0

نقد فیلم Wrong Turn – پیچ اشتباه

نقد فیلم Wrong Turn - پیچ اشتباه

بازسازی پیچش اشتباه برای نجات مجموعه از فرمول منسوخ تاریخچه اش ، منجر به نسخه دست دوم و آشفته فیلم های الهام بخش بهتر شده است.

در یکی از سکانس های فرامتنی نه چندان مخفی قسمت جدید صفحه اشتباه ، قهرمان زن به سراغ کارهای پدرش می رود و قبل از ترک پدر به او یادآوری می کند: “اوه ، واقعاً یادت باشد که امشب شب پیتزا و فیلم است. دیر نکنید. “پسران فیلمی درباره آدمخواران درون زا انتخاب می کنند.” با خیره شدن به یک نقطه ناشناخته از دور ، تصور یک فیلم عذاب آور ، با یک چشمک چشم باور نکردنی و لحنی خشن در صدا از او می پرسد ، “دوباره؟ “” بابا “. پدر در این سکانس نماینده آلن بی. مک آلروی ، نویسنده قسمت اول مجموعه شش قسمتی پیج است ، اشتباه است

؛ او همچنین نماینده همه کسانی است که پس از تماشای شش بار قطع عضو ، روسپیگری ، قصابی ، تکه تکه شدن ، چرخیدن ، تقسیم شدن به نصف ، انفجار ، درگیری ، از هم پاشیدگی و نفرت انگیز جوانان زیبا. آدمخواران به این نتیجه رسیده اند که فرمول این مجموعه ، که از روز اول اصلی نبود ، به قدری پوسیده است که فکر تکرار دوباره منجر به چیزی جز ابراز پشیمانی ، ناباوری و بی حوصلگی نیست.

تصمیم خوب

بنابراین ، آلن بی. مکآلروی تصمیم تحسین برانگیزی را برای بازگشت به مجموعه ایجاد شده با کشیدن قلم خود بر روی کاغذ اتخاذ کرده است: او از او خواسته است که برای تازه کردن مجموعه خود ، دوباره روحیه بگیرد و روح تازه ای به بدن او ببخشد. از جسد مرده او استفاده کنید؛ او تصمیم گرفته است به جای اینکه بارها و بارها با محافظه کاری تکرار شود و به فرمول انقضا شش قسمت قبلی بچسبد ، طرفداران کوچک اما پرجنب و جوش مجموعه را با چیزی جدید ، چیزی بالغ تر که همزمان ریشه در جهان دارد ، غافلگیر کند از مجموعه. سکانسی که در آن دختر جلسه فیلمبرداری خانوادگی خود را به پدرش یادآوری می کند ، در پایان فیلم اتفاق می افتد. این سکانس در پایان تمام تغییراتی است که فیلمنامه نویس در فرمول آشنای سریال ایجاد کرده است.

حالا که آب از آسیاب تمام شده و بیننده به این درک رسیده است که فیلم برخلاف نامش فاقد آنتاگونیست های نسبتاً نمادین فیلم های قبلی یعنی ناخن های پا ، دندان ها و یک چشم است ، سعی می کند این کار را انجام دهد با گفتگو با پدر و دختر. توضیح. توافق ما برای ابراز سرخوردگی پدرمان از ایده تماشای فیلم دیگری در مورد آدمخواران درون زا به احساس ما نسبت به آنچه تاکنون دیده ایم بستگی دارد.

اشتباه جدید

حتماً پیش از این سکانس فیلمساز ثابت کرده است که چرا اشتباه جدیدی که دریافت کردیم از آنچه انتظار داشتیم بهتر است. اگر با تغییرات در این راه اندازی مجدد موافق باشیم ، پس می توانیم احساس رضایت کنیم که به سرنوشت پدر دچار نشده ایم (تماشای فیلم تکراری تکرار شده دیگری بدون مغز در مورد آدمخواران) ، و اگر با این تغییرات مخالف باشیم ، کنایه از پدر بودن است ناشیانه فیلم متفاوت و بهتری که پدر می توانست به جای فیلمی در مورد آدمخواران درون زا (همان فیلمی که تماشا می کنیم) دیده باشد ، لزوما از آن فیلم های آدمخوار بهتر نیست. متأسفانه ، این به ویژه در مورد اخیر صادق است.

در واقع ، اگرچه راه اندازی مجدد صفحه اشتباه به طور کلی از شش فیلم قبلی این مجموعه بدتر نیست و حتی از برخی جنبه ها بهتر است ، اما فاقد یک عنصر اصلی است. عنصری که شش فیلم قبلی محبوبیت نسبی خود را مدیون آن هستند: خودآگاهی. فیلم های اشتباه صفحه ، به عنوان دسته ای از زنبورهای زباله ای سرگرم کننده ، مجموعه ای از انواع مشکلات هستند. اما یک چیز وجود دارد: آنها یک نقص کشنده را که یک فیلم می تواند داشته باشد بررسی می کنند. آنها به جز یكی از اتهامات علیه خود مقصر شناخته شده اند و این استثنا چیزی نیست جز خودشناسی.

آثار هنری جاه‌طلبانه‌

بحران هویتی

آنها بحران هویت ندارند. آنها خود را خیلی جدی نمی گیرند. آنها سعی نمی کنند خود را به عنوان کارهای هنری جاه طلبانه جای دهند. آنها با خود صادق هستند؛ آنها بهتر از دیگران می دانند که یک مشت آرایشگر ارزان قیمت و بی مغز که فقط نان شوک های لجام گسیخته و برهنگی دختران بلوند خود را می خورند ؛ آنها به جای اینکه از آنچه که هستند شرم کنند ، به جای اینکه بخواهند پشت یک ماسک جعلی پنهان شوند ، به جای اینکه وقت خود را برای ایجاد انگیزه عمیق تر برای تخلیه قلب و روده قربانیان خود تلف کنند ، به ذات بی ارزش ، مبتذل و مبتذل خود می رسند. آنها کمال صداقت را در آغوش می کشند.

مطمئناً می توانید از آنچه که هستند متنفر باشید ، اما هرگز در درک اینکه آنها چیست گیج نخواهید شد. اما نمی توان فیلم جدید را با چنین اصطلاحاتی توصیف کرد. اولین فیلم در سال 2003 به عنوان مخلوط دست اره و اره برقی اره برقی در تگزاس و هیلز اجرا شد. این مجموعه در طول زندگی شش قسمتی اش ، غیر اصیل ، غیرشخصی و غیر بلند پروازانه بوده است و این در ردیف شخصیت های غیر متحرک خود مانند جیسون ورهیس ، فردی کروگر ، اشرهاگ و مایکل میرشاو بوده است. اره منبت کاری اره مویی به آرامی ، اما در همان زمان ، در بهترین قسمت های سریال (قسمت های یک و دو) ، همان نوع روح رام نشده ، پس از غریزه ، بدوی ، کثیف ، غیر عادی ، تحریک کننده و اصلی Slashers دهه هفتاد احساس می شود .

قاتل خلاق

این علاوه بر قتل های عمدتا خلاق و جلوه های ویژه قالب آزار دهنده آنها ، منجر به مهر زنی این سریال در حاشیه این سینما شده است. نتیجه مجموعه ای است که همیشه از نمونه اپیزود اول خود پیروی کرده است: گردشگران و رهگذران به طور تصادفی راه خود را به جنگلی باز می کنند که در آن آدم خوارهای جهش یافته عجیبی که محصول قرار گرفتن در معرض مواد زائد شیمیایی هستند و در خانواده های خود تولید مثل می کنند.

این فیلم ها را برای احیای نیمه شب خسته کننده ایده آل می کند. چه بهتر اگر در مجالس دیده شوند و به طور جمعی مورد تمسخر قرار بگیرند! اگرچه فیلم های اسلاچر به دلیل داستان سرایی ساده خود شناخته می شوند ، اما قسمت اول صفحه اشتباه حتی ساده تر و مقرون به صرفه تر از آن چیزی است که ما معمولاً از یک اسلشگر انتظار داریم. تا آنجا که ممکن است کمتری به تنظیم داستان داستان بازی “Ghaembashbazi” اختصاص داده شده و همه شخصیت ها به طور یکنواخت یک بعدی هستند. اما با وجود این سادگی (یا شاید دقیقاً به دلیل همین سادگی) ، یکی از عناصر موضوعی زیر متن داستان پدیدار می شود: قبایل آدمخوار موجود در فیلم را می توان کشاورزان ساده ای دانست که از سرزمین خود در برابر خارجی ها دفاع می کنند.

جوانان پر سرو صدا

در ابتدای فیلم ، گروهی از جوانان پر سر و صدا ، بی پروا ، شهرنشین ، وانمود می کنند که به دنبال تلفن هستند ، یک کلبه کوهستانی منزوی را تجاوز می کنند. آنها سپس دست درازی به وسایل صاحبان خانه می کنند. کشوها را باز می کنند ، آثار خانوادگی و تزئینات خانواده را از بین می برند و غذا را مانند گله حیوانات گرسنه در یخچال بوی می دهند. مدتی بعد ، وقتی سر یک ون قراضه زنگ زده در پارکینگ کلبه غرغر شد پیدا شد ، سرنوشت مرگبار جوانان دیر یا زود است ، اما سوخت ندارد.

شاید اگر شغل آزاد داشتند ، شاید اگر به حریم خصوصی دیگران احترام می گذاشتند و به راه خود ادامه می دادند ، از کوهنوردی خود زنده می ماندند. اگرچه فیلم اول به طور خلاصه به این مضمون می پردازد ، اما نگرانی اصلی در مورد بازسازی صفحه اشتباه است. نتیجه ، یک شکست است. بازسازی چرخش اشتباه با وجود ادعای طغیان علیه کلیشه های بی جا فیلم های قبلی ، نه تنها بسیاری از افراد را آزار می دهد ، بلکه نتیجه تلاش های آن برای شکستن کلیشه آن چنان زشت ، شلخته و گیج کننده است که باعث می شود مخاطب از نظر فیلم دلتنگ شود. سادگی بی عیب و نقص. .

ایالتِ ویرجینیا

کوهنوردان جوان

همه چیز با گروهی از کوهنوردان 20 ساله در شهری عجیب در حومه ویرجینیا آغاز می شود. از دختری به نام جنیفر ، که دختر نهایی فیلم است و تردید او به عنوان یک ویژگی شخصیتی با اظهار نظر مخالف وی مبنی بر داشتن دو مدرک لیسانس جداگانه در رشته رقص و تاریخ هنر ، تا داریوش ، یکی از نامزدهای ایده آل ، معرفی می شود. . آیا او ترجیح داده است که یک سازمان غیر دولتی انرژی تجدیدپذیر را با هزینه پشتیبان گیری از پول کلانی که در وال استریت تضمین شده است ، اداره کند.

دو زوج دیگر به آنها پیوستند: میلا ، یک متخصص مغز و اعصاب کلی فکر ، و نامزد او ، آدام ، یک طراح برنامه و گری و لوئیس ، یک فروشگاه مواد غذایی مستقر در نیویورک. این توضیحات مختصر خارجی کل مقیاس کوچک شخصیت پردازی این شخصیت ها را در بر می گیرد. بنابراین ، برخلاف همسن و سالن های انتظار او ، که اولین واکنش آنها در حل نقص های قدیمی Oldschool با ایجاد شخصیت های چند بعدی و جذاب الهام گرفته شده است ، صفحه راه اندازی مجدد اشتباه ، با نادیده گرفتن چنین ضرورتی آشکار ، به فیلم های اول وفادار مانده است.

جنوبی های متعصب

در نگاه اول ، به نظر می رسد جنوبی های متعصب ، افراطی و کوته فکر که از دیدن یک زوج سفیدپوست / سیاه پوست و یک زوج دیگر با گرایش متفاوت در شهر کوچک خود خوشحال نیستند ، جای آدم خوارهای فیلم های قبلی را به عنوان قاتلان این قسمت. اما بعد از اینکه جوانان به احمقانه ترین شکل ممکن گم شدند ،

و این امر مراقبت از سرنوشت آنها را دشوار می کند ، آنها هشدار مردم شهر را در مورد خطر انحراف از مسیر کوهنوردی خود نادیده می گیرند (نویسنده در اینجا ، با وجود ادعای به روزرسانی فرمول از این مجموعه ، به یکی از بدترین موارد کلیشه های فیلم های قبلی همچنان درست هستند) ، آنها با قبیله ای روبرو می شوند که جامعه جایگزین خود را در اعماق جنگل ایجاد کرده اند. جامعه ای که اگرچه ظاهراً اندکی قبل از جنگ داخلی آمریکا شکل گرفته است ، اما ساکنان آن مانند مخلوطی از غارنوردان عصر حجر و وایکینگ ها لباس می پوشند و زندگی می کنند.

خونریزی

اگر از خود می پرسید که آیا فعالیت های این فرقه شامل خونریزی و مجازات های شدید است ، پاسخ “البته” قاطعانه است. نتیجه فیلمی است که به جای یادآوری یک صفحه اشتباه ، علی رغم اینکه اعضای یک فرقه مخوف از جمجمه یک بز استفاده می کنند و بنیاد اخلاقی مبهم آنها ، به عنوان ترکیبی ناقص از فرقه قرون وسطایی ارسال شده توسط گرت ایوانز و وحشت نیمه تابستان ادماسور است. .

اینجاست که سرانجام با اولین انحراف از بازسازی از فیلم های قبلی روبرو می شویم: پس از درگیری جوانان با اعضای فرقه برای نجات دوستی که یک مذهب پرست را می کشد و جوانان را دستگیر می کند ، آنها در دادگاه روستای خود قرار می گیرند. در این مرحله ، سازندگان فیلم سعی می کنند با گسترش ایده خام که به طور خلاصه در اولین فیلم این مجموعه (تجاوز به آدم خوار) مطرح شد ، آنتاگونیست های خاکستری بیشتری را به تصویر بکشند.

برخلاف فیلم های قبلی که در حملات 11 سپتامبر با خشونت برهنه و تهدیدات مهلک غیر متمدنانه در مناطق دورافتاده واکنش نشان می دادند ، راه اندازی مجدد اشتباه ابزاری برای پرداختن به تفکر قبیله ای و تعصبات و تعصبات فعلی جامعه دو قطبی آمریکا بود. می رسد جوانان می فهمند که نه تنها کسانی را که می خواستند بی دلیل به دوستشان کمک کنند کشته اند ، بلکه این جامعه علی رغم شکل ظاهری ابتدایی اش ، حداقل از یک جهت پیشرفته تر از دنیای خارج است: آنها در وحدت و بدون اختلافات سیاسی زندگی می کنند و تبعیض نژادی. .

ذائقه‌ی غذایی آدم‌خوارها

غذای آدم خواران

برخلاف فیلم اول ، که در آن وحشیگری و ذائقه غذایی آدمخواران بسیار غیرقابل تصور بود و خشونت علیه شکارچیان آنها چنان شدید بود که ایده معرفی جوانان به عنوان شکارچی غیرمجاز برای لکه دار کردن ارتباط مخاطب آنها با جوانان توجیه شد. او پاسخی نداد ، این بازسازی می خواهد ما و جوانان را در یک درگیری اخلاقی پیچیده رها کند. این می خواهد احساس رضایت ما از جوانان را که در اوایل تجاوزات مرگبار خود غلبه می کنند ، به خاکستر تبدیل کند. می خواهد از دانش قبلی ما در مورد کلیشه های ژانر استفاده کند تا اثبات کند که ما در جهان تعصب در دنیای واقعی قرار داریم.

درست مثل آنچه که در شب اتفاق می افتد (تسلیم ترس و سوicion ظن می شود توجیهی برای یک جنایت) یا مادر دارن آرونوفسکی (تجسم جسمی طبیعت با بی احتیاطی بشریت اذیت می شود) اخیراً با به چالش کشیدن درک عادی مخاطب از خود چنین کاری کرده اند . اما حیف است که یک صفحه اشتباه بوی ظرافت داستان پردازی فیلم های بهتر همتایان خود را نبرده است. زیرا این فیلم نه تنها نگرانی های خود را با صدای بلند از زبان شخصیت های خود فریاد می زند (به سخنرانی رهبر فرقه قبل از اعدام قاتل مراجعه كنید) ، بلكه خیلی زود شروع به نقض حرفه خود می كند.

دادگاه

شکی نیست که فیلم با سکانس دادگاه وارد محدوده ای ناشناخته و شگفت آور می شود؛ سازندگان فیلم به هدف خود یعنی ساختن ابعادی غیر قابل پیش بینی و دادن ابعاد موضوعی قابل تأمل به سریالی که هرگز نمی توان با چنین ویژگی هایی توصیف کرد ، می رسند. اما مسئله این است که به نظر می رسد فیلمسازان در کاوش این فضای جدید ، در استخراج پتانسیل هایی که پیش رو دارند ، آماده و بی تجربه نیستند. گویی آنها با رسیدن به هدف خود دقیقاً نمی دانند از این پس چه باید بكنند. نوعی سردرگمی که هر لحظه بیشتر می شود ، بر نیمه دوم فیلم مسلط است. گویی آنها موتور ماشین را با موفقیت پایین آورده اند ، اما اکنون از جمع آوری مجدد قطعات جدا شده آن ، انگشتی در دهان آنها قرار گرفته است.

در این زمینه است که فیلمسازان شروع به عقب نشینی می کنند. تمام مسیرهای هیجان انگیز پیش از رسیدن به یک نتیجه همانقدر هیجان انگیز ، با هدف بازگشت به همان مسیر آشنا گذشته ، با روشی ناامید کننده به عقب می روند. وایکینگ ها به همان سرعتی که تبدیل به آنتاگونیست های چند لایه می شوند ، به سطح قاتلان تک بعدی فیلم های قبلی سقوط می کنند.

ناسازگاری

ناسازگاریهای زیادی که در پرداخت آنها مشاهده شده بلافاصله برخی از ابهامات اخلاقی جالبی را که به آنها تزریق شده بود از بین می برد. از یک طرف ، ایده وایکینگ ها قاتل یکی از دوستان خود را به مرگ دلخراش محکوم می کنند کم و بیش قابل توجیه است. اما به تدریج جنبه های بیشتری از آنها آشکار می شود. جنبه هایی که با رنگ آمیزی شرورانه و یکدست خود خصومت اخلاقی داستان را بی معنی می کنند. آنها نه تنها جنگل را به تقلید و بی رحمانه رهگذران به دام می اندازند ،

بلکه هرکسی را که در زیستگاه خود اشتباهی مرتکب شود می ربایند ، آنها را با سیخ داغ کور می کنند و سپس برای همیشه آنها را در راهروهای هزارتوی غارهای کوهستانی خود رها می کنند . و آدمخوار شوید. اکنون ، هنگامی که جنیفر پیشنهاد می کند با ازدواج با یک مرد روستایی جان خود را نجات دهد ، رهبر فرقه موافقت می کند. جنیفر با زبون گونه با حالت انزجار از صورتش توضیح می دهد که اندامی جوان و سالم دارد. او خیلی واضح توضیح می دهد که اکنون که راهی برای فرار ندارد ، حاضر است خودش را مجبور به حمله کند.

وایکینگ‌ها

این مطلب ادامه دارد … .

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دوازده + پنج =