0

نقد سریال Des

نقد سریال Des

“Des” یک مینی سریال جذاب و داستانی واقعی از یک قاتل سریالی به نام دنیس نیلسن است که شما را در سه قسمت شگفت زده می کند.

ماهی نمی تواند گریه کند ، گرگ نمی تواند بخوابد ، عقاب نمی تواند سقوط کند و انسان نمی تواند کثیف باشد. انسان از دو نوع آفریده شده است: نور (از جانب خدا) و تاریکی (از جان خود او) ، چیزهای دیگری که در انسان وجود دارد ، مانند مظاهر قدرت و ضعف و خیر و شر ، همه سایه های این دو نوع است. انسان موجودی بالقوه در قلمرو صفات و خلقیات است؛ یعنی در ابتدای تولد فاقد مزاج و شخصیت است. بر خلاف حیوانات ، که هر کدام با ویژگی های خاصی متولد می شوند.

از آنجا که انسان فاقد هرگونه مزاج است و از طرف دیگر خلق و خوی و شخصیت پردازی است ، با توجه به ویژگی ها و خلقیاتی که به تدریج پیدا می کند ، علاوه بر ابعاد طبیعی خود ، یک سری ابعاد ثانویه ایجاد می کند. . انسان تنها موجودی است که قانون آفرینش به او قلم داده است تا چهره خود را بکشد ، که ممکن است هر طور که بخواهد بکشد. یعنی برخلاف اندامهای جسمی آن (که کار آنها در رحم کامل شده است) و برخلاف خصوصیات ذهنی و اندامهای ذهنی حیوانات (که در مرحله قبل از تولد نیز پایان یافت) ، اندامهای ذهنی انسان که از آنها تعبیر می شود خصوصیات اخلاقی و پس از تولد در مقیاس بسیار بزرگی ساخته می شوند.

ذات پاک

اینکه هر موجودی ، حتی یک حیوان ، همان چیزی است که آنها آن را ساخته اند. اما انسان همان چیزی است که می خواهد باشد. چگونه شخصی که ادعا می کند ذات پاک دارد به یک جنایتکار شرور و یک قاتل زنجیره ای تبدیل می شود؟ مهمترین عامل شناخته شده ای که بر افراد تأثیر مثبت می گذارد و به مرور زمان به قاتل شدن آنها آسیب می زند ، مسائلی است که در کودکی و محیط ناسالم خانواده جنایتکاران حاکم است. روندی که عمدتا روانشناختی و شخصی است.

تحلیل این مسئله قسمت مهمی است که کمتر در سینما به آن پرداخته می شود. البته پرداختن به فاجعه قاتلان زنجیره ای در فیلم هایی از جمله: زودیاک ، سکوت بره ها ، روانی ، هفت ، خاطرات قتل ، روانپزشک آمریکایی ، سوئینی تاد ، سرزمین های زمین های بایر و … بسیار موفق بوده است و منجر به خلق آثار ارزشمندی شد.

سریال ها و مستندهای جذاب همچنین شامل قاتلان زنجیره ای از جمله: ساختن قاتل ، داستان جنایی آمریکایی ، جینکس ، باور نکردنی ، نبوغ شیطانی ، راه پله ، گفتگو با یک قاتل: نوارهای تد باندی و سایر سریال ها و مستندهایی که شده اند قادر است با گرفتن سوژه های واقعی و ترکیب تصاویر مستند مخاطبان زیادی را در این زیر ژانر جنایی جذب کند. اما جایگاه Des در بین این آثار چگونه است و در سه قسمت به چه موضوعی می پردازد؟ در بررسی سری Des در مورد زومجی با ما همراه باشید.

سریال Des

قاتل زنجیره ای

دس در مورد یک قاتل زنجیره ای به نام دنیس نیلسن یا دز است که بین سالهای 1978 تا 1983 حداقل 12 پسر و پسر جوان را در لندن ، انگلیس کشت و به مدت 5 سال دیده نشده است. نیلزن سرانجام پس از کشف استخوان و گوشت متصل به فاضلاب در حوالی 23 باغ کرانلی دستگیر شد. وی به شش مورد قتل و دو فقره قتل متهم شد. کارآگاهان در حالی که گوشت انسان فاضلاب خانه اش را مسدود کرده بود ، در خانه وی کیسه های خرید پر از اعضای بدن انسان را پیدا کردند.

قاتل معروف بدنامی اعتراف کرده بود که برای از بین بردن مغز آنها ، سر قربانیان خود را در قابلمه ای بر روی اجاق گاز پخته و برخی معتقدند که نیلزن بخشی از بدن قربانیان خود را خورده است. مجموعه Des از کتاب برایان مسترز با عنوان Killing for the Mass الهام گرفته است که در زندگی نیلسن قرار دارد و شامل مصاحبه هایی با شخص قاتل است.

ترورهای نیلسن

ترورهای نیلسن در سال 1978 با قتل استفان هولمز 14 ساله آغاز شد. این پرونده یکی از مشهورترین پرونده های جنایی در تاریخ انگلیس است که پیامدهای شخصی و کاری رابطه با یک قاتل روان پریش مانند نیلزن را نشان می دهد. یک قاتل زنجیره ای که اعتراف می کند با سردی عجیب 15 انسان بی گناه را به قتل رسانده است. آقای نیلسن یا دز طعمه خود را که همه جوان هستند پیدا می کند و بی سر و صدا او را می کشد. وی پس از دستگیری با پلیس همکاری می کند اما ناگهان همه چیز تغییر می کند.

کاری که این مجموعه در ابتدا به خوبی انجام می دهد معرفی شخصیت ها در سکانس های آغازین خود است. کارگردان “لوئیس آرنولد” که سریال برادچرچ “برادچرچ” را از او می شناسیم کار خوبی با این مجموعه انجام داده و توانسته در سه قسمت مخاطب را در پای سریال نگه دارد. او با انتخاب “دیوید تنانت” به عنوان نیلزن (که قبلاً در برادچرچ با هم کار می کرد) ، انتخاب بسیار درست و تأثیرگذاری را در به تصویر کشیدن نیلزن انجام داده است.

با حضور هیپنوتیزم ، دیوید تنانت نیلزن را به عنوان یک قاتل منطقی سرد ، کاریزماتیک و تشنگی به تصویر می کشد دقیقاً همانطور که هست. دس از نظر پلیس داستانی است و نقش کارآگاه را دانیل میز (بازیگر نقش مارکوس در سریال خطوط سفید) بازی می کند. نیلسن پس از دیدن کارآگاهان در مقابل خانه شخصی خود بدون هیچ گونه مقاومتی تسلیم شد و تا آنجا که ممکن بود همکاری کرد و حتی گفت که تعداد اجساد و قتل ها بیش از این است و وی حدود 16 قتل مرتکب شده است.

تصاویر مستندی

جالب اینجاست که این کارگردان سریال را با تصاویر مستندی از کارتون رویای لندن و این س ofال که آیا امیدی به بیکاران و بی خانمان ها وجود دارد ، آغاز می کند. بی خانمان هایی که با هزار امید به دنبال رفاه در لندن بودند اما اکنون به ارتش بیکار جوانان بی سرپرست تبدیل شده اند. موضوعی که برای ما بسیار ملموس تر از آنها است. کسانی که خانه و شغلشان بخشی از زندگی عادی آنها است نه رفاه. افراد بی خانمانی که محصول سیاست های غلط دولت ها هستند و به امید زندگی بهتر در شهرهای بزرگی مانند لندن می روند ، اما لندن چیزی نیست که ما در تلویزیون و رسانه ها می بینیم.

مشکلی که انگلیس از سی سال پیش با آن روبرو بود دیگر امروز وجود ندارد ، مشکلی که امروز در جغرافیای خود به عنوان یک مشکل اساسی با آن روبرو هستیم. افرادی که داوطلبانه همه ارتباطات خود را با گذشته قطع کرده و حتی رویاهای خود را فراموش کرده اند و همه اینها بهره برداری هرچه بیشتر از مجرمان و کلاهبرداران است. نیلزن به عنوان یک قاتل در زمانی که از بسیاری از بیماری های روانی و اختلالات شخصیتی رنج می برد ، به سراغ چنین افرادی می رود که بدون حمایت و از همه جا قطع شده اند. در حدی که خود نیلسن ادعا می کند برخی از آنها فقط به غذا احتیاج داشتند ، دولت از وجود چنین افرادی در لندن ابراز تأسف می کند.

اختلالات هموفوبیایی

خونسردی کامل

او با خونسردی کامل و بسیار خویشتنداری به قتل های خود اعتراف می کند و پلیس نیز مانند ما مخاطبان از این که انسانی عادی ، منطقی و با احترام دست به چنین اقدامات جنایتکارانه و وحشیانه ای زده است ، شگفت زده می شود. همه قربانیان مرد بودند و نیلسن به جز اختلالات شخصیتی هیچگاه انگیزه روشنی برای کشتن آنها نداشت. وی اختلالات شخصیت را شایع ترین بیماری روانی در قاتلان زنجیره ای عنوان کرد. اختلال شخصیت نوعی بیماری روانی است. توضیح اینکه این اختلالات روان رنجور تلقی می شود.

در این نوع بیماری ، فرد ارتباط کامل با واقعیت های اطراف دارد و دچار توهم و توهم نمی شود و این مسئله و درک آن برای جامعه خطرناک است. جرمی ، چه کاملاً برنامه ریزی شده باشد و چه غیرارادی انجام شده باشد ، نمی تواند صرفاً نتیجه خیالات مجرم یا حتی اجبار به ارتکاب آن باشد ، بلکه ابتدا باید به شخصیت وی نسبت داده شود. بنابراین ، شخصیت یک متغیر تأثیرگذار بین زندگی شخصی قاتل و جهت ارتکاب جرم است. افرادی که شخصیت سالم و معمولی دارند وقتی دچار آشفتگی هستند زندگی خود را به طور منظم اداره می کنند.

چنین افرادی وقتی مرتکب جرمی می شوند ، با برنامه ریزی و منطق اقدامات خود را انجام می دهند. به عنوان مثال ، اگر در چنین افرادی یک اجبار درونی شدید و تمایل به کشتن ایجاد شود ، بیشتر احتمال دارد که مرتبا مرتکب قتل شوند. مجرماني كه مرتكب جرايم برنامه ريزي شده مي شوند ، غالباً اختلالات ضد اجتماعي ، خودپسندي ، نقص توجه ، وسواس-اجبار و ضد اجتماعي دارند. نیلسن نیز شامل این موارد است. او کشتارها را به روشی منظم و برنامه ریزی شده انجام می داد و با اجساد قربانیان بسیار بیرحمانه و غیرانسانی برخورد می کرد.

پاک سازی اجساد

تمثیل او درباره پاک سازی اجساد تمثیلی عجیب است. او می گوید مثل تمیز کردن ظرف کثیف بعد از جشن است! روش نیلزن این بود که افراد را پس از همراهی به آپارتمان خود دعوت کرده و سپس آنها را خفه و مثله می کند. او بدون شکستن قفسه سینه شکافی در زیر ناف ایجاد کرد و این برای او آزمون و خطایی بود. پس از آن ، نیلزن آنها را سوزاند و در باغ حیاط خانه خود و زیر چوب خانه اش دفن كرد و از نگاه حیرت زده كارآگاهان گفت كه اصلاً برای او خوشایند نیست ، آیا آنها را مثله كرده ، سرشان را بجوشاند یا بدن آنها را بسوزانید.

وی اعتراف کرد که مجبور بود این کار را به این روش انجام دهد ، زیرا فضای کافی برای دفن آنها نداشت و این کار را به دلیل بو انجام داد. نیلزن قتلها را به صورت پاره پاره به یاد آورد و گفت که هیچ خشونت وجود ندارد. او حتی به همه قربانیان احترام می گذاشت ، برای آنها غذا تهیه می کرد ، با آنها تلویزیون تماشا می کرد و موسیقی گوش می داد و آنها را همراهی می کرد ، اما اغلب اوقات از تعداد یا اسامی قربانیان دقیق آگاهی نداشت و مجبور بود به سختی فکر کند تا به یاد بیاورد آنها چه کسانی هستند.

شناسایی هویت

این بزرگترین نگرانی کارآگاهان بود زیرا آنها بدون شناسایی هویت قربانیان نمی توانستند وی را به قتل متهم کنند و مسئله دیگری که آنها را آزار می داد این بود که نیلزن یا دز از قبل عضو اداره پلیس بودند. این امر یکی از دغدغه های اصلی کارآگاهان برای پیگرد قانونی بود ، زیرا اوضاع مهمی را برای کارآگاهان در مورد عملکرد و ذهنیت پلیس ایجاد می کرد. علائم اختلالات همجنسگرا وی بعداً در مورد قربانیان ، انتخاب آنها و ارتباط آنها با آنها نشان داده می شود.

همجنسگرایی ای که وی عنوان کرد ، تنها دلیلی بود که از همسرش جدا شد. پس از دستگیری و زندانی شدن ، نیلزن از نویسنده معروف (برایان مسترز) خواست داستان زندگی خصوصی او را بنویسد. وی در ابتدای نوشتن خود به این نکته اشاره کرد که نیلسن یک انسان معمولی است ، مانند همه کسانی که از کنار آنها رد می شوید یا در بانک یا خرید می بینید. نکته مهم این است که جنایتکاران یا قاتلان زنجیره ای می توانند افراد عادی باشند که به وفور در جامعه می بینیم و در کنار خود زندگی می کنند ، اما ماهیت آنها را نمی دانیم و فاجعه نزدیکتر از آن است که فکر می کنیم.

کمد لباس ها

او خود را هیولایی نمی داند که مردم فکر می کنند ، به گفته نیلزن یا دز ، همه افراد در کمد لباس هایشان پر از استخوان هایی هستند که صدا می کنند ، پر از اسرار ناگفته وحشتناکی است که ممکن است هرگز فاش نشوند ، و فقط او و اقدامات او نیست اما سیل تقدیس یا محکومیت عمومی است ، که گاه گاهی یقه را می گیرد و او را غرق می کند. نیلسن همچنین از اختلال کمبود توجه شدید رنج می برد. او بعد از دستگیری بیشتر نگران سگش بود و اینکه چرا در روزنامه ها گزارش نشده است.

بیش از همه ، این برایان مسترز ، نویسنده بود که به شخصیت نامتعادل و بیمار دز پی برد ، وی قصد نداشت کتاب زندگی نیلزن را صرفاً به عنوان یک جنایت عامیانه پرفروش ، کم جرم و جنایت عامیانه با اغراق های عظیم فروش و سود مالی بنویسد

این مطلب ادامه دارد … .

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پنج × دو =