0

نقد فیلم Train to Busan: Peninsula

نقد فیلم Train to Busan: Peninsula

Mad Max: تریلر اکشن به سبک Mad Fury: Fury Road در فیلم زامبی Train to usan: Peninsula به کره جنوبی برخورد کرده است.

دنباله قطار بوسان به باسون پس از 4 سال با همان سبک و سیاق در سینماهای دنیا اکران شده است. فیلمی که به روزهای ما نزدیک است. شاید در ابتدای شکل گیری فیلم های آخرالزمانی و علمی تخیلی ، مخاطبان وارد دنیایی ناشناخته شده و از عجیب بودن فیلم ها لذت ببرند ، اما به نظر می رسد با انتشار ویروس کرونا و شیوع آن ، آخرالزمان مفهومی نزدیک به نظر برسد. همچنین ممکن است با شنیدن سرفه در تاکسی ، مترو یا خیابان خود را بکشید یا دور شوید. ترس از دیگری با بروز بیماری در روح همه ما وارد شده است. ترسی که ما را به یاد فیلم های آخرالزمانی ، به خصوص زامبی ها می اندازد.

زامبی ها

اوج زامبی ها با جورج رومرو به اوج رسید. رومرو را می توان پدر معنوی این جامعه دانست. هیولاهایی که هیچ زبانی ندارند و اغلب به صورت دسته جمعی و بدون رهبر از دنیای مردگان به افراد زنده حمله می کنند. ریشه این هیولاهای ضربی که قدرت آنها به وفور یافت می شود ، به روستایی در اطراف دریای کارائیب برمی گردد.

ویلیام سیروک ، خبرنگار که شایعاتی درباره قبیله ای به نام مردگان زنده شده را شنیده بود ، در سال 1928 به یکی از دهکده هاییتی رفت تا این موضوع را بفهمد. نتایج تحقیقات وی تکان دهنده بود. شاید افسانه مردگان درست نباشد ، اما سیروک با توده ای روبرو شد که ترس را در هر انسانی ایجاد می کرد. جمعیتی که بدون صحبت کار می کردند و ویژگی آنها چشمان برآمده ای بود که مانند مرده ها در جایی از فاصله دور خیره می شدند. سیروک در مقاله خود نوشت که زامبی ها نمادی از ترس و بدبختی مردم هائیتی هستند.

زامبی‌ها چیزی نیستند جز انسان‌های فقیر

زامبی ها چه کسانی هستند؟

زامبی ها چیزی نیستند جز افراد فقیر ، معمولی ، دیوانه و احمق که باید در مزارع سخت کار کنند. زامبی ها واقعاً مرده نیستند ، آنها توسط سم آلوده شده اند. تحقیقات سیروک آغاز شکل گیری یک زیر ژانر در وحشت بود که اشارات روشنی به زمان و وضعیت انسان در آخرالزمان داشت. بعداً در فیلم های رومرو ، وقتی سر این هیولاها به مراکز تجاری و تفریحی باز شد ، استعاره این زیر ژانر خود را بهتر نشان داد. زامبی های نظام سرمایه داری در برابر انسان ها ایستادند تا همه چیز را نابود کنند. افرادی که در لحظه سهل انگاری ، وقتی یک زامبی گاز گرفت ، به یک دیگر (زامبی) تبدیل شدند و دشمن شدند. حرکت مردم در این اوضاع آخرالزمانی به سمت سرزمین موعود بود که در فیلم شبه جزیره کشتی است که قرار است کامیونی پر از دلار را از لاشه هواپیما بیرون بکشد.

قطار بوسان

از قطار دنبال قطار بوسان خبری نیست. نام این فیلم تنها برای بزرگداشت فیلم محبوب 4 سال پیش ، قطار بوسان است. اگر در قسمت قبلی سرزمین موعود بوسان بود که با قرنطینه و از طریق یک تونل طولانی خود را در برابر دیگران محافظت کرد و قطار سریع السیر به سرعت به سمت آن حرکت می کرد ، در قسمت جدید داستان کمی متفاوت است.

این فیلم با نفوذ گروهی برای استخراج دلار آمریکا آغاز می شود و راهی برای نجات یک کشتی است. به نظر می رسد شبه جزیره می خواهد با فیلم های اکشن بسته به سبک اکشن به سبک آمریکایی ، کمبودهای چشمگیر خود را جبران کند. واقعیت را بپذیریم که سینمای امروز کره جنوبی دست کم در زمینه فناوری از آمریکایی ها کمتر نیست. صحنه های تعقیب و گریز فیلم به روشی کوچکتر یادآور Mad Max: Fury Road است و براساس ساختار فیلم الگوی خاص خود را دارد.

جاده‌ی خشم

جاده خشم

جاده خشم نیز در فضایی آخرالزمانی پیش می رفت ، گروه هایی سعی داشتند قبل از اینکه توسط رقبا تکه تکه شوند ، به سرزمین موعود برسند. استفاده ماهرانه از جلوه های ویژه رایانه ای و ایجاد فضایی متشنج که به مخاطب اجازه نمی دهد چشم باز کند در جاده خشم به اوج خود می رسد. البته این ویژگی به همراه فیلمنامه دقیق و حادثه محور ، فیلم را به یکی از محبوب ترین های دهه گذشته تبدیل کرد.

شبه جزیره در مقایسه با جاده خشم ساده و سطحی به نظر می رسد. حضور زنان در نقش یک زن جنگجو (مین جئونگ) با بازی لی جونگ هیون و دو دخترش که نقش مهمی در پیشبرد داستان دارند ، نزدیک به حضور زنان در جاده خشم است ، اما این سطحی تر و ناراحت تر به نظر می رسد اگر وسوسه تماشای فیلم شدید ، بعد از تماشای فیلم ، ادامه متن را بخوانید.

بخش‌هایی از داستان فیلم در ادامه لو می‌رود.

بیایید با ایده اصلی شروع کنیم. چهار سال از شیوع آن می گذرد و زامبی ها کل کشور را در دست گرفته اند. هیچ کشوری با کره نمی آید و نمی رود. گروهی برای بیرون کشیدن کامیونی پر از پول به منطقه شبه جزیره می روند. ایده جسورانه قسمت قبلی کمک به شخص دیگری بود. چقدر مردم تمایل دارند که خود را در معرض خطر قرار دهند و فیلمنامه نویس با نوشتن صحنه هایی که موقعیت های متضادی ایجاد می کند ، شخصیت ها را به موقعیت نجات و نیازمندی منتقل می کند.

ایده ای که در فیلم جدید دیده می شود. ژونگ سوک ، با بازی گنگ دونگ وان ، در ابتدای داستان تصمیم می گیرد خواهر بزرگتر خود را از کمک به مرد ، زن و دختر کوچک آنها که در راه هستند نجات دهد. صحنه ای که با تکرارهای زیاد دائماً روی شانه های زونگ احساس می شود.

متن فیلم ساز

ایده کمک به شخص دیگر در فیلم دوم کمی پیش پا افتاده به نظر می رسد و در متن فیلمساز تکرار می شود ، با این تفاوت که در نسخه قبلی شخصیت های اصلی فیلم با احساسات کمتری کشته شدند و در این نسخه همه شخصیت های مهم تا آخر زنده بمانید. این موضوع کمی در فیلم ضربه خورده است. آنچه اتفاق افتاده این است که فیلمنامه کمیاب شده و فیلمساز برای پر کردن خلامتن به جلوه های ویژه رایانه ای ، استفاده بیش از حد از حرکت آهسته و موسیقی پایان ناپذیر روی تصاویر متوسل شده است. فصل آخر فیلم آن چنان ناامیدکننده است که همه ایده های کوچک و دوست داشتنی فیلم مانند استفاده از ماشین کنترل برای گمراه کردن زامبی ها را فراموش می کنیم. به نظر می رسد مشکل اصلی فیلمنامه ، که چنین پایان بی نتیجه ای ایجاد کرده ، هویت زامبی ها است.

پنینسولا

فیلم زامبی

بیایید با یک سوال جدی ادامه دهیم؟ آیا در شبه جزیره با یک فیلم زامبی روبرو هستیم یا فیلمی که در آن زامبی وجود دارد؟ ظاهراً وحشت فیلم وجود زامبی هایی در شهر است که به نور و صدا حساس هستند و این عارضه باعث شده است که فیلمساز هر وقت بخواهد آنها را فریب دهد و شخصیت هایش را فراری دهد. اگر دشمنان ترسناک و چشمان برآمده آنها چنان ضعیف هستند که به راحتی فریب می خورند و شخصیت ها به ساده ترین شکل از دست آنها فرار می کنند ، چرا باید نگران افراد حاضر در فیلم باشیم؟ هر وقت کسی گیر کرد ، نفس راحتی می کشیم و می دانیم که آنها به نوعی فرار خواهند کرد. چرا؟ زیرا زامبی های این فیلم برخلاف قسمت قبلی هویتی ندارند.

حمله به انسان ها

زامبی های قسمت قبلی تازه تغییر شکل داده بودند. در صحنه های مختلف در مقابل چشمان تماشاگران و شخصیت ها ، دوستانشان رو به یکدیگر کردند و بی رحمانه به آنها حمله کردند. آنها سعی کردند به هر شکل ممکن آنها را پشت درهای واگن ها نگه دارند. در قسمت قبلی ، تونل زامبی ها را به تاریکی فرو برد و در تاریکی ، هیولا قدرت خود را از دست داد. اما در قسمت جدید ، زامبی ها ناتوان هستند و به راحتی زیر ماشین خرد می شوند و توسط تیر کشته می شوند.

آنها هیچ ویژگی خاصی به جز دو ویژگی ذکر شده در بخش قبلی ، یعنی نابینایی در تاریکی و حساسیت به صدا ندارند و هیچ عامل ترسناک جدیدی ندارند. حتی فراوانی آنها در صحنه های فیلم خیلی محسوس و ترسناک نیست. به نظر می رسد به همین دلیل است که ما بیش از حد نگران شخصیت ها نیستیم و در فصل آخر می توان اطمینان داشت که همه شخصیت ها ذخیره می شوند. آیا مرگ پدربزرگ واقعاً تأثیری در آن صحنه اشک آور و آهسته دارد؟ چه پدربزرگ در داستان چه نقشی بازی کرد که قلب ما را به مرگ او سوخت؟ ‌

شکل فضاسازی فیلم

فیلم برداری از صحنه

فرم جوی این فیلم ، یادآور یک شهر مرده ، یادآور فیلم های آخرالزمانی قبلی است. اتومبیل های وارونه ، پله های فرسوده و ساختمانهای شیشه ای پر از زامبی تصویر ترسناکی از آینده ترسیم می کنند. نگاه خوش بینانه فیلمساز برخلاف قسمت قبلی باعث می شود فیلم را فراموش کند و به زودی فراموش کند. البته این به معنای اجتناب ناپذیر بودن هر نگاه خوش بینانه نیست ، اما امید واهی فیلم مبنی بر ورود نجات دهنده به سبک آمریکایی آن با هلی کوپتر برای نجات شخصیت های فیلم در حال جابجایی است.

به راستی ، اگر تیم نجات وجود داشت ، چرا در این چهار سال سر آنها پیدا نشده است؟ چرا آنها باید همزمان با ورود کشتی حاضر شوند و شخصیت ها را از دست زامبی ها نجات دهند؟ این سوالات  حل نشده ای را برای مخاطبان موتور جستجو ایجاد می کند و زنگ خطری برای فیلمساز است که نمی خواهد تماشاگران خود را با پایان تلخ از دست بدهد ، حتی اگر نتیجه عکس باشد.

برچسب‌ها:,

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پنج × 1 =