گرگ برف توخالی یکی از موجزترین و مهیج ترین فیلم های آمریکایی سال است. از آن جنایات آمیخته با افسانه و البته با لمس کمدی. فیلمی که یادآور سبک برادران کوئن و دیوید فینچر است.
در افسانه ، گرگینه شخصی است که توانایی تغییر شکل ظاهری گرگ را دارد. تغییر شکل فقط در شبهایی که ماه پر است رخ می دهد. در افسانه های کشورمان همچنین در مورد رابطه گرگ با ماه کامل صحبت شده است. در شعر فارسی تصور می شود که ماه کامل عاشق دست نیافتنی گرگ است و به همین دلیل در شب هایی که ماه کامل است ، گرگ به حداکثر قد خود می رسد تا به ماه نزدیک شود ، گرچه هرگز به ماه نمی رسد.
در ادبیات و سینما ، گرگ ها اغلب بین جرم و عشق (خلق و خوی حیوانی و خوی انسانی) می جنگیدند. این موجودات افسانه ای نیز شباهت زیادی به دراکولا دارند. هر دو موجود شبانه هستند و هر دو به کشتن علاقه مند هستند. دراکولا پیشینه انسانی تری دارد: اشراف تنها و مرموزی که همه اطرافیان خود را از دست داده اند. گرگ ها می توانند از هر طبقه ای باشند. سوالی که ذهن افسر جوان پلیس را در فیلم Wolf of Snow Hollow به خود مشغول کرده این است که آیا او با موجودی واقعی یا خیالی روبرو است؟
تصاویر هوایی
فیلم با تصاویر هوایی از محیط آغاز می شود. کوه ها و جنگل های برفی پر از لکه های تاریک برای پنهان شدن شیاطین. تصاویر ادغام می شوند و موسیقی احساس ترس را به شما منتقل می کند. Snow Halo یک منطقه توریستی برای شهرنشینان است. آنها برای اسکی به هتل های این شهر می آیند. تصاویر به دیسک ماه کامل منتهی می شوند. وقت آن است که گرگها بیرون بیایند. نبرد بین انسان و حیوان احتمالاً یکی از اولین نبردهایی است که انسان با آن روبرو شده است.
انسانهای اولیه برای محافظت از خود و خانواده خود مجبور بودند با خرس ها ، گرگ ها و دیگر موجودات وحشی مبارزه کنند. هرچه زیستگاه به طبیعت نزدیکتر باشد و هرچه از شهرنشینی فاصله داشته باشد ، احتمال این نبرد بیشتر است. Wolf of Snow Hollow در چنین شرایطی آغاز می شود. با قتلی که مخاطب را به فیلم های جنایی و قاتلان سریالی متصل می کند.
فیلم سریع
این احتمالاً سریعترین فیلمی است که امسال ویرایش کرده ام. فیلم های هالیوود روز به روز سریع تر شده اند. استدلال آنها حتی قابل قبول است. مخاطب امروز مانند مخاطب دهه 70 فکر نمی کند و ریتم زندگی او تغییر کرده است. فردی که یاد گرفته همزمان چندین کار را انجام دهد ، مانند صبحانه خوردن در مترو هنگام راه رفتن به محل کار و خواندن مقاله ، احتمالاً عادت کرده است که همزمان چند اتفاق را ببیند و در مدت زمان کوتاهی آنها را تجزیه و تحلیل کند.
البته اگر به فیلم های ساکت و آرام علاقه دارید ، باید آنها را در سینمای اروپا جستجو کنید. در هالیوود اصل این است: به مخاطب فرصت تفکر ندهید. همه چیز باید در پایان سرعت خود باشد. ایده ای که مخالفان زیادی دارد اما فکر می کنم مخالفت با این روش بی معنی است. سینما دنیای بسیار بزرگی است که هرکسی بنا به علاقه خود با آن ارتباط برقرار می کند. اگر انصاف داشته باشم ، فیلم جدید جیم کامینگز یکی از همین فیلم های پرسرعت دلگرم کننده است.
کلانتر قدیمی
این فیلم درباره پسر کلانتری بازنشسته است. کلانتر قدیمی از نظر جسمی دیگر قادر به اجرای قانون نیست. (کشوری برای پیرمردها نیست) “تامی لی جونز از برادران کوئن را بخاطر بسپار که کلانتری قدیمی نیست ، توانایی هیچ کاری را ندارد و همیشه عقب است.” در دنیای جدید ، قوانین جدید شکل گرفت و برای مقابله با یک ذهنیت جدید لازم است نیروهای شر امروز. پسر کلانتر قرار است جانشین او شود و داستان قتل های وحشتناک را حل کند. موجودی ناشناخته و عجیب به شهر کوچک Snow Halo می آید و زنان را می کشد. عجیب است که در بیشتر فیلم ها ، قاتلان زنجیره ای زن طعمه هستند.
سوالی ذهن جان مارشال را نیز به خود مشغول کرده است. شایعه شده است که موجود عجیب و غریب که شبیه گرگ است یک قاتل است. پلیس جوان که به این افسانه اعتقادی ندارد و در واقعیت و ملموس زندگی می کند world ، به این فرضیه اعتقادی ندارد و قصد دارد با پیدا کردن قاتل ، رمز و راز قتل را حل کند و خود را به عنوان کلانتری جدید معرفی کند و به این تخیلات افسانه ای پایان دهد. بخشش کنید. اگر علاقه مند به تماشای فیلم هستید ، بقیه قسمت ها را بخوانید متن پس از تماشای فیلم.
بخشهایی از اتفاقات فیلم در ادامه لو میرود
پلیسهای فیلم ابهت کلانترهای فیلمهای وسترن را ندارند. آنها آدمهایی شکستخورده و ناتواناند. جان مارشال به عنوان شخصیت اصلی فیلم یک معتاد به الکل و شکستخورده در ازدواجش است. او حتی رابطهی خوبی با فرزند و همسر پیشینیش ندارد و همان تحقیری که از طرف جامعه میبیند را از طرف همسرش پیشینش هم تجربه میکند. جان به یک پیروزی نیاز دارد تا از شر این وضعیت برزخی خلاص شود. پلیسهای فیلم کمتر از همه اطلاع دارند.
مردم به واسطهی شایعهها چیزهای بیشتری دربارهی معمای قتل میدانند . همین باعث میشود زیاد پلیس را جدی نگیرند. مردم همچنین با پلیسها ارتباط خوبی برقرار نمیکنند و به آنها احترام نمیگذارند. کلیشهی ترسیدن از دست پلیس و دادن اطلاعات به آنها در این فیلم وجود ندارد. جمع شدن پلیسهای جوان در کافه و حرف زدن دربارهی معمای قتل شبیه به یک گردهمایی دانشجویی برای حل مسئلهای درسی است. آنها نه تجربهای دارند و نه شناخت خوبی نسبت به مسائل. آدمهای معمولی هستند که پیش از آنکه توانایی داشته باشند مسائل را خودشان پیش ببرند با حرکتهای قاتل هیجانزده و شوکه میشوند.
این مطلب ادامه دارد … .
نظرات کاربران
دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.