در این مقاله ، رابین ویلیامز را به طور کامل معرفی خواهیم کرد ، نقش ها و دستاوردهای ماندگار او را در زمینه استندآپ کمدی بررسی می کنیم.
رابین ویلیامز امضای خود را بر روی نقش ها و بازی های خود قرار می دهد. او از جمله کمدین هایی بود که مسائل زندگی شخصی را با موضوعات خنده دار خود مخلوط می کرد و همیشه با همه چیز شوخی می کرد. یک لحظه او مانند یک کودک بود ، لحظه دیگر مانند یک فیلسوف فرزانه و لحظه دیگر مانند یک بیگانه عجیب و غریب بود.
انرژی او در هنگام اجرا و مهارت های بداهه پردازی او الگوی بسیاری از کمدین های برتر نسل بعدی شد. ممکن است بسیاری از هنرمندان پس از ویلیامز به سطح شادی و آزادی خود در صحنه دست یافته باشند ، اما استعداد او بود که او را از همه هم سن و سالانش جدا کرد. به گفته دوست قدیمی ویلیامز ، بیلی کریستال ، وی یکی از درخشان ترین ستاره های کهکشان کمدی بود. کسی که با مرگ دردناک خود دنیای سینما و استندآپ کمدی را در تاریکی ابدی فرو برد. ما را با بیوگرافی مرحوم رابین ویلیامز دنبال کنید.
رابین ویلیامز در 21 ژوئیه 1951 در بیمارستان سنت لوئیس ، شیکاگو ، ایلینوی به دنیا آمد. پدرش ، رابرت فیتزجرالد ویلیامز ، یکی از مدیران ارشد شرکت فورد موتور بود و مادرش ، لوری مک لارن ، قبل از تولد وی به عنوان مدل در جکسون می سی سی پی کار می کرد. پدربزرگش ، آنسلم جی. مک لاولین دموکرات ، سناتور و فرماندار برجسته می سی سی پی بود.
رابین نژاد انگلیسی ، ایرلندی ، آلمانی و فرانسوی داشت و مانند پدرش توسط کلیسای پروتستان اسقفی بزرگ شد. وی بعدا اظهار داشت که مادرش مهمترین نقش را در شوخ طبعی او داشته و از کودکی سعی کرده با تفریح توجه مادرش را جلب کند. رابین در مدرسه ابتدایی در دریاچه فارست ، مدرسه دولتی گورتون و دبیرستان در دیرالزور تحصیل کرد. او کودکی آرام و بسیار خجالتی بود ، اما بعداً با عضویت در گروه نمایش دبیرستان ، تا حد زیادی بر این احساس غلبه کرد. در عین حال ، او به دلیل سلیقه خود مدام مورد تحسین دوستانش قرار می گرفت.
در اواخر سال 1963 ، در سن 12 سالگی ، خانواده اش به دلیل شغل پدرش به دیترویت نقل مکان کردند و در مزرعه ای در حومه بلومفیلد مستقر شدند. در این مدت ، رابین به یک مدرسه خصوصی در کشور رفت و یکی از دانش آموزان موفق این مرکز شد. وی علاوه بر پیوستن به تیم فوتبال مدرسه و تیم کشتی مدرسه ، به عنوان نماینده کلاس خود در شورای مدرسه در روز کشور انتخاب شد. از آنجا که پدر رابین به دلیل شغلش مدام در مسافرت بود و مادرش نیز در خارج از خانه کار می کرد ، بیشتر وقت خود را با خدمتکار می گذراند.
پدرش در سن 16 سالگی بازنشسته شد و او به همراه خانواده اش به تیبورون ، کالیفرنیا نقل مکان کرد. به دنبال این انتقال ، رابین به دبیرستان ردوود رفت و همزمان با فارغ التحصیلی ، توسط همکلاسی های خود به عنوان خنده دارترین فرد و اولین کسی که هیچ کس امیدوار به موفقیت نیست ، انتخاب شد.
رابین پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان ، برای تحصیل در رشته علوم سیاسی به کالج کلرمونت-مک کونا در کالیفرنیا رفت ، اما به زودی برای ادامه تحصیل در رشته بازیگری دانشگاه را رها کرد و وارد کالج مارتین شد و به مدت سه سال در رشته تئاتر تحصیل کرد. . رابین نقش منفی فاگین را در موسیقی الیور چارلز دیکنز بازی کرد ، که برای اولین بار خود را به طور جدی نشان داد و یک شخصیت درونی عمیق نشان داد.
او با بداهه پردازی های خود همه افراد اطراف خود را تحت تأثیر قرار داد ، تا جایی که جیمز دان ، استاد رابین در کالج مارتین ، پس از یک جلسه تمرین اعلام کرد که ویلیامز در آینده به یک شخصیت خاص و متفاوت تبدیل خواهد شد. رابین برای ادامه تحصیل به مدرسه گلیارد رفت و به همراه افرادی مانند کریستوفر ریو ، ویلیام هارت و مندی پتینکین یکی از 20 نفری بود که برای ترم جدید پذیرفته شد. وی همچنین یکی از دو نفری بود که جان هاوسمن انگلیسی برای شرکت در برنامه پیشرفته مرکز انتخاب کرد. در جیلیارد ، رابین هم اتاقی بازیگر سینما و تلویزیون ، فرانکلین ثالث بود که بعداً در 37 سالگی بر اثر ایدز درگذشت.
کریستوفر ریو ، که بعداً به عنوان یک بازیگر ثابت در نقش سوپرمن در سینما تبدیل شد ، ادعا می کند که او هرگز ندیده است هر کسی در زندگی خود به اندازه رابین پرانرژی است. او همیشه لباس های رنگارنگ می پوشید و بی وقفه صحبت می کرد.
ویلیامز و ریو در کلاسهای معروف گویش Edith Skinner شرکت کردند که یکی از بهترین کلاسهای جهان بود. با این حال ، طبق گفته ریو ، وی سرانجام به این نتیجه رسید که چیزی برای آموزش ویلیامز وجود ندارد زیرا او به طور خودجوش ایرلندی ، اسکاتلندی ، انگلیسی ، روسی و ایتالیایی را روان صحبت می کرد. مایکل کان معلم بازیگری گیلیارد بود که مدت کوتاهی نیز از کارهای عجیب ویلیامز متحیر شده بود اما بیشتر سعی داشت با انتقاد از شوخ طبعی او را به جای یک بازیگر استندآپ کمدی ساده کاهش دهد. با این حال ، رابین با بازی شگفت انگیز خود در “شب ایگوانا” ساخته تنسی ویلیامز ، همچنان بسیاری از منتقدان خود ، از جمله کان را ساکت کرد. پس از نمایش ، ریو از هنر خود تمجید و ابراز خوشحالی کرد که سرنوشت آنها در یک مسیر قرار دارد.
ویلیامز و ریو تا زمان مرگ ریو در سال 2004 دوست صمیمی بودند. پسر رابین ، زک ویلیامز ، این دو را به عنوان برادرانی که از مادران مختلف متولد شده اند ، توصیف کرد. در زمان بیماری ریو ، رابین بسیاری از هزینه های پزشکی خود را پرداخت و از خانواده ریو حمایت مالی کرد.
جان هاوسمن با بیان اینکه همه آنچه را که در مدرسه گیلیارد تدریس می شود می داند از ویلیامز خواست مرکز را ترک کند. جرالد فریدمن ، یکی دیگر از اساتید جیلیارد ، در حالی که ویلیامز را نبوغ می خواند ، گفت که سبک محافظه کارانه و کلاسیک این مرکز با شخصیت او سازگار نیست. سرانجام ، رابین به توصیه اساتید خود ، در سال 1976 جیلیارد را ترک کرد.
رابین پس از مهاجرت با خانواده اش به شهرستان مارین ، کالیفرنیا ، نمایش استندآپ کمدی خود را در کلوپ های شبانه منطقه خلیج سانفرانسیسکو آغاز کرد. در دهه 1960 ، سانفرانسیسکو مرکز جنبش رنسانس موسیقی راک ، حرکت هیپی و مواد مخدر بود و در دهه 1970 ، ویلیامز این شهر را به سمت مرکز تجدید حیات کمدی سوق داد. وی سپس به لس آنجلس رفت و در آنجا در کلوپ های مختلف از جمله کمدی کلاب به اجرای برنامه پرداخت ، جایی که این تهیه کننده تلویزیون جورج شلاتر بود که او را دید و او را برای حضور در خندوانه بزرگ آمریکا انتخاب کرد.
. با پخش این برنامه در اواخر سال 1977 ، اولین تجربه تلویزیونی ویلیامز اتفاق افتاد. اگرچه بازی جورج شلاتر ناکام ماند ، اما رابین در آن سال در چندین نمایش تلویزیونی دیگر از جمله نمایشنامه ریچارد پریور ظاهر شد و در کلوپهایی مانند کلوپ مشهور تئاتر راکسی در هالیوود غربی بازی کرد.
ویلیامز در طراحی اجراهای خود بیشتر از جاناتان وینترز ، نیکلاس و می ، پیتر سلرز و لنی بروس تأثیرگذار بود و وینترز برای او بت بود. رابین 8 ساله بود که برای اولین بار نمایش Winters را تماشا کرد و سپس یاد گرفت که برنامه خود را رها کند و اینکه چگونه از همه چیز چیزی خنده دار بسازد. او همچنین از پیتر سلرز آموخت که چگونه با چندین شخصیت مختلف جفت شود. به خصوص پس از تماشای فیلم “Doctor Strangelove” استنلی کوبریک ، که در آن سلرز چندین نقش مختلف را در بهترین حالت خود بازی کرد.
رابین همچنین از توانایی ریچارد پرایور در بی ادبی در مورد زندگی شخصی خود و همچنین اعتیاد به الکل و مواد مخدر در اجراهایش بسیار تحت تأثیر قرار گرفت. ویلیامز همچنین در برنامه های خود مانند Prior در مورد مشکلات خود شوخی کرد و گفت که صحبت در مورد مشکلات شخصی ارزان تر از درمان آنها است.
وی علاوه بر استندآپ های کمدی ، در شوهای کمدی نیز به صورت زنده بازی کرد و حتی در سال 1979 برای بازی در سریال واقعیت برنده یک گرمی شد … چه مفهومی در کلوپ Capacabana در نیویورک. ویلیامز حتی پس از تبدیل شدن به یک ستاره سینما به اجرای خود ادامه داد ، از جمله یک شب با رابین ویلیامز در یک شب ، Robin Williams: At The Met در سال 1986 و Robin Williams: Live on Broadway در سال 2002. نمایش کمدی. رابین به قدری محبوب بود که بعضی اوقات بلیط اجراهای او در عرض 30 دقیقه پس از شروع فروش بسیار نادر می شد.
در اوایل کار خود ، قبل از هر اجرا از الکل و مواد مخدر استفاده می کرد تا استرس خود را کنترل کند. با این حال ، او اذعان می کند که هرگز در طول اجراهای خود از چیزی استفاده نکرده است ، اگرچه گاهی اوقات ردپای مطالبی که دیروز از آنها استفاده کرده است ، در طول اجراهایش درون او باقی مانده است. در آن زمان ، وی به طور مکرر از کوکائین استفاده می کرد و همین امر باعث شد در هنگام اجرا پارانویا شود. برخی از منتقدان ، از جمله وینسنت کنبی ، اظهار داشتند که گاهی اوقات مونولوگ های ویلیامز به قدری طولانی و احساسی بودند که سلامتی او را آزار می دادند تا استعداد خلاقانه او را از مکان های تنگ و خطرناک دور نگه دارند.
ویلیامز اغلب در هنگام اجرا ایده های خود را ترکیب می کرد و استاد بداهه پردازی بود. وی معتقد بود که فضای کمدی استندآپ بسیار رقابتی است و خود بارها به کپی کردن ایده از دیگر بازیگران طنز متهم شد. البته ویلیامز همیشه از کپی برداری پرهیز کرده است و همانطور که می گویند این وصله ها به او نچسبیده اند. وی برای جلوگیری از اتهامات مشابه به تماشای اجرای سایر بازیگران طنز ادامه داد. پس از خودکشی جرزی کوچینسکی ، نویسنده لهستانی که در سالهای آخر زندگی خود از بیماری های مختلف و دزدی ادبی رنج می برد ، خبرنگار از ویلیامز پرسید که آیا می ترسد روزی تعادل بین زندگی شخصی و شغلی او بر هم بخورد و او مشکلات مختلفی دارند رابین پاسخ داد که می ترسد روزی دلزده و افسرده شود.
در سال 1978 ، گری مارشال ، چهره شناخته شده دنیای تلویزیون ، برای یکی از بازیگران مهمان سریال خود به نام “روزهای مبارک” که چندین سال از پخش آن می گذرد ، به ویلیامز آمد. در یکی از قسمت های سریال ، رابین در نقش یک موجود بیگانه به نام مونک بازی کرد که برای مشاهده رفتارهای انسانی از سیاره اورک به زمین فرستاده شد. با انتشار این قسمت ، مورک به قدری مورد توجه مخاطبان قرار گرفت که مارشال بلافاصله تصمیم به راه اندازی یک مجموعه مستقل با نام Mork & Mindy با محوریت این شخصیت گرفت. برخلاف سریال Happy Days ، حوادث Monk و Mindy به جای دهه 1950 در میلواکی کلرادو اتفاق می افتد.
این سریال در چهار فصل از شبکه AC پخش شد و سپس در بین جوانان چنان محبوب شد که هر قسمت حدود 60 میلیون بیننده داشت. در همین حال ، ویلیامز با حضور در کیف ها ، لوازم التحریر ، کتاب های رنگ آمیزی و وسایل خانه ، به یک ستاره محبوب تبدیل شد. علاوه بر این ، در مارس و آگوست 1979 ، مجلات Time و Rolling Stone صفحات نخست خود را به این هنرمند اختصاص دادند.
ویلیامز اولین بار در سینما در سال 1980 با بازی در نقش پاپایا ، همچنین به عنوان رابرت آلتمن در موزیکال Popeye شناخته شد. دنیای طبق گارپ ، به کارگردانی جورج روی هیل ، فیلم بعدی رابین بود که در آن وی در نقش نویسنده ای جوان و سخت کوش تحت سلطه مادر فمینیست رادیکال خود ، که خیانت همسر وی ادامه دارد ، بازی می کند. تلخ است برای چند سال آینده ، ویلیامز در کمدی های سطحی تری مانند The Survivors و Club Paradise ظاهر شد که چیز زیادی به حرفه او اضافه نکرد.
با این حال ، او در صبح بخیر ویتنام ظاهر شد. این فیلم به کارگردانی باری لوینسون ، نقطه عطف بزرگی در حرفه بازیگری وی بود. در این فیلم ، رابین نقش یک شخصیت واقعی به نام آدریان کرونوور را بازی می کند ، که در طول جنگ ویتنام 1965 به سایگون سفر می کند تا در شبکه رادیویی محلی نیروهای مسلح آمریکا بازی کند ، جایی که به جای پخش موسیقی و اخبار مربوط به جنگ ، می گوید این کار با بی ادبی است جوک ، تقلید از صدای افرادی مانند الویس پریسلی و ریچارد نیکسون و غیره. در طول فیلم ، رابین اجازه داشت بسیاری از دیالوگهای خود را خارج از فیلمنامه بداهه بداند. مارک جانسون ، تهیه کننده فیلم ، می گوید آنها فقط در حال فیلمبرداری و اعتماد به ویلیامز بودند و به وی اجازه دادند موقعیت های مختلفی را ایجاد کند.
کرونر پس از تماشای صبح بخیر ویتنام ادعا کرد که تنها 45٪ از آنچه نشان داده شده درست است و سازندگان اثر شخصیت وی را تحریف کرده اند تا چهره ضد جنگ او را نشان دهند. کرونور همچنین معتقد است که اگر او فقط نیمی از کارهایی را که در این فیلم در طول جنگ انجام می داد انجام می داد ، قطعاً به دادگاه نظامی اعزام می شد و محاکمه می شد. ویلیامز نه تنها برای بازی برجسته خود در این فیلم به عنوان یک کمدین موفق تثبیت شد ، بلکه برای اولین بار نیز نامزد اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد شد.
انجمن شاعران مرده ، به کارگردانی پیتر ویر ، فیلم بعدی ویلیامز بود که در آن وی در نقش یک معلم ادبیات انگلیسی به نام جان کیتینگ بازی می کند ، که پس از ورود به کالج ولتون ، به تدریس متفاوت می پردازد و نگاهی تازه به دنیای ادبیات می اندازد تغییر اساسی در جهان بینی دانشجویان آن. رابین نقش جان کیتینگ را پذیرفت زیرا در طول تحصیل همیشه دوست داشت مانند او معلمی کند. وی بعداً انجمن شاعران مرده را به عنوان یکی از محبوب ترین فیلم های زندگی خود نامید و پیتر ویر را به عنوان بهترین کارگردانی که با او کار کرده است ، نامید. با این فیلم رابین برای دومین بار متوالی نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد شد.
دهه نود برای ویلیامز با مجموعه ای از طرح های مختلف ارائه شد. او در بیداری به کارگردانی پنی مارشال در نقش یک پزشک بازی می کند که به دنبال راهی برای درمان بیماران پارکینسون است. در The Fisher King ، او در نقش یک مرد بی خانمان شاخی ظاهر می شود که بدنبال جام مقدس است. در فیلم هوک استیون اسپیلبرگ ، او پیتر پن افسانه ای می شود و در جک فرانسیس فورد کوپولا ، پسری را بازی می کند که به دنبال یک اختلال غیر عادی ، چهار برابر سریعتر از افراد عادی رشد می کند. . به گفته وی ، او در این زمان چیزهای زیادی از بزرگان سینما آموخته است.
به عنوان مثال در بیداری ، او جادوی سکوت را با کمک دنیرو آموخت و یاد گرفت که چگونه با کمترین گفت وگو به عمق شخصیت برسد. در هوک ، او از داستین هافمن یاد گرفت که چگونه شخصیتی کاملاً متفاوت خلق کند و بازیگر چگونه می تواند. برای بازی در یک نقش حداکثر انعطاف پذیری را بدست آورید.
در دهه 1990 ، رابین با یک کمدین مشهور دیگر سینما و تلویزیون ، بیلی کریستال ، در سه فیلم هملت ، کارگردانی کنت برانا ، روز پدر ، کارگردانی ایوان رایتمن و فیلم ساختارشکنی وودی آلن همبازی شد. . در زمان فیلمبرداری هملت ، از آنجا که ویلیامز و کریستال صحنه ای مشترک نداشتند ، حضور در پشت صحنه برای آنها ممنوع بود ، زیرا هر وقت این دو در کنار یکدیگر قرار می گرفتند ، سایر بازیگران فیلم به شدت می خندیدند. آنها گفتند که در نهایت تیراندازی بسته خواهد شد.
ویلیامز در نقش خانم بازیگر در خانم دوبت فایر به کارگردانی کریس کلمبوس بازی می کند که پس از تغییر همسر و دوری از فرزندانش به عنوان پرستار کودک به خانواده اش بازمی گردد. رابین با آرایش خاصی به سراغ مردم رفت تا بفهمد تغییر چهره وی چقدر باورپذیر است اما هیچ کس نتوانست او را بشناسد. وی سرانجام برای بازی در این فیلم جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر کمدی موزیکال را از آن خود کرد. ویلیامز همچنین در فیلم Good Will Hunting از گاس وینسنت نقش یک روانشناس را بازی می کند که با سخنرانی های انگیزشی وی در مورد موضوعات مختلف ، راه درست را به سمت پاک کننده نابغه MIT نشان می دهد. ویل هانتینگ اعتبار زیادی برای مت دیمون و بن افلک به عنوان بازیگر و نویسنده به ارمغان آورد و ویلیامز جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل را از آن خود کرد.
رابین در کنار تعدادی از افراد واقعی مبتلا به سرطان در پچ آدامز کار می کرد. در طول فیلمبرداری ، او برای کودکان استندآپ کمدی اجرا می کرد و هر کجا که کودکان و همچنین سازندگان فیلم احساس خستگی می کردند ، با شوخی های خود آنها را احیا می کرد. عادت رابین در خندیدن در پشت صحنه فیلم ها به آثاری که وی در آنها بازی کرده محدود نمی شود. استیون اسپیلبرگ به دلیل فضای غم انگیز کار هنگام فیلمبرداری از لیست شیندلر ، بین بازیگران و بازیگرانش با موجی از افسردگی روبرو شد. او برای تغییر روحیه کار اغلب ویلیامز را صدا می کرد و در حالی که صدای ویلیامز از بلندگو پخش می شد ، او شروع به خندیدن به گروه فیلمبرداری کرد.
کریس کلمبوس که بیش از دو دهه با ویلیامز رابطه داشته و در چندین فیلم با او کار کرده است ، هنگام شروع ساخت سریال هری پاتر ، وی را برای بازی در نقش روبیوس هاگرید استخدام کرد ، اما رابین هنوز این سریال را دوست داشت. برای حضور ، او بازیگر انگلیسی را برای ایفای نقش ترجیح داد. وی در ادامه در نقش یک آدمکش مرموز در مقابل آل پاچینو در یکی از جدی ترین کارهای حرفه ای خود در فیلم بی خوابی کریستوفر نولان ، بازسازی یک اثر نروژی / سوئدی بازی کرد. با موفقیت ویلیامز در این نقش ، او در چندین فیلم جدی دیگر در سالهای بعد مانند The Final Cut ، شنونده شب و روانپزشک (کوچک) ظاهر شد.
آغاز یک دهه جدید با شکست های زیادی برای ویلیامز همراه بود. او که سه دهه در سینمای بدن هالیوود بازی کرده و به مدت سه دهه بازی کرده است ، در این سالها بیشتر در نقش های مکمل ایفای نقش کرده است و اخیراً در تعدادی از فیلم های کم مخاطب مانند چهره عشق ، بلوار بازی کرده است. بلوار) و A Merry Friggin ‘Christmas.
رابین در سال 1976 هنگامی که مسئولیت سانفرانسیسکو را بر عهده داشت با والری والاردی آشنا شد و در ژوئن 1978 ازدواج کردند. آنها یک دهه با هم زندگی کردند و سرانجام در سال 1988 از پسری 5 ساله به نام زاک جدا شدند. یک سال بعد ، رابین با پرستار زاک ، مارشا گریس ازدواج کرد و آنها صاحب یک دختر و یک پسر به نام های زلدا و کودی شدند. در مارس 2008 ، مارشا به دلیل سوerstand تفاهم با رابین ، که تا سال 2010 ادامه داشت ، درخواست طلاق داد. همسر سوم رابین یک طراح گرافیک به نام سوزان اشنایدر بود که در اکتبر 2011 با او ازدواج کرد.
رابین یکی از طرفداران بازی های ویدیویی بود و نام دخترش زلدا را بر اساس مجموعه بازی های خانوادگی مورد علاقه خود ، The Legend of Zelda انتخاب کرد. مجموعه کتاب های شیر ، جادوگر و کمد لباس آیزاک آسیموف از Clive Staples-Lewis یکی از محبوب ترین آثار ادبی وی بود.
ویلیامز در اواخر دهه 1970 و اوایل دهه 1980 به کوکائین اعتیاد داشت و اغلب با جان بلوش استفاده می شد. با مرگ ناگهانی بلوز در اثر مصرف بیش از حد کوکائین ، رابین به شدت افسرده شد ، که این امر ، همراه با تولد زاک ، او را به تصمیم به ترک اعتیاد سوق داد. او به جای دوچرخه سواری به دوچرخه سواری روی آورد و گفت که این ورزش زندگی او را نجات داد. رابین در سال 2003 هنگام فیلمبرداری در آلاسکا به الکل بازگشت و در سال 2006 برای ترک اعتیاد به یک مرکز توان بخشی در نیوبرگ عزیمت کرد. البته او در تمام این مدت هرگز به مواد مخدر بازگشت.
کوکائین ، پارانویا و احساس درماندگی. مکالمات بی فایده تا نیمه شب. هنگام طلوع آفتاب بیدار شدن و احساس خون آشام بودن در تمام طول روز. دیگر کافی نیست!
در مارس 2009 ، رابین به دلیل مشکلات قلبی در بیمارستان بستری شد و پزشکان دریچه آئورت وی را جایگزین کردند. در اواسط سال 2014 ، وی برای درمان اعتیاد به الکل به بنیاد هازلدن در مینه سوتا رفت. او اغلب دل درد ، گرسنگی ، بی خوابی و استرس شدیدی داشت و دست چپش می لرزید. به گفته همسرش ، سوزان ، وی اخیراً دچار توهم و مشکلات حافظه شده است. او نیز این را می دانست ، بنابراین تمام تلاش خود را برای نجات مغز خود از نابودی انجام داد.
رابین که به بیماری پارکینسون مبتلا شده بود مجبور به مصرف داروهایی شد که یکبار در بیداری ها تولید کرده بود. در 11 آگوست 2014 ، رابین در خانه شخصی خود در کالیفرنیا خود را با کمربند به دار آویخت. با بررسی بافت مغزی وی مشخص شد که وی از زوال عقل با بدن لویی رنج می برد و در واقع تشخیص پارکینسون اشتباه بوده است.
فهرست نقش آفرینیهای رابین ویلیامز:
زمینه | کارگردان | نام | سال |
فیلم سینمایی | رابرت لوی | Can I Do It ‘Till I Need Glasses | ۱۹۷۷ |
نمایش تلویزیونی | جان مافیت | The Richard Pryor Show | ۱۹۷۷ |
نمایش تلویزیونی | دان میشر | Laugh-In | ۱۹۷۷ |
سریال تلویزیونی | ری مارش | Eight Is Enough | ۱۹۷۷ |
فیلم تلویزیونی | تونی سیکی | Sorority ’62 | ۱۹۷۸ |
نمایش تلویزیونی | – | America 2-Night | ۱۹۷۸ |
سریال تلویزیونی | جری پاریس | Happy Days | ۱۹۷۸ |
سریال تلویزیونی | هاوارد استورم | Mork & Mindy | ۱۹۷۸ |
سریال تلویزیونی | – | Out of the Blue | ۱۹۷۹ |
فیلم سینمایی | رابرت آلتمن | Popeye | ۱۹۸۰ |
فیلم سینمایی | جورج روی هیل | The World According to Garp | ۱۹۸۲ |
سریال تلویزیونی | اریک ایدل | Faerie Tale Theatre | ۱۹۸۲ |
نمایش تلویزیونی | جان بلانکارد | SCTV Network | ۱۹۸۲ |
سریال انیمیشن | – | Mork & Mindy/Laverne & Shirley/Fonz Hour | ۱۹۸۲ |
فیلم سینمایی | مایکل ریچی | The Survivors | ۱۹۸۳ |
فیلم سینمایی | پل مازورسکی | Moscow on the Hudson | ۱۹۸۴ |
سریال تلویزیونی | – | Pryor’s Place | ۱۹۸۴ |
فیلم سینمایی | راجر اسپاتیسوود | The Best of Times | ۱۹۸۶ |
فیلم سینمایی | هارولد رمیس | Club Paradise | ۱۹۸۶ |
فیلم سینمایی | فیلدر کوک | Seize the Day | ۱۹۸۶ |
مستند تلویزیونی | بیل کوتوریه | Dear America: Letters Home from Vietnam | ۱۹۸۷ |
فیلم سینمایی | بری لوینسون | Good Morning, Vietnam | ۱۹۸۷ |
فیلم تلویزیونی | پیتر فرارا | Jonathan Winters: On the Ledge | ۱۹۸۷ |
فیلم سینمایی | تری گیلیام | The Adventures of Baron Munchausen | ۱۹۸۸ |
فیلم کوتاه | جری ریس | Back to Neverland | ۱۹۸۹ |
فیلم سینمایی | پیتر ویر | Dead Poets Society | ۱۹۸۹ |
فیلم سینمایی | راجر دونالدسون | Cadillac Man | ۱۹۹۰ |
فیلم سینمایی | پنی مارشال | Awakenings | ۱۹۹۰ |
فیلم سینمایی | بوکات گلتویت | Shakes the Clown | ۱۹۹۱ |
فیلم سینمایی | کنت برانا | Dead Again | ۱۹۹۱ |
فیلم سینمایی | تری گیلیام | The Fisher King | ۱۹۹۱ |
فیلم سینمایی | استیون اسپیلبرگ | Hook | ۱۹۹۱ |
انیمیشن تلویزیونی | اسکیپ جونز | A Wish for Wings That Work | ۱۹۹۱ |
انیمیشن ویدئویی | – | Rabbit Ears: The Fool and the Flying Ship | ۱۹۹۱ |
انیمیشن سینمایی | بیل کرویر | FernGully: The Last Rainforest | ۱۹۹۱ |
انیمیشن کوتاه | جف بلیث | The Timekeeper | ۱۹۹۲ |
فیلم سینمایی | ران کلمنتس، جان ماسکر | Aladdin | ۱۹۹۲ |
فیلم سینمایی | بری لوینسون | Toys | ۱۹۹۲ |
فیلم سینمایی | کریس کلمبوس | Mrs. Doubtfire | ۱۹۹۳ |
فیلم سینمایی | استیون جیلنهال | Homicide: Life on the Street | ۱۹۹۴ |
فیلم سینمایی | بیل فورسیت | Being Human | ۱۹۹۴ |
نمایش تلویزیونی | – | The Larry Sanders Show | ۱۹۹۴ |
فیلم تلویزیونی | وینسنت پترسون | In Search of Dr. Seuss | ۱۹۹۴ |
فیلم سینمایی | کریس کلمبوس | Nine Months | ۱۹۹۵ |
انیمیشن تلویزیونی | استیو بیندر | Aladdin on Ice | ۱۹۹۵ |
فیلم سینمایی | جو جانستون | Jumanji | ۱۹۹۵ |
فیلم سینمایی | مایک نیکولز | The Birdcage | ۱۹۹۶ |
فیلم سینمایی | فرانسیس فورد کوپولا | Jack | ۱۹۹۶ |
انیمیشن ویدئویی | تد استونز | Aladdin and the King of Thieves | ۱۹۹۶ |
فیلم سینمایی | کنت برانا | Hamlet | ۱۹۹۶ |
فیلم سینمایی | رابی بنسون | Friends | ۱۹۹۶ |
فیلم سینمایی | ایوان رایتمن | Fathers’ Day | ۱۹۹۷ |
فیلم سینمایی | وودی آلن | Deconstructing Harry | ۱۹۹۷ |
فیلم سینمایی | لس میفیلد | Flubber | ۱۹۹۷ |
فیلم سینمایی | گاس ون سنت | Good Will Hunting | ۱۹۹۷ |
فیلم سینمایی | وینسنت وارد | What Dreams May Come | ۱۹۹۸ |
فیلم سینمایی | تام شادیاک | Patch Adams | ۱۹۹۸ |
بازی ویدئویی | – | Disney’s Math Quest with Aladdin | ۱۹۹۸ |
فیلم سینمایی | جو ناپولیتانو | L.A. Doctors | ۱۹۹۹ |
فیلم سینمایی | پیتر کاسویتز | Jakob the Liar | ۱۹۹۹ |
فیلم سینمایی | کریس کلمبوس | Bicentennial Man | ۱۹۹۹ |
فیلم سینمایی | استیون اسپیلبرگ | A.I. Artificial Intelligence | ۲۰۰۱ |
فیلم سینمایی | مارک رومانک | One Hour Photo | ۲۰۰۲ |
فیلم سینمایی | دنی دویتو | Death to Smoochy | ۲۰۰۲ |
فیلم سینمایی | کریستوفر نولان | Insomnia | ۲۰۰۲ |
سریال مستند | – | Freedom: A History of Us | ۲۰۰۳ |
سریال تلویزیونی | بونی هانت | Life with Bonnie | ۲۰۰۳ |
فیلم سینمایی | عمر نعیم | The Final Cut | ۲۰۰۴ |
فیلم سینمایی | دیوید دوکاونی | House of D | ۲۰۰۴ |
فیلم سینمایی | چاز پالمینتری | Noel | ۲۰۰۴ |
انیمیشن سینمایی | کریس وج، کارلوس سالدانا | Robots | ۲۰۰۵ |
فیلم سینمایی | مارک میلود | The Big White | ۲۰۰۵ |
فیلم سینمایی | پاتریک استتنر | The Night Listener | ۲۰۰۶ |
فیلم سینمایی | بری ساننفیلد | RV | ۲۰۰۶ |
انیمیشن سینمایی | کریستوفر ریو، کابن بردی | Everyone’s Hero | ۲۰۰۶ |
فیلم سینمایی | بری لوینسون | Man of the Year | ۲۰۰۶ |
انیمیشن سینمایی | جورج میلر | Happy Feet | ۲۰۰۶ |
فیلم سینمایی | شاون لوی | Night at the Museum | ۲۰۰۶ |
فیلم سینمایی | کن کواپیس | License to Wed | ۲۰۰۷ |
فیلم سینمایی | کریستن شریدان | August Rush | ۲۰۰۷ |
سریال تلویزیونی | دیوید پلت | Law & Order: Special Victims Unit | ۲۰۰۸ |
فیلم سینمایی | بوکات گلتویت | World’s Greatest Dad | ۲۰۰۸ |
فیلم سینمایی | جوناس پیت | Shrink | ۲۰۰۸ |
فیلم سینمایی | شاون لوی | Night at the Museum: Battle of the Smithsonian | ۲۰۰۹ |
فیلم سینمایی | وینسنت والر، مارک آزبورن | SpongeBob SquarePants | ۲۰۰۹ |
فیلم سینمایی | والت بکر | Old Dogs | ۲۰۰۹ |
انیمیشن سینمایی | جورج میلر | Happy Feet Two | ۲۰۱۱ |
سریال تلویزیونی | رندال اینهورن | Wilfred | ۲۰۱۲ |
سریال تلویزیونی | لویی سی. کی | Louie | ۲۰۱۲ |
فیلم سینمایی | جاستین زکهام | The Big Wedding | ۲۰۱۳ |
فیلم سینمایی | لی دنیل | Lee Daniels’ The Butler | ۲۰۱۳ |
فیلم سینمایی | آری پوسین | The Face of Love | ۲۰۱۳ |
فیلم سینمایی | – | The Crazy Ones | ۲۰۱۳ |
فیلم سینمایی | دیتو مونتیل | Boulevard | ۲۰۱۴ |
فیلم سینمایی | فیل آلندن رابینسون | The Angriest Man in Brooklyn | ۲۰۱۴ |
فیلم سینمایی | تریستیرن شاپیرو | A Merry Friggin’ Christmas | ۲۰۱۴ |
فیلم سینمایی | شاون لوی | Night at the Museum: Secret of the Tomb | ۲۰۱۴ |
فیلم سینمایی | تری جونز | Absolutely Anything | ۲۰۱۵ |
نظرات کاربران
دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.