0

نقد فیلم The Secret: Dare to Dream – راز: شهامت رویاپردازی

نقد فیلم The Secret: Dare to Dream

کتاب راز اندی تنانت: جرات خواب دیدن بهانه خوبی برای مرور چند موضوع حاشیه ای است. جایی که سینما فقط مکانی برای گفتگو درباره برخی از کتاب های شبه روانشناسی است

اگر اهل کتابفروشی هستید یا حتی با برنامه های خواننده آشنا هستید ، این عناوین حداقل برای یک بار توجه شما را به خود جلب کرده است: راز (کتاب معروف Randa Byrne) ، معجزه قدرشناسی ، معجزه شکرگذاری ، قانون جذب ، بخواهید به شما داده می شود ، برای تحقق آن بنویسید و ده ها عنوان دیگر. همه این عناوین در حقیقت نسل قبلی یا آغاز کتاب هایی هستند که امروزه در جهان به عنوان “خود یاری” شناخته می شوند.

نسل جدیدتر این کتابها در کشور ما توسط عناوین – البته کمی بهتر و ارزشمندتر از نسل قبلی – برای هنر خلاص شدن از نگرانی ها ، خودت دختر بودن و امثال اینها برای طرفدارانشان شناخته شده است. به نظر می رسد که این کتاب های دسته دوم ارتباط زیادی با دسته اول ندارند ، اما به طور غیر متعارف ، با یک نگاه مختصر ، همه در یک گروه خودیاری قرار می گیرند. زیرا اساس این موارد نیز ارائه نسخه های جهانی برای انکار دنیای خارج است. این انکار ریشه در سنتی دارد که در زیر به آن خواهم پرداخت.

دور نگه داشتن انرژی های منفی

راز: جرات خواب دیدن ، تحت تأثیر تعالیم Randa Byrne ، یکی از این موضوعات است. اما نکته اصلی موارد مخفی و موارد مشابه چیست؟ پاسخ ساده است و کل فیلم سعی دارد همان حرف را بزند: به دنبال رسیدن ، مثبت بودن و دور نگه داشتن انرژی های منفی باشید. این همه چیزهایی است که در فیلم آقای تنانت وجود دارد. صادقانه بگویم ، برای من خیلی سخت است که چیزهایی درباره این فیلم را در اینجا به اشتراک بگذارم که ارزش وقت شما را دارند.

اما این فیلم بهانه خوبی است تا کمی به وضعیت فعلی بپردازم ، که از نظر تاریخی ریشه ای است و از قضا مربوط به آنچه در ابتدای این مقاله گفتم. من همچنین می خواهم نگاه مختصری به Ma nuit chez Maud ، توسط اریک رومر ، فیلمساز بزرگ فرانسوی ، بیندازم و تفاوتهای بین شانس ، واقعه و خواست ما را ترغیب کنیم و بشویم. .

پدیده‌های عجیب آخرالزمانی

دنیای امروز ما

به دنیایی که در آن زندگی می کنیم نگاهی بیندازید منظور من این نیست که ما چندین ماه در یکی از فاجعه بارترین لحظات زندگی خود درگیر شده ایم. اگر این پدیده های عجیب آخرالزمان را کنار بگذاریم ، اکثر خوانندگان این مقاله فرزندان دو یا سه دهه اخیر هستند ، دورانی که من می توانم آن را “حداکثر دیجیتال” بنامم. اما این دنیای دیجیتالی پیچیده ، که محصول جانبی رشد عمودی دیوانه وار علوم رایانه است ، خود جلوه ای از حرکت علمی بزرگی است که از ابتدای قرن بیستم آغاز شده است.

این فرایند علمی ، با وجود همه تغییرات ، همیشه یک ویژگی ذاتی داشته است: هرگز متوقف نشده است. بنابراین ، برای یک قرن و نیم ، سنت پیشرفت علمی همیشه چیزی در زندگی بشر بوده است. جایی که دهه های اول قرن بیستم اوج شکوفایی فیزیک مدرن (فیزیک کوانتوم) بود. همچنین ، از دهه های میانی به بعد ، این علوم کامپیوتر است که همیشه مردم را متحیر کرده است. اولین بار در دهه چهارم قرن بیستم (جنگ جهانی دوم) چنان شکوفا شد که صدها هزار نفر در عرض چند ثانیه طول کشید تا آنها را بازگرداند. اما مورد اخیر ، خوشبختانه تا به امروز از چنین سطح رفاهی دور بوده است. تاکنون دو جریان عمده جنبشی داریم که هر دو تحت چتر جنبش علمی صد و یک سال پیش هستند.

مثبت باشید

سعی کنید انرژی منفی را بدست آورید ، مثبت باشید و از آن دور نگه دارید. این همه چیزهایی است که در فیلم آقای تنانت وجود دارد

اما این جنبش علمی اگرچه کمی عجیب است ، اما ریشه در یک جریان فرهنگی-اجتماعی بسیار بزرگتر و ریشه دارتر در غرب دارد: “رمانتیسیسم”. طبق گفته ایسایا برلین (فیلسوف فقید لتونیایی) ، رمانتیسیسم ریشه در آلمان قرن هجدهم دارد که تقریباً به طور موازی در فرانسه رونق گرفت. به عنوان مثال ، گوته و ژان ژاک روسو که از چهره های شناخته شده مخاطبان ایرانی هستند ، در واقع از بزرگترین نویسندگان عصر رمانتیک هستند. رمانتیسیسم نتیجه بزرگ تجزیه اروپا از قرون وسطی و قلمرو زندگی در پرتو دین و ورود به دنیای تعریف آن در سطوح مختلف ادبی ، اجتماعی و فرهنگی کاری دشوار است که فراتر از بحث ما است ، اما مانع درک ماهیت آن نمی شود. رمانتیسیسم ، در یک کلام ، با آنچه من به راحتی می توانم “فردگرایی” بنامم – و به اندازه کافی برای بحث کنونی ما – گره خورده است.

رمانتیسیسم ستایش فردگرایی است. رمانتیسم به معنای قرار دادن “من” در مرکز جهان است. رمانتیسیسم جهان و جهان را محل تجربه من می داند. رمانتیسیسم خواستار استفاده از همه امکانات جهان به عنوان ماده اولیه شکوفایی من است. اکنون می توان بهتر درک کرد که چرا مدرنیسم و ​​رمانتیسم به همان نسبت خویشاوند نزدیک هستند زیرا از زندگی قرون وسطایی فاصله زیادی ندارند (زندگی تحت سلطه دین را در اروپا بخوانید). رمانتیسیسم پاسخ دوره مدرن به زندگی پیشینی است: در زندگی دینی ، فرد در مرکز توجه نیست ، بلکه جامعه است که باید پیشرفت کند. برعکس ، در رمانتیسیسم ، همه چیز برای به حداکثر رساندن شر و شور یک شخص ساخته شده است.

پیامد رمانتیسم

پیامد رمانتیسم

عواقب رمانتیسیسم و ​​آن حرکت پیشرفت علمی اکنون واضح تر است. جنبش آزاد شده بشری در شکل فرهنگی-اجتماعی خود ، که محور تجربیات است ، مشتاق کشف مجدد جهان است. این کشف مجدد همه چیز به معنای فراهم آوردن فضا برای بازآفرینی دانش و علم به معنای امروزی آن است. و از این منظر ، علم کاملاً با تجربه گرایی پیوند خورده است. ما باید همه چیز را امتحان کنیم ، طبیعت را فرموله کنیم و بر آن مسلط شویم. آیا این تمام آنچه تاکنون اتفاق افتاده نیست؟

رمانتیسم و ​​جریان های علمی پدران و مادران دنیای مدرن ما هستند. با ظهور فناوری دیجیتال ، این گامی عظیم در جهت ظهور رمانتیسم بود. همه این ابزارها میل بی نهایت ما برای سفر ، تجربه و مصرف دنیا را چند برابر کرده است. اشتیاق ما برای دستیابی به حد نامحدود ، سهیم شدن در تجربه ای که اکنون داریم ده ها هزار مایل دورتر در اینستاگرام زنده ما اتفاق می افتد ، اگر نه عاشقانه ، پس چه؟مدرن است. . اما رمانتیسم چیست؟

جریانات فرهنگی

ما اکنون در تاریخ این جریانات فرهنگی اجتماعی و پیامدهای آن به اندازه کافی دقیق هستیم. بیایید سراغ “خودآمدی” برویم. تمام این توضیحات و جزئیات برای این است که بتوانیم بفهمیم چرا این کتابهای خودیاری برای مردم بسیار جذاب هستند. این کتاب ها به شما کمک می کنند تا خود را در مرکز جهان مطابق با سنت تاریخی رمانتیسم علمی-فرهنگی (بحث شده) تصور کنید. این کتاب ها شما را ترغیب می کنند که بی نهایت توانایی شخصی خود را بشناسید و حتی به عنوان ابزاری کاملاً در خدمت شما شانس را پیدا کنید. این روش بی ضرر نیست.

یک نگاه عاشقانه به جهان و چنین جهان بینی این خطر را دارد که در واقع شما را از یک چالش به دنیای واقعی خارج به یک خواب بینای صرف تبدیل کند که نتیجه آن انفعال بیش از فعالیت است.

جهان بینی

با در نظر داشتن این موضوع ، می توانیم بهتر بفهمیم که چرا این کتابها یا فیلمهای ساخته شده درباره این تئوریها اینقدر محبوب می شوند. چنین نگاهی به جهان ، یا بهتر بگوییم ، چنین “جهان بینی” این خطر را در شما ایجاد می کند که شما را از یک چالش به دنیای واقعی فراتر از آن به یک خواب بینای صرف تبدیل کند که نتیجه آن انفعال بیش از فعالیت است. صادقانه بگویم ، سارتر و سیمون دو بووار و اگزیستانسیالیست های بعدی نیز تأکید زیادی بر مسئله آزادی انسان (دقیق تر ، در فلسفه اگزیستانسیالیستی ، اراده آزاد) کرده اند. اما تفاوت بزرگ میان سارتر و راندا بیرن (نویسنده کتاب راز) – اگر سارتر از این مقایسه لرزیده نباشد – در مسئله “مسئولیت” است.

فلسفه اگزیستانسیالیستی

اگزیستانسیالیست ها

اگزیستانسیالیست ها می گویند انسان “ذاتی” نیست و با تمام انتخاب هایش دائماً ماهیت های گذرا را تعریف می کند. این بسیار ساده است: اگر من نویسنده باشم ، نمی توانم باشم. من می توانم فردا چیز دیگری باشم. مثلاً من مدتی نویسنده نخواهم بود. اگر من یک کارگر ساختمانی شوم ، ماهیت جدیدی به خود گرفته ام. بنابراین من یک مسئولیت بی نهایت دارم. این به خودی خود پیشرفت مثبتی است. زیرا این به من یادآوری می کند که من کاملاً مسئول زندگی ام هستم.

اگزیستانسیالیسم به هیچ وجه خوش بینانه نیست. در حقیقت ، شرایط محیطی ، آداب و رسوم اجتماعی و شرایط تحمیلی را انکار نمی کند. و به همين دليل ، بسياري به علت ديد دائمي كه نسبت به مسئوليت سنگين انسان دارند ، وجودگرايي را نااميدكننده مي دانند. این موضوع ناامیدکننده فلسفه وجودی در روح راندا برن و دیگران وجود ندارد. از نظر راندا برن و امثال او ، شما مجموعه بی نهایت استعدادی هستید ، فقط باید تمرین کنید و می خواهید فرصت شکوفایی داشته باشید. خیلی عاشقانه نیست؟ بله ، اما خیلی بیشتر از این غیر واقعی است.

سرسبزی درختان

اکنون می توانیم درک کنیم که چرا فیلم راز در مکانی رخ می دهد که چشم انداز آن همه دریاچه ها ، سرسبزی و درختان است (اگرچه فیلم می خواهد موضوع عوامل مخرب را در صورت طوفان مطرح کند). در حقیقت ، اگر فیلم در دیترویت می گذراند ، نمای صبح میراندا و فرزندانش ساختمان های آجری و آپارتمان هایی با پله های باریک است که هیچ کس نمی تواند مهتابی را روی سقف آن قرار دهد. یا بدتر ، هیچ کس نمی تواند در وسط دشتی واقع شود که چند صد گری دورتر است.

 فیلمی از اریک رومر

شانس

این نسخه آمریکایی از مسئله شانس ، فکر کردن در مورد چیزی و بدست آوردن آن (مانند پیتزا یا لپ تاپ اپل یا شام در یک رستوران مورد علاقه) من را به یاد فیلمی از اریک رومر می اندازد: شب من در خانه مو. این مقایسه در وهله اول بسیار خطرناک و دردناک است. تنها چیزی که باعث می شود نام فیلم درخشان رومر را در این موضوع ذکر کنم – علاوه بر این که می توانم امیدوارم مخاطبی که آن را ندیده است برای دیدن آن وقت بگذارد – توجه او به موضوع شانس است و سرنوشتی که ماهیت آن برای ما بیگانه نیست. .

رومر در کتاب “شب من در خانه مو” نگاهی چند وجهی به مسئله دین ، ​​شانس و سرنوشت در زندگی چند نفر دارد که سرنوشت آنها به طرز عجیبی با هم گره خورده است. در حقیقت ، حقیقت گفته های رومر در آن فیلم این است که شانس جنبه انکارناپذیری از تجربه بیولوژیکی است که به هیچ وجه قابل انکار نیست. همچنین ، سرنوشت ، گرچه با شانس مرتبط است ، اما از انتخاب های ما مستقل نیست. به نظر می رسد مثل مفاهیم ساده است؟ این است.

فیلم فلسفی

در حقیقت ، مهم نیست که رومر چه می گوید ، چگونه او آن را بیان می کند. فیلمسازان بندرت محقق در زمینه فلسفه یا الهیات هستند ، اما فیلم های آنها توانایی ایجاد فلسفه را دارند. و این همان چیزی است که تفکر و نوشتن درباره فیلم های ماندگار را بسیار جذاب می کند. فیلمی مانند Secret این خطر را دارد که تنها بماند به این امید که مانع فکر کردن فقط در مورد آن شود. و در پایان کوهی از آرزوها و آرزوهای تحقق نیافته برای شما باقی خواهد ماند. اگزیستانسیالیسم حداقل این مزیت را دارد که مسئولیت شخصی خود را به شما یادآوری می کند تا جایی که می توانید از انفعال جلوگیری کنید.

در واقع مهم نیست که فیلمساز چه می گوید ، چگونه آن را بیان می کند

من ترجیح دادم این پست را به فرصتی تبدیل کنم که از چارچوب نظری متن به عنوان نقد یک فیلم خاص فراتر رود. همانطور که در ابتدا اشاره کردم ، فیلم راز تجربه بصری است که در نهایت می توان آن را با داستان فیلمنامه بدی برابر دانست. در بیان چیزی وجود ندارد (فرم را بخوانید) که بتوانم آن را بیرون بیاورم و با شما در میان بگذارم. فرم روایی فیلم عاری از همه این حداقل امکانات است ، چه رسد به تحلیل های سبک شناختی یا تفسیرهای ایدئولوژیک (بدترین قسمت روایت فیلم این است که تا ده دقیقه آخر فکر می کنید خواهر بری نامزد او است).

فیلم خرپول

فیلم خرپول

در روزهایی که می گذرد ، تنها فیلمی که توجه من را به خود جلب کرده میراندا جولای است ، “خارپل” که در رگ های روزهای بد فیلم های امسال خون ریخته است. اگر آن را ندیده اید ، تجربه تماشای آن را از دست ندهید. میراندا جولای مجموعه داستانی دارد که به فارسی ترجمه شده است. تجربه خواندن آن همراه با تماشای آثار او لذتبخش است: “اینجا هیچکس مثل تو نیست” ، ترجمه فرزانه سالمی ، نشر چشمه.

برچسب‌ها:,

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه × 2 =