0

نقد فیلم AVA – اِیوا

فیلم AVA

یک اکشن / درام جنایی بسیار متوسط ​​با یک یا دو اتفاق خوب نتیجه تماشای اوا است. جایی که قهرمان فیلم از قضا الگویی نسبتاً موفق از دهه 1990 را به شکلی نامتعارف تکرار می کند.

توجه! در ادامه این مطلب داستان فیلم فاش شده‌است.
جینا دیویس

آوا – اوا در نگاه اول من را به یاد شب بخیر طولانی می اندازد با بازی مادر جینا دیویس (تلما و لوئیز) مادر فعلی ، مادر فعلی اوا. در یک بوسه شب بخیر طولانی ، سامانتا (جینا دیویس) یک قاتل اجیر سابق است که حافظه او هرگز به خاطر نمی آورد که در گذشته برای او چه اتفاقاتی افتاده است (به دلیل یک تصادف) و اکنون یک مادر مهربان است. همه چیز به گونه ای اتفاق می افتد که این مهره دوباره وارد بازی چندین سازمان کثیف دولتی و غیردولتی می شود. قهرمان داستان ، جینا دیویس ، که ناگهان غرق معصومیت همه چیز در جهان می شود ، در میان بدی ها سقوط می کند که فقط یک جرقه برای یادآوری او کافی است (وقتی می بیند که مهارت خاصی در پرتاب چاقو دارد ، حافظه او به صدا در می آید) ، تا حدودی غیر قابل تصور است.

قهرمان فیلم

این فیلم امروز نیست که هر وقت او می خواهد زندگی شخصی را که باید بکشد ، از او بخواهد که به او بگوید چه اشتباهی کرده است – برای یادآوری او که یک ایده خوب هنوز در او زنده است و او نمی کشد بدون دلیل. به عادت کشنده اوا ، در دقایق ابتدایی فیلم با سوختن آدرنالین ، نیمه های تاریک و روشن (شاید مانند مدل موهای او ، که گاهی اوقات نیمی از صورت او را می پوشاند) شخصیت او را برای شخصیت مشکل ساز سر یک دیو و یک فرشته به نمایش می گذارد سر برای استفاده از توسعه درام داستانی خود.

اما اوا با سامانتا گذشته در زمینه اتفاقات متفاوت است. در سالها (1996) سامانتا به قهرمان زن یک فیلم اکشن تبدیل شده است که هنوز هم چنین رنگ بندی جدیدی دارد. در همین حال ، در بوسه شب بخیر طولانی ، موضوع زیر سال بردن فعالیت های جنایتکارانه آژانس های جاسوسی آمریکا است. اما اکنون حضور شخصیت قهرمان زن بهادر در فیلم اکشن ماده مهیجی نیست ، بنابراین این جنبه ایدئولوژیک قهرمان زن قادر مطلق که می تواند در برابر مردان ایستادگی کند ، هر چقدر هم جذاب باشد ، به خودی خود به یک عامل راکد تبدیل شده است.

 مأموریت جدید

شروع داستان

برگردیم به داستان فیلم. حالا قهرمان به مأموریت جدیدی می رود و این بار در عربستان سعودی عادت می کند از قربانی بالقوه سingال کند ، جایی که در زمان اختصاص یافته برای این کار ، مردم برای تکمیل کار ژنرال ترور می شوند. ضیافت سعودی فیلم علاوه بر مهمانی جسیکا چستین (با بازی اوا) کمی چشم نواز (تماشاگران) ما ، مهارت قهرمان در تخلیه مهمات بر روی سربازان را نیز نشان می دهد ، جلیقه های ضد گلوله. حاشیه صوتی فیلم آنقدر طولانی و اغراق آمیز است که توپ را از تصاویرش می دزدد. البته این را می توان نقطه قوت فیلم دانست. صدای هماهنگ فیلم به هیجان لازم کمک می کند که باید ذاتی یک فیلم اکشن باشد. و در آیووا ، این حاشیه صوتی اغلب این کار را با موفقیت انجام می دهد.

اما جایی که سیمون (کالین فالر) و دوک (جان مالکوویچ دوست داشتنی) درگیر زندگی و مرگ او هستند ، صدای شکافتن هوا هنگام عبور چاقوی سیمون از آن به قدری عجیب و اغراق آمیز است که گویی یک کاغذ سنباده فلزی است چاقو را تیز می کند. لحظه ای که باعث می شود کمی از فیلم دور شوم. بدون اینکه بخواهم

این سویه ایدئولوژیک قهرمانِ زنِ همه‌کاره که می‌تواند رودرروی مردان بایستد، هرچقدر جذاب، به خودی خود، عاملی بیات شده است

فیلم هایی مانند اوا در واقع اساس زیبایی شناختی خود را از فرم موزون و محتوای مملو از آدرنالین گرفته اند. من هیچ ارتباطی با ارتباط بین ماهیت تصاویر قرمز و آبی و فیلم (فیلتر غالب آن) و سبک بصری کم حاشیه استفاده شده در تولید آن نمی بینم. اما چندین قسمت از فیلم با موفقیت آن آدرنالین حیاتی را تولید می کند. یکی فصل افتتاحیه ، تا حدودی به دلیل شخصیت ناشناخته شخصیت اصلی ، و دیگری فصل موفقیت آمیز کشتن آلن در پارک. جایی که اوا از آب ارواح خارج می شود تا قهرمان مثل همیشه یک زرافه جلوتر از همه شرورهای تعقیب کننده باشد.

این در مورد زیبایی شناسی فیلم بود. اگر بدن قهرمان داستان زن را که مسئول نیمی از تعقیب فیلم است (توسط ما) کم کنم ، میزانسن ها و دوربین و نور و صدا (البته به نقش مثبت صدا اشاره شد) ترکیبی که می تواند فیلم را متوسط ​​جلوه دهد. صرفه جویی. فکر می کنم بدترین چیز یک فیلم برای یک فیلم اکشن متوسط ​​است. یک رسانه متوسط ​​گاهی اوقات از آب بسیار جذاب بیرون می آید زیرا جوهر درام این معنای مربوط به رسانه و رسانه فعلی را منتقل می کند. و معمولاً حواشی و اضافات درام زیادی وجود دارد که هرکدام از آن آویزان می شویم و آن را نشانه موفقیت خود می دانیم.

درام جنایی

سبک فیلم

اما در عمل / جنایت داستان متفاوت است. درام جنایی هم همینطور. در چنین فیلم هایی ، یک فرایند اغراق آمیز از دنیای ساخته شده فیلمساز برای مدت طولانی در خلسه سوختن آدرنالین او (اگر جنبه عمل آن از جنبه جنایی آن فراتر رود) یا فضای مسموم مجرمی که پیوستگی ذهنی من را قطع می کند ، لازم است. از دنیای واقعی دنیای این گونه فیلم ها به قدری یکنواخت است که فرصت فرود آمدن به دنیای واقعی پیرامون را از مخاطب سلب می کند. در چنین حالتی متوسط ​​بودن به معنای بیرون افتادن از دنیای فیلم است.

البته ، همه واحدهای خانوادگی بعلاوه جرم و جنایت بعلاوه داستان گانگستری نمی توانند پدرخوانده کاپولا باشند. همین ترکیبات علاوه بر ساخته های کوپولا در بیشتر لته های نیویورک ، مافیاهای چند سطح و تازه کارهای اسکورسیزی یافت می شود. اسکورسیزی که اتفاقاً خیلی بهتر از مافیای کاپولا و خانواده ایتالیایی می داند ، همیشه درگیر گاری های مشبک و گاری های خیابانی می شود که ناگهان از ناکجا آباد بیرون می آیند و دوباره سقوط می کنند (مثال بعدی فیلم ایرلندی خودش است). همه آنها اغلب جنبه متعصب کاتولیک دارند که مهم نیست چقدر کثیف هستند ، باید از خانواده ، همسر و زندگی خود دور باشند.

در اکشن یک روند مبالغه‌آمیز از جهان برساخته فیلم‌ساز نیاز است تا برای مدتی طولانی در خلسه ناشی از آدرنالین‌اش یا اتمسفر مسموم جنایت‌زده‌ای که پیوستار ذهنی من با جهان واقع را منفصل می‌کند، غرق شوم

کوپولا این ویژگی را در پدرخوانده خود نیز دارد (به ویژه در قسمت اول). بنابراین ، با وجود همه این فصول مشابه ، کاپولا و اسکورسیزی چگونه می توانند هرکدام اینقدر متفاوت باشند؟ پاسخ در زیبایی شناسی (فرم) و وضعیت درونی آثار (محتوای آنها) نهفته است. کاپولا از نظر شکل یکی از طرفداران خشونت و روابط مافیایی است. اشرافی تحسین شده ای که با نمایش تاریکی محض در دفتر لو کان کان لئونه آغاز می شود – و خود خالق شکوه سیاه و سفید است – این پیام را می فرستد که هر آنچه را که می خواهید ببینید همزمان افسانه ای و زیبا است.

پدرخوانده های کوپولا ، در حالی که انحطاط مافیا را به تصویر می کشند ، آن را نیز تحسین می کنند. در مقابل ، اسکورسیزی با کنایه ای متفکرانه تر به سراغ گانگسترها می رود: مرگ و قتل ، هر چقدر برای پدرخوانده ها تشریفاتی و ترسناک باشد ، در فیلم های اسکورسیزی کثیف و نگران کننده است.

از جو پسی که با نوک قلم خود را در یک کازینو می کشد تا فرانک شیران (رابرت دنیرو) که دست رقت انگیز خود را مانند سوسک حرکت می دهد. اگر ایرلندی را به یاد ندارید ، سبک عجیب دنیرو را در نحوه گرفتن اسلحه مرور کنید. بدتر و نفرت انگیز تر نمی تواند اسلحه بدست آورد. اوج غم انگیز مرگ در فیلم صحنه عجیب مرگ جیمی هاف (پاچینو) است. همان سبک سالهای جوانی او با کمی حماقت به سبک قدیمی که سرانجام به همان اندازه احمقانه و غیرمنتظره او را می کشد که همه قهرمانان دیگر فیلم های اسکورسیزی بازی می کنند: احمقانه ، خطرناک و فاسدشدنی.

فضا و مضمون

نگاهی عمیق

بررسی این نزدیکی فرم ، فضا و مضمون در مثال های معروف جنایی این است که طی این سالها ، این روابط فیلم های کلاس جهانی ساخته است که به سادگی از کنار آنها می گذرد تا یک عمل متوسط ​​(با چشم اندازهایی که بسیار شبیه اشاره به خانواده.) کار را دشوار می کند. ترکیب شغل وحشتناک دوری از خانواده در همه جا و ندانسته نمی تواند به طور بالقوه ماده ای دهان سوز باشد.

اوا از خانه خارج می شود زیرا پدرش او را به پس انداز خود متهم می کند. کینه ای که در تماشاگران وقتی می بینند مادرشان به او اعتراف می کند به این دلیل است که او می پذیرد می خواهد با کشتن کیف های مأموریت خود تمام خشم نهفته در آن عقده حقارت را فرو بکشد. خوب. دیگه چی؟ هیچ یک. ادامه داستان گسترش این “هیچ” است. جایی که اوا ، مجروح از مسئله عربستان ، باید بیاید و بدبختی های خانواده را برطرف کند.

ایوا از همه این ماده خام‌های عقده حقارت، خشم درونی و شخصیت بزرگوار جانشین پدر (دوک) هیچ‌چیزی نمی سازد که با آن بتوانم احوال دنیای پیرامونم را بخوانم

اوا از تمام این مواد اولیه عقده حقارت ، خشم درونی و شخصیت نجیب جانشین پدر (دوک) چیزی که من می توانم با آن وضعیت جهان پیرامون خود را بخوانم چیزی نمی سازد. باید چیزی در فیلم باشد که بتوانم با آن ارتباط برقرار کنم. معمولاً اگر در فیلم جایی برای آویز کردن خود پیدا کنم ، گاهی اوقات می توانم تمام کمبودهای آن را به نفع آن لحظات عجیب و غریب آویزان مصادره کنم. اما برعکس ، علاوه بر صدای دستگاه شن و ماسه فلزی و موضوع چاقو (که در بالا ذکر شد) ، لحظه دیگری از فیلم بسیار آزار دهنده می شود.

جایی که اوا در کلوپ شبانه قمار حاضر می شود ، تونی. محافظان چند بار بالای سر او می آیند تا با او کشتی بگیرند. اوا همه را یکی یکی باد می کند. در یکی از این برخوردها ، یکی از این احمق ها که قصد دارد با او رابطه برقرار کند ، به آرامی دست خود را به سمت او بلند می کند ، چنان با آرامش و آرامش کار را انجام می دهد که صحنه بسیار مصنوعی می شود و همه شکوه آن یک باره بر سر من می افتد.

آرامش کار

در آخر

لحظه ای گذرا و ساده است و با توجه به جو تاریک آن فصل ، مخاطبان کمی احتمالاً متوجه می شوند. شاید این توهم بدبینی من باشد. اما این لغزش کوچک در چنین صحنه ای همان جدایی است که بین مخاطب و دنیای فیلم رخ می دهد. نکته بسیار حساس برای اقدام جنایی کجاست؟ اما آیا این بهانه ای برای دوست نداشتن فیلم نیست؟ شاید. مهمتر از آن دست خالی فیلمساز با مادر عذاب وجدان و رابطه کثیف و کثیفی است که رخ داده و نبود پدر بودن و رویارویی زنانگی با مردانگی فیلم است.

مفاهیمی که اگر در ظرف مناسب ریخته شوند عالی هستند و اگر در ظرف اشتباه باشند ، نتیجه طبیعت آزار دهنده یک عمل متوسط ​​مانند اوا است. جایی که چیزی به جز چند عمل خوب و مچ های درست و به موقع وجود ندارد که حداقل ما را از آیتم ریتم در سکانس های حساس و اوجهای احساسی فیلم شرمنده نکنیم.

برچسب‌ها:,

نظرات کاربران

دیدگاه ها پس از بررسی منتشر خواهند شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

13 + دو =