0

نقد فیلم The Life Ahead – زندگی در پیش رو

نقد فیلم The Life Ahead - زندگی در پیش رو

انتظار بسیاری از مخاطبان تمام شده است. مخصوصاً کسانی که به “مومو” و “زندگی پیش رو” “رومن گری” وابسته بودند. یک نظریه تقریباً درست: اقتباس ها معمولاً ضعیف تر از خود اثر هستند. این بار نیز فیلم ادواردو پونتی با شاهکار رومن گری مقابله نکرده است.

بسیاری رومن گری را به عنوان “زندگی پیش رو” می دانند ، بسیاری به عنوان “خداحافظ گری کوپر”. برخی نیز مجذوب “میعاد در سحر” می شوند. در هر صورت ، رومن گاری نویسنده ای محبوب و پرماجرا بوده و هست (او از نام های مستعار مختلفی برای انتشار رمان ها ، داستان خودکشی و نامه خداحافظی اش که بسیار پرطرفدار است استفاده می کند). اکنون که زندگی در انتظار ادواردو پونتی است تا مادرش (سوفیا لورن) را دوباره جلوی دوربین فیلم بگذارد ، به نظر می رسد صحبت درباره اقتباس فیلم ، چرایی آن و موفقیت و شکست آن خالی از لطف نیست.

افراط گرایی

بسیاری از زندگی رومن گری را پیش طعمی از حضور افراط گرایی در فرانسه می دانستند. زیرا در رمان نشانه هایی وجود دارد که کودک مهاجر می خواهد رفتار خشن داشته باشد. این رمان در سال 1975 نوشته شده است و بخشهایی از کودکی و نوجوانی شخصیت اصلی آن به نام مومو (محمد) را روایت می کند. کودک را چربی ، ناتوان و پیرزنی (که البته در فیلم چندان ناتوان نیست) به نام مادام روزا نگهداری می کند.

مادام رزا یک بازمانده یهودی از جنگ جهانی دوم است و حضور او و مومو در کنار هم در طول رمان وسیله ای برای پیشبرد تناقضات و تقارن های چشمگیر زندگی رومن گری است که با یک اتفاق ناعادلانه آغاز می شود اما همچنان ما را مجبور به یادآوری می کند زندگی همیشه در پیش است. محبوبیت رمان رومن گاری در نزد بسیاری از مخاطبانش به دلیل توصیفات دلپذیر مومو از جهان پیرامون اوست. اقامت وی ​​در فضایی که در آن قرار دارد چنان غنی است که رومن گاری جهان را از دیدگاه خود (مومو) به روشی کاملاً منحصر به فرد روایت می کند.

داستان رومن گاری

داستان رومن گری

داستان رومن گری در مورد شخصیت هایی است که به حاشیه رانده می شوند. وی در رمان دیگر خود ، “خداحافظ گاریکوپر” ، شخصیت هایی از بخشی از جامعه را انتخاب کرده است که به تنهایی حاشیه ای است: اسکی بازانی که از زندگی عادی خود خارج شده و در جایی از مناطق مرتفع سوئیس جمع شده اند ، به حاشیه رانده می شوند. زندگی پیش رو نیز به بخشی نادیده از زندگی طبقه ای خاص و حاشیه ای در جامعه رسیده است. گروهی از زنان که به دلیل مشغله زیاد و حدیث ممکن است فرزندان ناخواسته ای به دنیا آورند. چنین کودکانی ، که برچسب ناخواسته بودن را یدک می کشند ،

حرفه پیش از کار آنها می تواند روشن باشد: حاشیه بودن. و رومن گری به حق این بچه ها رفته است. رومن گری داستان کودکی را روایت می کند که نه تنها متعلق به مادران شناخته شده ای است که از قضا پدرش مادرش را نیز به طرز وحشیانه ای کشته است. و اینجاست که تفاوت او با دیگران تحت سلطنت مادام رزا ظاهر می شود: او حتی نمی تواند انتظار داشته باشد که اوضاع تغییر کند. بنابراین دنیای مومو دنیایی است که به نظر می رسد تنها در حضور مادر جدیدش مادام روزا خلاصه می شود.

فیلم ادوارد پونتی

اگر فیلم را دیده اید و داستان را خوانده اید ، احتمالاً تاکنون متوجه شده اید که فیلم ادواردو پونتی را می توان “اقتباسی وفادارانه” از رمان رومن گری دانست. اما اجازه دهید کمی بیشتر به تفاوت های رمان و فیلم بپردازیم و از این تفاوت ها موفقیت یا عدم موفقیت فیلم را در اقتباس آن در نظر بگیریم. اقتباس ها معمولاً یا بی وفا هستند یا به نوعی از داستان اصلی الهام گرفته می شوند ، که به آن اقتباس آزاد می گویند. البته این تقسیم “صفر” نیست بلکه یک دید طیفی است. در حقیقت ، سازگاری وفادارانه و سازگاری کاملاً آزاد را می توان دو انتهای متضاد یک طیف نامید ، که انواع دیگری از سازگاری را در این بین قرار داده است.

مومو ادواردو پونتی

گذشته مادر

Momo Eduardo Ponti تا حدودی شبیه Momo Roman Garry است. با این وجود پیشینه مادر مومو و چگونگی ورود او به داستان در فیلم و رمان متفاوت است. و این یکی از مهمترین تفاوتها در ساختار این دو اثر است. در رمان ، داستان از جایی شروع می شود که مومو در کنار مادام رزا است و پزشک داستان نقش آگاهی بخشی به مخاطب در مورد گذشته او را دارد. در حالی که در این فیلم است ، این شخصیت از طریق پزشک به مادام رزا معرفی می شود. به این دلیل که این فیلم قصد ندارد گذشته مومو را کشف کند و مخاطب نیز در مورد فیلم چیزی از گذشته مومو نمی فهمد.

حتی این واقعیت که مادر او مانند مادر بچه های دیگری است که مادام رزا از آنها مراقبت می کند همچنان مبهم است (مومو اشاره می کند که پدرش از اینکه مادرش کار خود را ترک می کند ناراضی است!). همچنین تفاوت مهم دیگری بین گری و پونتی در دوره روایت وجود دارد: در داستان ، مومو از دوران کودکی تا نوجوانی توسط خودش روایت می شود ، در حالی که در فیلم یک دوره کوتاه از نوجوانی است و مومو در این دوره با مادر رزا ملاقات می کند.

تفاوت آخر

تفاوت اخیر می تواند هم پاشنه آشیل باشد و هم ویژگی مثبت فیلم. آشنایی مومو با مادام رزا در نوجوانی دنیایی متفاوت از آشنایی مومو با او در داستانی است که در کودکی اتفاق می افتد. احساس مومو نسبت به مادام رزا و روحیه مادرانه ای که او به مادام رزا می آورد تابعی از طول عمر و ثبات روابط آنها است که طی سالها شکل گرفته است. این روابط بین مومو و مادام روزا را عمیق تر می کند: عنصری که با چند دیالوگ و اشاره در فیلم جایگزین شده است. از طرف دیگر ، در بازسازی فضا-زمان سینمایی ، کوتاه بودن و واقع گرایی فیلم ها معمولاً یک نکته مثبت است. به عنوان مثال ، واقع گرایانه ترین فیلم ها آنهایی هستند که چند ساعت از زندگی شخصیت ها را در دو ساعت زمان فیلم خلاصه می کنند.

دوره کوتاه

در فیلم ، کل دوره روایت در یک دوره کوتاه از زندگی مومو اتفاق می افتد که در دوره نوجوانی او اتفاق افتاده است. در اقتباس پونتی از داستان ، آشنایی مومو و مادام رزا در حضوری رعدآسا خلاصه می شود که قرار است تغییری مشخص در زندگی شخصیت ایجاد کند: مومو می دزد و در یکی از سرقت های خود شمع های نقره ای مادام روزا را منفجر می کند. دکتر او را نزد مادام رزا می برد و از او می خواهد که از او نیز مراقبت کند. انکار مادام رزا در آغاز به پیوند عاطفی قوی و نشکن منجر می شود. داستان رومن گری در مورد جمعیت حاشیه نشین و کودکان است. راستش را بخواهید ، فیلم به اندازه آنچه در داستان داریم این دیدگاه حاشیه ای را تقویت نمی کند.

بازسازی جهان مومو

دنیای مومو

اما در بازسازی دنیای مومو ، و بهتر از آن ، به نظر من ، در به تصویر کشیدن مادام رزا ، فیلم کار خوبی انجام داده است. تغییر شکل رومن گری ، شخصیتی چاق ، ناتوان و نود و پنج پوندی به سوفیا لورن ، نسبتاً تأکید برانگیز است و او را بیش از شخصیت اصلی شخصیت قابل شناسایی می کند. برخورد مومو با اتاق مخفی مادام رزا در زیرزمین و تمایل او به کشف راز این تنهایی و تنهایی در فیلم خوب جواب داده است. سفری که مومو با مادام رزا آغاز می کند سفر “دانستن” است. خودش ناشناخته و عجیب است. در همان زمان ، او متوجه می شود که مادام رزا کمتر از عجیب و ناشناخته نیست.

او حتی برای کودکانی که از آنها مراقبت می کند ناشناخته است (یکی از کودکان فکر می کند که برای پلیس مخفی کار می کند). در حقیقت ، زیبایی شناسی داستان گویی رومن گری و فیلم پونتی بر اساس این اصل از عجیب بودن شخصیت ها است. ببینید که چگونه همه شخصیت های داستان چیزی برای پنهان کردن دارند ، چیزی از گذشته کهنه است: مومو به دلیل سیاهی و مسلمان بودن و فقر. مادام رزا به دلیل گذشته و شغل قبلی خود و حمیل (بابک کریمی) به خاطر از دست دادن چیزهایی که به نظر می رسد امروزه دیگر استفاده قبلی ندارند (فرش و برجسته).

رومان گاری

اما روایت این غریبگی ، به جز یک یا دو لحظه دراماتیک برای من ، به پای غریبی که در توصیفات رومان گاری در داستان و بدعت و منحصر به فرد بودن آنها است ، نمی رسد. من دو لحظه از فیلم را به یاد می آورم که حتی به نظر نمی رسد همان لحظاتی باشد که کارگردانی شده است. بلکه نوعی بداهه پردازی هستند که خوشبختانه مخاطب در بسیاری از فیلم ها دیده می شود و باعث می شود برخی از فیلم ها به خاطر این لحظات ماندگار شوند.

وقتی یوسف و مادرش از خیابان عبور می کنند ، مومو از پنجره اتاقش آنها را دنبال می کند. دوربین این لحظه را از پایین ثبت می کند و به دلیل رنگ پوست مومو و خاموش بودن منبع نور و همزمانی پس زمینه پشت سر او با رنگ پوست او ، مخاطبان (مطمئنا همه مخاطبان نیستند) متوجه حضور مومو می شوند پشت سر او برای یک ثانیه یا کمتر.

آنها پنجره را باز می کنند. تنها چند ثانیه غفلت از حضور مومو کافی است تا من را به فکر فرو برد که چه تعداد از افراد و اتفاقات زندگی توسط من (ما) به تأخیر افتاده است. و این همان چیزی است که داستان رومن گری و شاید فیلم Ponty از من طلب می کند: حضور دیگران. به دیگران که زندگی های بسیار متفاوتی با من و ما دارند. جریاناتی از افرادی که به هر دلیلی به حاشیه رانده شده اند و باید در حاشیه باقی بمانند.

این مطلب ادامه دارد … .

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه + چهار =