0

نقد فیلم In the Earth | واکنشی به ترس‌های دوران کرونا

نقد فیلم In the Earth


در پاسخ به ترس های کرونا ، در زمین اهداف بلندپروازانه ای برای اندیشیدن در مورد جایگاه انسان در طبیعت وجود دارد ، اما چقدر موفق بوده است؟ با نقد و بررسی این فیلم در زومجی همراه باشید.

بازگشت بن ویتلی فیلمساز فرقه انگلیسی به ژانری که او را در بین تماشاگران فیلم های ترسناک مشهور کرد بیش از آنکه ناامید کننده باشد ، افسرده کننده است و دومی ویژگی دردناک تری از اولی است. از آنجا که هر از گاهی در طول سفر پر تلاطم فیلم ، که با تأثیرات یک انگیزه ضعیف ، یک فیلمنامه خام ، یک تولید توخالی و تصمیمات نسنجیده مشخص می شود ، لحظاتی بسیار گذرا اما ناخن جونده وجود دارد که مانند برق مستقیم فوران می کنند. شوک به مغز بیننده او را بلند می کند ؛ لحظاتی که طی آن فیلم قلاب های خود را به طرز ماهرانه ای در گوشت احساسات مخاطب خود فرو می برد و چشمان آنها را به ضیافت خونینی که قبلاً می لرزید دعوت می کند.

اگرچه این لحظات چندان دوام نمی آورند ، اما منجر به گشودن پرتال های ناپایدار اما خیره کننده به یک فیلم بهتر می شود. برش های نازک اما تیز که این فیلم از آنچه می توانست باشد نشان می دهد ، لحظات نادری که در آن توانایی های فیلمساز به طرز نافذی در یک مکان متمرکز شده است ، این کار را بسیار ناامید کننده و خسته کننده تر می کند تا همه احساس حیرت و سرخوردگی کنند. .

بررسی سینمایی در زمین

فیلمبرداری شده در تابستان 2020 به صورت کاملا ساکت و مخفی تنها در 15 روز ، همراه با امثال مجری ، Locked Down ، فردا می میرد (She Dies Tomorrow) ، Malcolm & Marie And The Songbird یکی دیگر از فیلم های ضعیف است فیلم هزینه ای که یا در زمان کرونا ساخته شده یا به طور مستقیم یا غیر مستقیم عناصر همه گیری را در خود جای داده است.

فیلم روی زمین اما تا کنون جدی ترین تلاش یک فیلمساز برای بهره برداری از معدن ، وحشت جدید افرادی است که در میان یک جهان فلج کننده مرگبار زندگی می کنند و نحوه واکنش متفاوت افراد به آن را بررسی می کنند و در فروپاشی ساختمان اعتقادات مردم فکر می کنند. درباره جایگاه آنها در طبیعت برخلاف مجری ، که از قرنطینه خانگی شخصیت هایش صرفاً برای توجیه دلیل احضار شبح آنلاین خود استفاده می کند ، یا مالکوم و ماری ، که ماهیت برانگیزنده آنها از محدودیت های فیلمسازان در دوران کرونا نشأت می گیرد ، در حال وحشت از انسان است. وحشتناک موقعیتی که در آن باور غلط او به طبیعت استثنایی اش در تسخیر طبیعت به چالش کشیده می شود و اندیشه در تمام پرسش های فلسفی عمیقی که او دوباره مطرح می کند تعیین می شود.

نتیجه ترکیبی از چندین زیرگونه و چندین منبع مختلف الهام است. بر روی زمین ، از یک سو ، در حضور جنگلی که به نظر می رسد مانند موجودی بیگانه فراگیر به ذهن مسافرانش حمله می کند ، با نابودی الکس گارلند طرف می شوند و از سوی دیگر ، برخی عناصر از پروژه ترسناک فولکلور بلر و نیمه تابستان. ؛ از یک سو ، حمله غیرمتعارف و شریرانه خشونت در Kill List یادآور فیلم دوم ویتلی است و از سوی دیگر ، یادآور وحشت روانگردان مانند افرادی مانند Go Into the Void ، Mandy و eyond the lack Rainbow است. اگرچه این معجون ژانر ، که هجوم بی پروا و غیرقابل کنترل مخاطب را هدف قرار می دهد ، اما آب را بر روی لب های این ژانر پرتاب می کند ، اما روی یک تکه کاغذ ، فیلم دلگرم کننده به تدریج به یک سم تند و زننده تبدیل شده است.

یکی از تصاویری که بارها در این فیلم خواهید دید زمانی است که شخصیت ها مجموعه ای از گیاهان و قارچ های سمی ناشناخته را با هم ترکیب کرده و محلول ایجاد شده توسط آنها را به دیگران می خورند. این تقریباً همیشه باعث خواب آلودگی مصرف کنندگان یا مواجهه با مجموعه ای از تصاویر بی معنی اما معنی دار می شود. معجونی که خود ویتلی با فیلمش به مخاطبانش می دهد همیشه به نتایج مشابهی منجر می شود.

روایت داستان فیلم

شخصیت های روی زمین در بحبوحه همه گیری زندگی می کنند که مشخص نیست این کرونا خود ما است یا نه. داستان حول دانشمندی به نام مارتین لوری (جوئل فرای) می چرخد ​​که به محض رسیدن به ساختمانی در حاشیه جنگل ، دو مرد از او استقبال می کنند. یکی از آنها ماسک می زند و دیگری که از سر تا نوک پا با تجهیزات ایمنی یکنواخت پوشیده شده است ، مارتین را در منطقه ای که برچسب “نقطه ضد عفونی” نامیده می شود ، بدون هیچ گونه حرف اضافه ، اسپری می کند. به یک عادت روزانه تبدیل شده است. این ساختمان که قبلاً مرکز گردشگری و تفریحی بود ، در دوران قرنطینه به عنوان مرکز تحقیقاتی برای پروژه های کشف واکسن در جنگل های اطراف مورد استفاده قرار گرفت. روی زمین ، بلافاصله همه عناصر بصری مرتبط با کرونا را بررسی کنید. از فضای زمزمه یک فضای متروک که اغلب شلوغ بود تا مارتین که بلافاصله هدف یک سیل آشفته آزمایشات پزشکی قرار گرفت. اما شاید آشنا ترین عنصر این لحظات ، چیزی وصف ناپذیر که بیش از تنهایی ، ماسک ، آزمایش و ضد عفونی کننده دیده می شود ، نوعی طنز تلخ است که با لحن شخصیت های او شنیده می شود. چیزی که نه از انگیزه آنها برای خندیدن ، بلکه از تمسخر یا تمسخر وضعیت ناامید کننده پایان ناپذیر آنها ناشی می شود.

بعضی فیلم‌ها از مشکل عدم پرداخت کافی رنج می‌کشند، اما در مقابل، بعضی فیلم‌ها به مشکل پرداخت بیش از اندازه دچار می‌شوند. در زمین متعلق به گروه دوم است

مکالمات آنها حاوی نوعی زنگ زدگی و پوسیدگی است و ریتم تعامل آنها با یکدیگر غیرطبیعی است. فقط این نیست که آنها نحوه برقراری ارتباط با دیگران را پس از دوره های طولانی انزوا فراموش کرده اند. مشکل این است که آنها ناخواسته یاد گرفته اند که در مورد نزدیکی خود به دیگران ناامن باشند. تقریباً همه فیلم های کرونا در داستان زندگی خود زیر سایه سنگین یک ویروس متزلزل شده اند ، اما یکی از کارهایی که انجام آن به طور غیرمعمول در زمین خوب است ، ایجاد نوعی آسیب مشترک بین همه بازیگران کوچک آن است.

تأثیر زندگی با انتشار ویروس مانند سایر بلایای طبیعی و غیر طبیعی نیست. زلزله ، سیل و تصادفات اتومبیل معمولاً در یک چشم بر هم زدن اتفاق می افتد و قربانیان را در همان ابتدای روند بهبود قرار می دهد. اما چیزی شبیه به کرونا یک عذاب فرسایشی است که استقامت قربانیان خود را با استقامت سرسختانه اش می شکند و عذاب می دهد. او روان آنها را کند می کند ، اما آنها را در طول زمان خستگی ناپذیر و مستمر می داند ، و همچنان به پوسیدگی ادامه می دهد ، و با بسته شدن چشمان آنها با درماندگی و ناتوانی غیرقابل تغییر ، آنها را مجبور می کند که تسلیم نوعی استعفای روانی ، نوعی تسلیم ، نوعی پوچی

به عنوان مثال ، به نظر می رسد مارتین به عنوان فردی که به دلیل بیماری همه گیر متحمل ضررهای شخصی زیادی شده است ، تا مدت ها که در قرنطینه منزل خود عزاداری کرده است ، شخصیت واقعی خود را از دست داده است. به نظر می رسد کیسه ای است که با بند کشیده شده است. به عنوان یک دانشمند کودک ، او با اکراه به آلما ، یک جنگلبان بسیار ماهر و باتجربه ، در یک پیاده روی دو روزه به یک سایت تحقیقاتی در جنگل های عمیق می پیوندد. کار ساده و دست و پا چلفتی مارتین به همان اندازه از بی تجربگی ذاتی او در تحقیقات میدانی ناشی می شود که از انزوای او به دلیل انزوای دوران همه گیری ناشی می شود. او به آرامی راه می رود انگار که بازوها و پاهایش پس از یک خواب طولانی هنوز در خواب هستند. طولی نمی کشد که وضعیت به مارتین هشدار می دهد. در راه ، او و آلما با یک چادر مرموز متروکه روبرو می شوند و بعداً ، هنگام خواب در چادرهای خود ، توسط شخص یا افراد ناشناس مورد حمله و ضرب و شتم قرار می گیرند و در نهایت با فردی به نام زک (ریس ویترسپون) مواجه می شوند.

سبک کارگردانی

زک به آنها یادآوری می کند که بیماری های عفونی تنها دلیلی نیست که آنها باید از افراد غریبه دوری کنند. مدتی است ، هیچ اشاره ای به زک و دکتر اولیویا وندل نشده است ، دانشمندان مارتین و آلما در جستجوی یافتن آن هستند. به نظر می رسد که هم زک و هم اولیویا مدت زمان خطرناکی را تنها در جنگل گذرانده اند. هر دوی آنها سعی می کنند با موجودی که روح طبیعت می نامند ارتباط برقرار کنند. چیزی که ممکن است مربوط به شبکه زیرزمینی ریشه های گیاهی باشد که همه طبیعت را به هم متصل می کند ، و شاید به فردی که قبلاً متهم به زنده کردن مردگان و کیمیاگری بود ، و دانش جادویی او در انتقال خود به یک تخته سنگ مرموز با یک حلقه سوراخ قبلاً مرتبط بود. تنها چیزی که باید بدانید این است: داستان ، که به طور مستقیم و کنجکاو با دو مرد در مأموریتی برای کشف رمز و راز سکوت زاک و اولیویا آغاز شد ، به تدریج با پیچ و تاب های بیهوده ، ایده های خام و فیلمساز تا حدودی تکامل یافته است. ناتوانی در کنار آمدن پارادوکس داستان او منجر به یک کل واحد و یکپارچه می شود ، با یک نتیجه گیری عمیقا گیج کننده ، ناشیانه و ناشیانه.

تماشای فیلم In the Earth

برخی از فیلم ها از کم پرداختی رنج می برند ، اما از طرف دیگر ، برخی از فیلم ها از پرداخت بیش از حد رنج می برند. زمین متعلق به گروه دوم است. فیلم نمی تواند ایده ای را انتخاب کند ، تمام توجه خود را به آن معطوف کند و متعهد به تحقق آن باشد. هنوز هیچ ایده ای مبنی بر جایگزینی یکی دیگر از آنها ارائه نشده است. فیلم دائماً از این شاخه به شاخه دیگر می پرید و در نتیجه ، به مجموعه ای از سطحی ترین کلیشه های ژانر (تخته های شیطانی ، زخم های آلوده ، جزوه های قدیمی ، آیین ها) تنزل می یابد. به نظر می رسد کیسه ای است که با بند کشیده شده است. اتفاقاً در میانه فیلم با سکانس قدرتمندی بعد از نمونه مواجه می شویم که به نمونه ای ایده آل از چیزی که در سایر لحظات فیلم از دست رفته تبدیل می شود. زک ، که مودبانه گمراه کننده است ، مارتین و آلما را که به طور تصادفی در جنگل با آنها روبرو شد ، مسموم کرده و گروگان گرفته است. زخم پای مارتین عفونی است. آیا زک باید مارتین را در اسرع وقت به بیمارستان ببرد؟ زک مخالفت می کند. او اصرار دارد که آنها بیش از 30 مایلی از نزدیکترین بیمارستان فاصله دارند و هرگز به موقع به آنجا نمی رسند.

اما یک جایگزین وجود دارد؛ او فکر می کند که بهتر است خود مشکل را با استفاده از تبر ایمن ، تیز و برنده حل کند. تماشاگران احتمالاً سکانس مشابهی از فیلم Misery را در این مرحله به خاطر خواهند آورد. وحشت واقعی این صحنه ها نه از لحظه وقوع خشونت هنگام پایین آوردن تبر ، بلکه از تلاشهای بیهوده قربانیان برای تغییر نظر گروگانهای روانی آنها ناشی می شود. مارتین هرچقدر تأکید می کند که وضعیت عفونت پای او هنوز تا مرحله قطع نشده است ، هنوز زمان قابل توجهی برای درمان آن بدون نیاز به قطع انگشتانش باقی مانده است ، زک راضی نیست. مرغ زک یک پا دارد. تعلیق این سکانس در اینجا و سکانسی مشابه ، تا حدی از رفتار مودبانه و دلسوزانه گروگان گیران نشأت می گیرد.

به نظر می رسد هر دو زک و آنی ویلکس به قربانی اهمیت می دهند ، اما آنها قبلاً تصمیم خود را گرفته اند. در واقع ، شاید اگر آنها تیشه را بدون مشورت ، و بدون تظاهر به مراقبت از گروگانها پایین انداخته بودند ، قربانیان آنها به مراتب کمتر آسیب می دیدند. زیرا گرچه قربانیان زک و آنی ویلکس تا کنون از بی رحمی و روان پریشی گروگان های خود مطمئن شده اند ، اما رفتار مودبانه گروگان ها منجر به امیدهای کاذب قربانیان می شود.

In the Earth

مارتین ، که به طور غریزی برای رهایی به هر چیزی چنگ می زند ، دوست دارد باور داشته باشد که می تواند با زک مذاکره کند. او چاره ای ندارد جز اینکه این دروغ آشکار را باور کند. مبارزات بی نتیجه او برای عقب راندن سرنوشت ناگوار ناگزیرش با گوش ناشناخته زک مواجه می شود تا از طریق منطق وارد شود. نتیجه لحظات ملتهبی است که باعث می شود دستان ما به طور غیر ارادی چشم های ما را از تصویری هولناک که دیر یا زود فاقد سوخت است محافظت کند. اما در همان لحظه ای که به نظر می رسد این سکانس بیشتر از این پرتنش نخواهد بود ، فیلمساز یک قدم جلوتر می رود. در همان لحظه ای که به نظر می رسد از برزخ عذاب آور تلاش های بیهوده مارتین برای تغییر زک فرار کرده ایم ، تبر به لایه عمیق تری از جهنم می افتد. گره دسته های تعلیق در اطراف گلوی ما با پایین آمدن تبر شل نمی شود ، بلکه قوی تر می شود. مشکل این است که اولین ضربه تبر زک انگشتان پای مارتین را قطع نمی کند ، بلکه در یک میز چوبی در کنار او فرو می رود. فیلمساز شکنجه هولناک سکانس را به مرحله ای غیرقابل تحمل می رساند و ضربات مداوم به پای مارتین وارد می شود. زک از انتقادات و اعتراضات مارتین که به او اجازه تمرکز نمی دهد ناامید شده است.

هر وقت با خشونت فیزیکی طرفیم، انگار ویتلی پشت فرمان نشسته است و با اطمینان روی تک‌تک اجزای فیلمش تسلط دارد، اما به محض اینکه کاراکترهایش مشغول انجام هر کار دیگری جز آسیب زدن به یکدیگر می‌شوند، انگار ویتلی در قلمرویی که هیچ شناختی نسبت به آن ندارد رها شده است

هر یک از ضربه های تبر که به هدف اصابت نمی کند سطح تنش را تا حدی دیوانه کننده افزایش می دهد و آنقدر آن را افزایش می دهد تا این لحظه سرانجام به اوج اضطراب تب برانگیزد. تا به حال ، ما امیدوار بودیم که مارتین بتواند نظر زک را تغییر دهد یا چیزی را متوقف کند ، اما فیلمساز ما را به حدی از دلهره می برد که ناگهان به خود می آییم و می بینیم که تیشه به محض برخورد با هدف ممکن ما خواهان رهایی از این شکنجه ابدی هستیم.

اما حتی وقتی تبر روی انگشتان مارتین قرار می گیرد ، به جایی که باید ضربه نمی زند. فرود اول ضربه ای به مورد با یک ضربه نیست. مارتین باید یک ضربه اضافی دیگر بزند. نتیجه کلاس درس خشونت برهنه مزاحم است که از شدت تنش به خنده عصبی بیننده منجر می شود. در واقع ، هرگاه تیتری از خشونت فیزیکی (دوختن زخم پای مارتین ، میخ میخ چادر به کره چشم ، جسد با قلب و روده شکسته ، زخمی بر پیشانی زک و حمله کماندار) منتشر شود ، فیلم شلیک به چشم هم زدن زنده می شود.

این مطلب ادامه دارد …. .

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

13 − 3 =