0

نقد فیلم Archive – آرشیو

نقد فیلم Archive

فیلم علمی تخیلی “بایگانی” می خواهد به ترکیبی از “X Makina” و سریال “آینه سیاه” تبدیل شود که یکی از مهمترین دلایل تأثیرگذاری منابع الهام آن است.

بایگانی ، به عنوان بازخوانی مدرن هیولای فرانکشتاین ، به جای یک فیلم یکنواخت ، اصلی ، طراوت بخش و شگفت آور ، یک فیلم است که از تکه های پوسیده و متلاشی شده اجساد مرده و بخیه خورده جمع شده است. نتیجه فیلمی است که در آن نه برق زندگی می تواند فراتر از چشمان بی روح او دیده شود ، نه حرکت پر جنب و جوش در عضلات راکد قرض گرفته ، و نه آفرینش او که توسط یک هدف قدرتمند پشتیبانی می شود.

«بایگانی» آنقدر آشفته نیست که نمی توان مقصدی را که دنبال می کند تصور کرد ، اما در عین حال آن چنان ساده لوحانه ، خام و غیر ماهر است که این مقصد در طول فیلم هرگز به چیزی فراتر از یک افق دست نیافتنی صعود نمی کند. “بایگانی” فیلمی است که گرچه تقریباً بر تک تک ویژگی های جالب برخی از بهترین فیلم های ژانر خود تأکید دارد ، اما نمی تواند همه آنها را با هم تلفیق کند تا به تجربه ای منسجم ، درهم تنیده و یکپارچه دست یابد.

نتیجه فیلم

نتیجه فیلمی است که ضمن یادآوری مخاطبان خود از یک سکانس به سکانس بعدی ، یادآور یکی از آثار کلاسیک ژانر علمی تخیلی و پرچمداران اخیر آن است ، اما نه تنها از پیوستن به آنها امتناع می ورزد ، بلکه در بازسازی احساسات و خاطرات نیز ناکام می ماند. با آنها در ارتباط است . اولین تجربه کارگردانی گوئن راثری از اولین تجربه های فیلم سازی نیست که با خلاقیت و بینایی دست نخورده مورد کاوش قرار می گیرد ، بلکه تجربه ای است که با طبیعت آماتوری و لغزندگی آنها تعریف می شود.

فیلمی که بیشتر حاصل “گردآوری همه منابع الهام برای یک فیلمساز تازه کار” است تا نتیجه “نگاه جدید ساختارشکنانه به یک فیلمساز تازه کار”. او ضمن وام گرفتن از سطحی ترین و خارجی ترین عناصر فیلم هایش ، نه تنها دلایل اصلی و نامرئی موفقیت و ماندگاری آنها را نادیده می گیرد ، بلکه از افزودن امضای منحصر به فرد و پیچ و تاب خود به آنها امتناع می ورزد. بنابراین ، “بایگانی” به نظر می رسد یک جعبه توخالی بزرگ است که با بسته بندی کادوئی رنگی و براق و لعاب تزئین شده است.

سینمای علمی تخیلی

یکی از کلیشه هایی که سینمای علمی تخیلی به آن بسیار علاقه مند است ، کلیشه “تعامل انسان و روبات در انزوا از تمدن” است؛ از تیم دانشمندان فضاپیمای Discovery One و هوش مصنوعی آن سالن 9000 در “2001: ادیسه فضایی” گرفته تا ماجراهای فضانوردان در فضاپیمای Nostromo و اندروید سرکش آن در “Alien” ؛ از زندگی تنهایی شخصیت سام راکول و دوست هوش مصنوعی او در “ماه” تا تلاش دانشمند “مارک زاکربرگ” برای ساخت آندروید آگاهانه در “X Makina” ؛ در حقیقت ، آخرین ساخته “من یک مادر هستم” محصول سال 2019 بود که حول یک دختر بزرگ شده توسط یک ربات در یک پناهگاه زیرزمینی در یک جهان پسا-آخرالزمانی ساخته شد.

به طور خلاصه ، ژانر علمی تخیلی مجذوب دانشمندانی می شود که در آزمایشگاه های شخصی خود روی موجودات غیرانسانی خود کار می کنند و انسان ها و روبات ها را در یک محیط بسته و متروک دور هم جمع می کنند. “بایگانی” جدیدترین عضو این کلیشه است: داستان پیرامون شخصی به نام جورج آلمور (تئو جیمز) می چرخد. یک متخصص رباتیک با خسارات سنگین روانی که در یک پروژه شخصی در اعماق طبیعت ژاپن مشغول کار بر روی یک پروژه شخصی است.

یک رُباتِ لالِ مربعی‌شکلِ

ربات خنگ و مربع شکل

جورج تنها نیست او دو همراه دارد. اولین G1 است. رباتی خنگ و مربع و بدون بازوی ابتدایی و ساده که یادآور نحوه گفتار R2D2 ، قدم های کوتاه خنده آور و شخصیت معصوم و کودکانه آن در مقایسه با بدنه غول پیکرش ، ربات های فانتزی جنگ ستارگان است. دیگری G2 نام دارد و دارای وضعیت مدل G1 پیشرفته تری است. اگرچه G2 نسبت به نسخه اول باریک تر ، جمع و جورتر و کاربردی تر است و حتی دارای بازو است و قادر به صحبت است ،

اما بدنه جعبه رباتیک و صدای آن هنوز ماهیت واقعی آن را به عنوان یک ربات نه چندان پیشرفته نشان می دهد. جورج در حال کار بر روی G3 ، آخرین نسخه از پروژه خود است. اگرچه کارهای G3 هنوز کامل نشده است ، اما او از نظر ظاهری ، خودآگاهی و پیچیدگی عاطفی و ذکاوت به انسان نزدیک به نظر می رسد. روشن است که “G1” و “G2” نقش مراحل منتهی به “G3” را بازی می کنند. نمونه های اولیه ای که جای خود را به نسخه های بعدی می دهند. ظاهراً هدف نهایی جورج ایجاد اندروید در سطح انسانی است. یک هوش مصنوعی که از نظر قدرت پردازش احساسات و حواس انسان با خود انسان مطابقت ندارد.

هدف واقعی او

هدف واقعی وی اما قابل پیش بینی تر است و مخاطبان می توانند مدت ها قبل از اعتراف خود وی حدس بزنند: ترکیب یک دانشمند نابغه رباتیک با غم و اندوه ناشی از مرگ نابهنگام همسر محبوبش تنها یک معنی خواهد داشت. اولین و شاید جذاب ترین درگیری داستان در اینجا دامن زده می شود: اگرچه G2 به وضوح احساسی است ، اما جورج که او را چیزی غیر از نمونه اولیه برای هموار کردن راه نسخه اصلی تکامل یافته نمی داند ، احساسات او را نادیده می گیرد.

G2 به عنوان کسی که می بیند به لطف پروژه جدیدش طبیعت خالق خود را از دست داده احساس حسادت ، ترس ، تنهایی و رها شدن می کند. گرچه جی 2 از بیان احساسات خود نمی ترسد ، اما جورج غالباً نسبت به آنها بی تفاوت است و با جی 2 و خواهرش به عنوان دستیار کارگر یا مشکل ساز رفتار می کند. اما همه وقایع فیلم به رابطه جورج و روبات هایش محدود نمی شود. ما نه تنها متوجه می شویم که جورج در تلاش است تا وجود G2 و G3 را از کارفرمایان بی تاب خود پنهان کند ، بلکه او وانمود می کند که کار وی در زمینه هوش مصنوعی هنوز کامل نشده است.

محل اقامت جرج

از یک طرف تحت فشار عجله کار می کند ، از یک طرف مجبور است مرتباً به ناظری به نام سایمون پاسخ دهد و از طرف دیگر ، یک عامل عجیب و تهدیدکننده به نام تگ از او بازدید می کند و به او هشدار می دهد که دیگران قرار است او را تحویل بگیرند اختراعات همچنین به حمله و تخریب سازمانهای دیگر ، مانند محل اقامت جورج ، اشاراتی شده است.

به نظر می رسد در خارج از ویلای خاموش جورج یک جنگ شرکتی پیچیده در جریان است که آتش آن دیر یا زود به او می رسد. در همان زمان ، ما به زندگی سابق جورج بازگشت می کنیم. در زمانی که او و همسرش ژولس در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی می کردند. همچنین بخشی با تمرکز بر شکست اجتناب ناپذیر سرور بزرگ مشکی وجود دارد که ذهن ژول پس از مرگ وی در آن ذخیره شده است. جورج باید قبل از توقف دستگاه بایگانی ، رباتی را که ذهن همسرش را میزبانی می کند کامل کند.

«آرشیو» کلکسیونی از ارجاعاتِ مختلف به فیلم‌های کلاسیکِ

فیلم های کلاسیک

The Archive مجموعه ای از ارجاعات مختلف به فیلم های کلاسیک این ژانر است. از سرور خرک اندیشه مستطیل شکل مرموز ژول ، که یادآور یکی از تابلوهای بیگانه 2001: A Space Odyssey است ، تا زمینه های ژاپنی و نقاشی های نئونی که شخصیت های آمریکایی را کارگردانی فیلم می کنند. از مدل ربات جورج ، یادآور ربات های جنگ ستارگان و Metropolis ، تا ایده خدایی که بی عیب ترین موجود خود ، X-Machina را خلق می کند.

از حس طاقت فرسای تنهایی ، امواج خفه کننده غم و اندوه ناشی از عدم حضور و حضور پررنگ روح ژول ، به لطف فیلم کلاسیک آندره تارکوفسکی ، Solaris ، تا صحنه بیداری G3 در مقابل پنجره مستطیل شکل. هیچ یک از بسیاری از الهامات کارگردان اشتباه نیست. مشکل وقتی بوجود می آید که فیلم از حد مجاز خود عبور نکند. این الهامات بلااستفاده می مانند ، نه ابزار ، نامه و کلمات برای روایت داستان خودشان یا شکستن انتظارات.

فیلم محبوب آرشیو

بایگانی آنها را به روشی جدید متحد نمی کند ، از آنها برای رسیدن به غایتی غیرمنتظره استفاده نمی کند ، نمی تواند کلمه جدیدی بگوید و معمولاً همان کلمه قدیمی را به روشی جدید بیان نمی کند. جالب اینجاست که انتشار The Archive و Palm Springs تقریباً همزمان بود. هر دو فیلم زندگی خود را جبران ناپذیر مدیون یکی از فیلمهای کلاسیک و محبوب در ژانر خود هستند. اگر “بایگانی” بیش از هر چیز دیگری باشد ، یک کلون از “X Makina” است ، Palm Springs ادامه معنوی “Date of the date” است.

اما در حالی که پالم اسپرینگز ایده اصلی کمدی بیل موری را می گیرد و علاوه بر اجرای همه جذابیت های معمولی و قابل پیش بینی خود (لحظات کمدی از تکرار همان روز) ، پیچ و تاب منحصر به فرد خود را به آن اضافه می کند (گرفتن دو نفر در پشت) ، آن را به یک حوزه جدید منتقل می کند و از نظر موضوعی در مقایسه با “تاریخ و تاریخ” به یک پایان کاملاً متفاوت منتهی می شود ،

“بایگانی” این کار را نمی کند. این بدان معنی نیست که “بایگانی” هیچ پتانسیلی برای تبدیل شدن به نماینده جدید قابل توجهی در ژانر خود ندارد. مسئله این است که این فیلم هرگز موفق به بستن قید و بندها نمی شود ، حلقه های فرعی را رها می کند و به اندازه کافی شجاعت و مهارت جمع می کند تا قلمرو مهیجی را که به آن نگاه می کرد ، تسخیر کند.

بیدار شدن از خواب

بنابراین ، در هر گوشه از فیلم که نگاه می کنیم ، با عناصر وام گرفته شده ای روبرو می شویم که از آنجا که فیلم هرگز مالک آنها نبوده است ، مانند تکه هایی باقی مانده است که منجر به یک روند بسیار قابل پیش بینی و خسته کننده شده است. از یک آزمایشگاه در قلب طبیعت زیبا که نماد کاخ خدا در قلب بهشت ​​است تا صحنه ای که یک ربات حسود و ترسناک مخفیانه صاحب خود را تماشا می کند (تماشای رقص جورج و G3 توسط G2 که یادآور سالن 9000 در ادسا است) ؛ از صحنه ای که G3 پس از بیدار شدن از خواب در قالب آندرویدهای “Westworld” دچار فروپاشی ذهنی می شود تا ایده قدیمی مقاومت انسان در برابر پذیرش قطعیت مرگ با ساختن ربات عزیزان از دست رفته اش.

این احساس که نسخه بسیار بهتری از این داستان قبلاً بارها دیده شده است ، در سراسر فیلم حکمرانی می کند. به نظر می رسد که هدف نهایی این فیلمساز این بوده که ببیند آیا می تواند چند کلیشه را در فیلمنامه خود قرار دهد یا خیر. این فیلم به هر چیزی که گیر کند نگاه می کند ، اما از انتخاب یکی برای بررسی خودداری می کند. با دانستن سابقه کار گوئن راثری ، دلیل داستان نویسی خام و شلخته فیلم قابل درک می شود. تخصص اصلی راثری طراحی گرافیک و جلوه های ویژه است و به عنوان یک هنرمند کانسپت روی فیلم هایی مانند “ماه” و چندین بازی ویدیویی کار کرده است.

 بهترین بخشِ «آرشیو»، جنبه‌ی بصری‌اش است

جنبه بصری فیلم

بنابراین جای تعجب نیست که بهترین قسمت “بایگانی” جنبه تصویری آن است؛ تجهیزات و معماری محل کار او ، به جای فضای صیقلی و مینیمالیستی “X Makina” ، شکل صنعتی و صمیمی راهروهای سوراخ بینی “بیگانه” را تداعی می کند. دنیای فیلم او از آن دست دنیاهای علمی تخیلی است که از نظر پیشرفت فناوری آنقدر نزدیک است که احساس می کنیم می توانیم برای گرفتن آن دست دراز کنیم ، اما آنقدر دور است که دست ما قبل از رسیدن به آن متوقف می شود.

با این حال ، حتی بهترین جنبه فیلم نیز بی نقص نیست. فرم بصری فیلم ثابت نمی ماند. نه تنها برخی از صحنه های فیلم (مانند صحنه های صحبت جورج و همسرش در ماشین) چنان پرده های صفحه سبز دارند که حالت مصنوعی آنها به شکل بصری واقع گرایانه و ملموس سایر قسمت های فیلم آسیب می رساند ، بلکه “بایگانی” گاهی در نتیجه برخورد جهان بینی ها. متناقض به نظر می رسد؛ به نظر می رسد

سربازان شرکت

سربازان شرکت های نقابدار که به دیدن جورج می آیند ، یا چهره سایبورگ مردی که جورج در رستوران ملاقات می کند ، به نظر می رسد متعلق به داستان علمی غلوآمیزتری هستند و با یک فرم بصری کنترل شده و نامحسوس آزمایش هماهنگ نمی شوند.

بنابراین ، با توجه به تخصص اصلی گوئن روتی ، جای تعجب نیست که هرچه فیلم در بازآفرینی عناصر بصری منابع الهام خود نسبتاً موفق باشد ، از نظر قصه گویی نیز به همان اندازه خلاصه و قابل پیش بینی است. در حقیقت ، آنقدر قابل پیش بینی بود که ساعتی قبل از پایان فیلم ، آخرین پیچ داستان را پیش بینی کردم و وقتی پیش بینی هایم به واقعیت پیوستند ، به هیچ وجه به خودم افتخار نمی کردم. به عبارت دیگر ، اگر در آخرین لحظات فیلم تصور کنید که دیگر چیزی باقی نمانده است که “بایگانی” به آن اشاره نکرده باشد ، معلوم می شود که این فیلم آخرین منبع الهام آشکار است: یک پیچ و تاب شوک آور “آینه سیاه”. کلیشه بیش از حد “بایگانی” با پیچ و تاب آخر آن بسیار فراتر از حد است.

فیلم کسل کننده

اگر “بایگانی” قبلاً یک فیلم کسل کننده اما قابل احترام بود ، با این پیچ و تاب غیرضروری به یک فیلم پوچ اما پرمدعا تبدیل می شد. تنها نکته مثبت در مورد این پایان این است که بزرگترین مشکل فیلم را به وضوح بیش از هرجای دیگر آشکار می کند: اینکه فیلمساز چنان در جمع آوری کلیشه های یک به یک داستانهای علمی-تخیلی مورد علاقه خود مشارکت دارد که از این واقعیت غافل است که آنها به خودی خود منجر به درام نمی شوند. است؛ کلیشه چیزی نیست جز یک اسکلت لخت و بدون دیوار ، بدون سقف و بدون کف. وظیفه فیلمساز است که با افزودن مواد خودش آن را به یک آپارتمان قابل سکونت تبدیل کند.

یادآوری خاطرات ژولس

فیلم با اتمام پروژه G3 توسط جورج به پایان می رسد. G3 اکنون تقریباً به نزدیکترین چیزی که می توانیم انتظار داشته باشیم به یک کلون انسانی رسیده است ، تقریباً با یادآوری خاطرات ژولس و عشق او به جورج. اما وقتی رئیس نیروهای ناشناخته ای که قصد حمله به خانه جورج را دارند پیدا شد ، جورج ناگهان آخرین مرحله باقی مانده از پروژه خود را فاش می کند: او می خواهد ذهن جی را پاک کند ، ذهن بایگانی شده ژول را به زندگی خود برگرداند و جس را دوباره به زندگی .

اما مشکل این است که این اصلاً منطقی نیست. بر اساس همه آنچه که ما قبل از این پیچ و تاب دیدیم ، به این نتیجه رسیدیم که G3 برابر با ژول بایگانی شده است. اینکه G3 و Jules بایگانی شده برابر باشند. تا پیش از این ، به نظر می رسید که جورج قبل از شروع فیلم در حال تهیه نسخه های بایگانی شده از ژول بود. اولین نفر G1 بود که از نظر عاطفی و ذهنی بیش از یک کودک 5 ساله رشد نکرده بود و G2 بیش از یک نوجوان رشد نکرده بود. اما G3 نه تنها به بزرگسالی رسید ، بلکه به وضوح هرچه بیشتر شبیه ژول شد.

جُرج افشا می‌کند

حذف G3

بنابراین وقتی جورج فهمید که می خواهد G3 را حذف کند ، این اطلاعات جدید فاقد توجیهی برای توجیه آن است. نه تنها به طور دقیق مشخص نیست که چرا G3 و Jules یکسان نیستند ، بلکه مشخص نیست که جورج با بازنویسی ژول های بایگانی شده در G3 که G3 فاقد آن است ، به چه نتیجه ای خواهد رسید.

اگرچه فیلم می خواهد در اینجا از شر شر جورج شوکه شود ، اما این اطلاعات جدید گیج کننده ، علاوه بر ریتم شتابان داستان با نزدیک شدن مهاجمان به خانه جورج ، به این معنی است که قبل از فیلم زمان کافی برای تنفس و هضم آن وجود دارد. ، از روی آن عبور می کند. سرانجام ، پس از کمی اعتراض ، G3 در عوض تولد دوباره ژول موافقت می کند که بمیرد. در نتیجه ، جورج بایگانی ژول را در مغز G3 بارگذاری می کند. G3 با تمام خاطرات و ویژگی های شخصیتی ژول بیدار می شود ، اما ناگهان تلفن بایگانی زنگ می خورد. اگر ژول در G3 است ، پس چه کسی در بایگانی است؟ چگونه چنین چیزی ممکن است؟ جورج جواب تلفن را می دهد و صدای ژول را می شنود.

سالم ماندن جرج

معلوم شد که جورج در تمام این مدت مرده بود و ذهن او در بایگانی ذخیره شده بود. جولز و فرزندشان از یک سانحه رانندگی جان سالم به در بردند. در دنیای واقعی ، آنها با نسخه دیجیتالی جورج خداحافظی می کنند و جورج با ماهیت خیالی زندگی خود در جهان درون بایگانی روبرو می شود. تا زمانی که به خود بیاییم ، آخرین تیتراژ را قطع خواهیم کرد. اگر بخواهم بگویم که این پیچ و تاب تأثیر عاطفی شدیدی ندارد ، دروغ می گویم. تماشای ترکیدن حباب جورج پس از همه کشمکش ها و رنج های او باید به طور موقت تکان دهنده باشد. اما فقط به طور موقت س isال اینجاست که بیرون آمدن جورج برای شخصیتی که ما این همه وقت صرف کرده ایم و از نظر احساسی درگیر بوده ایم ، چه معنایی دارد؟

متأسفانه ، فیلم بلافاصله پس از اطلاع جورج به پایان می رسد. این فیلم عواقب احساسی این افشاگری را که معدن ناب نمایش است کاملاً نادیده می گیرد. به نظر می رسد که “او” اسپایک جونز بلافاصله پس از مشخص شدن اینکه سامانتا در تمام این مدت با میلیون ها نفر دیگر صحبت کرده به پایان می رسد. یا “X Makina” بلافاصله پس از فاش شدن تقلب در شخصیت آلیشیا ویکاندر و بازی با احساسات قهرمان داستان ، تیتراژ پایانی را قطع کند.

آینه سیاه

برخی از بهترین اپیزودهای “آینه سیاه” مانند “خرس سفید” یا “کریسمس سفید” که با قهرمانانی که با واقعیت عذاب آور و گریزناپذیر دنیای خود طغیان می کنند به پایان می رسد ، آگاهی از این وحشت عواقب چشمگیری به همراه دارد. آنها نمی گیرند. “بایگانی” اما در عین حال که با توجه به تأثیر این رویداد بر شخصیت هایش ، مانع جلوگیری از تخریب آن به یک شوک سطحی شده است ، این نیرنگ را گرفته است. در حقیقت ، پیچ و تاب آخر “بایگانی” به جای غنی سازی هر آنچه که قبلاً دیده ایم ، مانند گلوله ای است که به مغز فیلم شلیک شده است و به بهای یک غافلگیری پیش پا افتاده ، همه آنچه را که قبلا دیده ایم بی معنی می کند.

“بایگانی” داستان یک نبوغ غنی خودخواه خودشیفته است. دانشمند آنقدر به فرصت شغلی خود اهمیت می دهد که حاضر است همسر باردار خود را برای سفر به مکانی رها شده در یک کشور خارجی تنها بگذارد. همسر جورج همچنین به او می گوید که او از نظر اخلاقی و شخصی با شغل او موافق نیست. زیرا این شغل شامل حفظ ذهن مردگان است و حتی به جورج یادآوری می کند که اگر روزی بمیرد ، به هیچ وجه نمی خواهد ذهنش حفظ شود.

هوشیارترین رُبات

ربات خودآگاه

پس از کشته شدن همسر و فرزند متولد نشده توسط جورج در یک سانحه رانندگی بد ، جورج تصمیم می گیرد از خواسته های همسرش سرپیچی کند و ذهن خود را به بایگانی اضافه کند. جورج از آن زمان به طور مخفیانه بر روی بزرگترین اختراع خود کار می کند: یک ربات که از خود آگاه است و ذهن همسرش را در آن آپلود می کند. تنها مشکل این است که این کار ساده ای نیست و تعداد قابل توجهی از نمونه های نمونه اولیه را شامل می شود.

جورج سه روبات خودآگاه می سازد. ربات هایی که هنگام بیدار شدن وحشت زده و فریاد می کشند. با این حال ، جورج به ماهیت آنها به عنوان موجودات زنده اهمیتی نمی دهد. او نه تنها احساسات یکی از آنها را نادیده می گیرد و در اوج تنهایی او را به خودکشی سوق می دهد ، بلکه آگاه ترین ربات خود را نیز می کشد تا ذهن همسرش را جایگزین آن کند. تاکنون مشکلی وجود ندارد. مسئله این است که درست قبل از اینکه شخصیت جورج به هر طریقی فرصت رشد یا تکامل را پیدا کند ، معلوم می شود که جورج مرده است و همسرش و کودکی که باردار بودند از این حادثه جان سالم به در بردند.

داستانی نابغه

به این ترتیب ، “بایگانی” می توانست داستانی نابغه باشد که در آن ، او در تلاش برای مقابله با یقین مرگ ، خود تبدیل به مرگ آور و نابود کننده زندگی موجودات زنده خود شد ، اکنون به مدت طولانی تبدیل شده است مقدمه ای بر یک پیچ و تاب بی شخصیت. نتیجه گیری عجولانه فیلم فقط در مورد قوس شخصیت جورج نیست. مشخص نیست که چه واکنش احساسی G3 نسبت به تولد و سپس مجبور شدن برای قربانی شدن موجود دیگری فداکاری کند.

اما بدون شک جایزه از دست رفته ترین شخصیت ، بالقوه ترین قسمت فیلمنامه و ناامید کننده ترین خط داستانی به G2 تعلق می گیرد. اگرچه فیلم زمان زیادی را صرف آماده سازی صحنه برای او به عنوان یک شخصیت دلسوز و آنتاگونیست می کند ، اما او ناگهان در یک چشم به هم زدن از شر آن خلاص می شود. G2 جذاب ترین شخصیت فیلم رابطه بین او و جورج ، پرتنش ترین رابطه فیلم و پایان غم انگیز آن است. او که از سهل انگاری جورج عصبانی شده بود ، روزی به قصد خودکشی پا به دریاچه گذاشت و بدن آسیب پذیر مکانیکی خود را غرق کرد.

رشد فیلم

اما نتیجه این خط داستانی که در طول فیلم بیش از هر چیز دیگری رشد کرده است ، تقریباً تاثیری در ادامه داستان ندارد. کنایه از این است که اگرچه “بایگانی” به جرم کلیشه نویسی مقصر است ، اما به یک داستان داستانی غیر کلیشه ای در قالب رابطه George-G2 مجهز شده است. ایده بی تفاوت و نامهربانی بودن یک ربات بی گناه نسبت به خالق خود ، که برخلاف انتظار قبلی ما از این کهن الگو ، به جای اینکه در آخر با عصبانیت و انتقام علیه او قیام کند ، با افسردگی دست و پنجه نرم می کند و در نهایت با دلخراش ترین ، دلخراش ترین. این عمل انسان را انجام می دهد ،

این یک ایده همه گرایانه است. این ایده که شاید می توان کل متن را به جزئیات دقیق تر و متمرکز اختصاص داد. اما افسوس که “بایگانی” علی رغم تمام زمانی که دریافت می کند ، بی نتیجه ترین فیلم فرعی فیلم ، بیشترین شانس را دارد که مستقل از منابع الهام خود را ثابت کند. همچنین ، گرچه قهرمانان زن ناظر بر پیشرفت کار جورج یا عوامل مرموزی که می خواهند از پروژه خصوصی وی جاسوسی کنند ، قصد دارند تنش و دلهره را به این درام اطمینان بخش اضافه کنند ، اما آنها بدتر از سرعت هستند تا سرعت بخشیدن به داستان. آنها کم می شوند و منفی از نقشی که در زمینه سازی برای پیچ و تاب آخر فیلم بازی می کنند ، احساس می کنند تافت جدا شده است.

برچسب‌ها:,

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

16 − 10 =