0

نقد فیلم دشت خاموش | برنده بهترین فیلم افق‌های ونیز ۲۰۲۱

فیلم دشت خاموش

دشت خاموش نوشته احمد بهرامی ، راوی تنهایی ، بی معنی و ناامیدی انسان در عصر امروز با فرمی متفاوت است. فرم تحسین برانگیز یادآور “اسب تورین” بلاتر و نماینده شایسته سینمای هنری ایران. با مرور فیلم دشت خموش با زومجی همراه باشید.

دشت خاموش احمد بهرامی نده برنده جایزه معتبر و معتبر بهترین فیلم در بخش افقهای جشنواره فیلم ونیز (برای اولین بار) و همچنین جایزه انجمن بین المللی منتقدان (فیپرشی).

داستان فیلم درباره لطفعله (علی باقری) است ، مردی تنها که به عنوان سرپرست در کوره آجرسازی کار می کند و او واسطه بین صاحب کوره (آقاخان) و کارگران است. آقاخان (فرخ نعمتی) روزی همه کارگران را جمع کرده و به آنها خبری می دهد که زندگی همه کارگران را تغییر می دهد ، اما توجه به این داستان به ظاهر ساده چگونه از نظر شکل و محتوا به چنین اثری درخشان تبدیل شده است؟ در ادامه به این سال پاسخ خواهیم داد.

دشت خاموش به جهانِ بطلانِ امروزی پشت می‌کند. مانند «لطف‌اله» که زمانه را در پسِ خود می‌بیند و روبروی‌اش چیزی جز شبی ظلمانی نیست

در سینمای متوسط ​​و ضعیف امروز ، به ندرت می توان با آثاری روبرو شد که پایان آنها سرآغازی برای مخاطب در ذهن و وجود او باشد. سینمایی که جلوه های پنهان شرارت را در انسان آشکار می کند و خیانت ها ، خودخواهی ها و ابتذال وجود انسان را نشان می دهد؛ سینمایی که دروغگو نیست اما به دنبال بیان حقیقت است.

در این فضای مسموم و مبتذل ، ما باید چشم خود را ببندیم و از راهرویی پر از ویرانی و خالی عبور کنیم تا در تاریکی خود را به خاطر بسپاریم. یک خود گمشده و نامرئی که آجر به آجر آن از ناامیدی و شکست ساخته شده است ، و اکنون گریزی از این ملال سنگین وجود ندارد و ما امیدی به واژگونی آجرهای حسرت نداریم.

احمد بهرامی با دشتی خاموش به دنیای بیهودگی پشت می کند ، مانند شخصیت فیلمش “لطفع الله” که همانطور که در صحنه های پشت سرش می بینیم ، زمان را پشت سر خود می بیند و در مقابل او چیزی نیست مگر یک شب تاریک .

بازیگران این فیلم

آغاز فیلم دشت خاموش با دنیای سیاه و سفید و محو شده در هیچ جا بی زمان و بی جان که لطفع الله با گاری و اسب خود و صدای زوزه باد وارد قاب می شود ، بیشتر یادآور “اسب تورین” بلاتر است. لطفع الله عنصری از یخ را که همراه باد است تا جهان را منفجر کند حمل می کند و در گردباد باد یادداشت های محرمانه محبت خود به “سرور” را برای خود زمزمه می کند تا بتواند فقط از تکه های باقی مانده خود در کار خود استفاده کند. چهل سال کار در آشپزخانه .

اساساً ، مرد فقیر منتظر رویدادی است که او را از آلودگی که در آن غلت می زند نجات دهد ، اما کارگردان ، مانند آنچه ما در جهان زندگی کرده ایم ، به خوبی نشان می دهد که منجی وجود ندارد و منجی مرده است. نه نوری وجود دارد و نه امیدی و همه چیز در حال فروپاشی است. همه چیز توسط خود انسان در یک دور باطل در حال نابودی است.

دشت خاموش با نقطه عطفی آغاز می شود که در آن آقاخان ، آجرچی ، طی سخنرانی برای کارگران ، تعطیلی را اعلام می کند. تعمیم حرفه ای بودن وی در گفتار به وضعیت مشابهی که ما در جهان کار در این جغرافیا می بینیم ، به خوبی نشان دهنده وضعیت فعلی است.

دشت نعمت آبادی (وطن) ، که اکنون بی فایده است زیرا هیچکس آجر (انسان) نمی خواهد و مصالح تغییر یافته (سود) و ساخت آجر (انسان) را دیگر خرج نمی کند. بله ، این سخنرانی آقاخان ، که مالک ، مالک و مدیر کوره / کشور است ، وضعیت کنونی را نشان می دهد که انسان سازی نیازمند پول است و انسان بودن هزینه دارد. به قول نیچه:

اسب، اسب به دنیا می‌آید؛ اما انسان، انسان به دنیا نمی‌آید، باید او را آموزش و تعلیم داد تا انسان شود.

کارگردان در انتقال مفهوم و کاشتن ایده در ذهن به خوبی عمل می کند و با نشان دادن چند خانواده کارگر (نماد جامعه) با ایده های متفاوت ، زمان زندگی ما را به سخره می گیرد. فیلم مخاطب را می ترساند ، چه با فرم و دوربین تاثیرگذار ، چه با محتوای مناسب و در نهایت ما را به خود می رساند.

دشت خاموش آینه‌ای از جوامع از دست رفته را نشان می‌دهد که در آن کارگران (انسان‌ها)، افرادی تنها، خسته، از دست رفته، ملول، فریبکار، خیانتکار، عاشق، خودخواه و… هستند

دشت خاموش آیینه ای از جوامع از دست رفته را نشان می دهد که در آن کارگران (انسان ها) تنها ، خسته ، از دست رفته ، حوصله سر ، فریبکار ، خیانتکار ، عاشق ، خودخواه و … هستند. جوامع امیدوار که با تبعیض ، دروغ و وعده های پوچ از زندگی دلسرد می شوند و حتی از حقوق اولیه خود محروم می شوند (کارگران برای کارشان دستمزد دریافت نمی کنند و آقاخان فقط به آنها وعده پول می دهد). دشت خاموش با توده های افراد تنها (کارگران) در این دنیای خالی و بی معنی (پخت آجر بدون هیچ چیز) و این کار را نه تنها با ظرافت بلکه با ترتیب یک روایت بکر و تامل برانگیز انجام می دهد.

اولین روایت دشت خموش زندگی مش عباد است ، پیرمردی که از ازدواج دخترش گوهر راضی نیست و ابراهیم از کارگران نیست.

روایتی که با تکرار و بازگویی در فرم و ترتیب زمانی مشخص می شود. روایت ها با سخنرانی آقاخان و حرکت دوربین به طرف هر خانواده کارگری آغاز می شود و در حین تعریف داستان و مشکل آن خانواده ، با استفاده از نقوش بصری و اشارات خاص ، به همان سخنرانی در ابتدای سخنرانی باز می گردیم. فیلم و در چهار تکرار روایت می شود.

در داستان بعدی ، این بار ، پس از سخنرانی آقاخان ، دوربین به سراغ شاهو ، کارگر کرد می رود و زندگی سخت او را برای نجات برادرش از اعدام بررسی می کند.

شخصیت های مهم فیلم

در هر بازگشت و روایت جدید ، استفاده از اجزای بصری یکسان در هر دوره به خوبی مشهود است ، که ما به چند نمونه از آنها اشاره می کنیم. روایات همه با سخنرانی آقاخان شروع می شود (هر بار با تغییر زاویه دوربین شخصیت یک شخصیت دیگر تغییر می کند) و با تصویر شخصیتی که بعد از ناهار مانند یک جنازه کفن دار غذا می خورد ، خوابیده است.

در همه داستانها ، شخصیت لطفع الله کارگران را بر می انگیزد تا حقوق خود را از آقاخان (حق طلب) بگیرند ، روایات همه به مشکلی در خانواده اشاره دارد که قرار است توسط آقاخان حل شود (مسئله مش عباد بازنشستگی در 60 سالگی ، موضوع ابراهیم گوهر ، موضوع مطابقت شاهو برای نجات برادرش از اعدام ، مشکل نداشتن شناسنامه و نداشتن هویت ، و مسئله اصلی سرور و فرزند وی ، که ارتباط مستقیمی با آقاخان دارد).

کارگردان با ارائه جزئیات در میزانسن زندگی روزمره، ارادت خود را به سینمای سهراب شهید ثالث نیز نشان می‌دهد و با نشان دادن آدم‌های فراموش شده‌ در جایی به دور از جهان عادی، زیست آن‌ها را تحت تاثیر مدرنیته (عوض شدن مصالح) به تصویر می‌کشد

در همه طرح ها ، کارگران به رابطه مخفی لطفع الله و سرور اشاره می کنند و آقاخان تا زمانی که نقشه نهایی که جریان فاش می شود از این موضوع چشم پوشی می کند.

استفاده از نقوش تکراری در صحنه های مسافرتی ، سیگار کشیدن آقاخان ، نمای پنجره اتاق او و نگاه از بالا به پایین به کارگر ، و موسیقی سنگین و زخمی که هر بار پخش می شود و بار چشمگیری به فضای تاریک می بخشد. فیلم (موسیقی شبیه اسب اسب تورین) و نمای تاریک ، چهار در سه که زندگی خفه کننده و تلف شده پشت دیوارها را نشان می دهد (حرکت دوربین بر روی دیوار و تأکید بر زندگی مرده) ؛ همچنین نقشی در چیدن آجر وجود دارد که به معنای آجر به آجر به جای ساختن و ساختن زندگی برای پایان زندگی است.

این کارگردان همچنین ارایه خود را به سینمای سهراب شهید ثالث با ارائه جزئیاتی در میزانسن زندگی روزمره (سکانس های چای نوشیدن شخصیت ها) نشان می دهد و با نشان دادن افراد فراموش شده در جایی دور از دنیای عادی ، زندگی آنها تحت تأثیر مدرنیته قرار می گیرد ( تغییر مواد) ) آنها را به تصویر می کشد و سرنوشت آنها را در بیکاری ، مهاجرت ، ناامیدی و مرگ قرار می دهد.

از ابتدا تا انتهای دشت خموش ، فقط این شعر از هوشنگ ابتهاج (سایه) به ذهنم رسید که مضمون و کل تعریف فیلم است:

هوا بد است… تو با کدام باد می‌روی؟ /چه ابر تیره ای گرفته سینه تو را که با هزار سال بارش شبانه روز هم دل تو وا نمی‌شود/ چه فکر می‌کنی؟ /که بادبان شکسته،زورق به گل نشسته‌ای ست زندگی ؟ / در این خراب ریخته که رنگ عافیت ازو گریخته به بن رسیده، راه بسته‌ای ست زندگی؟ / چه سهمناک بود سیل حادثه که همچو اژدها دهان گشود / زمین و آسمان ز هم گسیخت، ستاره خوشه خوشه ریخت و آفتاب در کبود دره‌های آب غرق شد…

بهترین صحنه های فیلم

در ادامه جزییات داستان فاش می‌شود

دشت خاموش شامل مفاهیمی از قبیل: عشق (گوهر و ابراهیم و لطف الله و سرور) ، سیاست (کردهایی که اعدام شده اند) ، دین (رویارویی شاهو و ابراهیم به دلیل سنی و شیعه بودن ، نه عشق گوهر) ، خیانت (رابطه بین آقاخان و سرور) و مهمتر از همه ، ناامیدی ، ناامیدی و سرخوردگی از جامعه (لطف شکست). این مفاهیم جمعی در شکلی با دنباله ای از برنامه های طولانی سعی می کنند رخوت و مرگ و کسالت را در زندگی نشان دهند.

زندگی آنها در زمان و مکان نامعلوم چنان آشفته و گیج شده است که جناب خان مدام به این کلمه خالی اشاره می کند که همه چیز زمان دارد و اکنون زمان رفتن است. آنها نه تنها توسط صاحب خود بلکه توسط جامعه نیز فراموش می شوند و همگی در پشت پنجره های اتاق خالی خود زندانی می شوند. آنها در یک استوانه آجری که بوی استبداد می دهد ، نابود شده اند. به امید بودن.

وجود علائم رسمی در دشت خاموش نشانه های مهم محتوا است و این همپوشانی فرم و محتوا است که خروجی اثر را قابل تامل (در فرم و محتوا) می سازد. مانند بادی که به طوفان تبدیل شد و آجری که قرن ها نماد ساختمان و ساختمان بوده است اکنون باعث ویرانی می شود. یکی از مهمترین نشانه های فیلم جزء تکرار است.

ملالی نه تنها یک فرد بلکه گروهی است که مردم را تحت تسلط خود درآورده است ، ملالی که گاهی منجر به اعتراضات کارگران می شود و مسئله اجتماعی که چندین ماه است حقوق کارگران فقیر جامعه پرداخت نشده است به یک بحران فردی و فروپاشی روانی تبدیل می شود. از شخصیت ها بدیهی است ، اما به عناصر رسمی مانند تکرار در آجر و تکرار در زندگی مردم تبدیل می شود (کشیدن ملحفه سفید ، نوشیدن چای با شخصیت ها ، وعده های غیرعملی آقاخان و غیره). کارگردان علاوه بر ایجاد جهان بینی متأثر از سینمای بلاتر ، کیارستمی و سهراب شهید ثالث ، به دیدگاهی مستقل و شخصی دست یافته و تمام مفاهیم خود را در پشت قاب های سیاه و سفید تصویر ، حرکات سرد دوربین و … چهره های شکسته و بی حوصله مردان و زنان.

تدوین فیلم مدرن ، به دلیل توالی حوادث ، دارای برش ها و برش های به موقع است و ساختار فیلم را تقویت می کند زیرا به دلیل ریتم تقریبا کند است و فیلمساز نقش تکرار و بازی با زمان ، نوع تدوین مخاطب را بر عهده می گیرد. تدوینی که البته با کمک موسیقی متن دقیق ، نوعی رئالیسم برجسته را به معمولی ترین لحظات زندگی (مانند چای) تزریق می کند و تا حدی احساس فیلم های نئورئالیستی را به مخاطب منتقل می کند.

بازیِ علی باقری

این مطلب ادامه دارد … .

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

18 − شش =