوه های ویژه دیدنی است. فیلمی که با قصه پردازی سریع و ریتم سریع خود تعلیق ساختگی و رسمی ایجاد می کند. از طرف دیگر ، اگر فریب دنیای خالی فیلم را نگیریم و مدتی مکث کنیم ، به راحتی متوجه خواهیم شد که تعلیقی وجود ندارد و آنچه در فیلم اتفاق می افتد از اساس قابل پیش بینی است. البته تماشای فیلم در این روزهای کرونر یک فایده دیگر نیز دارد: همدلی با شخصیت هایی که با کمک قدرت عاطفی و روابط عاطفی خود برای بقا می جنگند.

برچسب‌ها:,

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

19 − سیزده =