0

نقد فیلم Ma Rainey’s Black Bottom

نقد فیلم Ma Rainey’s Black Bottom

“lack Ratme Ma Rini” که تنها در یک روز تصویری عمیق از یک عمر شخصیت های تاریخی خود را ترسیم می کند ، میزبان آخرین و بهترین تصویر چادویک بوزمن فقید است.

رابرت مک کی عبارتی معروف در داستان دارد که گرچه اساسی ترین ، حیاتی ترین و مشهورترین نیاز یک داستان قوی را توصیف می کند ، اما نویسندگان آنقدر نادیده می گیرند که یادآوری آن بارها و بارها ضروری است. وی می گوید: “شخصیت واقعی با تصمیماتی كه شخص تحت فشار می گیرد ، آشكار می شود.” “هرچه فشار قوی تر باشد ، افشاگری عمیق تر می شود و این تصمیم به ماهیت تفکیک ناپذیر آن شخصیت نزدیکتر است.” فراتر از ظاهر این شخصیت ، او کیست؟

در قلب انسانیت او چه می یابیم؟ تنها راه شناخت حقیقت تماشای تصمیم او تحت فشار برای پیگیری خواسته هایش است. تصمیم گیری مترادف با زندگی است. او تصمیم می گیرد ، پس وجود دارد. هرچه فشار بیشتر وارد شود ، عصاره هویت واقعی شخصیت ضخیم تر می شود. اوت ویلسون ، یکی از نمایشنامه نویسان تاریخ معاصر آمریکا ، بر اساس یکی از نمایشنامه هایش ، “دکمه سیاه ما رینی” ، بر تمام پتانسیل این قانون داستانی تسلط دارد تا شخصیت هایی را که آنها را پر از زندگی و انسانیت و مخاطبان آنها می کند ، شکل دهد. پر از همدلی. نکته ای که علی رغم ماهیت تئاتری که در فضای بسته و در مکان های محدود اتفاق می افتد ، “پایین سیاه ریتم ما” را به یکی از داغ ترین فیلم های سال تبدیل می کند. فیلم ما دکمه سیاه یکی از برندگان اسکار 2021 است.

صحنه های فیلم

در انتهای فیلم صحنه ای وجود دارد که شخصیتی به نام لوی (نوازنده گروه موسیقی را با بازی چادویک بوزمن فقید) به تصویر می کشد که با دیوارهای بلند آجری احاطه شده است. یک سلول مربع شکل به طول و عرض دو متر منهای دری که از آن وارد می شوید ، فقط از طریق سقف باز و بسیار دور آن بیرون می رود که یک تکیه گاه کوچک را از آسمان آبی منعکس می کند. حیاط پشتی فراموش شده در طول فیلم ، سه بار لوی سعی می کند به فضای فراتر از این در قفل شده مرموز راه پیدا کند.

در اولین تلاش خود ، متوجه می شود که دسته سبز فلزی درب ، که منجر به محیط کنجکاو فراتر از آن می شود ، محکم گیر کرده است. تمام نیرویی که به در وارد می شود بی فایده است. سپس او به نوازندگان همکار خود روی می آورد و می گوید: “لعنت ، آنها هرگز اجازه نمی دهند چیزی مثل قبل بماند.” به نظر می رسد او می گوید عدم دسترسی وی نتیجه مداخله شخص ناشناسی است. بار دوم که لوی می خواهد در را باز کند ، هیچ انگیزه واقعی برای باز کردن در ندارد. این بار تلاش او ناشی از نوعی عادت ناخودآگاه است؛ تلاشی که فراتر از غلبه بر این لجبازی ، گامی در جهت یادآوری شکست قبلی اوست.

مقاومت در برابر درخواست

او بدون فکر چند بار دستگیره را هل می دهد و وقتی دوباره مشخص می شود که او هنوز در برابر درخواستش مقاومت می کند ، آن را به حال خودش می گذارد. اما سومین و آخرین تلاش او بعد از تمام وقایع داستان اتفاق می افتد. لوی از این مرحله از داستان عصبانی است. اما او فقط از درب متکبر که از دستورهای باز کردن او اطاعت نمی کند عصبانی نیست. او عصبانی است زیرا معتقد است دیگران آنچه متعلق به او است را ربوده اند. او به عنوان فردی که خنجر خیانت را در اعماق پشت خود احساس می کند عصبانی است. مهمتر از همه ، او قربانی خیانت کسی نمی شود که لوی برای او دلیلی ندارد که به انگیزه های شیطانی خود شک کند.

او قربانی شیطانی شد که کاملاً از آن آگاه بود ، علی رغم تجربه قبلی خود ، خود را متقاعد کرد که این بار قضیه فرق کرده است. این بار او می داند که چگونه شیطنت را به نفع خود کنترل کند. بنابراین او از ساده لوحی خود بیشتر عصبانی است تا از جهان خارج. او از نادیده گرفتن تمام هشدارهایی که جدی نگرفته با آرمان گرایی احمقانه خود عصبانی است.

انگیزه‌ی توقف‌ناپذیر

انگیزه توقف ناپذیر

بنابراین سرانجام عصبانیت او به نقطه جوش می رسد و انگیزه توقف ناپذیر برای شکستن آن فوران می کند. او به در حمله می کند و دسته آن را بیش از هر زمان دیگری فشار می دهد. وقتی این کار نمی کند ، او خودش را به شانه خودش می زند و وقتی دوباره بلند می شود ، به پشت خم می شود ، می دود و تمام وزنش را به در می کوبد ، در حالی که حرکت نمی کند ، آن را لگد می زند. لوی در تمام این مدت نفس می کشد و درد می کند ،

اما برطرف نمی شود. زیرا اکنون تمام زندگی او در گرو گشودن این در استعاره است. او باید در نبرد شخصی خود با دروازه ای که راه او را به آرزوها و آرزوهایش بسته است پیروز شود. بلافاصله پس از فروپاشی همه برنامه های خوش بینانه خود ، او باید به خود ثابت کند که فراتر از این در فلزی ، پاداش ارزشمندی در انتظار او است. اینکه اگر بتواند به اندازه کافی نیرو وارد کند ، سرانجام همه دنیا را علیه خود مقهور خواهد کرد. اما هنگامی که سرانجام مبارزه ناامیدانه وی برای سرنگونی این مانع به ثمر نشست ، وقتی سرانجام تسلیم التماسات لوی شد ، دری که آرزو می کند بسته بماند ، آنچه که در آنجا با آن روبرو می شود ، سرزمین وسیعی از پوچی است.

دیوار بزرگ

چیزی جز مقداری خاک ، شن ، سنگریزه و دیوار در انتظار او نیست. مخصوصاً مورد دوم. تا آنجا که چشم می بیند ، یک دیواره است. گویی ارتفاع دیوارها برای همیشه ادامه دارد. لوی اتاق زیرزمین قبلی را ترک می کند و به یک انبار باریک تر و خفقان آورتر قدم می گذارد. او به آینده خود قدم می گذارد. او رویا را پشت سر می گذارد و با سر به طرف دیگر در به دیوار واقعیت برخورد می کند. آسمان آبی انتهای سلول چنان نزدیك به نظر می رسد كه زندانی را در حین پوسیدن به امید واهی خیال از بین بردن دیوارها زنده نگه می دارد اما نه آنقدر نزدیك كه زندانی واقعاً فرصت فرار داشته باشد. مرزی بین اسارت مطلق و دروغ فریبنده آزادی. این صحنه زیاد دوام نمی آورد؛ بسیار گذرا است.

لوی نفس می کشد و سپس به سکانس بعدی می رسد. اما احساس محبوس شدن در سلول با دیواره های بلند در این صحنه خلاصه نمی شود ، بلکه در کل فیلم قابل لمس است. تمام افکار و ذکرهای نمایش و موسیقی که این فیلم از آنها اقتباس شده است ، روی این دیوارها متمرکز شده است. lack ottom Ma Rini از نتفلیکس ، نوشته اوتس ویلسون در سال 1982 ، روایت زندگی یک روز به نام مردی به نام ما رینی است ؛ شخصی که به عنوان یکی از خوانندگان افسانه ای سبک بلوز ، عنوان “مادر بلوز” را دارد. منشا فرهنگ موسیقی آفریقای غربی ، بلوز از بردگان سیاه پوست آمریکایی نشأت گرفته است.

کاوش در خشم

نتیجه یک فیلم است که به کاوش در خشم و آسیب های سرکوب شده قربانیان نژادپرستی در تاریخ آمریکا و موسیقی همراه آن اختصاص دارد. موسیقی ای که درست مانند داستان این فیلم ، ترکیبی جدایی ناپذیر از درد و لذت است. آگوست ویلسون در سال 1945 در ناحیه هیل پیتسبورگ ، پنسیلوانیا ، که بعداً محل نمایش بیشتر نمایش های او خواهد شد ، از پدری مهاجر آلمانی و مادری سیاه پوست از آمریکای جنوبی متولد شد. پدرش چند سال پس از تولدش برای همیشه درگذشت و مادرش مجبور بود تنها از او مراقبت کند.

ویلسون ، مانند دیگر هنرمندان و ورزشکاران مشهور ، از جمله توپاک شکور ، پرینس ، مایکل جکسون ، سرنا ویلیامز (تنیس باز) ، جیکوب لارنس (نقاش) و بسیاری دیگر ، فرزند نسل “مهاجرت بزرگ” بود. رویدادی که در آن شش میلیون سیاهپوست آمریکایی از سال 1916 تا 1970 از جنوب به شمال شرقی ، غرب میانه و غرب آمریکا مهاجرت کردند. دلایل اصلی مهاجرت در مقیاس گسترده ، اوضاع نابسامان اقتصادی و همچنین نژادپرستی گسترده در ایالت های جنوبی بود که قوانین نژادپرستانه موسوم به “جیم کرو” اجرا شد.

مهاجرت بزرگ

مهاجرت بززرگ

بنابراین ، وی علاوه بر اینکه به معنای واقعی کلمه فرزند یک مهاجر بزرگ است ، از نظر هنری نیز تحت تأثیر این دوره تاریخی قرار گرفت. کارهای ویلسون در طول 40 سال فعالیت حرفه ای خود همیشه دروازه ای غیر معمول و نادر در زندگی سیاه پوستان قرن بیستم بوده است. هر نمایشنامه وی در دهه متفاوتی از قرن بیستم اتفاق می افتد و هر یک به گوشه ای متفاوت از تاریخ مشترک می پردازند. ویلسون در مصاحبه ها گفت که او علاقه شدیدی به هنر هنرمندان سیاه پوست در اواسط قرن بیستم داشت. از ادبیات جیمز بالدوین ، که “بیان عمیق سنت های سیاه” را از آن آموخت ،

تا نقاشی های رومر بیرن ، که از او آموخت ، برای به تصویر کشیدن غنای و تعدد مناسک زندگی روزمره بدون مصالحه و احساسات. اما شاید هیچ اثر هنری و هیچ هنرمندی به اندازه موسیقی بلوز بر او تأثیر نگذاشته باشد. ویلسون ، که از آبی ها به عنوان “منبع هنر” یاد می کند ، در کودکی با مادرش در خانه ای چند مستاجر زندگی می کرد. خانه ای با اتاق های مستقل که در آن همه مستاجران مجبورند حمام و آشپزخانه مشترک داشته باشند.

تنفر از همسایگان

ویلسون توضیح می دهد که از این خانه و همسایگان آنها متنفر است. اما او اضافه می کند: “بعد از کشف بلوز ، نوع نگاه من به مردم در خانه کمی تغییر کرد. ناگهان من ارزشی را دیدم که قبلاً متوجه آن نبودم.” آنچه کشف کردم زیبایی و نجابت در مبارزه آنها فقط برای زنده ماندن بود ویلسون در زمان مرگش در سال 2005 ، شانزده نمایشنامه نوشت که برنده جایزه پولیتزر برای “حصارها” در 1987 و “درس پیانو” در سال 1990 شد. از آن زمان ، وی در سال 2015 ، دنزل واشنگتن حق اقتباس فیلم از 10 نمایشنامه ویلسون را کسب کرد که به “چرخه پیتسبورگ” معروف است.

یک سال بعد ، علاوه بر کارگردانی اقتباس فیلم “حصارها” ، در کنار ویولا دیویس (با بازی در “دکمه سیاه ما رینی”) به عنوان بازیگر نقش اصلی خود جلوی دوربین ظاهر شد ؛ استودیوی پارامونت که مورد تحسین منتقدان قرار گرفت نامزد اسکار بهترین بازیگر زن ، بهترین بازیگر نقش اول زن و بهترین فیلمنامه اقتباسی شد و برنده اسکار شد جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای ویولا دیویس.

اثر ویلسون

“دکمه سیاه ما رینی” دومین اثر ویلسون است که اثری از هالیوود بر جای گذاشت. این بار اما دنزل واشنگتن به تولید این فیلم اکتفا کرد و آن را به جورج سی ولف سپرد. “باتیم رینی سیاه ما” همزمان با مرگ غیرمنتظره چادویک بوژمن پخش شد. بنابراین ، هویت این فیلم به اوت ویلسون محدود نمی شود ، بلکه به عنوان تلاقی چندین میراث سنگین تر از حد معمول است. کسانی که به دنبال پایان باشکوه بازیگری چادویک بوزمن هستند ، پس از مرگ تکان دهنده اش به دنبال فرصتی دیگر برای لذت بردن از استعداد او هستند ، فیلمی که ممکن است میزبان قدرتمندترین بازیگران بزمان باشد و یک نمایش خداحافظی طولانی را ارائه دهد.

او این کار را نکرد اما ozeman تنها جاذبه lack utton نیست. اگرچه این خطر وجود داشت که وزن و ابهت آخرین نقش بوزمن روی کل فیلم تأثیر بگذارد و بر همه چیز مسلط شود ، اما حقیقت این است که خورشید اصلی فیلم که داستان حول آن می چرخد ​​، شخصیت ما رنی است که ویولا دیویس آن را بازی می کند. در ماه های منتهی به اکران فیلم ، دیویس در مصاحبه ها اعلام کرده بود که نمی خواهد هیچ جنبه ای از شخصیت رینی را حذف کند ، فقط به این دلیل که ممکن است برای عموم مردم جذاب نباشد.

تعریف مرسوم هالیوود از زیبایی

تعریف هالیوودی

تصمیمی تحسین برانگیز که ممکن است با تعریف متعارف هالیوود از زیبایی ، جذابیت و جذابیت ستارگان تاریخی مغایرت داشته باشد ، اما درعوض به پرتره ای بسیار طبیعی ، م faithfulمن و بی نظیر از این شخصیت تاریخی منجر شده است. ویولا دیویس برای این نقش خود از آبکاری طلا برای هر دو ردیف دندان خود استفاده کرده و گونه های خود را با رژ لب که یکی از نقاط عطف مد محسوب می شود ، سرخ می کند ، در حالی که لباس های مجللی بر تن دارد ،

تند و متکبر راه می رود. او با صدای ضخیم و قلدری صحبت می کند. همچنین ، تقریباً در هر سکانس فیلم ، یک لایه عرق نازک و براق روی پوست او وجود دارد. گرچه این نوع ظاهر و رفتار ممکن است شخصیت اصلی فیلم را دفع کند یا منجر به شناسایی شود ، اما این احساس را قبل از آشکار کردن روح آسیب دیده و غم انگیزی که این ظاهر و رفتار پرخاشگرانه برای محافظت از آن به اطراف پرتاب کرده است ،

برانگیخته است. عمدی بود علاوه بر به تصویر کشیدن صمیمیت زندگی سیاه ، موسیقی بلوز که توسط ما رینی پخش می شود مستقیماً زندگی درونی افراد محروم از قدرت را در جامعه آمریکا بررسی می کند. بازی ویلسون که باعث افتخار ضربه ای است که منجر به سقوط صاعقه مرد در یک چشم به هم زدن می شود ، نگرانی مشابهی دارد.

تمثیل غم انگیز

“دکمه سیاه ما رینی” در واقع تمثیلی غم انگیز از ماهیت بسیار شکننده و دروغین رویای سیاه آمریکایی است. اینکه چگونه بسیاری از مردم این کشور به سعادت رسیده اند ، کار سخت نیست بلکه عبور از موانع سیستماتیک است. lack atem Rini ما علاقه مند به بررسی پیامدهای این شرایط است: چگونه کسانی که در پایین طبقه اجتماعی هستند (نه از نظر اقتصادی ، بلکه از نظر ارزش انسانی) شرایط خود را درونی و پاسخ می دهند؟ در طول فیلم ، با دو واکنش متفاوت روبرو می شویم. در یک جبهه ، رینی را داریم. شخصی که کاملاً از دید دیگران نسبت به رنگ پوست خود آگاه است.

اولین باری که رینی را می بینیم ، او در حال ترک یک هتل با صاحبان سیاه پوست و پر از مهمانان سیاه پوست ثروتمند است. داسی می ، معشوقه اش و سیلوستر ، خواهرزاده نوجوانش ، پشت سر او ایستاده اند. به محض اینکه رینی متوجه نگاه خیره بورژوازی شد ، با حرکتی اعتراضی و مبارزه ای ، بازوهای همراهانش را می گیرد و آنها را نزدیک خود می گیرد. مدیر برنامه سفید و تهیه کننده سفید استودیو با ترس و لرز از ما یاد می کند.

استودیو ضبط

رینی نه تنها با تأخیر در استودیو برای ضبط دیر می رسد ، بلکه هنگامی که او را مجبور می کنند نسخه مدرن تر و به روز “دکمه سیاه” را بخواند زیرا یکی از ریشه های اصلی هنری است آهنگ او از خود فاصله می گیرد ، با آن مخالفت می کند و در برابر اصرار آنها قاطعانه می ایستد. اندکی بعد ، رینی اصرار دارد که خواهرزاده اش اشعار را بخواند. رینی اصرار می ورزد اگرچه لکنت خواهرزاده اش باعث تکرار مکرر آهنگ می شود ، اما به هم ریختگی نوازندگان و عصبانیت تهیه کنندگان استودیو است. آنها باید صبر کنند تا سیلوستر متن مقدماتی را بدون وقفه بگوید. حتی اگر برای همیشه دوام داشته باشد.

سرپرستان استودیو ، که نمی خواهند سود حاصل از فروش موسیقی ما را از دست بدهند ، با اکراه مجبور به اطاعت می شوند. مدتی بعد ، متوجه شدیم که ما ، رینی ، عادت داریم که همیشه چند بطری کوکاکولا در دست داشته باشیم تا هنگام ضبط ، گلوی خود را تازه کنیم. چیزی که مدیر برنامه هایش از قبل می دانست. بنابراین وقتی متوجه شد مدیر برنامه اش کوکاکولا خود را تهیه نکرده است ، کل پروژه را تعطیل می کند.

تهیه‌ی کوکاکولا

ساخت کوکاکولا

مدیر برنامه های وی از او می خواهد در حالی که شخصی را برای ساخت کوکا کولا می فرستد ، ضبط را در این فاصله ادامه دهد ، اما ویژگی خصوصیات رینی این است که آشتی ناپذیر است. او تا زمان حضور كوكاكولا ، در پشت میكروفون نمی ایستد ، تا زمانی كه حق او جدی گرفته شود. همه اینها در واقع آزمایشاتی است که با استفاده از آنها رینی افراد اطراف خود را وادار می کند

تا انگیزه ها و وفاداری های واقعی خود را فاش کنند. این رفتار به تصویر کشیدن رینی به عنوان شخصی که کار در جهنم طاقت فرسا است ممکن است ما را سرلوحه برنامه هایش قرار دهد ، اما رینی به زودی دلیل رفتار خود را فاش می کند ؛ او با کراهت به کاتلر ، رهبر موسیقی دانانش می گوید: “من اصلاً به آنها اهمیتی نمی دهم.” او فقط صدای من را می خواند.

من این را می فهمم و آنها با من همان گونه رفتار می کنند که من می خواهم. هر چقدر هم که آنها را آزار می دهد. حالا آنها هرچه پشت سر من فکر می کنی به من می گویند. اما آنها نمی توانند کار دیگری انجام دهند. زیرا آنها هنوز به خواسته خود نرسیدند. به محض اینکه صدام را گرفتند ، با من طوری رفتار می کنند که انگار من یک فاحشه هستم و آنها غلت می زنند و شلوارهای خود را می پوشند. دیگر آنها را آزار نخواهم داد. اگر رنگ پوست دارید و می توانید برای آنها درآمد کسب کنید ، مشکلی با شما ندارند. “در غیر این صورت شما مانند یک سگ ولگرد خواهید شد.”

این مطلب ادامه دارد … .

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

16 − نه =