0

نقد فیلم Nobody | بازیگر ساول گودمن در اکشنی نفس‌گیر

نقد فیلم Nobody

تصمیم باب اودنکرک ، ستاره دنیای شکستن بد ، برای پیوستن به گروه قهرمانان اکشن میانسال چقدر موفق بود؟

اگر فکر می کردید انگیزه ای برای قتل احمقانه و جنون آمیزتر از قتل توله سگ اعلیحضرت جاناتان ویک نیست ، پس انگیزه ای را که خالق ویک برای آخرین قاتل حرفه ای خود در نظر گرفته است ، باید ببینید! هیچ کس به عنوان یک کلون از جان ویک ، یک میان وعده ایده آل برای رفع گرسنگی طرفداران اکشن کیانو ریوز است که شکم آنها نسبتاً مدت طولانی قبل از اکران فیلم چهارم این مجموعه باقی مانده است. این فیلم برای کسانی ساخته شده است که منتظرند دوباره آقای ویک را ببینند در حالی که گلوله ها و لوازم التحریر را به جمجمه دشمنان می ریزد ، خون و اشک آنها را می ریزد و بدن آنها را به نام او تکان می دهد. بهترین راه برای دیدن این فیلم این است: هیچ کس با قتل های خلاقانه ، اقدام انفرادی ، لحن خودآگاهانه ، خشونت ناگوار ، ارتش یک نفره ، روح لجام گسیخته ، نگاه باشکوهش به قتل وحشیانه و وحشیانه یک روح یکبار مصرف است اما دلپذیر است: تا زمانی که دست ما به مواد اصلی نرسد ، دوره انتظار ما را آسان می کند.

باب اودنکرک در فیلم nobody

یا حداقل فیلم با چنین طرز فکری آغاز می شود و مدتی با آن طرز فکر با موفقیت ادامه می یابد. زیرا این وضعیت تا پایان دوام ندارد؛ واقعیت تلخ این است که فیلم از مکانی به مکان دیگر دچار بحران هویت می شود و ناگهان از فیلمی تبدیل می شود که قرار بود صبر کند تا جان ویک 4 فرمول خود را اجرا کند ، به فیلمی تبدیل شود که نتواند به مهمترین عنصر پایبند باشید. متفاوت از جان ویک (اکشن واقع گرایانه تر) و مهمترین م componentلفه ای که سه گانه جان ویک موفقیت آن را مدیون آن است (لحن یکنواخت) ، انتظار برای ژانر اصلی را دشوارتر می کند. نتیجه ترکیبی خونین از تحسین و حسرت است.

Nobody Weapons to Arms Tooth یکی از عواملی است که کنجکاوی و هیجان ما را از دیدن نسخه دیگری از فرمول منتشر نشده “قصاص یک قاتل بازنشسته” برانگیخته است. هیچ کس که فیلمنامه آن را نویسنده جهانی جان ویک ، درک کولستاد نوشته است ، از هویت او به عنوان فیلمی که زندگی خود را مدیون موفقیت سه گانه کیانو ریوز است ، نمی داند و سعی در پنهان کردنش ندارد. تا حدی که گاهی به نظر می رسد کولستد از فرصت استفاده کرده و فیلمنامه جان ویک را بازنویسی کرده است.

Nobody فیلمی تقلیدی و تجاری تا خلاقانه

ساخت فیلم در پاسخ مستقیم و آشکار به موفقیت فیلم دیگر و تقلید از آن به خودی خود اشتباه نیست. در حقیقت ، این حرکت شیوه تجارت افتخارآمیز هالیوود را توصیف می کند. س isال این است که آیا فیلم ، با نهایت تنبلی ، به بازآفرینی سطحی عناصر ظاهری فیلم تحت تأثیر خود اکتفا می کند ، یا سعی دارد فرایند دشوارتر و طولانی تری را برای احضار روح فیلم تحت تأثیر خود و دمیدن آن طی کند؟ به بدن خودش یکی سود بردن از محبوبیت مارک دیگر و دیگری تعریق برای رسیدن به استانداردهای فیلمی که مدیون آن است. گروه دوم متشکل از فیلم هایی است که دلیل موفقیت منبع الهام خود را به طور بنیادی و ساختاری مورد بررسی قرار داده اند و مشتاق بازآفرینی آنها به روشی سخت ، صادقانه و متعهد هستند. هیچ کس به طور همزمان به هر دو گروه تعلق ندارد. همانقدر که باعث افتخار استادش است ، باعث شرمندگی او نیز می شود. البته ، این واقعیت که دو نفر از معماران قسمت اول ، جان ویک ، آن را نوشتند و تولید کردند (دیوید لیچ) ، نه تنها به استخراج آسان تر و دقیق تر از موارد شناسایی کمک کرد ، بلکه قبل از تزریق به فیلم همزمان با بررسی تمام خصوصیات منبع الهام ، روش دیگری برای برخورد با همین ماده اتخاذ می شود.

صحنه اکشن فیلم Nobody

باب اودنکرک در نقش هاچ ، یک خانواده خانوادگی در حومه شهر و یک کارمند عادی است که هر روز به عنوان حسابدار کارخانه پدر شوهرش به اتوبوس رفت و آمد می کند. روال زندگی هچ ، با وجود ظاهر کسل کننده و کسل کننده ، به عنوان آتشفشانی در آستانه فوران یا بمبی ساعتی در آستانه به صفر رساندن شمارش معکوس خود به تصویر کشیده شده است. مونتاژ افتتاحیه بازی و خنده دار فیلم ، برنامه روزانه هچ از بیرون بردن سطل زباله ، انجام کار کافکایی خود ، خیره شدن به پوستر همسر خندانش در ایستگاه اتوبوس (به نظر می رسد یک مشاور املاک است) و خوابیدن در تخت دو نفره آنها را ضبط می کند. با دیوار بالش. روزها را بدون هیچ ویژگی متمایز از یکدیگر ترسیم می کند. روزهایی که از شدت تکرار در یکدیگر ذوب شده اند به گونه ای که هاچ آنها را به عنوان یک روز طولانی تمام نشدنی تجربه می کند. اما وقتی یک جفت سارق بی تجربه و دست و پا چلفتی شبانه وارد خانه آنها می شوند ، هاچ فرصتی مناسب برای خشم و سرخوردگی سرکوب شده خود پیدا می کند. پسر نوجوان هاچ یکی از سارقان را خلع سلاح می کند ، اما ناجوانمردانه هاچ از درگیری امتناع می ورزد و باعث فرار مجرمان می شود.

داستان فیلم Nobody

هچ به زودی مورد خنده و تحقیر قرار می گیرد. از افسر پلیس گرفته تا همسایه و همکارانش. هر فقیری وقتی فرصتی بادآورده برای اثبات مردانگی خود پیدا کند ، به دلیل بی گناهی خود مورد تمسخر قرار می گیرد. اگرچه این فیلم در دراز مدت و با حوصله تمام شخصیت شخصیت هاچ را آشکار می کند ، اما از همان صحنه های اولیه فیلم مشخص است که او مدتها پیش تصمیم گرفته است برای ساختن خانواده ای عادی و رسیدن به روال آرام

اما مسئله این است که اکنون ماسک تقلبی که او با خوشحالی پوشیده بود به نقطه سقوط رسیده است. قلب هاچ برای فشردن ماشه ، مشتهایش ، شکستن استخوان هایش ، چشیدن خون در دهانش و بردن موانع انسانی در برابر زندگی ، می تپد. بنابراین وقتی هاچ به نقطه خطرناکی می رسد که کوچکترین بهانه ای برای پاره شدن یقه گرگ گرسنه درنده گرسنه در درون خود می بیند ، با یک مشت اراذل و اوباش مست در یک تصادف دلپذیر برای خود و برای قربانیانش ناخوشایند مواجه می شود. در حالی که موسیقی به طعنه پخش می شود و هچ قصد خود را به آنها ابراز می کند (“من می خواهم به دهان شما خدمت کنم”) ، این کار منجر به پارگی مجاری تنفسی ، شکستگی بینی و شکستگی دندان ها در اثر انفجار تصفیه شده و رضایت از خشونت می شود.

صحنه ای از فیلم Nobody

البته این امر منجر به حادثه انگیزشی واقعی داستان نیز می شود. معلوم می شود که یکی از اراذل و اوباشی که هاچ به بیمارستان منتقل کرده است ، برادر کوچکتر شخصی به نام یولیان کوزنتسوف ، یکی از اعضای سرسخت مافیای روسیه است. پس از ملاقات خنده دار برادرش در بیمارستان (پرتاب صندلی به سمت بیماران بستری در بیمارستان) که یادآور ژانر کمدی صادقانه فیلم های کره ای است (پرش از کارگاه های خاطرات قتل بونگ جون هو را در مورد افراد مظنون به خاطر بسپارید) ، سربازان مسلح خود را شبانه به خانه خود می فرستد تا سرانجام رسماً شوخی ارتش یک نفره فیلم را با نتایج خونین و پر از لازانیا آغاز کند. درک کولستد نه تنها در نوشتن فیلمنامه از جان ویک الهام گرفته است ، بلکه به نوعی آن را بازنویسی رسمی کرده است. اگر قتل سگ ویک باعث از بین رفتن حوصله او شود ، در اینجا تصمیم هاچ برای پس گرفتن زبان گربه ای دخترش انگیزه انتقام او می شود. اگر همه چیز از آنجا با استکبار پسر مافیای روسیه آغاز شود ، در اینجا همه چیز با ضرب و شتم برادر کوچک مافیای روسیه آغاز می شود. اگر رئیس مافیا از شنیدن نام جان ویک در آنجا شوکه شود ، در هیچ کس صحنه ای مشاهده نمی شود که یک مجرم زورگو به محض اطلاع از هویت واقعی هاچ و فرار در آهنی (در هنگام نگاه غافلگیرانه دوستانش) پشت سر خود ، فرار کند .

مقایسه جان ویک و Nobody

نه تنها در هر دو فیلم حمله شبانه افراد مسلح نقابدار به خانه های ویک و هاچ دیده می شود ، بلکه هر دو ویک و هچ دوستانی تیرانداز دارند که به موقع آنها را از شرایط ناگوار نجات می دهند. همانطور که جان ویک حول یک سازمان مخوف زیرزمینی می چرخد ​​که سود زیادی به دست می آورد ، آنتاگونیست هیچ کس بانکدار اعضای متکبر مافیا نیست. همانطور که جان ویک در اولین فیلم از مجموعه Warehouse پول ویگو را می سوزاند تا وی را ناسزا بگوید ، یکی از نقاط عطف هیچ کس سوختن پول یولیان است. همانطور که جان ویک با یک شروع سریع شروع می کند تا پایان نبرد نهایی که نشان می دهد ضد قهرمان او در راه بازگشت به خانه با یک سگ ولگرد زخمی و کبود شده است ، هیچ کس با یک شروع سریع شروع نمی کند تا پایان نبرد نهایی که دریچه را تغذیه می کند در حالت بهم ریختگی معرفی یک بچه گربه رها شده آغاز می شود. بدن هر دوی آنها نه تنها میزبان خال کوبی های بازمانده از شغل مخوف سابق خود است (یکی به پشت و دیگری بر روی مچ دست) ، بلکه هر دو پشت فرمان یک ماشین عضلانی براق و براق می نشینند که در هنگام تعقیب و گریز از بین می رود .

همانطور که هتل کانتیننتال محل تجمع قاتلان دنیای عالم اموات جان ویک است ، این نقش به عهده هیچ کس نیست در حقیقت ، الگوی هیچ کس تا جایی پیش نمی رود که سازندگان در جنگ آخر فیلم ، که قبلاً در تریلر تجاری جان ویک 3 استفاده شده بود ، از آهنگ “رویای غیرممکن” اندی ویلیامز استفاده کنند. به طور خلاصه ، در مورد هیچ کس یک چیز مسلم است: شباهت های زیاد آن با جان ویک ، گاهی غوطه ور شدن در جو فیلمی را که دائماً یادآور فیلم مشابه دیگری است ، دشوار می کند. خوشبختانه سازندگان این مشکل خیلی زود فهمیدند که شباهت های بی شمار این دو فیلم بیشتر از آنکه یک تقلید تنبل باشد ، حرکتی عمدی برای برجسته سازی اختلافات آنها است. برخلاف کیانو ریوز ، که از صد کیلومتری هویت او به عنوان قهرمان بز فریاد می زند ، باب اودنکرک عالی و گمراه کننده به نظر می رسد. علی رغم اینکه ریوز انرژی یک ماشین کشتار جمعی را تاب می کند ، فیزیک غیر قابل پیش بینی اودنکرک او را غیرقابل تصور می کند که انجام کار دیگری غیر از کار دفتری.

Nobody فیلمی شبیه جان ویک

همچنین ، برخلاف جان ویک ، که از بازنشستگی خود راضی است ، می خواهد تنها بماند ، و مجبور می شود بر خلاف میل خود دوباره اسلحه به دست بگیرد ، هاچ زندگی پرهیاهوی سابق خود را از دست می دهد ، تنها است ، در مضیقه است و به دنبال حلق آویز کردن خود است شورش برخلاف مبارز منزوی و درونگرا در فیلم های جان ویک ، که تسلط وی در قتل نفرین و مهارت او برای زنده ماندن به عنوان جهنم شخصی ابدی به تصویر کشیده شده است ، توانایی های هاچ به عنوان احیای یک زندگی مرده ، احساس غرور در همسرش را برمی انگیزد. و زندگی تصویر کشیده شده است. او بیش از کیانو ریوز یادآور شخصیت لیام نیسون از سریال Taken است. اما مهمترین وجه تمایز (موقتی) هیچ کس در قالب عمل دیده نمی شود. برخلاف گانفوی پر زرق و برق و اغوا کننده جان ویک ، که قتل ضد قهرمان خود را به عنوان رقص باله ای ظریف به تصویر می کشد ، اقدامات هیچ کس با روح سرکش ، بی پروای Oldboy و The Raid که در بدن آنها دمیده شده ، دردناک است. و اکنون آنها طراحی شده اند.

پوستر فیلم Nobody

بر خلاف آقای ویک ، که دشمنان خرد را در راه خود در نبردهای بیشتر یک طرفه با حداقل سر و صدا و اجرای سریع و سریع تکنیک های ترور خود شکست می دهد ، اولین مبارزه هاچ در اتوبوس فرسایشی طاقت فرسا و یکنواخت است. اگرچه مبارزه هاچ با اجرای منظم هنرهای رزمی آغاز می شود ، اما به زودی به کشمکش پر تلاطم و بی عذاب نفس ، درد ، سرسام آوری و مرگ تبدیل می شود. مبارزه ای که در آن هرکسی درمانده هر آنچه در دست دارد را برای استفاده به عنوان سلاح می گیرد. این مبارزه دو سرعت نیست ، بلکه یک ماراتن است. این مبارزه رقابتی برای نمایش هنرهای رزمی نیست ، بلکه رقابت سرسختی و لجبازی آنهاست. نه در مورد اینکه چقدر پیش می روید بلکه در مورد اینکه چقدر کوتاه نمی آیید ، چقدر دندان های خود را روی کبد می گذارید.

هیچ کس کمدی سیاه جان ویک را برای هضم این مقدار خشونت بی پروا به ارث نبرد. یک لحظه خنده دار در طول جنگ مراکش در جان ویک 3 وجود دارد که ریوز و دو دشمن به محض مقابله با یکدیگر متوجه می شوند که مهمات به طور هم زمان تمام شده است. آنها در ابتدا مکث می کنند و به یکدیگر خیره می شوند و سپس بر سر این که کدام یک زودتر پر شود (به طور طبیعی برنده می شود) رقابت می کنند.

عناصر احساسی در فیلم هیچکس

خوب ، هیچ کس پر از لحظات مشابه نیست که سازندگان مرگ غم انگیز انسان ها را مسخره می کنند. از لحظه ای که هاچ با خفگی یک آب میوه گیری در گلوی دشمن دشمن او را مسدود می کند تا لحظه “Call of Duty” که دوست تیرانداز او با یک شلیک به سر سه نفر شلیک می کند. این فیلم با ترکیبی از جدایی ناپذیر بودن ترس ، خنده ، انزجار و شوخ طبعی ، از ماهیت آن به عنوان یک نسخه بزرگسالان از این زبان آگاه است و مأموریت آن به عنوان یک چوب دستی “باستر کیتون” با موفقیت مسیر مرگبار را به پایان می رساند. اما بدون مهمترین ویژگی فیلم: باب اودانل ، هیچكدام از اینها ممكن نبود. او عاملی است که مانع از تخریب کسی در یک جمع خشک و خالی از کلیشه های ظاهری می شود. سری جان ویک موفقیت خود را مدیون یک چیز است: کیانو ریوز کاملا متقاعد کننده یک جنگجوی مرگبار است. ریوز نه تنها از انجام بدلکاری های شخصی خود بسیار لذت می برد ، بلکه با اشتیاق و متعهدانه مهارت های خود را تیز می کند تا مرز بین خود و شخصیت خود را محو کند. بنابراین ، فیلمبرداری و تدوین به جای اینکه کاستی های بازیگر را بپوشاند ، در خدمت روایت بیشتر و واضح تر و روشن داستان مبارزات است.

عناصر احساسی در فیلم هیچکس

ریوز به عنوان دشمن قسم خورده صفات “مصنوعی” و “تقلبی” قلب تپنده مجموعه جان ویک است و هیچ کس از این نیاز ضروری اطلاع ندارد ، اما زندگی فعلی خود را مدیون آن است. نکته اینجاست: اگر فیلمی به نام Nobody Today وجود داشته باشد ، همه اینها ناشی از علاقه بی دریغ اودنکرک است. خانواده Odenkark ظاهرا قربانی دو تجاوز شده است. فرزندان او هم سن و سال فرزندان هاچ در فیلم هستند. احساس آسیب پذیری و درماندگی اودنکارک به عنوان پدر در طی این حوادث منجر به الهام گرفتن از ایده داستان فیلم می شود. اکنون که او واقعاً احساس ناتوانی می کرد ، می توانست با استفاده از سینما خیال خود را درباره روشی که آرزو می کند با متجاوزان خانه اش کند ، تحقق بخشد. بنابراین اودنکرک مستقیماً به سراغ کمپانی فیلم سازی شد که توسط دیوید لیچ (یکی از کارگردانان قسمت اول جان ویک) و همسرش کلی مک کورمیک تاسیس شد. یک چالش جالب این بود: چگونه کسی را انتخاب کنیم که شبیه قهرمان اکشن عضلانی نباشد و مخاطب را با مهارت های غیر منتظره شوکه کند؟ آنها هنگام نوشتن فیلمنامه ، اودنکرک را به بازیگر و بدلکار دانیل برنهارد معرفی کردند که احتمالاً او را از قسمت پنجم فصل دوم باری (پدر رزمی آن دختر وحشی کاراته) به یاد خواهد آورد.

اما آنها به اودنیرک هشدار دادند که پروژه های هالیوود کند است. همین اتفاق افتاد و مدتی فیلم بین استودیوهای مختلف رد و بدل شد. اما در تمام این مدت ، اودنکرک به یک چیز فکر می کرد: آماده شدن. تمام افکار و افکار او با وسواس روی تمرین متمرکز شده بود. او دو سال تمرین کرد. او قبل از آماده شدن فیلمنامه شروع به تمرین کرد و با وجود اینکه هنوز فیلم ساخته نشده بود ، به تمرین ادامه داد.

اودانل پس از مدتها ناکام ماندن در حین تلاش برای تقلید از اقدامات مربیگری خود ، سرانجام پس از یک سال و نیم تمرین به حدی از آمادگی رسید که اکنون می توانست جلوی دوربین سرعت خود را کم کند. دیدن اودنکرک ، که تاکنون به عنوان یکی از ستاره های کمدی آقای شو ، و سائول گودمن ، وکیل دادگستری شناخته می شد ، اکنون با چنان چابکی قانع کننده و تسلط بر ضربات شگفت آور است.

بازی متفاوت باب اودنکرک

اما تنها جنبه حیرت انگیز نقش آفرینی اودنکرک این است که وی در کارنامه خود به عنوان یک شخصیت غیرمعمول دیده نمی شود. در مورد برایان کرانستون به عنوان هایزنبرگ شیطانی چه؟ خواه بیل هدر به عنوان یک قاتل حرفه ای در باری یا نیک آفرمن به عنوان مدیر عامل مخوف و غمگین یک شرکت فناوری در توسعه دهندگان (Devs). کمدین ها آسیب پذیری های نادر ، زندگی روزمره پیش پا افتاده و طیف گسترده ای از احساسات را به نقش جدی خود وارد می کنند ، جزئیاتی که غالباً در همان نقشی که یک بازیگر متعارف تر بازی می کند وجود ندارد. لحظات نمایشی آنها تا حدی خاکی تر و باورپذیرتر هستند و شرارت و تاریکی آنها ضخیم تر و تاریک تر می شوند. متأسفانه ، فیلمنامه Colstead که شرایط بوکس باب اودنیرک را در اولویت قرار می دهد ، بسیار عمیق است و فضا را برای استفاده از دامنه توانایی های بازیگر فراهم نمی کند و از جذابیت ، کاریزما ، پشیمانی و اعتیاد اثبات شده او استفاده می کند. تماس با سائول دست نخورده باقی مانده است ، اما در عین حال لحظاتی در طول فیلم وجود دارد که نمی توان تصور کرد غیر از او بازی های ارگانیک انجام می شود. به عنوان مثال ، یکی از بهترین شوخی های بعدی فیلم وقتی است که هاچ شروع به تعریف داستان گذشته خود برای دشمنانی می کند که در نزدیکی او می میرند ، اما ناگهان متوجه می شود که آنها قبل از پایان مونولوگ او مرده اند.

بازی متفاوت باب اودنکرک

اما جنبه دیگری که هیچ کس از جان ویک به آن افتخار نمی کند ، فیلمبرداری وی است. به لطف پاول پوگورزلسکی ، فیلمبردار ارشد و فیلمبردار میانی ، این بار این فیلم از حرکات ذرت بو داده برای حرکات براق دوربین و کادربندی خیره کننده خود استفاده می کند. جهت بصری این فیلم به همان اندازه معتبر ، چشم نواز ، قصه گویی و دراماتیک است که جان ویک بیش از آن چیزی است که در مواجهه اول با چنین محتوای بدون مو انتظار داشتیم. به عنوان مثال ، صحنه خداحافظی هاچ و همسرش را در گاراژ پس از حمله مافیا به خانه آنها ، ببینید. منظره ای متقارن زیبا در این صحنه وجود دارد که از سقف منحنی ماشین برای تأکید بر فاصله عاطفی گسترده بین دریچه در یک طرف ماشین و همسرش در طرف دیگر استفاده می کند. یا شوت پر زرق و برق “رفقای خوب” حول معرفی جولیان ، که بر نفوذ گانگستر او تأکید دارد. اما افسوس که وضعیت تا پایان چندان راضی کننده نیست. همانطور که هشدار دادم ، هیچ کس به تدریج در نیمه دوم هر چیزی را که به یک نسخه فراموش نشدنی اما سرگرم کننده از جان ویک تبدیل شده ، از دست نمی دهد. در طول نبرد نهایی ، فیلم یک اشتباه ناامیدکننده و یک اشتباه نابخشودنی می کند ، که هر دو به یک اندازه کشنده هستند.

این مطلب ادامه دارد …. .

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دوازده − هفت =