0

نقد فیلم The Man Who Shot Liberty Valance | قهرمان‌های در سایه

نقد فیلم The Man Who Shot Liberty Valance

یادآوری تاریخی و ماندگار جان فورد از قانون گذاران در عصر تمدن. به چه کسی بدهی که از غرب وحشی عبور کنی؟ فیلم “مردی که لیبرتی والانس را کشت” قهرمانان را در سایه نشان می دهد.

قطار که همیشه نمونه ای از تمدن در فیلم های غربی بوده است ، به شینبون می رسد. دود سیاه آن مقدمه ای غم انگیز برای مکانی غم انگیز است. سالهاست که خبری از شورشیان در غرب وحشی نیست و شینبون به لطف احداث راه آهن رونق یافته است. بسیاری از مغازه ها و دبیرستان ها تأسیس شده اند. اما چرا آن اشتیاق قدیمی دیگر در اینجا رواج ندارد؟ چرا وقتی سناتور رانسام (با بازی جیمز استوارت) و همسرش هالی (ورا مایلز) وارد شینبن می شوند ، هیچ کس به اندازه او از دستیابی به تمدن و دموکراسی خوشحال نیست و دائماً غم و اندوه قدیمی را به یاد می آورد؟

فورد ، که این فیلم را در سال 1962 درست در اواسط جنگ سرد ساخت ، یادآوری خوبی است که آیا ایده آلی که ما برای عبور از غرب وحشی در ذهن داشتیم امروز محقق شده است یا خیر. آیا در این بین برخی از همسالان خود را فراموش نکرده ایم؟ یا آیا مسائلی مانند شرکت در جنگ ویتنام محصول همان دموکراسی و اکثریت آرا است؟

صحنه ای از فیلم The Man Who Shot Liberty Valance

برای این تلنگر ، فورد سناتور رانسام را به عنوان نماینده سناتورهای عصر تمدن كه روزگاری در سایه قهرمانان غرب وحشی بودند احضار می كند تا بخوبی به آنها یادآوری كند كه امروز جایگاه خود را مدیون هستند. خوب بدانیم چه کسی بر دوش کیست تا پرچم دموکراسی و حاکمیت قانون را برافراشته کند؟

شخصبت های فیلم The Man Who Shot Liberty Valance

 قهرمان اصلی مردی که لیبرتی والنس را کشت ، تام دانافین است. نماینده همه مردم فراموش شده ، پس از گذار از غرب وحشی. در ابتدای فیلم همه دور تابوت خود جمع می شوند تا به نوعی وجدان خود را آرام کنند. با این چیدمان ، فورد با آداب و معاشرت خاصی به معرفی گذشته تام دانافین می پردازد ، به گونه ای که به نوعی ما مخاطبان می توانیم برای کشف گذشته او با یک فلش بک سفر کنیم. پس بیایید یک بار دیگر داستان نویس تمدن را مرور کنیم. باشد که بخاطر بسپاریم.

قانون ، کتاب های حقوقی ، دعوت نامه ها برای گفتگو با یکدیگر و همه عناصر تمدن سلاحی هستند که سناتور رانسام با آن امید زیادی دارد که شهر را به سمت تمدن و به دور از وحشی گری سوق دهد. اما جان فورد ، در اولین موقعیتی که از گذشته و از رویارویی رانسم با لیبرتی والنس به ما نشان می دهد ، به جدال علیه ما پایان می دهد. والانس کتاب های رانسام را پاره کرد و به او شلاق زد. این غرب وحشی است.

فیلم مردی که لیبرتی والنس را کشت

ما به تدریج متقاعد خواهیم شد که سلاح های تمدن هرگز نمی توانند Liberty Valance را رام کنند. یا شاید ، به بیان دیگر ، این ابزارها به تنهایی چیزی برای آنها ایجاد نمی کنند. بنابراین ، ما باید به سیاست دانافین نیز توجه کنیم. شخصی که به نظر می رسد زبان غرب وحشی را به خوبی می داند. جان وین که به عنوان قهرمان نمادین دنیای غرب تاسیس شده است ، از یک فیلم به فیلم دیگر سفر می کند تا همیشه برای شکست وحشیان غرب وحشی احساس کند نیاز به حضور در آنجا است. کسی که معتقد است فقط اسلحه می تواند به دندان شکنی پاسخ دهد.

ماجرای فیلم مردی که لیبرتی والنس را کشت

این گفته کمی بعد در یکی از بهترین صحنه های فیلم به خوبی اثبات شده است. جایی که لیبرتی به رستوران می آید و رانسام را زمین می زند. اکنون در یک میزانسن دقیق از جان فورد ، می توانید مثلث قهرمان ، قانون و یاغی را ببینید. قانون بین این دو ناامید کننده است. لیبرتی بالاتر از رانسام ایستاده است ، که به زمین زده شده است. اما تام دانافین در سایه رانسام ، رو به روی والنس ایستاده است. تام برای ترساندن والانس ، به اسلحه ای اشاره می کند که پمپئو از پشت هدف گرفته است. حالا والنس رام شده و قائله خوابیده است.

پس از این سکانس ، رانسام از تلاش برای روی آوردن به قانون منصرف نمی شود ، اما به درک جدیدی رسیده است. او به خوبی می داند که بدون حضور تام ، به هیچ وجه قادر به ایجاد تمدن نخواهد بود. اقدامات وی از قبیل برپایی کلاسهای سواد آموزی ، تشویق روزنامه نگار شینبن برای کار موثر و یادآوری اصول قانون به کلانتر ترسو و ناامید ، همه با امنیتی که تام برقرار کرده امکان پذیر است. همان تامی که هر چند وقت یک بار برای تمرین تیراندازی به خارج از شهر می رود.

داستان فیلم مردی که لیبرتی والنس را کشت

اکنون جان فورد تمام تلاش خود را می کند تا ما را از سهل انگاری تام دانافین آگاه کند. برای به تصویر کشیدن نقش مردی که همیشه در سایه بوده و سپس فراموش شده است ، چرخش زاویه دید در توالی درگیری میان رانسام و لیبرتی والانس کار درستی است. ما مخاطبان به همراه همه مردم شینبون در نگاه اول با چشمان خود می بینیم که سناتور رانسام بود که لیبرتی والنس را به ضرب گلوله کشت و کشت. حتی خود رانسام هم اینطور فکر می کند.

داستان پیش می رود تا جایی که تام دونافین در پشت صحنه درگیری آشکار می کند ، نه برای خودنمایی ، بلکه برای ترغیب رانسام به نمایندگی یا در افق وسیع تری ، برای رسیدن به تمدن. در اینجا ، از نظر تام ، به آن صحنه تقابل بازمی گردیم. اکنون ناگهان به خود می آییم و می فهمیم چه کسی لیبرتی والانس را کشت؟ سناتور می تواند با عبور از سالن آزادی ، به راحتی گام هایی برای رسیدن به اهداف خود بردارد. او هم به شهرت تام رسیده است و هم سرانجام معشوقه خود را تصاحب کرده است.

تام دانافین مانند ایتون در پایان جویندگان هنوز عقب مانده و از پیروزی در انتخابات خوشحال نمی شود. آنها همچنین خانه ای را که وی با هزار آرزو برای زندگی با هالی ساخته بود به آتش کشیدند تا ارادت خود را به زبان تصاویر نشان دهند. تصویر جان وین استعاره از همه قهرمانانی است که تنها پلی برای ورود به غرب وحشی به سوی تمدن بودند و آنها خود هیچ مکانی و آینده ای در هر دو طرف نداشتند. اما می بینیم که حتی خاطره ای از آنها باقی نمانده است. هیچ رسانه ای حاضر نیست حقیقت را در مورد آنها فاش کند. همانطور که سردبیر روزنامه در پایان فیلم می گوید: “اینجا غریبه ، وقتی افسانه ها درست می شوند ، افسانه ها را چاپ کن.” اما با یادآوری تاریخی فورد ، مانند یک سند معتبر ، همه ما ، وقتی در سکانس پایانی فیلم ، کسی به سناتور می گوید: “بالاخره ، تو آن مردی هستی که لیبرتی والنس را کشت!” ما دوست داریم به یاد همه آن قهرمانان بایستیم و فریاد بزنیم: کسی که لیبرتی والنس را کشت ، تام دانافین بود!

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

15 + 6 =