0

نقد فیلم Sound of Metal – صدای متال

نقد فیلم Sound of Metal - صدای متال

با یادآوری تجربه دردناک و عرفانی دارن آرنوفسکی از “کشتی” ، “صدای متال” میزبان یکی از نامزدهای بهترین بازیگر نقش اول مرد در سال 2020 است.

دو سه سال پیش ، یک روز که صبح از خواب بیدار شدم ، فهمیدم که گوش راست را تقریباً کاملاً از دست داده ام. احساس کردم چوب پنبه ای نامرئی در اعماق مجرای گوشم فرو رفته است. من بلافاصله آن را روی تجمع طبیعی جرم گوش و چرک نوشتم. شستشوی گوش که سابقه آن را هم داشتم همه چیز را برطرف کرد. بنابراین وقتی چند روز بعد در مطب دکتر نشستم تا فشار آب گرم را با سرنگ وارد گوشم کنم ، دلیلی نداشتم که شک کنم ناشنوایی من به دلیل مشکل جدی تری است.

اگرچه فشار آب گوش من را از آوار خارج می کند ، اما شنوایی او تغییری نمی کند. اگرچه جریان آب در مجرای گوش به طور معمول صدای خراشیده ای دارد ، اما این بار نه با صدای آن ، بلکه با احساس جریان آن در دیواره های مجرای گوشم ، وجود آب را در گوش خود تشخیص دادم. برخلاف همیشه وقتی آب با خاصیت تصفیه کننده و روشن کنندگی به کمک من می آمد ، این بار جریان آب پیامی وحشتناک و ترسناک داشت.

حتی اگر چند روز را با 90٪ ناشنوایی در گوش راست خود گذرانده بودم ، فقط در این مرحله بود که متوجه شدم واقعاً بار سنگین ترس وجود دارد ، زیرا می دانم این مشکل می تواند برای همیشه ادامه داشته باشد. Metal Sound جایزه بهترین صدا را در جوایز اسکار 2021 از آن خود کرد.

صدای مداوم

اما گوش من نه تنها تقریباً کر نبود ، بلکه حتی بدتر بود: من دائماً نوعی سر و صدای مداوم در سرم می شنیدم. انگار یک تلویزیون روی شبکه برفی برای همیشه در اتاق خالی من مانده بود. انگار صدای سوت زننده ای سرکشی شده بود و با نسل کشی همه صداهای دیگر ، او تنها حاکم گوش من شده بود. دیوانه کننده ، آشفته کننده و وحشت آور بود. به حدی که فکر کردن در مورد افکار وحشتناکی مانند فرو بردن سیخ تیز در عمق مجرای گوش برای باز کردن هر چیزی که مانع آن شده باشد و پایان دادن به صدای خستگی ناپذیری که اعتماد را از بین برده بود ، طبیعی به نظر می رسید. لب های گوشم از احساس تشنگی فقط برای یک جرعه سکوت مطلق ترک خورده بود. این یک تناقض عجیب بود.

شنیدن در حالی که نمی شنوید. از یک طرف شما از دریافت صدا وحشت دارید و از طرف دیگر رسیدن به لحظه ای که از این صدای آزار دهنده خلاص شوید و دوباره سکوت را تجربه کنید ، موضوع خیالات شما می شود. برای من که تمام زندگی ام را در تماشای فیلم و سریال های تلویزیونی گذرانده ام ، ترسناک بود که تصور نکنم دنیای صوتی آنها را با جزئیات و دقت گذشته تجربه می کنم. خوشبختانه این مشکل برای همیشه دوام نیاورد. با مصرف یک سری داروها حدود 80٪ از شنوایی من بازیابی شد و صدای گوش من تا حد قابل تحملی کاهش یافت ، اما هرگز آن روزها را فراموش نمی کنم.

محدوده شنوایی

اگرچه مشکل من در محدوده ناشنوایی شدید کمتر از آن بود که قابل توجه باشد ، اما باز هم از انزوای خرد کننده ای که در نتیجه احساس کردم ، کاسته نشد. من قادر به توصیف احساس افتضاح برای دیگران نبودم. هرچه بیشتر توضیح می دادم ، بیشتر احساس می کردم که آنها بدون تقصیر با آن غریبه اند. اما از این به بعد مجبور نیستم خودم را مجبور کنم این دوره از زندگی ام را توضیح دهم. از این به بعد ، تنها کاری که باید انجام دهم پیشنهاد تماشای “صدای متال” است. وقتی برای تماشای صدای متال ، اولین تجربه کارگردانی داریوش ماردر در برخورد با ناشنوایی ناگهانی یک نوازنده ، نشستم ، با شخصیت اصلی او رابطه بسیار نزدیک برقرار کردم.

اما نه به این دلیل که ارتباط شخصیت با بحران خاص شخصیت به این واقعیت بستگی دارد که شما قبلاً ناشنوایی را تجربه کرده اید ، بلکه به دلیل مهارت فیلمساز در قرار دادن مخاطب در داخل جمجمه شخصی است که با ناشنوایی ناگهانی دست و پنجه نرم می کند. . اگرچه ممکن است پوسترهای صدای فلزی ، ریز احمد ، ستاره اصلی را که پشت دم و طبل های گروهش نشسته است ، بلافاصله توجه ما را به Whiplash جلب کنند (یا من همینطور بودم) ، صدای فلز یک فیلم نیست. این موزیکال درباره موسیقی دان با استعدادی است که برای رسیدن به اوج هنر تلاش می کند ، اما همچنین در فیلم هایی مانند “هنوز آلیس” یا “نظریه همه چیز” به عنوان فیلمی درباره شخصیت هایی که با معلولیت های خود دست و پنجه نرم می کنند ، گنجانده شده است.

ساختن شرایط پروتاگونیست

مشکلات فیلم ها

دو مورد از تکراری ترین مشکلاتی که همیشه گریبان این فیلم ها را گرفته است سو the استفاده از معلولیت شخصیت ها برای برانگیختن ترحم و همدردی مخاطب به جای همدلی آنها و فیلمنامه نه چندان باشکوهی است که معمولاً به بازیگر اصلی منتقل می شود. . صدای فلزی ، این مشکلات رایج را ایجاد نمی کند. فیلمساز نه تنها با قرار دادن صدایی شگفت انگیز که تجربه جهان از دید شخصیت اصلی اش را ممکن می کند ، از توانایی زبان سینمایی حداکثر استفاده را می کند تا قهرمان داستان خود را ملموس کند ، اما داستان او تقریباً همیشه دنبال می کند در رکاب بازی غافلگیرکننده ریز احمد.

صدای فلز بیشتر از “سوت” یادآور “کشتی گیر” است. همانطور که رندی ، شخصیت کشتی دارن آرنوفسکی در تلاش است تا هویت جدید خود را کشف کند وقتی که او دیگر در کانون توجه و مشت های سرگردان و ضربات داخل حلقه مبارزه نباشد ، و این تنها دلیل نفس کشیدن است ، ریز احمد نیز چنین می کند. یک روز به هوش می آید و می بیند که زندگی اش بدون هشدار تغییر کرده است.

صدای فلز

صدای فلز به طور ناگهانی شروع می شود در حالی که یک فیلم به شخصیتی می پردازد که با قطع ارتباط با دنیای اطرافش دست و پنجه نرم می کند. از لحظه ظاهر شدن روبن (ریز احمد) ، فیلمساز صدا را تا انتها بالا می برد. روبن در حالی که در اوج گرمای اجرا است ، در نوعی وجد عرفانی ، دم و دستگاه طبل خود را می زند. همانطور که از کنسرت هوی متال انتظار داریم ، او یکی از فرمانروایان سرزمینی است که سکوت آن سوگند دشمن قسم خورده آنها است. سکوت قربانی نژادپرستی مردم این سرزمین است. سکوت بدون محاکمه در همان لحظه اجرا می شود. ضربه واحدی که روبن به سطح طبل ها ، سنتورها و سنج هایش می زند یک ضربه وحشیانه به پشت سر اوست.

او در سکوت در جیغ و ناله های مرگ غسل می کند. احاطه شده توسط ارتعاشات وحشی موسیقی برای او مانند یک جلسه روان درمانی است. این وسیله ای برای ترجمه احساسات تاریک و افکار خشمگین و روح پر سر و صدا آن به سر و صدا و دفع آنها به دنیای خارج است. از همان نوع سم زدایی است. همانطور که آرونوفسکی کشتی گیر با شنیدن صدای غرش نام او هنگام سیاه شدن بدن و کبودی ، احساس زنده و مستی می کند ، روبن نیز سوخت روبن را تأمین می کند. موسیقی او فرصتی است برای فریاد روح عصیانگر او.

اُلیویا کوک

روال زندگی ایده آل

به خصوص با توجه به اینکه به نظر می رسد روبن به روال زندگی ایده آل متناسب با نوع موسیقی او دست یافته است. او در کاروانی با لو (اولیویا کوک) ، دوست دختر و خواننده اصلی آنها زندگی می کند. آنها برای اجرای برنامه از خانه به شهر دیگر در خانه متحرک خود سفر می کنند. لو برای روبن نقش یک شریک جنایی بزرگ را بازی می کند. آنها به گونه ای با هم ادغام شده اند که مانع از خارج شدن زندگی دیگر از مدار می شوند. آنها زندگی یکدیگر را متعادل می کنند. همانطور که آنها در کاروان خود با ریتم موسیقی جاز خود می رقصند ، نشانه هایی از درگیری آنها با اعتیاد وجود دارد که بعداً اهمیت پیدا می کند.

اما از طرف دیگر مشخص است که آنها این قسمت از زندگی خود را پشت سر گذاشته و آن را به یک اتحاد قدرتمند دو نفره تبدیل کرده اند. اما روبن تعجب می کند وقتی یک شب هنگام اجرای یک موسیقی ، صدای بلند ، تیز و نزدیک به صدا به یک لرزش بسیار ضعیف و کسل کننده تبدیل می شود که به نظر می رسد از مایل ها دورتر شنیده می شود. گویی همه چیز را از چند متری زیر آب می شنود. حادثه ای که باعث می شود سریع به دکتر برسد. با شنیدن خبر تقریباً كاهش شنوایی خود از پزشك ، چهره احمد مظهر وحشت ناب می شود.

وقت تلف کردن

پزشکان برای علت وقت تلف نمی کنند (این می تواند به دلیل قرار گرفتن طولانی مدت گوشهای روبن در برابر صدای آلات موسیقی یا عوارض بیماری خودایمنی باشد که در آن سیستم ایمنی بدن به اشتباه به بدن حمله می کند). به هر دلیلی که باشد ، نتیجه تغییری نمی کند: شنوایی او به حالت عادی برنخواهد گشت ، و او باید بر حفظ میزان شنوایی باقی مانده خود تمرکز کند. اما در یک تصادف کاملاً طبیعی ، اولین واکنش روبن به این خبر مقاومت در برابر پذیرش آن و چسبیدن به گذشته بود. او تسلیم غرایز خود می شود ، مستقیماً به صحنه برمی گردد و رفتار می کند مثل اینکه اتفاقی نیفتاده است.

اما هر چه روبن بیشتر به روند عادی خود برگردد ، فاصله بین او و روال عادی او بیشتر می شود. اولین صحنه داستان نسخه موسیقیایی “کشتی گیر” است. هر دو با شخصیتهای معتاد به هنرشان سروکار دارند که در غیاب آنها با نزدیک شدن دیوارها در یک معضل قرار می گیرند. علیرغم شواهد انکار ناپذیری که آنها برای کنار گذاشتن شغل سابق خود (جراحی قلب رندی) دریافت می کنند ، آنها همچنان کاملاً متعهد به هزینه سنگین جسمی هنر خود هستند و مایلند خود را آگاهانه در کوچه تا مرز نابودی خود بیندازند.

گفتگوهای بین ناشنوایان

پیروزی در نبرد

اما لو قبل از آنکه خاکستر شود ، روبن را متوقف می کند تا در نبردی شکست ناپذیر پیروز شود. لو با بازی اولیویا کوک با ترکیبی قانع کننده از همدلی و عصبانیت ، روبن را مجبور به کمک می کند و روبن با اکراه قبول می کند. پس از پیوستن روبن به یک جامعه ناشنوا از راه دور برای افراد معتاد سابق و به تدریج در فضای منحصر به فرد این دنیای جدید فرو می رود ، فیلم وارد یک مرحله خوش بینانه و امیدوار کننده می شود. رهبر این جامعه پیرمردی به نام جو است که در جنگ ویتنام قدرت شنوایی خود را از دست داد.

او مهربان و سخاوتمند است ، اما در عین حال سختگیرانه ، خانه ای برای روبن فراهم می کند. خانه ای که به روبن این فرصت را می دهد تا در بدن جدید خود احساس آرامش کند ، به جای اینکه بی پروا ، با عجله و ترس سعی در جمع آوری پول برای جراحی گوش در اسرع وقت داشته باشد. جو روبن را به زور می گیرد و مجبور می کند با شرایط جدیدش کنار بیاید و آنها را بپذیرد. در روز اول اقامت خود ، او (و ما) در سرزمین بیگانه غریبه محسوب می شویم. روبن نه تنها زبان اشاره نمی داند ، بلکه با ریتم زندگی ناشنوایان نیز آشنا نیست.

زیرنویس کردن مکالمات

تصمیم فیلمساز برای زیرنویس نکردن مکالمات بین ناشنوایان و بسیاری از نمای نزدیک از روبن بر جدایی او و ما از ساکنان دنیای اطرافش تأکید دارد. این فیلمساز اجازه می دهد سکانس های خود را بدون اطلاع دقیق از محتوای آنها ، برای مدت زمان قابل توجهی ادامه دهد. روبن ممکن است از نظر جسمی شانه به شانه کنار میز شام نشسته باشد ، اما کلوزآپ هایی که دیگران را خارج از تمرکز نشان می دهد ، در پس زمینه تار صورت روبن ، شکاف ارتباطی گسترده ای بین او و دیگران نشان می دهد. در حالی که دیگران برای ایجاد صداهایی که فقط آنها می توانند بشنوند و شوخی می کنند و می خندند ، دست و انگشتانشان را تکان می دهند ، من و روبن فقط آنها را از پشت یک لیوان شفاف اما ضخیم تماشا می کنیم.

این مطلب ادامه دارد … .

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

14 − نه =