0

نقد فیلم Godzilla vs. Kong

نقد فیلم Godzilla vs. Kong

بزرگترین جنگ گلادیاتوری در تاریخ جهان ؛ روز در برابر شب ؛ پادشاه هیولا در برابر شگفتی هشتم جهان ؛ مارمولک اتمی ژاپنی در برابر یک میمون جزیره جمجمه. برنده این مبارزه که مدتها در انتظار آن بود اعلام شد: هواداران!

گودزیلا در مقابل کونگ وقت خود را از دست نمی دهد تا قلب همان شخص با اعتماد به نفسی را که سکان هدایت فیلم را به دست گرفته است تقویت کند. کشتی یک میمون بزرگ و یک مارمولک اتمی ممکن است آنقدر احمقانه به نظر برسد که ما را از دیدن کیفیت نتیجه ناراحت کند ، اما در عین حال ایده مجبور کردن دو افسانه ترین هیولا در تاریخ فرهنگ عامه همیشه بوده است بدوی ، غریزی و جدایی ناپذیر. ؛ این نیرو است که اعمال حیرت انگیز خدایان ، قهرمانان و تایتان های اساطیری یونان را در ناخودآگاه جمعی از نیاکان ما پرورش می دهد ،

و این همان چیزی است که ما را در ناخودآگاه کودکانه سوق داده است تا چهره های عمل خود را علیه یکدیگر بکوبیم زمینه های وسیع تری را تصور کنید. آنها کسانی هستند که هیچ منطق بزرگسالان نمی تواند آنها را تحت فشار قرار دهد. اکنون این احساس با شنیدن نام فیلمی مانند Godzilla vs. Kung شروع به خارش می کند. از لب و کشاله رانم آب جاری می شود. برای از دست دادن ذهنم وسوسه می شوم که فریاد بزنم “اسکورسیزی مرده را بگیر” و مغزم را با دو دست به پسری 10 ساله می دهم!

فیلم گودزیلا در برابر گنگ

از یک سو ، گودزیلا در برابر کونگ فیلمی نیست که قابل آرزو باشد ، اما از طرف دیگر ، وقتی به انرژی خالص متراکم و بی نظم گرفتار در این ایده فکر می کنید که حتی قبل از دیدن آن تصورات ما را قلقلک می دهد ، می توانید خود را از التماس جهانی برای موفقیت در رفع این عطش احمقانه اما واقعی منصرف نکنید. کلمه کلیدی در اینجا “هرج و مرج” است. موفقیت در این مأموریت مستلزم این است که هرکول بتواند این انرژی خورشیدی سرکش و دست نیافتنی را ضبط ، رام ، تنظیم ، کنترل ، هدایت و تمرکز کند.

به خصوص وقتی از سریالی صحبت می کنیم که کیفیت نامناسب ثابت آن در طول سه فیلمی که از زندگی آن گذشته است ، امید به نتیجه گرفتن را دشوار کرده است. با این وجود ، اولین لحظه قانع کننده گودزیلا در برابر کونگ در اسرع وقت می رسد: در زمان تیتراژ افتتاحیه او. این تیتراژ که اتفاقات اصلی فیلم های قبلی این مجموعه را مرور می کند ، مونتاژی از هیولاهای مختلف را نشان می دهد که گودزیلا و کینگ کنگ تاکنون حذف کرده اند.

کلمه شکست خورده

نقش تکراری این مونتاژ کلمه “شکست خورده” است؛ این تصویر در لحظه مرگ دردناک دشمنان گودزیلا یا کینگ کنگ منجمد می شود ، روی آنها صلیبی سرخ زده می شود و سپس کلمه شکست خورده بر روی آنها حک می شود. اگرچه در ابتدا به نظر می رسد که تنها وظیفه این مونتاژ در مورد “آنچه اتفاق افتاده” خلاصه می شود ، اما به تدریج هدف واقعی بازی آن آشکار می شود: نمودار یک مسابقه حذفی. حتماً او را بارها و بارها در مسابقات فوتبال دیده اید. سی و دو تیم به دو گروه 16 تیمی تقسیم شده و به صورت دوتایی به رقابت می پردازند. برندگان دور قبلی به یک چهارم نهایی صعود می کنند ، برندگان آنها به یک چهارم نهایی می روند ، برندگان آنها به نیمه نهایی صعود می کنند و در نهایت دو برنده باقی مانده در فینال به مصاف یکدیگر می روند.

آنچه در پایان تیتراژ افتتاحیه فیلم با آن روبرو می شویم ، نمای کلی نمودار جام جهانی بین هیولاها است که اکنون گودزیلا و کینگ کنگ تنها بازماندگان آن هستند. این لحظه برای یک هوادار بدبین مانند من خیلی کوچک است که بتواند نسبت به آینده نسبت به آنچه هنوز از فیلم باقی مانده خوش بین باشد ، اما در یک زاویه ای مهم است که آدام وینگارد می خواهد برای مبارزه با دو این به یک عکس از یک هیولا تبدیل می شود. این لحظه با گودزیلا و کینگ کونگ به عنوان پایان یک رویداد ورزشی محبوب رفتار می کند.

ماهیتِ مسخره‌

فیلم مضحک

این لحظه حاکی از آن است که فیلم از ذاتاً ذاتاً مضحک بودن ایده داستانی خود آگاه است و به جای جدی گرفتن آن به روشی خود تخریب کننده ، تصمیم می گیرد از به تصویر کشیدن عجول هیولاهایش لذت ببرد و ما را خوشحال کند. او می خواهد بگوید که این فیلم یک درام فاجعه بار نیست با اعتبار ظاهراً تاریک پورفیری و عباراتی که سعی دارد ایده او را از طریق فیلتر منطق و احساسات ظریف انسانی و نگرانی های موضوعی عمیق با سر زمین تحمیل کند.

در عوض ، او می خواهد بگوید که این فیلم مانند تماشای یک فیلم کلاسیک حساس با همه فریادها ، نفرین ها ، فحاشی ها ، سلیقه ها و تشویق هایی است که در آن وجود دارد. این لحظه نوید فیلمی را می دهد که باید به جای سالن سینما در ورزشگاه کشتی نمایش داده شود. Flashforward به دو ساعت بعد: گودزیلا در برابر کونگ با تحقق وعده ای که در پایان اعتبارات داد ، تبدیل شدن به بهترین فیلم آمریکایی گودزیلا و یکی از بهترین فیلم های تاریخ سریال گودزیلا کافی نیست ، بلکه گرفتن یک قدم جلوتر این بی ارزش است و نمونه بارزی از مفهوم سینما در “تفریح” ترین ، تخلیه ترین ، لجام گسیخته ترین ، بصری ترین و پراکنده ترین تعریف خود را بدست می آورد.

برخی از اسکورسیزی نسبت به اینکه فیلم های مارول را “پارک های تفریحی” خواند ، گویی منفی یا تحقیرآمیز هستند ، کینه کرده اند. از طرف دیگر ، فیلم های مارول باید خدایان باشند تا بتوانند احساسات بینندگان خود را به خوبی تحریک کنند و آنها لیاقت این را دارند که در پارک ژوراسیک ، رزمایش Mod Max: Road to Rage و Terminator 2 از این ویژگی والا برخوردار شوند. توانایی پرداختن به این صفت را به دست می آورد.

گودزیلا انعطاف پذیر

گودزیلا یک هیولای بسیار انعطاف پذیر است. فیلم های او به دو گروه کلی تقسیم می شوند. در یک طرف فیلم هایی مانند ایشیرو هوندا گودزیلا ، شینگودزیلا یا گرت ادواردز گودزیلا قرار دارند که با آنها مانند یک وحشت هضم ناپذیر کیهانی ، یک آنتاگونیست شیطانی متوقف کننده و رنگ آمیزی ، جهان واقع بینانه تر و فاجعه بارتر را به دنیای فاجعه بارتر میخکوب می کند. پر است از اکتشافات سیارات دور ، بیگانگان شرور ، سفر در زمان ، بشقاب پرنده ها ، اسلحه های لیزری ، ابزار سایفا ، اژدهای جادویی ، ربات هایی که با استفاده از اجساد اژدهای نجومی و به طور کلی “اژدهای جادویی” ساخته شده اند.

جنبه‌ی مُضحک‌ گودزیلا

روح فانتزی

لحن هر دو به یک اندازه دشوار است. خصوصاً جنبه مضحک تر گودزیلا ، که به آن نوع روح فانتزی بخصوص افسارگسیخته ژاپنی نیاز دارد که واقع گرایی سینمای غرب همیشه از آن جلوگیری کرده است. گودزیلا در برابر کونگ یک نمونه ایده آل از مورد اخیر است. فیلم به قدری ظریف “منطق” را ذبح می کند که نمی توان از تماشای فرم های خلاقانه ای که نیاز مخاطب به منطقی سازی وقایع را مسخره می کنند ، لذت برد و از خط داستانی آن ، که دائماً کارتونی تر از قبل می شود ، همان جنس ، لذت برد. این از حس ماجراجویی و حیرت کودکانه ای ناشی می شود که ما با خواندن داستان های ژول ورن به یاد می آوریم.

فیلم به جای احساس تعهد به پایبندی به واقعیت با ارائه توضیحاتی در مورد هر یک از حفره های داستان خود ، در اقدامی بی شرمانه اما دلنشین تصمیم می گیرد سینه خود را به جلو هل دهد و با غرور در حوض جنون غسل دهد. گودزیلا در مقابل کونگ کابوس معلمان و مربیان فیلمنامه نویسی است. گودزیلا علیه کونگ فیلمی است که از صفحاتی از کتابهایی مانند رابرت مک کوی ، دیوید ممت و جان تروبی برای تمیز کردن خود پس از رفتن به توالت استفاده می کند. تنها نگرانی گودزیلا در برابر کونگ این است که چقدر حاضر است برای تعجب مخاطبانش به سیم آخر برود. گودزیلا در برابر کونگ توسط همان منبع شورشی که جان ویک برای کشتن با مداد استفاده می کند ، یا داموگای ، جنگجوی بازی ویدیویی دووم ، برای شارژ اسلحه های تفنگدار مجهز به قصاب خود تأمین می شود.

تفاوت فیلم ها با یکدیگر

تفاوت زیادی بین فیلم های بد و فیلم های عمدی و صادقانه بد وجود دارد و Godzilla vs. Kung به دسته دوم تعلق دارد. ما در مورد فیلمی صحبت می کنیم که گودزیلا در یکی از صحنه های خود صدها هزار کیلومتر را در مرکز زمین سوراخ می کند و در صحنه ای دیگر کینگ کنگ با استفاده از شانه خود به آسمان خراش ضربه می زند تا شانه اش قرار گیرد. یا در لحظه ای دیگر از گودزیلا در برابر کونگ ، که تمام ماهیت فیلم را فشرده کرده است ، گروهی از قهرمانان به یک سازمان ماورا طبیعی نفوذ می کنند (که فاقد هرگونه دوربین مداربسته یا محافظ است) و با کاری که تریلرها انجام می دهند مواجه می شوند.

فیلم بدون تأیید رسمی تبلیغ شد: دوقلوی مکانیکی شیطانی محبوب گودزیلا. در حالی که آنها با تعجب به هیبت فلزی این هیولای دست ساز خیره شده اند ، یکی از آنها می گوید: “آن گودزیلا رباتیک”. اما یکی از همراهان او که ستون فقرات گروه است ، با او مخالفت می کند؛ وقتی موسیقی به اوج خود می رسد و دوربین با حیرت از اینکه یک وحشت ترسناک و با مزه را به همراه دارد نزدیک می شود ، نام غلطی را که با آن همراه است اصلاح می کند: “اوه ، نه.” این … که مک گودزیلا. “

مردم سینما

حتی اگر در اتاقم تنها نشسته بودم ، فریاد و فریاد مردم سینما را در درونم می شنیدم و آنها را با فریاد و فریاد خودم همراه می کردم. او چنان اعتماد به نفس را بر زبان می آورد که به نظر می رسد از نام رسمی سازنده آگاه است. یا مثل اینکه او قبلاً سابقه دیدن ماگاگودزیلا را داشته و حالا چهره ای قدیمی را به یاد می آورد. یا بهتر بگوییم ، واکنش او در مورد Macagodzilla با عکس العمل من نسبت به مانیتور تفاوتی نداشت. واکنش او یکی از طرفداران فیلم های گودزیلا است.

داستان گودزیلا و کونگ حول کشف یک زمین توخالی (یک مفهوم بسیار قدیمی که ادعا می کند ممکن است دنیای دیگری در زیر پوسته زمین وجود داشته باشد) می چرخد. والتر سیمونز ، مدیر عامل شرکت ایلان ماسک ، یک شرکت فناوری است که معتقد است با استفاده از یک منبع انرژی تجدید پذیر جدید و فوق العاده قدرتمند که در زمین توخالی کشف کرده اند ، می توانند از آن برای کمک به انسانها در دوره جدیدی از سلطه جهان استفاده کنند. کردن بنابراین او تیمی را به رهبری دکتر ناتان لیند (الكساندر اسكارسگ ارد اردن) تشكیل می دهد تا به مركز كره زمین سفر كرده و این دنیای مخفی را كشف كند.

زمینِ توخالی

زمین تو خالی

تنها مشکل این است که آنها به King Kong احتیاج دارند. از آنجا که آنها معتقدند زمین توخالی محل زندگی اجداد کینگ کنگ است ، همچنین احتمالاً پر از هیولاهای درنده است که برای زنده ماندن به کمک کونگ نیاز دارند. کونگ که در این فیلم از کونگ: جزیره جمجمه بلندتر و بلندتر است (فیلم قبلی او در دهه 70 تنظیم شد) و در مکانی بسته در جزیره جمجمه زیر نظر دکتر آیلین اندروز (تالار ربکا) زندگی می کند ، فیلم جدیدی پیدا می کند دوست جیا ، یک دختر یتیم ناشنوا ناشناخته کشتی که قادر به برقراری ارتباط با کونگ است.

آیلین با اکراه با ایده بازگشت كونگ به وطن واقعی خود موافقت می كند ، اما به ناتان هشدار می دهد: كونگ با گودزیلا یك رقابت قدیمی دارد. نفرت شرورانه چند میلیارد ساله که به محض خروج کونگ از جزیره جمجمه و به محض این که گودزیلا بوی یک هیولای غریبه را در ملک خود ببوسد ، با خشونت شدید فوران خواهد کرد. از این پس ، فیلم دو خط داستانی موازی را روایت می کند. در یک طرف ما ناتان و آیلین را دنبال می کنیم که کونگ را در مسیر خود به سمت گودال همراهی می کنند و در طرف دیگر مادیسون راسل (میلی بابی براون) پادکست تئوری های توطئه را برای کشف رفتار غیر معمول گودزیلا و حملات بی پروا انجام می دهد. بدون تحریک شهرها را همراهی می کند.

برخورد دو خط داستانی

به محض برخورد دو خط داستانی جداگانه در یک تقاطع در آخر فیلم ، فیلم از 45 دقیقه پایانی خود از حالت “صرفاً سرگرم کننده” خود به یک لذت خالص خالص از تبادل مشت و لگد تبدیل می شود. و تمرین تکنیک های کشتی با مشتی کایاک خشمگین روی حلقه ای به اندازه یک شهر شلوغ حاصل می شود. ابراز سردرگمی برخی طرفداران در مورد میزان دقایقی که شخصیتهای انسانی در فیلمهای کاجوم محور به خود اختصاص می دهند و علاقه آنها به حذف کامل انسانها از آنها همیشه وجود داشته است.

غافل از اینكه پیشنهاد حذف كامل انسانها از این فیلمها بیش از آنكه حل مشكل باشد ، مسئله پاك كردن مسئله است. اتفاقاً بهترین فیلم های گودزیلا آنهایی هستند که بشر در آنها حضور گسترده ای دارد. آنچه فیلم اصلی گودزیلا حول محور انتخاب اخلاقی دکتر سریزاوا برای استفاده از سلاحی کشنده است ، گرچه گودزیلا را نابود می کند ، اما تهدیدی جدید برای بشریت است. و پول پرخاشگری آن به هدر می رود ، وزن و درام و مضمون را تزریق می کند.

قدرت گرت ادواردز

همچنین ، بزرگترین قدرت گرت ادواردز در گودزیلا این است که ، به لطف نمایش هیولای خود ، از دید انسانهای ناچیز ، که اغلب فقط گوشه ای از بدن خود را از طریق آسمان خراش ها یا گرد و غبار می بینند ، ابعاد ترسناک است. حتی در فیلم های پرماجرا بیشتر گودزیلا ، اهمیت شخصیت های انسانی در ترجمه احساس مواجهه با آنها از فیلتر شگفتی و وحشت انسانی مهم است.

آنچه طرفداران باید درخواست کنند این نیست که شخصیت های انسانی را دور بیندازند ، بلکه باید داستان های بهتر و “اقتصادی تر” را با شخصیت های انسانی روایت کنند که نتیجه ای جز تقویت چشمگیر صحنه های سینمایی این فیلم ها نخواهد داشت. این مشکلی است که فیلم های افسانه ای جهان هیولا تاکنون با آن روبرو بوده اند. بعضی اوقات ، به جای مشکل داشتن با ماهیت شخصیت های انسانی ، تضاد شدید لحن آنها با لحن صحنه های کاجمحور یا اغراق در میزان آنها مشکل ساز می شود. به عنوان مثال مشکل گودزیلا گرت ادواردز این است که کارگردانی بسیار خیره کننده و جزئی او فیلمنامه دستی و پیش پا افتاده او را می سازد ، که بر روی کلیشه منتشر نشده “یک افسر ارتش تلاش می کند تا به خانواده اش برگردد” متمرکز است.

فیلم ادواردز

اشکال فیلم

بنابراین یکی از بزرگترین اشکالات فیلم ادواردز این است که خود گودزیلا نسبتاً کوچک است. اگرچه این اعتراض با توجه به لحظات زیادی که ادواردز پس از نمایش گودزیلا دائماً به مکانی اعصاب خردکن به مکان دیگری می رود تا حدودی صحیح است ، اما مشکل واقعی فیلم از جای عمیق تری ناشی می شود ؛ اگرچه ادواردز سعی کرد با گودزیلا مانند کوسه فک اسپیلبرگ یا زنومورف بیگانه ریدلی اسکات رفتار کند و با پنهان کردن آن ، تأثیری که حضور آن بر شخصیت های او دارد را به تصویر بکشد ، اما فیلم نتوانست از کمبود شخصیت های قوی استفاده کند.

گودزیلا را با چیز دیگری پر کنید. در مقابل ، گودزیلا: پادشاه هیولاها نمونه بارز “سقوط از پشت بام” بود. این فیلم به عنوان یک فیلم گران قیمت درباره چهار هیولا که با یکدیگر درگیر می شوند ، از پیچ و خم های غیرضروری گیج کننده ای رنج می برد ، بسیاری از صحنه های نمایش شخصیت ها خسته کننده بودند. فیلم های گودزیلا لزوماً نباید شخصیت های عمیق انسانی داشته باشند. کافی است که مزاحمتی ایجاد نکنند و نقش آنها به پر کردن فضای خالی بدون استفاده بین اعمال خلاصه نشود.

افتخار به کودک

خوشبختانه ، گودزیلا در این زمینه غالباً به کونگ افتخار می کند. خصوصاً در رابطه با همراهان انسانی کینگ کنگ. آنها انگیزه ای روشن و سرراست دارند (هدایت كونگ به یك زمین توخالی) ، ارتباط مستقیم با كونگ (رابطه بین جیا و كونگ یادآور ارتباط عاطفی فیلم هایی مانند ET یا غول آهنین است) ، مراقبت از او ، به جای متوقف کردن ریتم ، آنها در هل دادن آن به جلو نقش دارند و حضوری معنادار ، عملی و فعال در داستان دارند. از همه مهمتر این که فیلم زمان با ارزش تری نسبت به آنچه که لازم است به آنها اختصاص نمی دهد.

این واقعیت که احساس نمی کنند ابزاری زمان بر است بزرگترین دستاورد فیلم در داستان پردازی است. آنها به عناصر منفعل منزوی و منفعلی تبدیل نمی شوند که فقط به حضور هیولاها پاسخ می دهند ، مانند قهرمانان گودزیلا گارت ادواردز ، و نه مانند شخصیت های Monster King به سخنان ملودراماتیک مصنوعی و درگیری می پردازند. در مورد میلی بابی براون و گودزیلا اینگونه نیست. آنها غیر ضروری هستند. واضح است که خط داستانی بابی براون صرفاً برای مجبور کردن چند بازیگر نوجوان به زور برای جذب مخاطب جوان و مسن تر است. حضور شخصیت کایل چندلر به دو یا سه سکانس پراکنده کاهش یافته است و نقش لنس ردیک به یک جمله 5 ثانیه ای درباره تخلیه شهر کاهش یافته است.

شخصیت داستانی

همچنین برخلاف شخصیت های داستانی کونگ که داستان را پیش می برند ، شخصیت های داستان گودزیلا بلاتکلیف هستند. بر خلاف شخصیت های داستانی کونگ که تصمیمات آنها مستقیماً در شکل گیری داستان تأثیر می گذارد ، شخصیت های داستانی گودزیلا عناصر غیر ارادی هستند که از یک واقعه تصادفی به واقعه دیگر منتقل می شوند. از آنجا که پادکستر به طور تصادفی با منبع انرژی مک گودزیلا روبرو می شود که گودزیلا را تحریک می کند به صحنه ای که تیم آنها به طور تصادفی سوار همان کالسکه قطار می شوند که خوشبختانه به هنگ کنگ می رود. از امنیت صفر شرکتی که به آنها اجازه می دهد بدون مانع پیشرفت کنند تا لحظه ای که یک بطری نوشیدنی منجی آخرین اقدام فیلم می شود.

خبر خوب این است که گودزیلا در برابر کونگ به عنوان کوتاه ترین فیلم این مجموعه ، خوشبخت ترین فیلم این مجموعه نیز هست. ریتم فیلم آنقدر سریع و آتشین است که به مخاطب فرصت نمی دهد از قسمت های ضعیف انسانی خسته شود یا به سوراخ های داستان آن فکر کند. اما فقط این نیست که خط داستانی انسان بهتر مدیریت می شود ، بلکه چهره ها و حرکات بدن خود گودزیلا و کینگ کنگ اکنون بیش از هر زمان دیگری جزییات و فصیح تر است تا هرچه بیشتر انسان شوند. در طول فیلم لحظه ای نیست که طیف وسیعی از احساسات هیولاهای آن را نمی توان از انیمیشن های ظریف چهره آنها حدس زد.

اَندی سرکیس

جای کبودی

آنچه در این فیلم درباره به تصویر کشیدن اندی سارکیس از بازیگران ضبط حرکت ، جلوه های ویژه طبیعی و رندر خارق العاده ای که بر بدن این هیولاهای دیجیتال زندگی وارد می کند ، می بینیم که با استانداردهای سه بعدی اخیر سیارات برابری می کند. به صحنه ای نگاه کنید که کونگ پس از نجات از گودزیلا در تلاش برای غرق کردن او ، روی عرشه کشتی آب بالا می آورد. به صحنه ای که پس از شکست دشمن بر روی کشتی گسترش می یابد ، عضلات خسته ، کبود و کبود شده خود را گسترش دهید ،

نگاه کنید. یا صحنه ای که به عنوان یک حیوان استوایی در قطب جنوب بیدار می شود و به شدت به ذرات برف بیگانه متصل به بدن آن واکنش نشان می دهد. وقتی او در نبرد پایانی فیلم طعم رادیواکتیو تلخ نفس گودزیلا آتم را می چشد ، همان حیف و حوصله آشنای آشنا برای حیوانات در یک مخمصه گریزناپذیر در چهره او دیده می شود ، و در آخر او یک صدا آه می کشد. او که به آسمان خراش تکیه داده است ، فقط به یک پیراهن سفید پاره و خونین و یک سیگار نیاز دارد تا بروس ویلیس شود.

شخصیت اصلی فیلم

اگرچه شخصیت های اصلی این فیلم چند ده متر دیگر هیولا هستند ، اما در صحنه هایی که کونگ از هر ترفند کثیفی که در جیب خود دارد به عنوان یک جنگجوی قلدر خیابانی آموزش دیده استفاده می کند ، در حالی که لکنت و درد دارد از کوچه به کوچه یا کوچه پس کوچه دیگر سرگردان است. او از زیر آتش اتمی خود بر روی ناو هواپیمابر که گودزیلا هدف آن قرار گرفته است می پرد ، گویی در حال تماشای مانع واقعی جکی چان یا تام کروز هستیم.

کونگ از آن قهرمانان اکشن وحشی اما باهوش است که در جنگ های خود نه با عزم و جلال ، بلکه با چنگ و دندان ، دنده های شکسته و با فداکاری و پشتکار سرسختانه پیروز می شود. به عبارت دیگر ، کونگ بیش از آنکه صحنه سریع و خشن بیمارستانی باشد که دواین جانسون برای نشان دادن خود گچ بری می کند ، بیش از میله آهنی در مرکز فروشگاه یادآور داستان پلیس و صحنه خطرناک جکی چان است. قدرت فوق بشری او. این چندین طبقه پایین می رود و در جشنواره انفجارهای الکتریکی تمام لامپ های رشته ای موجود در مسیر خود را از بین می برد.

اما گودزیلا به همان اندازه که جکی چان آسیب پذیر و چابک است ، گنزیلا انرژی آرنولد شوارتزنگر را تابش می دهد. یک تانک سریع که برای جنگیدن سردرد دارد. چشمانش از فکر جنگ برق می زند ، بوی خاکستر میدان جنگ را استشمام می کند و شنیدن آه و ناله دشمنان در حالی که از نفس اتمی خود پنهان می شود برای او راضی کننده است. نوعی ظلم سادیستی در رفتار او دیده می شود. گویی او در یک خلسه و مستی ناشی از معاشقه با فکر “قتل” است.

این نقد و بررسی ادامه دارد … .

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شانزده + یک =