1

نقد سریال Normal People – آدم‌های معمولی

نقد سریال Normal People - آدم‌های معمولی

نقد سریال Normal People مطلبی است که می خواهیم در این مقاله آن را بررسی کنیم. مینی سریال 6 ساعته مردم عادی مردم عادی ، حساسیت ها و احساسات پیچیده یک رابطه عاشقانه را با ظرافت و عمق دلپذیری به تصویر می کشد.

مینی سریال 12 قسمته آدم های معمولی ، تولید مشترک بی بی سی 3 و هولو ، در اواخر آوریل سال 2020 پخش شد. یک سریال عاشقانه که خیلی زود جایگاه قدرتمندی در قلب و ذهن مخاطبان خود پیدا کرد. مردم عادی به کارگردانی لنی آبراهامسون و هتی مکدونالد ، یک دوره 5 ساله از یک رابطه عاطفی پر سر و صدا را در 12 قسمت 30-20 دقیقه ای روایت می کند. شش قسمت اول به کارگردانی آبراهامسون (فرانک و فیلم نامزد اسکار) و شش قسمت دوم به کارگردانی مک دونالد ساخته شده است.

سریال normal people ، مانند “13 دلیل چرا” ، درباره حساسیت های جوانی و فراز و نشیب های این دوران مهم در زندگی است. شخصیت های شکننده و ناسازگار این دو سریال ، در متن روایت یک رابطه عاشقانه ، مسیر بلوغ را ترک می کنند. دیدگاه آموزشی این مجموعه 13 دلیل بود که در قالب یک روایت شبه معمایی ، سعی در کالبدشکافی موضوع تکان دهنده خودکشی و افسردگی نوجوانان ، منجر به خلق جهانی منزوی است. آنها مانند بسیاری دیگر از فیلم ها و سریال های نوجوان ، موضوعات ریز و درشت این دوره و تحول خودآگاهی و شکل گیری هویت های شخصی و اجتماعی شخصیت های نوجوان خود را در بسته های آموزشی و بی فایده تئوریزه می کنند. بنابراین سریال های مردم عادی با این نمونه ها فاصله قابل توجهی دارند.

بررسی داستان سریال Normal People

در صحنه ای از ابتدای قسمت اول این مجموعه ، ماریان با چشم پوشی از گفته های معلمش ، به کلاس خیره می شود. معلم ماریان را مخاطب قرار داده و وی را به دلیل کم توجهی مقصر می داند. ماریان با جوابهای کنایه آمیز خود با معلم خود درگیر می شود: “من نمی دانستم که نگاه من بخشی از قوانین مدرسه است” و سپس به او برگشت: “این چیزی نیست که من بخواهم از تو یاد بگیرم.” سپس ماریان معلم خود را توبیخ می کند در حالی که به نظر نمی رسد اکراه دارد.

بنابراین مردم عادی مسیری متفاوت از نمونه های مرسوم را از درون این موقعیت های صادقانه ، روایت همراه و سبک انگیزش آنها طی می کنند. افراد عادی از کلیشه به تصویر کشیدن درگیری های بین نسلی اجتناب می کنند ، بنابراین جذابیت روایت جوانی خود را گسترش می دهند. سریالی که می خواهد با شخصیت های جوان خود و در راستای نگاه آنها هماهنگی کامل داشته باشد و نگاه مثال زدنی و هدایتگر (سازندگان) آن را دیکته نکند. راهی که همه چهره های جوانش را با همه فراز و نشیب ها ، نابالغی ها و تردیدها ، سود و زیان ها ، سرزندگی ها و افسردگی ها ، نزدیکی و اوقات فراغت ، عشق و از دست دادن در مسیر بلوغ قرار می دهد.

Normal People

توجه به حساسیت و پیچیدگی داستان در نقد سریال normal people

آدم های معمولی به ما یادآوری می کنند که این دوران بسیار پیچیده تر ، ظریف تر و شکننده تر از توصیف آن با برچسب گذاری معمول فیلم های جوانی است. فیلمهایی که در طرح خود به سادگی به شخصیتهای جوان آنها درس مسئولیت می آموزند و بدین ترتیب آنها را برای ورود به دنیای بزرگتر آماده می کند. مفهوم مسئولیت پذیری در این فیلم ها ارتباط مستقیمی با یافتن جایگاه فرد جوان در جامعه دارد.

گویی چهره جوان با یادگیری مسئولیت پذیری ، جایگاه خود را در دنیای اطراف خود پیدا می کند ، مکانی که البته از قبل برای او تعیین شده است. در یک برهه از سریال ، کانل به ماریان می گوید: “من اینجوری می گردم و سعی می کنم صد نوع مختلف خودم باشم.” کانل و ماریان هر دو در تلاشند تا شخصیت واقعی خود را پیدا کنند. با این حال ، گاهی اوقات آنها خود را از راه دور می یابند ، موقعیتی که با الگوهای مصلحت آمیز سایر فیلم ها و سریال های مشابه به دست نمی آید. گفتگوی ماریون با معلم خود اهمیت آن را در اینجا نشان می دهد: درسها در جای دیگری نهفته است ، نه آنچه كه بزرگترها ، سیستم و دنیای اطراف آنها می خواهند القا كنند.

نرمال پیپل اقتباسی از یکی از پرفروش ترین رمان های حال حاضر جهان

مردم عادی ، اقتباسی وفادارانه از پرفروش ترین رمان نویسنده جوان ایرلندی ، سالی رونی ، داستان یک رابطه عاشقانه را در طی چند سال بازگو می کند. یک داستان پیچیده از عشق اول ، دوستی ، زمان و بلوغ ، که توسط دو بازیگر جوان شگفت انگیز به تصویر کشیده شده است.

سالی رونی ، که به عنوان اولین رمان نویس بزرگ هزاره شناخته می شود ، در رمان دوم خود توانست روایاتی ریز دانه ، صمیمانه و بدون احساسات بیش از حد از نسل هزاره خود ارائه دهد. مردم عادی در مقایسه با سریال های پرطرفدار که دارای یک داستان داغ و پیچ و خم داستانی جذاب هستند ، یک داستان ساده و آشنا دارند. روایت این سریال در طول مدت آن ، بدون چنین گره هایی با ریتمی منطقی و حساب شده ، چنین تجربه های ملموسی را از دوران جوانی و روندهای پیچیده احساسی اش برای مخاطبانش به ارمغان می آورد.

نقل داستان جدید از الگوی تکراری “پسر با دختر ملاقات می کند” که تکرار شده کار دشواری است که به نظر می رسد این دو فیلمنامه نویس در کنار رونی به خوبی از پس آن برآمده اند. آنها توانسته اند با توجه به جزئیات کمتر ، پویایی ، نشاط و عمق ، این روایت را که بارها گفته شده است ، ارائه دهند.

شهر کوچک اسلایگو

شروع داستان کانل و ماریانا در بررسی سریال نرمال پیپل

داستان از آنجا شروع می شود که کانال (Pual Mescal) و ماریانا (Daisy Edgar-Jones) سال آخر دبیرستان را می گذرانند. دبیرستان در شهر کوچک اسلیگو در ایرلند غربی. ماریان دختری ظریف ، با زبانی تیزبین و البته روحی شکننده ، خواننده ، مطرود اجتماعی و از خانواده ای ثروتمند است. مارین در مدرسه شخصیت محبوبی نیست و به بسیاری از سرگرمی ها و سرگرمی های دبیرستان در سن خود اهمیت نمی دهد.

او هیچ دوستی ندارد و اوقات فراغت خود را با خواندن رمان می گذراند. در مقابل ، کانل پسری ورزشکار است که دارای چهره ای بزرگ ، مردانه و طبقه کارگر است. شخصیتی که برخلاف ماریان ، روابط اجتماعی خوبی دارد. شخصیتی دوست داشتنی ، زیبا و آرام که البته اعتماد به نفس کمی دارد. کانل با مادرش ، لورن ، نظافتچی زندگی می کند. گرچه دانش آموزان دبیرستانی معمولاً در دبیرستان خانواده های مرفهی دارند ، اما كونل با ماشین شخصی خود به مدرسه می رود. به این ترتیب شخصیت ها با توجه به خصوصیات اخلاقی ، موقعیت اجتماعی و سوابق طبقاتی خود معرفی می شوند.

جزئیات روابط بین کانل و ماریا در سریال زندگی معمولی

در قسمت اول ، اولین جرقه های روابط آنها روشن می شود. کانل در ابتدا به ماریان می گوید که در مورد رابطه آنها در مدرسه با دیگران صحبت نکند. کانل از دیدن ماریانا در مدرسه و با همکلاسی هایش تمایلی ندارد زیرا فکر می کند دوستانش او را مسخره می کنند که مورد آزار و اذیت آنها قرار گرفته است. این گفتگوی ساده بیانگر یک درک و درک است که بعداً رابطه بین این دو را در تعارض فواصل نزدیک و دور قرار می دهد. این کانال نشان می دهد که بسیاری از تصمیمات خود را بر اساس واکنش های فرضی و واقعی دیگران گرفته است.

در حقیقت ، کانل بیشتر از اینکه به فکر خودش باشد یا ماریان ، به فکر دیگران است. علی رغم شکاف طبقاتی بین کانل و ماریان – مادر کانل در خانه ماریان کار می کند – این کانل است که از دیده شدن با ماریان خجالت می کشد ، نه برعکس. شیمی رابطه کانل و ماریان به گونه ای طراحی شده است که آشفتگی در روابط آنها نه از درگیری ها و خصومت های شخصی آنها ، بلکه از سوcommun ارتباط و سو and تفاهم در مسئله آنها ناشی می شود. مسائلی مانند ترس از آنچه دیگران در مورد آنها فکر می کنند ، احساس آنها نسبت به یکدیگر یا ندانستن واقعاً از خود و دیگران چه می خواهند.

کالج ترینیتی در دوبلین

تغییر تدریجی رابطه کانل و ماریا

به تدریج یک رابطه شاد ، خام و البته صادقانه بین کانل و ماریان ایجاد می شود. این دو وقت زیادی را با هم می گذرانند و به هم فکر می کنند اما در مدرسه یکدیگر را نادیده می گیرند کانل یکی از همکلاسی های خود به نام راشل را به مهمانی مدرسه با خود دعوت می کند و با این کار ماریان را آزار می دهد. مسئله ای که پایان رابطه آنها را نشان می دهد. کانل به دلیل ترس درونی ماریان را نادیده می گیرد و نمی داند هر بار که ماریان را نادیده می گیرد از ماریان فاصله می گیرد.

ماریان که از کانل ناامید شده است ، مدرسه را رها می کند و فقط برای شرکت در امتحانات نهایی شرکت می کند. در این سکانس ، ماریان با لباسی زرد روشن وارد سالن امتحانات مدرسه می شود و در مقابل انبوهی از لباس فرم های هم شکل و همکلاسی های خود می ایستد. سکانسی که مبهم هم ماریانا را در مدرسه نشان می دهد و هم تصویری استعاری از آنچه بعدا خواهیم دید. دختری حقیر و مبارز که دیگر حیا نخواهد کرد.

نقد و بررسی های زیر می تواند برای شما مفید باشد:

نقد سریال تد لاسو – ted lasso

نقد سریال firefly lane

نقد سریال قورباغه

انتقال به شهر اسلیگو

با انتقال از شهر کوچک و محلی اسلیگو به کالج ترینیتی دوبلین ، اوضاع برای کانل و ماریان تغییر می کند. ماریان گویی که به آن جامعه کوچک منزوی تعلق ندارد ، با ورود به دنیای بزرگتر ، خود را تازه می یابد. در نتیجه ، ما با ماریان دیگری روبرو می شویم که از پوسته خود بیرون آمده است ، دوستان زیادی دارد که او را تحسین می کنند و در میان دانشجویان دانشگاهی اش چهره محبوب است. همچنین به نظر می رسد که ماریان برای اولین بار در دانشگاه از مزایای خانواده ثروتمند خود برخوردار است ، در حالی که اوضاع برای کانل متفاوت به نظر می رسد.

وی علاوه بر تحصیل در یک کار نیمه وقت ، مجبور است زندگی خود را در دوبلین تأمین کند. برخلاف ماریان ، کانل هنگام ورود به دانشگاه و دور شدن از دوستان مدرسه ای خود نیز از کانون توجهات دور می شود و ما کانل را در قالب یک شخصیت منزوی و خجالتی می بینیم که از مواجهه با جهان پیرامون و ارتباط با افراد اطراف می ترسد به او. به این ترتیب موقعیت این دو به طرز چشمگیری تغییر می کند. اما ما هنوز فکر می کنیم که این دو ماریا نیستند و کانلی ما یکدیگر را در خلوت می شناختیم. محیط تغییر و زندگی آنها فقط قسمتهای پنهانی از وجود آنها را آشکار می کند ، اما در مورد چیزهایی که پنهان مانده اند چه می شود؟ یا وظیفه زمان و چیزهایی که از دست می رود؟

کانل و ماریان

توجه به عمق بیشتر روابط کانل و ماریان

در ادامه نقد سریال normal people باید به روابط کانل و ماریا بیشتر توجه کرد. کانل از رفتار خود در مدرسه از ماریان عذرخواهی می کند و می گوید که او فکر می کند همه همکلاسی هایش از رابطه این دو اطلاع داشتند و این برای کسی مهم نبود. کانل در مورد ترسهای خود در آن زمان و اینکه هنوز هم به آن زمان فکر می کند صحبت می کند. مشکل اصلی کانل این است که او شهامت و توانایی مقابله با تناقضات درونی خود را ندارد و ترجیح می دهد آنها را پنهان نگه دارد تا مقابله با آنها. از طرف دیگر ، ماریان تمایلی به پذیرفتن برخی از حقایق مربوط به خودش ندارد. دوستی که بین کانل و ماریان شکل گرفت ، پس از مدتی ، دوباره به یک رابطه عاطفی تبدیل می شود. اما هنوز در روابط بین این دو احساس شکنندگی داریم. کانال کار نیمه وقت خود را در یک رستوران از دست می دهد و بنابراین نمی تواند تابستان در دوبلین بماند مگر اینکه با ماریان زندگی کند. اما کانل قادر به بیان افکار و احساسات درونی خود نیست. به جای شجاعت گفتن ، مضطرب می شود و سعی می کند فراموش کند. مردم عادی مجموعه ای از این جزئیات هستند؛ کانل یک بار حرفی زد که نباید می گفت و راه را برای جدایی آنها هموار کرد و در اینجا با صحبت نکردن و سکوت خود و ماریان را نادیده می گیرد. کانل با اضطراب درونی و افسردگی خود روبرو است و با اشتباهات خود نه تنها خودش بلکه روح آزرده ماریان را نیز در معرض دید قرار می دهد.

ماریان در فصول جدایی از کانل با افراد جدیدی آشنا می شود. اما در برخورد با هر یک از این افراد ، او قادر به نشان دادن خود واقعی خود نیست. افرادی که درکی از ماریان ندارند. گرت (سباستین دسوزا) بیشتر مشغول کارها و برنامه های خودش است و فکر می کند همین که به نظر می رسد او و ماریان مشکلی ندارند و به نظر دیگران زوج خوبی هستند ، برای رابطه آنها کافی است. شخصیت جیمی (فیون اوشیا) که از عقده حقارت و حسادت رنج می برد شخصیتی نامتعادل و پرخاشگرانه است که ما به راحتی از آن متنفریم و سرانجام لانسلوت نکوب ، شخصیتی با گرایش های غیرمعمول که ماریان یکی از هنرهای هنری اوست فاعل، موضوع. و با خونسردی و بی تفاوتی کامل با او رفتار می کند. به این ترتیب ، ماریان در طی فرایند خودآزاری ، در هر رابطه ای که وارد می شود ، با شدت بیشتری خود را نادیده می گیرد و کم کم به موجودی نامرئی تبدیل می شود. همانطور که او در نامه های الکترونیکی خود به کانال می گوید: “بعضی وقت ها ، کسی با من رو در رو می شود ، مثل کسی که از من پول می خواهد ، و من از اینکه کسی متوجه من شود شوکه می شوم.”

نقد سریال Normal People ادامه دارد … .

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

12 + هفده =

  1. سیاوش قمصری گفت:

    سلام.

    من این سریال را چند قسمتش را دیدم. واقعیتش از ریتمش خوشم نیومد. به نظرم هیجان داستان کم بود. البته بهتر بود نقد و بررسی سریال را مطالعه می کردم.