0

نقد فیلم Son

نقد فیلم Son

پسر 2021 ، به نویسندگی و کارگردانی ایوان کاوانا ، فیلمی ترسناک درباره اسرار یک خانواده است. فیلمی که با وحشت روانشناختی آغاز می شود اما سپس به زیر ژانرهای فرعی دیگر می رود. به نقد فیلم بپیوندید.

سون ، هفتمین فیلم ایوان کاوانا ، به عنوان یک کودک بیمار در این فیلم از مشکلات زیادی رنج می برد. فیلم آزار دهنده تر از ترسناک است. دلخوری فیلم از تلاش رقت انگیز آن برای ایجاد ترسناک است. چگونه یک فیلمساز با سابقه ساخت فیلم های ترسناک هنوز می تواند به ظریف ترین ترفندها برای ایجاد موقعیت های ترسناک بچسبد؟ این فیلم با وام گرفتن از الگوهای مختلف در ژانر وحشت به دنبال غرق شدن مخاطب در دنیایی مرموز است ، اما روایت آن چنان واضح و سطحی است که دائماً مخاطب را از دنیای خود دور می کند. داستان پسر بر اساس یک راز خانوادگی است ، همانطور که در شعار آمده است: “شما نمی توانید از یک راز خانوادگی فرار کنید”. اما فیلم در دورترین نقطه از آنچه می تواند باشد.

نقش دیوید

شاید تنها نقطه قوت فیلم حضور لوک دیوید بلیم در نقش دیوید باشد. اگر در دنیای فیلم رمز و رازی وجود داشته باشد ، به شخصیت او مربوط می شود ، اما کاوانا با یک اشتباه استراتژیک در انتخاب زاویه دید و همچنین سایر انتخاب های اشتباه در طول داستان ، تمام پتانسیل های موجود در فیلم را از بین می برد. این شخصیت روایت فیلم به گونه ای پیش می رود که حدس می زنم حتی خود فیلمساز هم دقیقاً نمی داند چه کاری انجام می دهد. به نظر می رسد که این فیلم مجبور به ساخت شده است. فیلم به طور متناقضی همزمان و با ریتمی آهسته و قابل پیش بینی در حال حرکت است. موقعیت هایی که بیشتر آنها با پرداختی سطحی و عجولانه فقط وظیفه انتقال روایت را از یک نقطه به نقطه دیگر دارند.

خطای استراتژیک

اشتباه استراتژیک

سون در روایت خود یک اشتباه استراتژیک مرتکب شده است. دیدگاه این فیلم به گونه ای است که با لورا تقریباً به میانه روایت می رود و از آنجا بین او و کارآگاه پل متناوب می شود. بنابراین بیشتر اوقات را با لورا می گذرانیم. ما از نظر لورا دگرگونی های فیزیکی دیوید را می بینیم ، در حالی که این فیلم گاهی اوقات می تواند با دیوید باشد.

اتفاقی که در پایان فیلم می افتد. در پایان ، کاوانا ناگهان لورا را ترک می کند و با دیوید به ما می پیوندد. پیچش های قابل پیش بینی که به هیچ وجه در ساختار فیلم نمی گنجد ، هر چقدر که فیلمساز روی آن حساب کند. در فیلم ها و داستان هایی که به فرقه هایی با آداب و رسوم خاص و عجیب و غریب می پردازند ، اغلب با راویان غیرقابل اعتماد روبرو می شویم. زیرا روایت این داستان ها معمولاً ما را با شخصیت هایی همراه می کند که هنگام پیوستن به یک فرقه شستشوی مغزی شده اند و تجربه های ناخوشایندی داشته اند.

راویان غیر قابل اعتماد

روایت The oy در نیم ساعت اول این فرضیه را تأیید می کند که Laura یکی دیگر از همان راویان غیر قابل اعتماد فیلم های فرقه است. بنابراین یک سوم اول Son باعث می شود که انتظار داشته باشیم با یک فیلم ترسناک روانشناختی روبرو شویم. اتومبیلی در هوای طوفانی به سرعت در حال حرکت است و در همان زمان خطبه مذهبی را بر روی تصویر می شنویم.

فیلم با چنین تصویری آغاز می شود. کمی بعد دختری به نام لورا را می بینیم با ظاهری نامرتب ، کثیف و پابرهنه که به نظر می رسد از کسی یا افراد فرار می کند. او در همان شب نوزاد خود را به دنیا می آورد ، در حالی که ما نمی بینیم از تعقیب کنندگان فرار می کند. سپس با برش به هشت سال بعد می رویم. لورا و پسرش دیوید اکنون زندگی آرامی در حومه شهر دارند و رابطه دوستانه ای دارند.

افراد عجیب

یک شب لورا افراد عجیب و مرموزی را می بیند که روی بالین دیوید در اتاق خوابش ایستاده اند. علی رغم اصرار لورا به ورود افراد غریبه به خانه او ، پلیس هیچ مدرکی در مورد کسی در آنجا پیدا نکرد. انتظارات ژانر به ما می گوید که ظاهر ناگهانی این افراد ارتباطی با گذشته لورا دارد. حادثه ای در گذشته که آسیب دیدگی آن هنوز با لورا همراه است. همچنین از الگوهای ژانر می دانیم که ترس از گذشته برمی گردد و زندگی آرام او و دیوید خرد خواهد شد. اما چه اتفاقی برای لورا افتاد؟ چه او فرار می کند؟ آیا افرادی که لورا نیمه شب در خانه خود می بیند واقعی هستند؟

PTSD

در ابتدای فیلم ، شخصیت معلم به PTSD اشاره می کند: “افرادی که از آسیب روانی رنج می برند ، اغلب به شدت نگران امنیت خود و عزیزانشان خواهند بود.” در این صحنه ، کاوانا از نزدیک و درج هایی از لورا را یادداشت برداری و برجسته سازی می کند تا بر سخنان معلم تأکید کند. در سکانس زیر ، لورا با وسواس بدن دیوید را در هنگام خواب بررسی می کند تا ببیند آیا آن غربی ها به او آسیب زده اند یا خیر. همچنین به نظر می رسد که لورا در اثر اتفاقاتی که در گذشته برایش افتاده است یک کنجکاوی وسواسی نسبت به مرگ دارد و به همین دلیل دائماً نگران سلامتی فرزندش است.

فیلم ترسناک

Son تاکنون الگوی فیلم های ترسناک روانشناختی را با روایتی تا حدودی مبهم و گیج کننده دنبال کرده است. اما کمی بعد ، این فیلم منطق قبلی خود را می شکند. وقتی دیوید ناگهان در حضور لورا و پائول غش می کند و سپس بدنش شروع به تحولات عجیبی می کند ، خود را در پای پزشک و بیمارستان و پل میانی می بیند.

کمی بعد ، همزمان با اولین نقطه عطف فیلم برای پاول ، لورا راز خود را فاش می کند: اینکه او از کودکی عضو یک فرقه بوده است و مطمئن است که آنچه اخیراً برای او و دیوید اتفاق افتاده مربوط به آنها دلیل خاصی وجود ندارد که لورا زودتر از فیلمنامه نویس در این مورد با پل صحبت نکرده باشد. همچنین ، خیلی زودتر از آن ، لورا به یک راوی قابل اعتماد برای ما تبدیل شده است ، بنابراین ما داستانی را که او تعریف می کند باور می کنیم ، حتی اگر دکتر سابق او و همکار پل او حقیقت گفته های او را زیر سوال ببرند.

فیلمساز ماهر

از این پس ابهام زیادی وجود ندارد. اگر ابهامی وجود داشته باشد ، مربوط به اطلاعاتی است که فیلمساز و فیلمنامه نویس از ما پنهان کرده اند و در زمان مقرر آن را با ما در میان می گذارند. لورا ، 8 سال پس از عضویت در این فرقه ، ظاهراً چیزی به خاطر نمی آورد. البته ، لورا در درک گذشته خود مشکل ندارد.

بعد از کمی جستجو ، فیلمساز تمام اطلاعات لازم را به او می دهد. جایی که شخصیت جیمی – شخصیتی که مانند لورا ، روزگاری یکی از اعضای فرقه بوده و از آنجا فرار کرده است – هر آنچه را که برای او اتفاق افتاده است به لورا می گوید و بنابراین لورا همه چیز را به یاد می آورد. بنابراین دنیای فیلم به زودی رمز و راز خود را از دست می دهد. این فیلم نه می تواند تعلیق ایجاد کند و نه دنیایی پیچیده که مخاطب را درگیر خود کند.

روایت فیلم

روایت فیلم

روایت فیلم بین لورا و پاول از مکانی به مکان دیگر تغییر مکان می دهد. مشخص نیست که پل در مراحل تحقیق در مورد لورا به دنبال چه چیزی است ، وقتی ما سرانجام خواهیم فهمید که او نیز یکی از اعضای فرقه است! جالب اینجاست که اطلاعاتی که وی به دست می آورد در روند فیلم هیچ ارزشی ندارد. زیرا می دانیم که تمام اطلاعات مورد نیاز خود را از طریق لورا بدست خواهیم آورد و نیازی به پیگیری روند تحقیق پل نیست. امیلی هرش در کل فیلم در نقش یک کارآگاه نقش پائول را بازی می کند و به عنوان مردی که نمی داند چه چیزی در اطراف او می گذرد ، در حال سرگردانی است.

شخصیت های فرعی در اوج عدم اطمینان هستند و حضور یا عدم حضور آنها تفاوت چندانی با فیلم ندارد. شخصیت سوزان ، همسایه لورا و دیوید ، برای اولین بار در ابتدای فیلم در لحظه ای کوتاه دیده می شود ، که به دستور فیلم نامه نویس در آن طرف خیابان ایستاده و در حال حرکت برای دیوید و لورا است. به مدرسه. قبل از اینکه از دنیای فیلم حذف شود ، خیلی کوتاه او را دو بار خواهیم دید.

مراقبت از دیوید

شخصیتی که قرار نیست غیر از این که در خانه بماند و از دیوید مراقبت کند ، وقتی لورا در خانه نیست نقشی در فیلم داشته باشد. در واقع ، او فقط در فیلم ظاهر می شود تا دیوید در زمان مناسب او را بخورد ، در صحنه ای که قرار است مخاطب را شوکه کند اما به طرز مضحکی مضحک است. در این صحنه متوجه می شویم که دیوید خوی خون آشام نیز دارد. البته نحوه كشتن قربانيان خود به آدمخواري نزديك تر است. نحوه اجرای این وضعیت نیز خلاصه ای از رویه ناشیانه کاوانا را نشان می دهد.

در این صحنه ، من و لورا برای لحظه ای از خانه سوسن خارج می شویم. بیایید از منطق روایی ضعیف آن لحظه حرکت کنیم – چرا سوزان مجبور است سوسن را جلوی سوسن بگذارد تا فقط چند لباس دیوید را در موقعیتی که ممکن است پلیس به دنبال آن باشد ، بگیرد – حماقت نظر انتخابی کاوان و اصرار مضحک برای پایبندی به آن. لحظه خود را به خوبی نشان می دهد.

این مطلب ادامه دارد … .

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شش + دوازده =