0

نقد فیلم Shadow in the Cloud – سایه‌ای در ابرها

نقد فیلم Shadow in the Cloud - سایه‌ای در ابرها

عمل فراطبیعی سایه ها در ابرها از دو نیمه متضاد تشکیل شده است. نیمه اول تمرکز بیشتری نسبت به نیمه دوم دارد ، اما لذت نیمه دوم به پاسخ این س dependsال بستگی دارد: چقدر حاضرید غیر منطقی هیجان انگیز آن را بپذیرید؟

Shadow in the Cloud شامل چنین سکانسی عمداً مضحک اما بسیار جسورانه است: کلیه گریس مورتز در جنگ جهانی دوم در نقش یک خلبان آمریکایی با یک جوندگان معروف به ژرملین بازی می کند. بعد از تمام برخوردهای دردناک با دشمنش ، گرملین به جای حمله ، با چهره های ترسیده قدم به عقب می گذارد و سعی می کند فرار کند ، اما گریس مورتز حیوان درمانده را با پوزخند بد صورتش می گیرد. دست و پا زدن برای زندگی خود ، او خود را بالا می کشد ، بر روی سینه خود می نشیند ، و با مشت های متوالی خود ، از پوزه زشت هیولا تغذیه می کند. نتیجه نه تنها یکی از معدود لحظات افسار گسیخته این فیلم است ، بلکه همچنین یکی از بی فکرترین و سرگرم کننده ترین لحظاتی است که تاکنون در میان فیلم های 2020 دیده ام.

سایه ای روی ابرها روی کاغذ مانند پروژه ای شطرنجی به نظر می رسد که شکست آن از بدو تولد تضمین شده است. به نظر می رسد چهار نویسنده در اتاقی نشسته اند و سعی دارند فیلمنامه خود را با اتمام جملات یکدیگر بنویسند و ناگهان به خود می آیند و می فهمند كه ایده عادی كه به ذهنشان رسیده است در یك چشم به هم زدن به هیولایی فرانكشتاین تبدیل شده است. یک چشم. ؛ به نظر می رسد در نگاه اول این فیلم محصول ایده ای ناشیانه است که گمراه شده است.

فیلم هیولایی

ما در مورد چیزی صحبت می کنیم که بلافاصله یک فیلم هیولایی با مضامین “بیگانه” است. او بیشتر وقت خود را در بمب افکن در طول جنگ جهانی دوم می گذراند. نیمی از داستان او در فضای بسته و بسته با محوریت مکالمات رادیویی روایت می شود. این مملو از سربازان ضد زن است که تقریباً نیمی از وقت خود را در فیلم می گذرانند و بطور مداوم نفرت از زنان را گسترش می دهند. این حول محور یک قهرمان زن ، الن ریپلی می چرخد ​​و سرانجام ، موسیقی متن فیلم پر است از موسیقی ترکیبی-محور جان کارپنتر.

دیوانه ترین قسمت داستان ، اما هیچکدام از اینها جنون آمیزترین بخشش این است که فیلمساز توانسته است این مواد بی ربط ، گیج کننده و گیج کننده را هماهنگ کند. هیچ چیز لذت بخشی تر از این وجود ندارد: فیلمی که نه تنها دقیقاً می داند که می خواهد چه باشد ، بلکه هویت خود را با روحی جدی و جاه طلبانه ، بدون هیچ نشانه ای از خجالت و شرم ، در آغوش می گیرد. سایه در ابرها مانند یکی از تریلرهای دوران به پایان رسیده زنجیرهای ویاچ احساس می شود. یکی از آن فیلم هایی که از دل کسالت چشم یک سریال تلویزیونی را به خود جلب می کند و هیجان غیرمنتظره ای را به آن شب خسته کننده تزریق می کند.

صمیمیتی متقاعدکننده

اقدام وحشتناک

اقدامی وحشتناک که هوشمندانه احمقانه ، بلند پروازانه بدون آلودگی ، تحقیر خلاقانه ، اغراق آمیز با ظرافت ، به ندرت منظم و آگاهانه دیوانه است. سایه در ابرها نمونه بارز “به فلفل نگاه نکن ، چقدر کوچک است ، آن را بشکن ، ببین چقدر تیز است”. این فیلم که به نظر می رسد با ماشین زمان از قلب سینمای ژانر 1980 ساخته شده است ، از یک داستان نویس کاربلد و یک ذهن جمعی در قالب خانم روزان لیانگ (به عنوان کارگردان و یکی از نویسندگان فیلمنامه آن) استفاده می کند. او به عنوان یک نیروی جاذبه قدرتمند عمل می کند که با نگه داشتن عناصر متناقض فیلم ، از پراکنده شدن آنها و تبدیل آنها به یک کل جلوگیری می کند. کلید واژه در این فیلم “صمیمیت اقناعی” است.

تالار مشاهیر

Shadow in the Cloud چیزی نیست که قبلاً ندیده باشید و همچنین جایگاهی در تالار مشاهیر ژانر خود هنر بزرگی نیست اما از مهارت فیلم سازی و فیلمنامه نویسی یک لوح محکم استفاده می کند که شاید بیش از یک نیاز استاندارد ، اما هرگز بی اهمیت و ناچیز نیستند. در عوض ، اصول داستان پر تعلیق که فیلم به آن پایبند است ، اکسیری است که در هر داستان زندگی وجود دارد ، آن را جذاب و جذاب می کند ، هر چقدر احمقانه و مضحک به نظر برسد.

خونهای سرخ و سرکش مانند The Predator ، Face Off ، The Evil Dead ، Re-Animator ، Child’s Play و … در رگهای سایه ای در ابرها جریان دارند. فیلم هایی که اگرچه به طرز مضحکی خام (از برخورد آرنولد شوارتزنگر با یک شکارچی کهکشانی گرفته تا گرفتن یک اسباب بازی با روح یک قاتل زنجیره ای) است ، اما چنان مهارتی در آن ایجاد می شود که سرگرم شدن با آن دشوار می شود.

جنگ جهانی دوم

سال 1943 است. آتش جنگ جهانی دوم همچنان در سراسر اقیانوس آرام در حال سوختن است. یک افسر پرواز نیروی هوایی به نام مود گرت (کلیه گریس مورتز) در یک فرودگاه در نیوزیلند بی قرار است. او باید در اسرع وقت سوار هواپیما شود ، در حالی که به کیسه ای مرموز چسبیده است. هواپیما که “کار بیهوده” نامیده می شود ، بمب افکن قراضه ای است که اگرچه خدمه وی در ابتدا در مقابل اجازه عبور یک زن مقاومت می کنند ، اما توسط بسته فوق سری گرت و دستور مقامات عالی رتبه مجبور می شود. با اکراه قبول کنید.

واکنشهای خدمه پرواز به مسافر غیر منتظره دقیقه نوزدهم خود با خصومت و درگیری آشکار آغاز می شود ، با ابراز سردرگمی و ناباوری ادامه می یابد و با آزار جنسی کلامی پایان می یابد. تنها کسی که احساس مهربانی می کند گروهبان والتر کوید (تیلو جان اسمیت) است. او حتی پیشنهاد می کند از بار حساس خود در زمان غیبت گرت محافظت کند. آه ، خدمه بمب افکن گرت را مجبور می کنند هنگام برخاستن در برجک هواپیما بنشیند. برجک که از طریق دریچه ای در کف هواپیما به آن دسترسی پیدا می کند ، در واقع یک محفظه آلومینیومی کروی باریک و جمع و جور است که در زیر هواپیما جاسازی شده است.

چرخ فلک

نشستن در آن مانند نشستن در یک کابین چرخ فلک است که بیشتر دارای دیوارهای شیشه ای است. تفاوت در این است که فاصله این چرخ و فلک از زمین به جای چند ده متر چند هزار متر است و به جای اینکه بخشی از یک ساختار قوی و ایمن باشد ، مانند غده سرطانی اضافی و آزار دهنده روی بدنه است ؛ گاهی اوقات ارتعاشات هواپیما مانند ارتعاشات یک حیوان بی قرار است که می خواهد جسم خارجی اضافی که به بدنش متصل است را از بین ببرد. تنها چیزی که گرت را نگران می کند توهین های زننده و غیرانسانی توهین آمیز جنسی به خدمه پرواز در حین گفتگوی رادیویی آنها نیست ، که گرت نیز ناآگاهانه از زبان مردان می شنود.

مشکل این است که یک قسمت از این پرواز وجود ندارد. قبل از قدم زدن در هواپیما ، گرت متوجه کابل هیدرولیکی شل شده در زیر هواپیما می شود که در کمال تعجب ، خود به خود فرو می ریزد. یا گوشه ای شکسته از شیشه محفظه مهمات ؛ بارزترین ، اما در عین حال باورنکردنی ترین: حیوان موش و خفاش مانند که در سطح خارجی بمب افکن پرسه می زند. سایه در ابرها با کاریکاتوری از برادران وارنر در دهه 1940 آغاز می شود که ادعای آلمان ها مبنی بر دستکاری هواپیماها را رد می کند. برای اطلاع ، در دنیای واقعی ، ترس از آلمانی ها در جنگ جهانی دوم در بین نیروی هوایی سلطنتی انگلیس محبوب شد. خدمه پرواز ژرملین ها را بخاطر حوادث غیرقابل توجیهی که بعضا در حین پروازها اتفاق می افتاد ، مقصر دانستند.

گرملین‌ها

خدمه پرواز

اگرچه آلمانی ها چیزی بیش از تصور خدمه پرواز نبودند ، اما برخی از مورخان آن را موافق حفظ روحیه خلبانان می دانند. به گفته آنها ، خلبانان حیوانات خیالی را خیلی بهتر از سرزنش اعضای خدمه برای خرابکاری ها ، مقصر می دانند. اگرچه این کارتون ژرملین ها را محصول توهمات سربازان به تصویر می کشد ، اما حقیقت این است که ژرملین ها ، که هواپیما را دقیقاً جلوی چشمان گرت تکه تکه می کنند ، بسیار واقعی به نظر می رسند. اگرچه سایه ابرها در حالی که کاملاً به سیم آخر برخورد می کند به پایان می رسد ،

اما ساختار و لحن نیمه اول یادآور مجموعه “Twilight Zone” است. Shadows in the Clouds به عنوان یک پیش پرده متمرکز در “اتاق امن” ، “بله” ، “غرفه تلفن” ، “127 ساعت” ، “مه” یا “قفل” آغاز شد. بزرگترین مخرج مشترک آنها موقعیت محدود آنهاست که در آن همه یا بیشتر داستان اتفاق می افتد. قهرمانان “بله” در توالت کثیف به دیوار زنجیر شده اند.

شخصیت های “مه” در هنگام حمله یک حشره غول پیکر در یک سوپرمارکت گرفتار می شوند. این ساختار وقتی اهمیت می یابد که با فیلمی مانند “قفل” روبرو شویم که تمام وقت خود را در داخل یک ماشین در حال حرکت یا “دفن شده” سپری می کند که تمام داستان آن در یک تابوت بسته روایت می شود. س isال این است که چگونه می توان سطح درگیری و تنش را در حالی که در یک مکان محدود است بالا نگه داشت؟

تریلرها

برای حفظ نگاه بیننده ، این نوع تریلرها باید به قطار هوایی بدون وقفه و پر از فراز و نشیب ، پر از تنش و آرامش تبدیل شوند. به چشمه ای که دائماً در حال جمع شدن و رها شدن است. به دستانی که به حلقوی شخصیت ها بسته شده اند ، اما قبل از مرگ قربانی گره های آنها را باز کنید. به عبارت دیگر ، در این نوع تریلرها وقت تلف شدن وجود ندارد.

شخصیت ها باید دائماً مشغول حل مشکلات باشند. نیمه اول Shadow in the Clouds در عین حال مضطرب ترین ، پر و مرموزترین قسمت فیلم است. شخصیت گریس مورتز در یک فضای کلاستروفوبیک محبوس است که چیزی کمتر از آن نیست که در یک تابوت آهنی در زیر زمین دفن شود. از وحشت آویزان شدن از ارتفاع چند هزار متری تا ارتعاشات گوشه اتاق ؛ از یک طرف او روی یک سطح سخت نشسته است ، اما از طرف دیگر ذهن او با دیدن ابرهای سیاه وسیع اطراف خود ، ناخواسته توهم اضطراب ناشی از یک سری سقوط را ایجاد می کند.

او ضمن تحمل توهین های خستگی ناپذیر نسل کشی خدمه هواپیما ، باید با یک سری مشکلات جدی روبرو شود. از هوای سردی که از گوشه شیشه ای شکسته کابین به داخل آن می ریزد گرفته تا هشدارهای او در مورد خزیدن حیوانی بر روی بدنه که مردان به دلیل ماده بودن آن را نادیده می گیرند ؛ از تلاش برای منصرف کردن مردان از تصمیم گیری برای باز کردن بار کاملاً مخفی خود گرفته تا شکستن دستگیره در کابین. گرفتار شدن در یک محدوده شلیک یک جهنم زنده است ، اما او همیشه راهی برای رفع چالش های خود می اندیشد.

میدان تیر

میدان تیر نیز به دلیل دید منحصر به فردی که به گرت ارائه می دهد ، آسیب پذیرترین قسمت هواپیما و حیاتی ترین قسمت هواپیما است. تصمیم سازندگان فیلم برای ماندن در تیراندازی در تمام نیمه اول فیلم نه تنها به انزوای خردکننده قهرمان می افزاید ، بلکه تعاملات او با دیگران را به مکالمات رادیویی محدود می کند و قدرت رویایی مخاطب را فعال می کند. وحدت مکان و زمان منجر به دستیابی به فضایی غوطه وری ، تنش نفس گیر و ریتمی سریع شده که حس مخاطب را با دو دست گرفته و رها نمی کند.

اما این وضعیت تا پایان دوام ندارد. مردان به طور طبیعی خیلی دیر شده اند ، اما آنها سرانجام هشدارهای گرت در مورد هواپیماهای ژرملین و ژاپن را باور می کنند. این جایی است که گریس مورتز آخرین سیم را می زند. حیوان درنده که تاکنون در قفس محبوس شده بود میله های به دام انداختن خود را شکسته و با هیبت خشمگین و مصممی آزاد می شود. اگرچه این به معنای از دست دادن قصه گویی محدود و تعلیق نیمه ظریف فیلم است ، اما در عوض ، سازندگان فیلم جای خالی خود را با جنون مطلق پر می کنند. یک سکانس اکشن در خارج از بمب افکن وجود دارد که با یک مبارزه وحشتناک در میان هرج و مرج آغاز می شود و در عرض چند ثانیه به یک واقعه کاملاً مضحک تبدیل می شود که آن را آشکار نمی کند.

تغییر لحن ناگهانی

این مطلب ادامه دارد … .

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

13 − 10 =